عمله ها، انقلاب عملی است!
زنده باد بمب، زنده باد دینامیت- شعارمبارزان بود آنزمان
روسیا روشن
•
جامعه آنارشیستی مخالف جامعه ای است که در آن: برگزیدگان، از ما بهتران، اداره چی ها، و هرم قدرت وجود داشته باشد. آنان از یک فردگرایی "اجتماعی" حرف میزنند که سالم و صادق نیروی محرک ترقی اجتماعی باشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۶ آبان ۱٣٨۷ -
۲۷ اکتبر ۲۰۰٨
اگر در غرب اگزیستنسیالیست ها در قرن بیست لباس سیاه می پوشیدند، آنارشیست ها در قرن ۱۹ پرچم سیاه را برافراشته و حمل میکردند. مورخین آنارشیسم مینویسند که درفرانسه، کابوس شکست و سرکوب کمون پاریس هیچگاه فراموش نشد و نیازبه این تئوری ازآنجا بود که جنبش کارگری درزمان کمون پاریس در یک بن بست قرارگرفته بود. جریان ازاین قراربود که در ماه مه سال ۱٨۷۱ درخیابانهای پاریس ۲۰۰۰۰ تظاهرکننده ازطرف نیروهای دولتی کشته شدند؛ آنها خلافی نکردند غیراز اینکه علیه دولت خود دست به اعتراض زدند. آن قتل عام، دیگر مبارزه طبقاتی نبود بلکه یک جنگ بود؛ جنگ یک دولت زورگو علیه مردم معترض خود. بعد از آن حادثه چون سازمانهای انقلابی فلج شده و نظریه پردازان مجبور به سکوت شدند، راهی نماند غیراز آنکه اشخاص و گروههای پراکنده اعلان جنگ دولت خود را با مقاومت پاسخ دهند، چون زمانیکه جنبش جمعی شکست بخورد، مبارزه فردی آغازمیگردد. کنگره آنارشیست ها درسال ۱٨٨۱ در لندن توصیه ای غیراز آن نداشت که به هوادارانش بگوید در یک مبارزه زیرزمینی به مبارزه ادامه دهند، به این سبب گفته میشود که بمب، سنبل این دوره شد- ودینامیت، وسیله ای معجزه آمیزعلیه سئوال "چه باید کرد؟" گردید. هدف هر اتوپی آنارشیستی تاکنون، آزاد زیستن در زندگی بوده است. خانم آگوسته وایلانت مینویسد: "انفجار بمب نشان خشم یک فرد نبود بلکه بیان نیاز یک طبقه بود تا غرش آن بر فریاد فرد غالب گردد". گروه دیگری میگفتند که انسان باید فقط با یک اردنگی به زانوی دولت و سرمایه بزند تا آندو بزمین بیفتند.
امروزه اشاره میشود، آنهایی که آنزمان دست به خشونت انقلابی فردی زدند، متکی به یک تئوری آنارشیستی بودند. آنزمان مشکل نبود تا در آثار: اشتیرنر، باکونین، کروپتکین و مالاتستا، جایی برای توجیه مبارزه مسلحانه بیابند که بکارگیری خشونت را قانونی نماید و با کمی سلیقه و مخلوط نظرات: بلانک، روبسپیر، و نچارف، یک تئوری شورشگرانه بوجود آورند. اوج اینگونه مبارزات بین سالهای ۱٨۹۴-۱٨۹۱ در فرانسه و روسیه بود. البته در کشورهای دیگری مانند اسپانیا، ایتالیا، آلمان، ایالات متحده، و آمریکای لاتین نیز مبارزان آنارشیست دست به مقاومت زدند. مشهورترین سوء قصد سیاسی تاریخ در سال ۱٨٨٨(؟) قتل آلکساندر دوم در روسیه بود. در دهه ٨۰ قرن ۱۹ خلقیون (نارودنیکها) روس با ترور علیه مقامات امنیتی و نمایندگان دولت تزار، جنجال آفریدند. البته نقش مهم نظرات نچارف روس در آن دوره را نباید فراموش کرد. در میان آنارشیستها، زنان بیشماری مانند: ورا فینگر، صوفیه پروسکایا، ورا ساسولیچ، و مردی بنام بوریس ساوینکف بودند. در دهه ۹۰ قرن ۱۹ خشونت، مبارزه مسلحانه، و ترور حاکمان حتی جنبه های عامیانه و فولکلوریک بخود گرفته بود. بعدها صاحبنظرانی مانند کروپتکین و ملاتستا آنرا یک رسم و مد خونین نامیده و از این شیوه مبارزه فاصله گرفتند.
رنسانس آنارشیستی قرن بیست میان جوانان و روشنفکران درماه مه سال ۱۹۶٨ در پاریس آغاز شد. بعد از دهها سال فروش کتب آنارشیستهای ریشویی مانند پرودن، کروپتکین و باکونین در زیرمیز کتابفروشی های مترقی مد روز شد و بچه بورژواهایی که هیپی شده بودند، نزدیکی پرولتاریای کشورخود را جستجو میکردند و درکمونهای خانگی آنان، پیرامون روابط عشقی آزاد و انقلاب جنسی گفته میشد که باید به ملی و عمومی نمودن احساسات پرداخت، گرچه انسان کمتر از حیوان اسیر غرایزش است. تئوری اجتماعی آنارشیستی در آن سالها مدعی کشف مدل ها و جایگزین هایی در مبارزه اجتماعی بود، و غرب در یک بن بست اقتصادی و محیط زیست قرار گرفته بود. سالهاست که سئوال میشود آیا آینده بشر آنارشیستی خواهد بود یانه؟ و گروهی میگویند که گرچه طبیعت وجود خواهد داشت ولی کسی نمیداند که بشر نیز وجود داشته باشد. به این دلیل تنها شانس انسان آنست که از ساختارهای آنارشیستی، یک جامعه انارشیستی بسازد. غمنامه و تراژدی آزادی زنان نیز بخشی از مبارزه آنارشیستها بود، عجیب نیست که زنان و موضوعات فمنیستی از آغاز، در جنبش و فلسفه انارشیستی نقش بزرگی داشته اند. انتقاد به روابط مردسالاری یکی از عنوانهای هر کتاب تئوریک آنارشیستی است. چهره های اسطوره ای زنان مبارز مانند فدرسیا مونتازی، لویزه میشل، و عما گلدمن امروزه در محافل انارشیستی مورد احترامند. باید اشاره نمود که در حین انقلاب اسپانیا درسال ۱۹٣۶ سازمان "زنان آزاد" ۲۰۰۰۰ عضو داشت. خانم گلدمن در مخالفت با ازدواج های سنتی مینویسد: "عشق انسانی تحقیرکننده قوانین دست و پاگیر است، قوانینی که روزی جای خود را به برابری و اتحاد خواهند داد ودیگر بجای ازدواج فقط،، روابط آزاد دوستی وعشق باقی خواهند ماند".
آنارشیستها پیرامون هنر و ادبیات نیز دارای نظریه هستند. در نظر آنان، آزادی و خلاقیت هنری برای انسان به اهمیت نان روز برای زندگی است. بدین سبب بجای یک تئوری آنارشیستی هنر و زیباشناسی، آنان حتی چندین تئوری را مطرح میکنند. ژولس رومان مینویسد که زیباترین هنرها، هنر زندگی است که درعین حال مشکل ترین آنان نیز میباشد، زندگی تنها خوردن، خوابیدن، کار و سازماندهی نیست، بلکه زندگی باید جامع، متنوع، خلاق، رنگین، آزاد و آنارشیستی باشد. و چون در نظام سرمایه داری، بی نظمی، نبوغ، تنوع و خلاقیت برای جامعه مدرن صنعتی مزاحم هستند، آنان به این بهانه خریده میشوند تا در زمینه تولید هدایت گردند. آنارشیستها در زمینه ادبیات وهنر از نام هایی مانند: کامو، واگنر، هایریش بول، کافکا، اسکار وایلد، برنارد شاو، تولستوی، داریو فو، جرج آورل، والت ویتمن، راسل، امرسن، پارناس، مالرمه، پیکاسو، انسنز برگر، ریکارد هوخ و غیره نام میبرند که با جهانبینی آنارشیستی خویشاوندی دارند. سبکها، گروهها، و جنبش های فرهنگی بیشماری نیز تحت تاثیر ایده های آزادیخواهی آنارشیستی قرارگرفته اند؛ از آنجمله: آوانگاردها، پست امپرسیونیستها و دادائیستها. آنارشیستها فرهنگ فولکلوریک و کلاسیک مردمی را نیز ارج می گذارند. آنان مدعی هستند که بعضی انسانها خود را آنارشیست مینامند، دیگران رفتاری آنارشیستی دارند، گروهی هوادار آنارشیسم هستند، و بعضی ها از نظر هنری خود را با آنارشیسم سرگرم میکنند. در فرهنگ آنارشیستی کوشش میشود تا جدایی میان هنر، کار، زندگی، و سیاست کنار گذاشته شود، چون زندگی، کار، تفریح، و وقت آزاد نباید بیشتر از این بطورمصنوعی از هم جدا گردند. اریش موهزام، شاعر آنارشیست آلمانی مینویسد که واقعیت گاهی بر اثر "به واقع پیوستن" درادبیات و هنر بوجود می آید.
آنارشیستها چون مخالف سازماندهی هستند، از تشکیل حزب سیاسی نیز خودداری میکنند. انان در مخالفت با انتخابات در جوامع بورژوایی نیز میگویند که مثلا تراژدی کشور شیلی در آنجا بود که نظامیان طرفدار آمریکا آلنده را یکسال بعد از بقدرت رسیدن بقتل رساندند، و چنانچه انتخابات در جوامع سرمایه داری قادر به تغییراتی باشد، ممنوع خواهد گردید و کوچکترین اقدامات اجتماعی سوسیالیستها و سوسیال دمکراتها در جوامع بازار آزاد موجب عکس العمل های عجیبی مانند: فرار سرمایه، سقوط بورس، تهدید مهاجرت، اعتصاب کارفرمایان، بایکوت، مقاومت منفی، طرد خواسته های مردمی، تا توطئه گری و پرونده سازی برای افراد طرفدار مردم میگردد و در پایان تنها فرق میان سیاست سوسیالیستها و محافظه کاران به مسائلی مانند مالیات فروش، کمک هزینه اجتماعی تا حدود یک درصد کاهش می یابد. طبق نظر آنارشیستها، سوسیالیستها و سوسیال دمکراتهای غرب، بعد از صد سال بازی پارلمانی تسلیم مقامات بورژوایی و محافظه کار کشورهای سرمایه داری شده اند.
آنارشیستها مدعی هستند که آنان برای حق بجانب بودن بحث نمی کنند بلکه برای پیشنهاد مدلهای جایگزینی کوشش مینمایند. آنان گرچه نقش خود در پروسه انقلاب را آوانگارد بشمار نمی آورند، منقدین انان ولی آنان را یا تحت تاثیر باکونین میدانند و یا زیرتاثیر نظرات لنین، چون آنان همیشه وجود خود در مبارزه اجتماعی را مهم بشمار می آورند. باکونین در مخالفت با مارکسیسم گفته بود: "من از کمونیسم متنفرم چون آن نفی آزادی است و هیچ موضوع انسانی بدون دفاع از آزادی وجود نخواهد داشت". آنارشیستها نقش خود در انقلاب را به نیاز خمیر به مایه ترش مثال میزنند که موجب تغییر کیفیت خمیرمیشود و درباره فروتنی شان در امور اجتماعی میگویند بهتر است ما برای تهیه نان، مچه خمیرهایی کوچک را به تنور بزنیم تا با مشت، قهرمانانه روی کیسه های آرد بکوبیم.
در باره تعلیم و تربیت مردمی کودکان و نوجوانان نیز آنارشیستها دارای نظراتی هستند. آنها مینویسند که تربیت کودکان باید آزاد از: دین، راسیسم، ناسیونالیسم، و تنبیه بدنی باشد، درغرب، بورژوازی همیشه کوشیده است تا کودکان را ناسیونالیست و طرفدار مذهب بار آورد. آنها در سیستم دولتی مدارس یک ستون قدرت را می بینند که میخواهد کودکان را بطور اتوریته برای فرمانبرداری تربیت کند چون بورژوازی میخواهد انسانهایی مطیع تربیت نماید تا در جامعه بوروکراتیک کاپیتالیستی مورد استفاده قرارگیرند. تولستوی یکی از ادیبان آنارشیسم مذهبی در سال ۱٨۵۹ پایه گذار مدرسه ای با سیستم تربیت آزاد آنارشیستی بود. در اسپانیا چون فرانسیس فرر در سال ۱۹۰۱ کوشید تا از نفوذ دولت و کلیسا برای تربیت کودکان جلوگیری نماید، به اعدام محکوم گردید. غیراز آندو، دهها صاحبنظر دیگر کوشیدند تا تعلیم و تربیت کودکان را ب اکمک روشهای آزاد و آنارشیستی بعهده بگیرند؛ ازآنجمله: پاولو فرایره در برزیل.
برای آنارشیستها در انجام هر کاری باید هدف آن باشد تا از روشهای: هرمی، اداری، حکمرانی، و تمرکز، خودداری شود. مخالفت آنارشیستها با سازمانها به این دلیل است که آنان سازماندهی بدون حکمرانی و دستوردهی را غیرممکن میدانند. جامعه آنارشیستی مخالف جامعه ای است که در آن: برگزیدگان، از ما بهتران، اداره چی ها، و هرم قدرت وجود داشته باشد. آنان از یک فردگرایی "اجتماعی" حرف میزنند که سالم و صادق نیروی محرک ترقی اجتماعی باشد.
falsaf@web.de
|