بازی ژئوپلتیک و سواستفاده از دمکراسی
اردشیر زارعی قنواتی
•
عرصه بین المللی با توجه به تنش های فزاینده ای که در حوزه های بحران خیز آن از جمله افغانستان و عراق وجود دارد و گزارشات هر روزه ای که از قتل عام مردم غیرنظامی توسط نیروهای خارجی عضو ناتو و ائتلاف به رهبری آمریکا در این مناطق انجام می گیرد، مرزبندی های کاذب گذشته در خصوص مشروعیت همیشگی جهان آزاد غرب در رویکردهای خارجی را به کلی نقض می کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۱ آبان ۱٣٨۷ -
۱ نوامبر ۲۰۰٨
بعد از هفته ها از بروز بحران قفقاز و بن بازی های روسیه و غرب در پشت صحنه این موضوع، با گزارش تازه بی بی سی در روز دوشنبه 27 اکتبر مبنی بر اذعان شاهدان عینی و گزارش دیده بان حقوق بشر در خصوص ارتکاب جنایت جنگی از سوی گرجستان در اوستیای جنوبی، واقعیت از پشت ابرهای تیره خود را نمایان کرده است. در گزارش این خبرگزاری که مستند به مشاهدات عینی خبرنگاران خارجی از منطقه آسیب دیده "تسخینوالی" پایتخت اوستیای جنوبی می باشد، جای هیچ شکی نمی ماند که شامگاه 7 اوت نیروهای گرجی دست به هجوم و قتل عام مردم غیرنظامی اوستیائی زده اند. عکس العمل بسیار شدید و قاطع روسیه در کمتر از 24 ساعت که به "مشت آهنین" آنان تعبیر شد هر چند که توسط ایالات متحده و غرب محکوم شده و با حمایت از تفلیس نظام بین الملل را در شرایط تنش و چالش قرار داد ولی به نظر می رسد که هم به جهت دفاع از غیرنظامیان مشروع و هم به لحاظ ژئوپلتیکی لازم بوده است.
اینکه دیر زمانی است یک مرزبندی کاذب بر اساس آرایش دنیای آزاد در مقابل جهان توتالیتر در افکارعمومی شکل داده شده است فراتر از واقعیات عینی آن، بر بستر نظام سلطه و نقض منافع ملی حوزه های شرقی توسط متروپل های غربی، حداقل در حوزه سیاست خارجی نمود واقعی دارد. روسیه کنونی بدون شک یک کشور دمکراتیک نیست ولی این کشور بر اساس شواهد و مستندات موجود در حوزه سیاست خارجی از بسیاری دول غربی میراث دار لیبرال دمکراسی عملکرد انسانی و محترمانه تری نسبت به حقوق ملت ها و قوانین بین المللی داشته است. چنانچه اگر نقض حقوق دمکراتیک در درون ساختار سیاسی روسیه نیز مورد بررسی موشکافانه و بدون پیش داوری قرار گیرد، فهم این موضوع که سرکوبگری های دوران "بوریس یلتسین" رئیس جمهوری اسبق این کشور که با حمایت غرب پارلمان روسیه را با استفاده از سلاح های سنگین جنگی مورد هجوم قرار داد، با شرایط کنونی قابل مقایسه نخواهد بود. در آن دوران چون یلتسین هوادار غرب مبادرت به سرکوب کمونیست ها و ملی گرایان مخالف غرب کرده بود هیچکس در واشینگتن و بروکسل از نقض حقوق بشر و محکومیت سرکوبگر نه تنها سخنی بر زبان نیاورد که حتی با تمام توان نیز مورد حمایت آنان قرار گرفت. اینکه ساختار درونی هر کشور تاثیر مستقیم و انکارناپذیری با سیاست های خارجی آن کشور خواهد داشت یک اصل درست می باشد اما این موضوع هرگز به مفهوم این نخواهد بود که دمکراسی مدنی غرب در سوگیری های خارجی دولت های حاکم بر آن نیز حتما در چارچوب دمکراسی، نمود واقعی خواهد یافت.
واقعیت این مساله در طی تاریخ یکصد سال اخیر کاملا قابل استناد می باشد و جدا از بروز دو جنگ جهانی اول و دوم که از بطن نظام های سرمایه داری غربی متولد شد و امروز با بهانه امپراتوریسم و فاشیسم سعی در جداسازی آن از نظام یکپارچه غرب می شود ولی نقش فرانسه در جنگ ویتنام و الجزایر، بریتانیا در خاورمیانه و آمریکا در طی چند سال اخیر در عراق و افغانستان کاملا بیانگر این واقعیت است که تطابق مطلق این دو حوزه (داخلی و خارجی) از اساس اشتباه بوده است.
هم اینک براساس شواهد و مستندات موجود مشخص گردیده است که رهبران گرجستان و در راس آنان "میخائیل ساکاشویلی" رئیس جمهوری مورد حمایت غرب در این کشور، عامل اصلی بروز جنگ قفقاز و تبعات بعدی آن بوده است. گزارش تازه منابع غربی از جمله خبرگزاری بی بی سی و همچنین منابع مستقل چون دیده بان حقوق بشر بر این واقعیت خدشه ناپذیر مهر تایید می زند. در چنین شرایطی این درس بزرگ که پس از جنگ قفقاز و آشکار شدن پیامدهای آن می گذرد، می بایست مورد توجه کارشناسان، تحلیلگران و سیاستمداران منصف و واقع بین قرار گیرد. عرصه بین المللی با توجه به تنش های فزاینده ای که در حوزه های بحران خیز آن از جمله افغانستان و عراق وجود دارد و گزارشات هر روزه ای که از قتل عام مردم غیرنظامی توسط نیروهای خارجی عضو ناتو و ائتلاف به رهبری آمریکا در این مناطق انجام می گیرد، مرزبندی های کاذب گذشته در خصوص مشروعیت همیشگی جهان آزاد غرب در رویکردهای خارجی را به کلی نقض می کند. بازی های ژئوپلتیک و تحرکات خارجی توسط ساختارهای متفاوت بیش از آنچه متاثر از ایده ها و تمایلات دمکراتیک باشد وابسته به منافع ملی و خواست هژمونیک قدرت های بزرگ برای بسط حوزه های نفوذ خود خواهد بود. جنگ قفقاز نیز می بایست در این چارچوب مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد وگرنه هرگونه پیش داوری و شبیه سازی دروغین در این خصوص ذهن تحلیلگر و مخاطب را به سمت گمراهی سوق خواهد داد.
تحلیل مباحث ژئوپلتیک تا حدود زیادی با مسائل درون ساختاری و تقلای نیروهای دمکراسی خواه در تقابل با نظام متصلب حاکم در کشور خود متفاوت است چرا که در اولی پراگمای منافع ملی و چینش های نظام بین المللی نقش تعیین کنندگی دارد و در دومی حقوق شهروندی و دمکراتیزاسیون قوانین حاکم بر ساختار سیاسی – اجتماعی فصل الخطاب خواهد بود. در بحران قفقاز نیز روس های غیردمکرات بر طبق واقعیت و شواهد موجود برعلیه قتل عام کنندگان غیرنظامیان و منطقه تحت الحمایه آنان که براساس قطعنامه های شورای امنیت و سازمان همکاری های امنیتی اروپا نقش صلحبانی آن را به عهده داشتند، وارد عمل شدند. درطی این بحران اروپای غربی و به خصوص ایالات متحده بدون رعایت معاهدات حقوقی موجود و تجاوز جنایتکارانه گرجستان به مردم غیرنظامی، در پشت سر تفلیس صف آرائی کردند، هرچند کاملا مشخص بود که برای دفاع از سرپل غرب در این حوزه استراتژیک و حفاظت از شاهراه های حامل انرژی، آنان واقعیت های عینی را در مسلخ منافع فرامنطقه ای خود به قربانگاه می برند. شاید گزارش جدید خبرگزاری های غربی و نهادهای معتبر حقوق بشری درس آموزنده ای برای تحلیلگران و کارشناسان جهان سومی باشد که بیاموزند تفاوت بازی در حوزه ژئوپلتیک با تمایلات مشروع برای استقرار جامعه دمکراتیک را و اینکه تفکرات دمکراتیک در حوزه مدنی لاجرم از مسیر غرب و گرایش به سلطه هژمونیک آن بر ساختار ملی نمی گذرد.
Ardeshir250250@yahoo.com
|