روح ا صـلاحـات در جـسم آبـادگـران!
تحلیل اخبار روز، از مواضع اصلاح طلبان بعد از اول اسفند
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۶ ارديبهشت ۱٣٨٣ -
۲۵ آوريل ۲۰۰۴
اشاره: مقاله حاضر به بررسی برخی مواضع چند تن از چهره های شاخص اصلاح طلبان بعد از انتخابات اول اسفند ماه گذشته پرداخته است. این مقاله در سه بخش تنظیم شده. بخش اول در مورد ارزیابی اصلاح طلبان از وضعیت جنبش اصلاحی در شرایط کنونی است که در زیر می خوانید. در بخش های دوم و سوم به مواضع اصلاح طلبان در زمینه جبهه دموکراسی خواهی، و راه کارهای این جریان بعد از اول اسفند پرداخته شده است، که در روزهای آتی درج می شود.
بخش اول
یک ماه و نیم بعد از انتخابات اول اسفند، هنوز تحلیل ها و ارزیابی ها در مورد وضعیت آینده جامعه با حدس و گمان های بسیار مواجه است و این آینده در هاله ای از ابهام قرار دارد. اکثر تحلیل گران بر این نظر اتفاق دارند قصد و برنامه محافظه کاران حاکم، بستن بیشتر فضای سیاسی کشور و تشدید اختتاق و سرکوب است. با این حال، هیچ کس به طور قطع در این زمینه اظهارنظر نمی کند که بسته شدن فضا تا چه میزان شدید خواهد بود، تا کی به درازا خواهد کشید و چگونگی وارونه شدنش به چه صورت خواهد بود.
اما آینده بعد از انتخابات اول اسفند، هر چه می خواهد باشد، در شکل گیری آن تنها اراده و خواست محافظه کاران نقش بازی نمی کند. جامعه ایران به خوبی از برنامه های آن ها که تشدید سخت گیری ها و سرکوب ها در همه زمینه ها و بازگرداندن روال کار، به روزگار یکه تازی مطلق است، آشنایی دارد. آن چه که تلاش های محافظه کاران را قرین موفقیت ساخته یا با ناکامی توام خواهد ساخت، چگونگی رفتار و مقابله نیروهای طرفدار دموکراسی، اصلاحات و مردم سالاری در کشور ما، در برابر خواست محافظه کاران برای سرکوب حقوق ملت و تحکیم پایه های حکومت استبدادی در کشور است.
بخش بزرگی از جامعه فعال و سیاسی ایران – به غیر از بخش عمده اصلاح طلبان – در این نتیجه گیری توافق دارند که سیاست های جبهه دوم خرداد و به ویژه شخص محمد خاتمی، از عوامل اصلی شکست جنبش اصلاح طلبانه و رساندن جامعه ما به وضعیت خطرناک کنونی بوده است. در این باره نقدهای فراوانی نسبت به خط مشی و برنامه سیاسی و اهداف و شعارهای اصلاح طلبان صورت گرفته است که پای بندی آن ها به منافع نظام در برابر منافع دموکراسی و مردم ایران، و پرهیز از بسیج و استفاده درست از نیروی گسترده مردمی برای پیشبرد اهداف اصلاح طلبانه، از جمله مهم ترین آن هاست. اکنون پرسش این است که آیا اصلاح طلبان به عنوان یکی از عمده ترین نیروهای سیاسی کشور می خواهند همچنان به این سیاست ها در دوران پس از اصلاحات نیز ادامه دهند و با برنامه های نادرست و اصرار بر اشتباهات، در تحکیم پایه های استبداد در کشور ما نیز – همچنان که در شکست ایده های اصلاح خواهانه – نقش بر عهده بگیرند یا با درس گرفتن از تجربه ناکام جنبش دوم خرداد، در مشی سیاسی خود تغییرات جدی ایجاد کرده و آن را مطابق با واقعیت و ضرورت های دوران تازه، اصلاح کنند.
تفاوت دیدگاه میان بخش اصلاح طلب حکومت ایران و نیروهای دموکرات و جمهوری خواه کشور در ارزیابی از وضعیت سیاسی کشور و راه بردهای آینده نیروهای مردم سالار در کشور، متاسفانه رو به گسترش است و این انتظار که اصلاح طلبان بتوانند از شکست های پی در پی خود، نتیجه گیری های لازم را نموده و با دیدگاه روشن تر و کم تر متناقضی به جنبش دموکراسی بپیوندند، براورده نشده است. در زمینه موارد مهمی، همچون سرنوشت جنبش اصلاحات، ضرورت ایجاد یک جبهه دموکراسی خواه گسترده، ضرورت تغییر در قانون اساسی، ضرورت برگزاری رفراندم و ضرورت جدایی دین از حکومت و استقرار یک جمهوری سکولار در کشور، این تفاوت ارزیابی ها و نظرات آشکار است. اصلاح طلبان در هیچ یک از موارد فوق، نشانه ای از تجدیدنظر در دیدگاه های خود بروز نمی دهند و در همه موارد اساسی مربوط به استراتژی و حتی تاکتیک جنبش دموکراتیک در ایران، همچنان به نظریات، ارزیابی ها و راه بردها و راه کارهای دوران اصلاحات خود وفادار مانده اند. آن ها هر چند بعد از شکست در انتخابات شوراها در نهم اسفند هشتاد و یک و سپس شکست در انتخابات مجلس هفتم در اول اسفند هشتاد و دو، از ضرورت بازنگری در سیاست های خود و نقد اصلاحات سخن گفته اند، اما اگر در این زمینه قدمی هم برداشته اند، از حد مبهم گویی های بدون نتیجه و دفاع از موارد مهم مشی سیاسی خود فراتر نرفته است. شاید یک دلیل چنین برخوردی این است که اصلاح طلبان هنوز حاضر نیستند به شکست جنبش اصلاح طلبانه دوم خرداد باور کرده و آن را تایید کنند.
روح اصلاحات در جسم «آبادگران»!
در طول حیات شش – هفت ساله جنبش اصلاحات، حوادث مهمی وجود دارد، که هر کدام از آن ها را می توان به مثابه نقطه شکست این جنبش ارزیابی کرد. اما اگر شروع رسمی این جنبش را در دوم خرداد ۷۶ در نظر گیریم، شاید حتی حادثه ای سمبلیک تر از انتخابات اول اسفند سال هشتاد و دو برای نشان دادن پایان رسمی این جنبش وجود داشته باشد. زمانی که محمد خاتمی رئیس جمهور، در اولین روزهای بهاری سال هشتاد و سه، در نامه ای به مجلس شورای اسلامی لوایح دو گانه خود را پس گرفت. معنی این اقدام رئیس جمهور روشن تر از آن بود که به هیچ تفسیر و تحلیلی نیازمند باشد. لوایح دو گانه، بارها از سوی اصلاح طلبان، کف مطالبات اصلاحی جامعه اعلام شده بود و بازپس گیری این دو لایحه که سطل زباله شورای نگهبان مدت ها انتظار آن ها را می کشید، معنای دیگری جز ان نداشت، که حتی رئیس جمهور صبور و امیدوار نیز مطمئن شده است این «کف مطالبات» اصلاحی هم در حکومت موجود برآورده نخواهد شد.
با این حال، از همان زمانی که نامه رئیس جمهور در مجلس خوانده می شد، اصلاح طلبان سخن همیشگی خود را آغاز کردند: بازپس گیری لوایح دوگانه از سوی رئیس جمهور به معنای شکست اصلاحات نیست! جامعه ایران این سخن را به کرات از اصلاح طلبان شنیده بود و شنیده است. تفاوت این بار در این جا بود، که اصلاح طلبان در تازه ترین نمونه، برای اثبات ادعای خود مجبور شدند دست یاری به سوی محافظه کاران و «ستاد ضد اصلاحات» دراز کنند. آن ها حالا که در کارنامه خود نمی توانند دلیلی برای ادامه ی حیات جنبش اصلاحات بیابند، به واکاوی پرونده رقیب مشغول شده اند. یکی از عمومی ترین استدلالاتی که این روزها برای اثبات «زنده بودن» اصلاحات به کار گرفته می شود، استناد به شعارهای آبادگران در فعالیت های انتخاباتی است. اصلاح طلبانی که مایل به اعتراف به شکست سیاست ها و برنامه های خود نیستند، اکنون حیات و زندگی جریان اصلاحات را در شعارهای آبادگران جستجو می کنند و توسل این جناح به برخی از شعارهای دوران اصلاحات را نشانه حیات و حتی پیشرفت جنبش اصلاحات می شناسند.
محسن آرمین از رهبران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در گفتگو با روزنامه وقایع اتفاقیه، ضمن رد شکست جنبش اصلاحات می گوید:
«من اصلاً موافق نیستم که وضعمان نسبت به شش سال قبل بدتر شده است. فکر میکنم طی این مدت مسافتی بسیار بیش از چهار سال و شش سال را طی کرده است. در سطح نیروهای سیاسی هم تجربههای بسیار عمیقی اندوخته شده است.»
آقای آرمین در مورد دلایل این ادعای خود چنین می گوید:
«حداقل اینکه میبینیم جریان مخالف اصلاحات به هر طریقی که قدرت را بدست گرفته و ما به آن در حال حاضر کاری نداریم. الان که روی کارآمده یک سری شعارهای جدید میدهد. شما این شعارها را با شعارهای این جناح در شش سال پیش مقایسه بکنید. آن زمان جریان راست چه شعارهایی میداد. الان چه شعارهایی را میدهد. الان حتی اسم حزب خود را هم آبادگران میگذارد. در حالی که شش سال پیش همین جریان در نقد آقای هاشمی میگفت پل ساختن مهم نیست. مهم برای ما ارزشهاست... اگر به پل ساختن باشد که ما به گرد پای ماهاتیر محمد هم نمیرسیم. الان چه میگوید؟ الان اسم حزب خود را آبادگران میگذارد. ببینید خیلی تفاوت وجود دارد. این آقایان نه به شورا اعتقاد داشتند نه مطالبات مردم را در زندگی شهری به رسمیت میشناختند به همین دلیل تشکیل شوراهای شهر و روستا تا پس از دوم خرداد به تعویق افتاد. اصلاً اینکه محیط زندگی شهری مهم است، شهرداری مهم است. نظر مردم مهم است به این مقولات اعتمادی نداشتند. امروز ببینید چقدر شهرداری، افزایش خدمات شهری، راضی نگه داشتن شهروندان و... برایشان مهم شده است. اینها مفت بدست نمیآید. حاصل همین عمل اجتماعی است...»
محسن آرمین برای اینکه نشان دهد روح اصلاحات در جسم آبادگران جریان یافته است، پل ساختن، توجه به شهرداری و مسایل محیط زندگی شهری و مسایل مشابه از سوی جریان رقیب را شاهد می گیرد تا به یاد نیاورد خواست عمده جنبش اصلاحات در ایران یعنی مردم سالاری و دموکراسی، با انتخابات مجلس هفتم و در زیر گام های «آبادگران» قرار است به مسلخ برود.
اما بهزاد نبوی یکی از سرشناس ترین رهبران جبهه اصلاح طلب، این سخنان شرمگینانه محسن آرمین را صریح تر مورد تاکید قرار می دهد و حتی مدعی می شود، عمده ترین شعارهای اصلاح طلبان در قالب جریان آبادگران در حال تحقق یافتن است.
بهزاد نبوی ساعاتی بعد از قرائت متن استعفانامه خود در مجلس، که از نظر بسیاری «مانیفست تازه» جنبش اصلاحات معرفی شده و در ادامه این مقاله به بخش هایی از آن پرداخته خواهد شد، در گفتگو با روزنامه شرق که خیال می کند استعفانامه نبوی «در واقع روایتی بود از یک تلاش نافرجام ۷ ساله که به برگزاری انتخابات مجلس هفتم با آن کیفیت منجر شد» می گوید:
«قصدم نشان دادن نافرجامی حرکت نبود، می خواستم ثابت کنم که تحصن و استعفا که حرکاتی تند تلقی می شوند پس از طی مراحل مختلف رخ داده اند... در متن کامل که حدود دو برابر متن قرائت شده است به مسئله شکست حرکت اصلاحی پاسخ دادم. چرا که این حرکت شکست نخورده است.»
آنگاه آقای نبوی در مورد اینکه چرا این حرکت شکست نخورده است، چنین استدلال می کند:
«امروز تندترین محافظه کاران، مهم ترین شعارهای اصلاح طلبان را برای پیروزی در انتخابات مطرح می کنند و به احتمال زیاد مجبورند که این شعارها را عملی سازند. ما هم که الزاماً نمی خواستیم این شعارها به دست خودمان محقق شود. اگر فرضاً خوب است که در سیاست خارجی تنش زدایی انجام شود چه توسط بنده چه توسط دیگری کار خوبی است. اگر قرار است به حریم خصوصی مردم تجاوز نشود و یا مثلاً پاسخ گویی به مثابه اصلی ترین شعار دوم خرداد حاکم شود، نشان می دهد که بخش مهمی از خواسته های ما تحقق پیدا کرده، حرکت اصلاحی شکست نخورده و اصلی ترین مخالفان جنبش اصلاحی به شعارهای آن روی آورده اند.»
آقای نبوی نیز مجبور شده است برای اثبات این که «بخش مهمی» از خواسته هایش تحقق پیدا کرده، مقوله آزادی و نظام مردم سالاری را از فهرست این خواسته ها حذف کند، و «مثلا پاسخ گویی» را به عنوان اصلی ترین شعار دوم خرداد معرفی کند، تا شاید در مصاحبه بعدی بتواند این ادعا را پیش کشد که جنبش اصلاحات در فرمان های «رهبری انقلاب» به حیات خود ادامه می دهد!
در چنین فضایی، عجیب نیست اگر افکار عمومی از زبان آقای محمدرضا خاتمی دبیرکل جبهه مشارکت اسلامی هم بشنود و بخواند که: «حالا که نگاه میکنیم درمییابیم که استراتژی اتخاذ شده در سالهای گذشته مناسب بوده است. عدم کامیابی در رسیدن به هدف به معنای غلط بودن راهبرد نیست، بنابراین استراتژی ما تغییر اصولی پیدا نخواهد کرد.» و متحیر از چنین سخنانی پاسخ این پرسش خود را نیز هرگز دریافت ندارد که اگر عدم کامیابی در هدف به معنای غلط بودن راهبرد نیست، پس چه چیزی به معنای غلط بودن راهبرد است؟
بهزاد نبوی در ادامه گفتگوی خود با روزنامه شرق، دلیل چنین ارزیابی هایی را فاش می کند. او می گوید:
«من با ۶۲ سال سن و ۴۴ سال سابقه فعالیت سیاسی راه دیگری جز اصلاح طلبی در چارچوب نظام بلد نیستم. چند راه وجود دارد یکی این که در خانه بنشینیم و منزوی شویم که ۵۰ درصد مردم در انتخابات هفتم این راه را برگزیده اند. دیگر این که یا انقلاب کنیم یا به اصلاحات ادامه دهیم ولو این که راه صعب و پرسنگلاخ باشد. باید آنقدر فشار آوریم که طرف مقابل را وادار به پذیرش کنیم. راه دیگری نداریم.»
اصلاح طلبان، نه تنها امروز، که هفت سال است می کوشند دمیده شدن روح اصلاحات در جریان محافظه کار و سرکوبگر حکومت را با یافتن نشانه هایی، بشارت دهند. جستجوهای بی نتیجه ای که در تمام این سال ها برای یافتن جناح «خرد گرا» در جبهه محافظه کاران صورت گرفت، در همین راستا بود. اصلاح طلبان نیاز دارند هم به خود و هم به جامعه اثبات کنند می توان «طرف مقابل را وادار به پذیرش» ساخت. زیرا آن ها «راه دیگری را بلد نیستند»!
جامعه ایران حق دارد به فروکاستن خواست های خود، به قد و قامت جریان «آبادگران»، اعتراض کند. افکار عمومی در ایران «آباد گران» و «ستاد ضد اصلاحات» پنهان شده در پشت آن را نه ادامه جنبش اصلاحی – دموکراتیک خویش، که نیرویی می شناسد که برای سرکوب این جنبش و مطالبات مردمی آمده است. خواست مردم سالاری نه در زیر عبا و قبای آبادگران که در خواست ها و مبارزات میلیون ها مردمی جریان دارد که علیرغم تسلیم شدن اصلاح طلبان به قرائت های حداقلی از اصلاحات و فروکاستن خواست های مردم در حد شعارهای آبادگران، همچنان بر این خواست ها پابرجا هستند و می کوشند با ایجاد جبهه ای از نیروهای دموکرات، به مقابله با تعرض آبادگران و نیروهای حامی آن ها در حکومت اسلامی، برای سرکوب خواست های خود برخیرند.
اصلاح طلبان به این خواست مردم ایران در جهت تشکیل جبهه سراسری دموکراسی و آزادی خواهی چه پاسخی می دهند؟
ادامه دارد
|