ردپای فکر مدنی در تاریخ
(نگاهی به سقراط)
فرخ نعمت پور
•
. شاید به جرات بتوان گفت که اولین تفاسیر و تئوری پردازیهای جنبش های مدنی بطور غیرمستقیم در رساله "آپولوژی" خطابه دفاعی سقراط و البته به قلم افلاطون موجود باشند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۹ آبان ۱٣٨۷ -
۹ نوامبر ۲۰۰٨
آدمی نباید زندگی را والاترین چیزها بشمارد، بلکه زندگی خوب را (سقراط)
یکی از جنبههای یک جنبش مدنی، ریشه و عمق آن در دانائی است. جنبش مدنی، جنبشی خودآگاه و برآمده از خود مردم و یا فرد و به معنای واقعی کلمه در راستای منافع، امیال و خواستههای خود آنان آست. جنبشی است با ساختار مستقل و نهادینه شده در بطن توده که از آنان برآمده و در آنان خاتمه مییابد. به معنای دیگر کلام جنبش مدنی چونکه دانائی است، پدیدهای است ذاتی و جدائی ناپدیر از کلیتی همبسته، حال این کلیت جمع باشد یا فرد. نقطه شروع و پایان آن در خود آنان و بنابراین وجود و هویت آن کاملا درونی است.
اگرچه جنبشهای مدنی جنبشهای نوینی هستند و با دوران مدرن ورق میخورند، اما از لحاظ منشا تئوریکی و دانائی آن ریشه در اعماق تاریخ و بویژه ریشه در افکار فرزانگان دارد. شاید به جرات بتوان گفت که اولین تفاسیر و تئوری پردازیهای آن بطور غیر مستقیم در رساله "آپولوژی" خطابه دفاعی سقراط و البته به قلم افلاطون موجود باشند. سقراط، فیلسوف و خردمند یونان باستان در این خطابه خود، که گفتاری در محکوم کردن خود به مرگ است، دوهزار و پانصد سال پیش از طریق ارائه یک متن ساده اما عمیق و همبسته، سنگ بنای یک مقاومت و فعالیت مدنی را بنیاد مینهد!
چنانکه از متون افلاطون در رسالات وی برمیاید، سقراط بزرگمرد دانای یونانی از طرف قدرت حاکمه سیاسی وقت به اتهام واهی "توهین به خدایان" و "منحرف کردن اذهان جوانان" از راستیها متهم میگردد. آنچنانکه خود به طنز میگوید: "سقراط رفتاری خلاف دین در پیش گرفته و در پی آن است که به اسرار آسمان و زیرزمین پی ببرد. باطل را از حق جلوه دهد و این کارها را به دیگران نیز میاموزد." ۱
و البته سرانجام به این اعمال محکوم شده و ناچار به نوشیدن جام زهر میشود، و این چنین به زندگی فرزانه مردی خاتمه داده میشود که همه عمر خود را صرف دیالوگ و گفتگو با مردم و بخصوص جوانان برای کشف حقیقت و قدرتمندترکردن قوه استدلال آنان کرد.
اما آنچه که در سقراط جالب توجه است زندگی وی و نیز برخورد وی به اتهام و حکم محکومیت خود میباشد. در مرحله اول، وی تا زمانی که در قید حیات و آزاد بود، همچون فرزانهای به روشنگری پرداخت و فراتر از القائات ذهنیگرانه، کلیشههای فکری موجود و میل قدرتمداران، همیشه ذهنش در جستجوی حقیقت بود و سعی میرد که از طریق کشف تناقضهای درون استدلالات حریف، هم برج وباروهای به ظاهر محکم حقیقتهای موجود را درهم بریزد، و هم نقبی به جستجوی جدیدی در راه کشف حقیقت زده باشد. او همچون فرزانهای و فردی روشنفکر و روشنگر، کلمه، تحرک جسمی، تماس با مردم و دیالوگ و گفتگو را داشت. در این مسیر هیچگاه نه حریفی را مجروح ساخت و نه به هیچ عمل فیزیکی خشن مبادرت ورزید: "چگونه شرم نداری از اینکه شب و روز در اندیشه سیم و زر و شهرت و جاه باشی، ولی در راه دانش و حقیقت و بهتر ساختن روح خود گامی برنداری؟"۲
و در مرحله دوم آنگاه که به اتهامات واهی به مرگ و نوشیدن جام زهر محکوم شد، باز به همان شیوه قبل به مواجه با این پدیده نوین رفت. یعنی از طریق کلام، قانون و برخورد اقناع گرانه. چنانکه خود میگوید: "به هر حال وظیفه من این است که به فرمان قانون گردن نهم و از خود دفاع کنم"٣
او خود میگوید که در سراسر عمر هیچگاه تن به قانون شکنی نداده است، اما اگر کسی میخواسته حرف او را بشنود، او را از این کار بازنمی داشته. ۴ پس او فردی خواستار آزادی اندیشه و بیان میباشد. فردی که میخواهد از راه کلمه معجزه کند و به درک حقیقت نائل شود.
در رساله "کریتون" که به در زندان بودن سقراط اشاره داد، متوجه میشویم که چگونه دوستان، هواداران و یاران وی میخواهند سقراط را از زندان فراری داده و بدین ترتیب وی را از خطر مرگ برهانند. و البته با استدلالات سقراط مواجه میشویم که چگونه چنین فرار یا رهائی از مرگ را منکر میشود و آگاهانه به پیشواز مرگ میرود!
یاران میگویند: '...روا نیست که با خود چنین کنی و با اینکه وسائل رهائی آماده است از رهائی چشم بپوشی و آرزوی دشمنان را، که نابودی تو را میخواهند، برآوری."۵ و نیز از وی میخواهند که با فرار خود دین خود را نسبت به فرزندانش که به او نیاز دارند و او موظف به پرورش و تربیت آنان است، برآورده سازد. اما ذهن کنشگر و حقیقت جوی سقراط مثل همیشه حتی در این شرایط سخت هم به استدلال برمیخیزد و در پی آن بر میاید که درستی و یا نادرستی آنرا به بحث بنشیند و آنگاه مطابق آن عمل لازمه را انجام دهد. "اصولی را که همیشه پایه گفتار و کردار خود قرار دادهام امروز به سبب پیشامد تازهای که به من روی داده است رها نخواهم کرد."۶ اگر بخواهیم استدلالات سقراط را در نفی این خواسته یعنی خواسته فرار بازشماریم، میتوان آنان را چنین دسته بندی کرد:
ـ او معتقد به این است که آدمی نباید زندگی را والاترین چیزها بشمارد، بلکه باید زندگی خوب را والاترین بشمارد. و زندگی خوب هم آن زندگی است که با نیکی و زیبائی و عدالت قرین باشد.
ـ گریختن از زندان و پول دادن به کسانی برای کمک به این گریختن را قانون شکنی میداند و به این طریق معتقد است که باعث تباهی جامعه میشود. جالب است که در اینجا به این نکته توجه شود که سقراط حکم خود را ناروا میداند، اما در همان حال فرار از زندان را عملی غیر قانونی میداند. معتقد است که نباید آدمی ظلم را با ظلم جواب دهد.
ـ علیرغم خشم وطن، معتقد است که باید وطن را محترم شمرد و با بردباری کوشید تا آنرا آرام ساخت. و اگر او را بزنند یا به بند کشند یا به میدان جنگ و به کام مرگ بفرستند، بکوشد با کمال آرامی و از راه استدلال مبرهن سازد که آنچه روا میدارند مطابق حق نیست.
ـ امر دلبستگی به وطن. آدمی نباید وطن خود را جا بگذارد. مردن را بهتر از آوارگی میداند. ترک وطن پیمان شکنی است.
ـ فرار، دوستان وی را نیز به مخاطره خواهد افکند. در نتیجه آنان بعدا یا مجبورند بگریزند و یا تبعید شوند.
ـ فرار که نوعی قانون شکنی است باعث روسفیدی داورانی خواهد شد که به مرگ وی رای داده اند. و به این ترتیب عمل آنان را توجیه خواهد نمود.
و این چنین سقراط در عین پذیرش مرگ خود، به قیامی مدنی علیه آن برمیخیزد.
زیرنوشتها:
۱ـ دوره آثار افلاطون، جلد اول صفحه ۲۱، محمد حسن لطفی، رضا کاویانی. انتشارات خوارزمی. مهرماه ۱٣٨۰
۲ـ همان منبع، صفحه ٣٣
٣ـ همان منبع، صفحه ۲۰
۴ـ همان منبع، نقل به معنی
۵ـ همان منبع صفحه ۵۲
۶ـ همان منبع صفحه ۵۶
|