سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

“جهانی شدن و جهان شمولی ارزش های حقوق بشری”
بخش نخست


بهنام دارایی زاده


• روند جهان شمولی تمامی ارزش های فرهنگی (من جمله باورها و هنجارهای حقوق بشری)، فرآیندی است کاملاً قابل شناخت که معلول پدیده ی اجتماعی-اقتصادی ی معینی است که "جهانی شدن" نام می گیرد. پدیده ای که در بعد فرهنگی به انسان امروز، امکان درک و تحلیل جهان پیرامونی را از دریچه ای تازه می دهد، دریچه ای که محصول جهان مدرن و دستاوردهای شگفت عصر روشنگری در بسط مفاهیمی نظیر خرد جمعی و سکولاریسم است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۱ آبان ۱٣٨۷ -  ۱۱ نوامبر ۲۰۰٨


اشاره:
پیش از آن که به بحث درباره ی مبانی نظری- اجتماعی دکترین "جهان شمولی حقوق بشر" بپردازم، لازم می بینم در ابتدا مقدمه ای داشته باشیم کوتاه، در خصوص ابعاد مختلف خود عبارت "جهان شمولی". امید است، با اشاره ای که به عوامل اجتماعی شکل گیری این جریان خواهد شد، به درک صحیح وروشن تری از مفهومی که مورد توجه مدافعان این تئوری پرطرفداراست دست یابیم.

   به نظر می آید جهان شمولی ( universality ) را بایستی به مثابه صفتی قلمداد کرد به منظور متمایز ساختن پاره ای از هنجارهای اجتماعی و یا اصول اخلاقی-حقوقی که فارغ از تمامی تفاوت های فرهنگی موجود، مورد پذیرش کل جامعه جهانی قرار دارد.
   طرح مسائلی از این دست که آیا چنین ارزش هایی اساساً وجود خارجی دارند و یا خیر؟ و یا این که مبنای نظری چنین باوری چه می تواند باشد؟ در این مقدمه، مطمح نظر ما نیست. همان گونه که اشاره شد در این مقدمه بیش تر بنای آن را داریم که به تبیین مفهوم عبارت "جهان شمولی" بپردازیم.
   "جهان شمولی" برگردان فارسی universality انگلیسی و یا universalité فرانسه هست که   از ریشه ی universe که در مفهوم جهان و گیتی است، اخذ شده. به عقیده برخی از نویسندگان، "یونیورسالیسم" اشاره به معانی و مضامینی دارد که انسان ها در تمامی فرهنگ ها و به هر زمان و مکانی درک و باور مشترکی نسبت به آن دارند. [۱]
   از دید نگارنده، فرهنگ ها پیش از هر امر دیگر مجموعه ای منسجم از باورها و انگاره ها بنیادین را شکل می دهند که به شهروندان یک جامعه امکان تحلیل و ارتباط با جهان پیرامون را می دهند.
   اهمیت باورهای فرهنگی تا به آن حد هست که آنتونی گیدنز جامعه شناس مشهور بریتانیایی معتقد است: "انسان ها بدون فرهنگ اساساً دیگر انسان نخواهد بود." [۲] با این توصیف اگر فرهنگ را مجموعه ای از معانی مشترک قلمداد کنیم که شامل ارزش ها و هنجار ها و باورهای پایه ای یک جامعه است،این معانی مشترک - در فرض قائل بودن به مفهوم "جامعه جهانی" –در سطحی یونیورسال univers al و فرا فرهنگی واجد وصف جهان شمولی خواهند شد.
   واقعیت این هست که جهان شمولی را بایستی بیش تر مفهومی نزدیک به مباحث جامعه شناسی فرهنگ ارزیابی گردد تا صفتی برای موازین و هنجارهای حقوقی. بر این اساس و در چارچوب نگرش جامعه شناختی،   "جهان شمولی" به تمامی ارزش ها و باورهایی اطلاق می گردد که مورد اقبال و پذیرش همگی فرهنگ ها است و تمامی حوزه های تمدنی نیز قطع نظر از اختلافات عمیق خود بر آن ها صحه می گذارند.
   برخی از اندیشه ورزان حقوقی نظیر "جان فینیس" - که غالباً هم تحت تاثیر تعالیم حقوق طبیعی اند- این طور می اندیشند که، ارزش هایی نظیر زندگی، زیبایی دوستی، تجربه های دینی و... از آن حیث که به گونه ای شهودی برای آدمیان قابل دسترسی هستند، ارزش های فراگیر و جهان شمول به شمار می روند . فینیس در کتاب مشهور خود با نام "قانون طبیعی و حق های طبیعی" [٣] ادعا می کند که سایر ارزش های زندگی را نیز می توان به نوعی به یکی از هفت ارزش پایه ای طرح شده در دکترین اش تقلیل داد. [۴]
   در این بخش به هیچ وجه قصد تجزیه و تحلیل گزاره های مذکور را ندارم. مثال فوق را نیز صرفاً از آن حیث آوردم که، در درجه نخست نمونه ای ارائه کرده باشم از معنی و مفهومی که در بنیان نظریه ی جهان شمولی مستتر است و در درجه دوم، اشاره ای کرده باشم مرتبط با موضوع حقوقی مقاله که در بخش های دیگر به آن خواهم پرداخت.
   به هر روی، ایده ی جهان شمولی با طرح این گزاره که در جهان امور وجود دارد که مربوط به ذات زندگی در این عالم است و تمامی فرهنگ ها در همه ی حوزه های تمدنی، به گونه ای اجتناب ناپذیر بر آن ها اذعان دارند، از منطق و مبنایی   پیروی می کند که در باور نگارنده نمی تواند خالی از ایراد باشد. درباره ی این ایراد و مسائل پیرامونی آن بحث های بسیاری وجود دارد که در یادداشتی دیگر به آن اشاره کرده ام.
   با ذکر این مطلب و پیش از آن که به بحث درباره مبانی اجتماعی نظریه ی "جهان شمولی" بپردازیم، مجدداً برمی گردم بر سر پرسش اصلی این بخش "جهان شمولی حقوق بشر" به چه معنایی است ؟ فرضاً، هنگامی که بحث می شود ارزش های حقوق بشری ارزش هایی جهان شمول و فرا فرهنگی اند و تمامی انسان ها به صرف انسان بودن خود بهره مند از یک سری امتیازها و حقوق سلب ناشدنی اند، چه معنا و مفهومی مد نظر گوینده است؟ آیا منظور این است که این ارزش ها، در حال حاظر هم ارزش هایی جهان شمول اند و یا بنا به طبیعت انسان ها بایستی جهان شمول قلمداد گردند ؟
   غالباً در محافل و نشست های حقوق بشری، دیده می شود، متفکرینی که تئوری پرطرف دار جهان شمولی ارزش های مندرج در اسناد بین المللی حقوق بشری را به چالش می کشند با واکنش تند سایر اعضای جلسه مواجه می شوند.
   در باور قائلین به دکترین "جهان شمولی حقوق بشر" تئوری پرخطر نسبی نگری، ابزار نظری لازم را در دست ساختارهای سیاسی بسته و یا حاکمیت های توتالیتر قرار می دهد تا بدین طریق توجیهی عوام فریبانه و یا حداکثر، شبه پست مدرنیستی از اقدامات جنایت کارانه خود ارائه دهند.
   شکی نیست که چنین تحلیلی، هرگز به دور از واقعیت های جاری در کشورهای استبدادی نیست. رهبران این کشورهای با دستاویز قراردادن نظریه ی "نسبیت فرهنگی" ( Relativis cultural ) با وقاحت هرچه تمام تر سعی در سرپوش گذاشتن بر نقض های گسترده و فاحشی دارند که با دخالت مستقیم و یا غیرمستقیم آنان علیه شهروندان کشورهای حاشیه ای اعمال می شود.
   بدون هیچ   تردیدی، بایستی گفت که متاسفانه نظریه "نسبی نگری فرهنگی" قابلیت این را دارد که ابزار سو استفاده سیاست ورزان خودکامه قرار گیرد. اما تمام صحبت بر سر این است که آیا به صرف امکان سو استفاده سیاسی از این تئوری پرخطر، دیگر نبایستی در خصوص ماهیت ایده ی جهان شمولی حقوق بشر به مثابه یک گزاره ی " هست-انگار" بیش تر اندیشه کنیم؟ آیا ایده ی جهان شمولی حقوق بشر در نزد تمامی   اندیشمندان و نظریه پردازان حقوقی امری بدیهی و مسجل هست؟ آیا در دیدگاه آن دسته از نظریه پردازانی که به جهان شمولی موازین مندرج در اسناد بین المللی حقوق بشری ایمان دارند، درک و فهمی یکسان، از دکترین "جهان شمولی حقوق بشر" وجود دارد؟ بی تردید برای پاسخ گویی به پرسش هایی از این دست، بایستی نخست ابعاد مختلف خود تئوری را به تر بشناسیم.
   همان گونه که در بالا نیز به آن اشاره کردم، جهان شمولی، وصفی است به منظور متمایز کردن پاره ای از ارزش و نرم های اجتماعی، که مورد تایید و تصدیق تمامی فرهنگ ها است. اگر قائل به وجود چنین ارزش های باشیم، لاجرم پیش تر از خود بایستی پرسیده باشیم: اساساً به چه سبب، مجموعه ای از هنجارهایی همگون و همسان در ساحت اجتماعی جوامع پدید می آیند؟ آیا این امر به تکامل تاریخی زندگی جمعی آدمیان بر می گردد و یا خصیصه ای است مرتبط با طبیعت نوع انسان؟
در قالب یک تحلیل علمی که قاعدتاً می بایست، مبتنی بر وضعیت عینی جوامع در سیر گذار تاریخی آن ها باشد، ضروریات و اقتضائات اجتماعی، آن عامل بنیادینی است که نقش اساسی را در تغییر و تحولات جوامع انسانی ایفا می کند.
   روشن است که موازین و هنجارها اجتماعی (من جمله موازین حقوق بشری) فراخور ماهیت خود از نهادها و جریانات گوناگون اجتماع (نظیر نهاد قدرت و یا فرآیند جهانی شدن) تاثیر پذیرند، اما از نقطه نظر یک تحلیل تاریخی، همه ی این ارزش ها به منظور پاسخ گویی به یک   و یا چند ضرورت اجتماعی هست که در پهنه ی عمومی جامعه ظاهر شده اند.   ضروریاتی که بیش از همه به نحوی نگرش یک جامعه به انسان و جهان پیرامونی او باز می گردد. نگرشی که به نوبه خود و بنا به ماهیت اش متغییری است همواره تاریخی که بسته به شرایط گوناگون، ارزش های مختلفی القا می کند.
   برای نمونه اگر به وجود ارزشی تحت عنوان "جهاد " قائل باشیم ( آن چنان که علمای دینی قائل به آن اند) بی تردید چنین ارزشی متاثر از تربیت مذهبی نهاد دین است. اما همین نهاد دین خود محصول شرایط اجتماعی ویژه ای است که بی شک با تغییر در این شرایط، امکان تحول در مفهوم "مقاومت ایمانی" نیز امکان پذیر خواهد بود.
   از سویی دیگر، مذهب به مانند سایر نهاد های اجتماعی دارای کارکرد مشخص و معینی هست. مسلماً تا هنگامی که یک جامعه به کارکرد مذهب نیاز داشته باشد این نهاد نیز وجود خواهد داشت. درست همانند نهاد دولت و یا نهاد خانواده که محصول دوره مشخصی از حیات جمعی آدمیان به شمار می روند.
   سایر ارزش های اخلاقی نیز کم و بیش دارای چنین وضعیتی هستند. گزاره هایی از این دست که "دزدی بد است" و "خیانت به وطن مطرود است" و یا "به بزرگ تر بایستی احترام گذاشت" همگی معلول شرایط اجتماعی- تاریخی مشخصی است. مسلماً تا زمانی که آن شرایط و مقتضیات وجود داشته باشد این نرم ها نیز به نوعاً اخلاقی و ضروری محسوب می شوند.
   "دزدی بد است" بی شک محصول جامعه ای هست که در آن مالکیت خصوصی مقدس است. "خیانت به وطن"( به منزله ی   یک عمل مذموم) تنها در چارچوب جامعه ای معنا دارد که در آن ارزش های واپس گرا ی ناسیونالیستی و از آن بدتر قوم پرستی کورکورانه رواج دارد . نفس وجود "نهاد خانواده" هست که موجب شده احترام به بزرگ عشیره و قوم به منزله یک ارزش اخلاقی مطرح باشد. در جوامع اولیه که نسب از طریق مادر منتقل می شده و اساسا افراد پدران طبیعی خود را      نمی شناختند، اصل اخلاقی احترام به پدر و بزرگ خانواده چه معنایی می توانست داشته باشد؟ این نظام پدرسالاری حاکم بر جوامع عقب افتاده است که ارزش هایی را به منظور پاسداشت مقام ریس قبیله وضع می کند. بر این اساس، به نظر می رسد که کم تر ارزش و هنجار اجتماعی را بتوان نشان داد که ریشه در شرایط تاریخی-اجتماعی مشخص نداشته باشد.
   جامعه شناسان نشان داده اند که با بروز تحولات کلان در عرصه مناسبات اجتماعی – اقتصادی جامعه( همانند رشد فزاینده جریانات جهانی شدن) ماهیت ارزش های اجتماعی نیز دستخوش تغییر و تحولات بنیادین می شود، در چارچوب چنین نگرشی "هم گرایی فرهنگی" –به منزله یک پدیده نو ظهور دنیای معاصر- محصول مناسبات اجتماعی-اقتصادی ویژه ای است که در این رساله نگارنده از آن به عنوان فرآیند جهان شدن (globalization) یاد می کند.
   واقعیت این هست که "هم گرایی فرهنگی" با ارائه الگوهایی همسان در درک و فهم جهان،موجبات شکل گیری ارزش هایی جهان شمول و فرا منطقه ای را فراهم ساخته. ارزش هایی که بعضاً وجدان جمعی انسان ها -حسب ضرورت و اهمیت شان- سعی در صورت بندی آن ها در قالب موازین حقوقی نیز کرده است.
   هنجارهای حقوق بشری، نمونه بسیار مناسبی از این دست ارزش محسوب می شوند که حداقل در بخش توسعه یافته جهان کنونی جایگاه قابل قبولی را در میان نظامات قانونی یافته اند.
   به هر روی آن چه که مسلم است، این هست که روند جهان شمولی ارزش های حقوق بشری هرگز پدیده ای انتزاعی و جدا مانده از آنچه که"وضعیت عینی جوامع در گذار تاریخی آن ها" نامیده می شود نمی باشد، بل که به تمامی، مقوله ایست قابل شناخت که در پرتوی فرآیند جهان شمولی باورهای فرهنگی، امکان تبیین تاریخی آن به طورکاملاً دقیق وجود دارد.
   به سخنی دیگر بسیار ساده سازی و غیر تاریخی است، اگر علل و اسباب جهان شمولی ارزش های اجتماعی را در جایی خارج از وضعیت عینی جوامع انسانی جست و جو کنیم. (فرضاً طبیعت و یا الاهیات ) تبیین تاریخی و ابژکتیو به ما می آموزد که ریشه های جهان شمولی را بایستی در میان همین مناسبات عیان اقتصادی-اجتماعی جهان معاصر یافت و نه در بین مقولات انتزاعی مبهم.
   بر این پایه، نگارنده باور دارد که روند جهان شمولی تمامی ارزش های فرهنگی (من جمله باورها و هنجارهای حقوق بشری)، فرآیندی است کاملاً قابل شناخت که معلول پدیده ی اجتماعی-اقتصادی ی معینی است که "جهانی شدن" نام می گیرد. پدیده ای که در بعد فرهنگی به انسان امروز، امکان درک و تحلیل جهان پیرامونی را از دریچه ای تازه می دهد، دریچه ای که محصول جهان مدرن و دستاوردهای شگفت عصر روشنگری در بسط مفاهیمی نظیر خرد جمعی و سکولاریسم است.

ادامه دارد...


بهنام دارایی زاده
دانش جوی کارشناسی ارشد حقوق بشر
[email protected]


پانوشت های بخش نخست:
[۱] احمد گل محمدی، جهانی شدن،فرهنگ،هویت .(نشرنی تهران۱٣٨۱) ص۲۵
۲ آنتونی گیدنز "جامعه شناسی" ،م حسن چاوشیان،(نشر نی تهران چاپ اول ۱٣٨۶) ص ٣۴
٣.Natural law and natural rights (oxford ۱۹٨۰)
۴ .محمد راسخ، "تئوری های حقوقی در غرب" ،(انتشارات طرح نو، تهران، چاپ اول)ص ۶۱۰


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست