برمی گشت: از باغ های بسیار درخت
کسی هنوز/از وطن پلک های تو می نوشد
محمود معتقدی
•
از خاطره خاکستر و/ برگ
هزار تیغه به دریاست
رفیق دریچه پاییزی ام / چیزی بگو!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۴ آبان ۱٣٨۷ -
۱۴ نوامبر ۲۰۰٨
می رود و / می آمد
شبیه زنی از کوچه های تو و/
مگر هزاره ای به شادی های تلخ ات
می رود و / می آید
مثل واژه های تو و/ آشوب فصلی به ناتمام
سوگوارتر/ عبور سبز پرنده ای
میراث شب درخت و / پاییزی در آینه ها ی مرگش
انگار
کسی هنوز / از وطن پلک ها ی تو می نوشد
مثل ظهرهای ابری تهران
یا جنگلی که از صف کودکی های تو برمی گشت
درختان کوچک این سال / در باغ تو چه می کنند !
چشم های تو و / غربت متنی از مادر ممنوع ات
از خاطره خاکستر و/ برگ
هزار تیغه به دریاست
رفیق دریچه پاییزی ام / چیزی بگو!
محمود معتقدی
آبان ٨۷
|