رهایی در گرو هژمونی طبقهی کارگر است!
پارسا نیک جو
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۶ آبان ۱٣٨۷ -
۱۶ نوامبر ۲۰۰٨
هم اکنون تحت سیطرهی نیروی بت وارهی سرمایه، تار و پودِ مناسبات و هستی اجتماعی در گستره ی جهان، بیش از پیش ازخود بیگانه و شیء واره گشته است. سرمایه نه فقط سلطهی ویرانگر خود، بل سایر مناسبات سلطه ر ا نیز تولید و باز تولید می کند و به خدمت خود در می آورد. بر این پایه، امروزه بیش از گذشته رهایی از هر گونه سلطهای در تحلیل نهایی تنها با در هم شکستنِِ سلطه ی سرمایه ممکن و میسر است.
اکنون نزدیک به چهار دهه است که بحران ساختاری سرمایه، خوابِ دوران خوش و طلایی را در چشمِ خون بارِ جهان سرمایه می شکند. تمامی راه حل های بورژوایی برای برون رفت از بحران موجود تنها چهرهی کریه سرمایه را عریان تر کرده است و جز گسترده تر کردن دامنهی بحران و تعمیق قطب بندیهای طبقاتی درعرصه ی جهانی حاصلی در بر نداشته است. در واقع رخدادهای سه دههی گذشته مویدِ این حقیقت است که اکنون سرمایه خود، مهم ترین مانعِ خودگستری سرمایه است. بر این پایه می توان گفت، جهان سرمایه، جهانی است پیر و سست بنیاد. به عبارت دیگر سرمایه به انتهای تاریخِ حیات خونین خود رسیده است. اکنون در گسترهی جهان، ارا دهی معطوف به رهایی اکثریت مطلقِ جامعهی جهانی، سلطه ی سرمایه را به چالش کشیده و یک صدا فریاد می زنند جهانی دیگر ممکن است، جهان انسان های آزاد و برابر.
سرمایه نه فقط سلطهی خود بل اردوی گورکنان خود را نیز بیش از پیش جهانی کرده است. بر این پایه در شرایط کنونی بیش از گذشته در عرصهی پیکار طبقاتی، هم بسته گی جهانی (انترناسیونالیسم) در استراتژی انقلاب کارگری نقشی محوری یافته است. در نتیجه یکی از تکالیف ضروری هر تشکل رادیکال کارگری و سوسیالیستی در هر واحد از جغرافیای سیاسی جهانِ سرمایه (کشور)، پیوند یافتن و پیوند زدنِ جنبش های کارگری و سوسیالیستی در سطح جهانی است. در حقیقت هم اکنون جنبش سوسیالیستی با یک فرصت و آزمونِ بزرگ تاریخی روبرو است : فرصت تبدیل شدن به نیرویی هژمونیک در متنِ گسترده ترین جنبش ضد سرمایه داری.
جامعهی ایران، با تمام خود ویژه گیهای تاریخی تحقق پروسهی سلطهی سرمایه در آن، یکی از واحدهای سیاسی و اقتصادی دنیای سرمایه است. واحدی که اکنون یکی از کانونهای فعال پیکارهای دموکراتیک و طبقاتی در جهان است. جامعهی ایران، به رغم حاکمیت خون بار سرمایه ی اسلامی، توانسته است خود ر ا در هیات جنبش های دموکراتیک و طبقاتی تعریف و سازمان دهی کند.
در شرایط کنونی از سویی بحران و رکود مزمن اقتصادی؛ بیکاری چند میلیونی و بیکار سازی های دامن گستر؛ چرخهی روز به روز گسترش یابندهی فقر، فحشا، اعتیاد، خشونت و جنایت؛ و از سوی دیگر اعتراضات روز افزون و همه روزهی توده های کار و زحمت، زنان، جوانان، دانشجویان، روشنفکران و اقوام تحت ستم؛ ایران را به آتش فشانی تبدیل کرده که کابوس وقوع انقلابِ سرخ درآن ، آرامش را از بورژوازی در قدرت و اپوزیسیون ربوده است. بورژوازی در قدرت را مجبور کرده برسر نیزه بنشیند و بورژوازی در اپوزیسیون را هم بر آن داشته که یا به توهم اصلاح و استحاله دل خوش کند یا به مداخلهی ناجی امپریالیستی دخیل ببندد. برای بورژوازی در قدرت و اپوزیسیون، انقلابِ سرخ، میوهی ممنوعه ای است که مدام باید توده ها را از وقوع آن هراساند و منع کرد. درچنین شرایطی فعال شدن تضادهای طبقاتی، جنسیتی، نسلی و ملی از یک سو و انباشت مطالبات دموکراتیک و سوسیالیستی در جنبش ها و اعتراضات دموکراتیک و طبقاتی از سوی دیگر، فرصتی تاریخی برای تحقق آلترناتیو سوسیالیستی فراهم کرده است. فرصتی که تحقق آن در گرو تبدیل شدن طبقهی کارگرایران به نیروی هژمونیکِ جنبشِ دموکراتیک و سوسیالیستی است. در نتیجه در شرایط کنونی تکلیف و رسا لت تاریخی و محوری تمامی کارگران سوسیالیست و سوسیالیستهای کارگری، تلاش برای تحقق هژمونی کارگری است.
پرسشی که هم اکنون در مقابل ماست این است که نیروها و گرایشهای کارگری و سوسیالیست با چه درکی از سوسیالیسم میتوانند، طبقهی کارگر را در این امر یاری دهند؟
خود رهانی و خود رهبری
بی شک نیروها و گرایش هایی که هنوز خود را ناجی و رهبر طبقهی کارگر میدانند در این بین جایی ندارند. چرا که اینان هم واره خود بخشی از معضل طبقهی کارگر بوده و هستند. مساله این است که کارگران تنها به دست خود میتوانند و باید رها شوند. بر این پایه نیروها و گرایش هایی میتوانند طبقهی کارگر را در مسیر خود رهانی و خود رهبری، یاری دهند ، که به خود رهانی و خود رهبری طبقهی کارگر باور داشته باشند و خود را ناجی و رهبر نپندارند.
سازمان یابی مستقل طبقهی کارگر
به باور من نیروها و گرایشهایی که سازمان یابی و هویت سیاسی کارگران را جز در مدار بسته ی فرقهی خود به رسمیت نمی شناسند، و محور وظیفهی خود را نه یاری رسانی به سازمان یابی مستقل کارگران، بل عضوگیری برای فرقهی خود میپندارند . نمیتوانند در صف نیروهایی قرار گیرند که وظیفهی خود را یاری رسانی به خود سازمان یابی مستقل طبقهی کارگر میدانند. چرا که در حقیقت هم آن گونه که تجربهی تا کنونی نشان داده است این نیروها و گرایش ها، هم واره منافع طبقهی کارگر را قربانی منافع فرقهی خود کرده اند و می کنند.
گسست از سوسیالیسم بورژوایی و خرده بورژوایی
بدون گسست پایهای از روایتها و تصورات ایده ئولوژیک وهم چنین سبک کار و افق سوسیالیسم
بورژوایی و خرده بورژوایی نمیتوان، فعال جنبش سوسیالیسم کارگری بود. سوسیالیسم، جنبش
رهایی از سلطهی سرمایه است، نه جنبش دموکراتیزه کردن سلطهی سرمایه. سوسیالیسم جنبش نفی مناسبات سرمایه است، نه الگویی برای توسعهی سرمایه. سوسیالیسم، علم شرایط رهایی کارگران است، نه تصورات ایده ئولوژیک دستگاه های حزب- دولت ها و دگم های قدرت گرای فرقه های سیاسی. سوسیالیسم جنبشی برخاسته از اعماق و معطوف به اعماق است ، نه جنبشی نخبه گرا و نخبه پرور. سوسیالیسم جنبش مستقل اکثریت عظیم برای اعمال حاکمیت مستقل و مستقیم اکثریت عظیم است، نه جنبش فرقه های سیاسی تشنهی کسب قدرت.
انقلاب و دولت کارگری
رهایی از بربریت سرمایه، امروزه نه یک آرمان تاریخی، بل یک بدیل تاریخی است. برای رهایی از سلطهی سرمایه، تنها بدیل تاریخی بشریت تدارک وسازمان دهی انقلاب کارگری است. در حقیقت تدارک و سازماندهی انقلاب کارگری، امر امروز جنبش سوسیالیستی است؛ نه آرمانی درآینده ای دور دست. بر این پایه آن چه باید محور سازمان دهی اراده ی مشترک نیروهای سوسیالیست قرار گیرد، تدارک و سازماندهی انقلاب کارگری از همین امروز و مبارزهی بی وقفه برای تحقق عملی آن است. نیروهایی که انقلاب پیشا روی جامعهی ایران را انقلابی بورژوا- دموکراتیک و یا غیر بورژوایی، ولی هم چنان دموکراتیک ارزیابی می کنند، نیروهایی بورژوا- رفرمیست و مبلغ سازش طبقاتی هستند. سرشت بورژوا- رفرمیستی این استراتژی لیبرال- دموکراتیک را با اتخاذ هیچ تاکتیک رادیکالی نمی توان تغییر داد.
دولت کارگری، دستگاهی بوروکراتیک بر فراز طبقهی کارگر و یا برای طبقهی کارگر نیست، بل تجسم نهادهای مستقیم و خودگردان اردوی کار و زحمت و دولتی از طبقهی کارگر است. بدین معنا دولت کارگری در حقیقت نا دولت است. رسالت تاریخی دولت کارگری محو مناسباتی است که زمینه ساز زایش و تداوم دولت است. به عبارتی دیگر، دولت کارگری با تولد خود، ناقوس مرگ تاریخی دولت را فریاد می زند. بر این پایه از نیروهایی که دولت کارگری را دولت حزب خود و یا ائتلافی از احزاب میپندارند و میخواهند تمام جامعه را در پیشگاه حزب - دولت به صف کنند، نمی توان انتظار یاری رسانی به تحقق خود حکومتی کارگران را داشت.
سوسیالیسمِ و دموکراسی
روایتهای مسلط سوسیالیسم بورژوایی و خرده بورژوایی (روسی، چینی ، آلبانیایی و ...) در
ستایش و دفاع از ساختارهای استبدادی و توتالیتر حاکم بر جوامعی که قدرت در دست شان بود
دموکراسی را امری بورژوایی قلمداد می کردند. غافل از آن که بورژوازی با لیبرالیزه کردن دموکراسی، خود دیرزمانی است که کمر به قتل دموکراسی بسته است. گرایش های سوسیال دموکرات نیز دموکراسی را محدود به عرصه سیاسی و تجلی یافته در رژیم های پارلمانتر و محصور در نطام بورژوایی و در قامت لیبرال دموکراسی میخواستند و میفهمیدند. اما حقیقت آن است که دموکراسی نه امری بورژوایی که امری پرولتری است، نه محدود به عرصه ی سیاست که در برگیرندهی کل حیات اجتماعی به ویژه عرصهی تولید و توزیع اجتماعی است. و مهم تر آن که با نفی سلطهی سرمایه درعرصهی حیات اجتماعی است که امکان تحقق می یابد. آن هم در رژیمی مبتنی بر نهادهای خود گردان شورایی. در حقیقت دموکراسی ساختار ویژهی تحقق خود حکومتی اردوی کار و زحمت است. براین پایه می توان گفت، سوسیالیسم بدون دموکراتیزاسیون کل حیات اجتماعی قابل تحقق نیست. دموکراتیزاسیون کل حیات اجتماعی نیز بدون سوسیالیسم امکان تحقق ندارد. به عبارتی دیگر پیوند سوسیالیسم و دموکراسی پیوندی سرشتی و وجودی است، نه عارضی و مقطعی. با چنین درکی از پیوند سوسیالیسم و دموکراسی میتوان به تحقق خود حکومتی طبقهی کارگر یاری رساند.
حقوق مدنی و آزادیهای بی قید و شرط سیاسی
دموکراتیزاسیون کل حیات اجتماعی بدون تامین گستردهی حقوق مدنی، تضمین و رعایت آزادی های بی قید و شرط سیاسی و برابری حقوقی شهروندان، امری است ناممکن. از سوی دیگر نمی توان بدون ایجاد فرصت ها و امکانات برابر برای همهی شهروندان؛ حقوق مدنی، آزادی های بی قید و شرط سیاسی و برابری حقوقی را متحقق کرد. توزیع فرصت ها و امکانات برابر نیز تنها در شرایطی ممکن و میسر است که بتوان عرصهی تولید و توزیع ثروت اجتماعی و نیروی کار را از سلطه ی سرمایه آزاد و رها کرد. در نتیجه در شرایط کنونی حتا امکان تحقق عملی حقوق مدنی، آزادی های بی قید و شرط سیاسی و برابری حقوقی در گرو در هم شکستن سلطهی سرمایه در عرصهی تولید و توزیع اجتماعی است.
به باور من کم نیستند نیروها و فعالانی که باورهایی ازاین دست را پذیرفته اند. بر این پایه می توان همین نیروها و فعالان را نیروی یاری رسان طبقهی کارگر و جنبش کارگری پنداشت. نیروهایی که می توانند نوید بخش حضور سازمان یافته ی گرایش سوسیالیسم کارگری و انقلابی در عرصه پیکار طبقاتی باشند. گرایشی که برای متمایز کردن صفوف جنبش سوسیالیستی و پیکارعلیه دولت بورژوایی و جنبش بورژوایی، به طورمستقیم متکی به جنبش انقلابی طبقهی کارگر است و خود را مدافع پیگیر تحقق انقلاب کارگری به رهبری و به دست طبقهی کارگر می داند.
parsanikjoo@gmail.com
|