روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۷ آبان ۱٣٨۷ -
۱۷ نوامبر ۲۰۰٨
روزنامه «ایران» با عنوان: «چرا دیپلماتها در نامه احمدینژاد مکث کردند؟» نوشته است: «در میان محافل گوناگونی که نامه رئیس جمهوری کشورمان به رئیس آینده کاخ سفید را محور بحث و گفت وگو قرار دادند بدون شک نظرات کسانی شایسته تأمل است که دستی در عالم دیپلماسی دارند، معادلات پیچیده سیاست
بین الملل را می شناسند و بویژه با تجربه هشت سال دوره بوش به ظرایف رقابت و زورآزمایی ایران و آمریکا اشراف یافتهاند.
در این ۱۰ روزی که از زمان ارسال نامه دکتر احمدی نژاد به باراک اوباما می گذرد چندین نشست و میزگرد در رسانههای خاورمیانه و شبکههای تلویزیونی و مطبوعاتی اروپا پیرامون این نامه برگزار شد؛ حتی رسانههایی مثل بی بی سی و رادیو آمریکا یا سی ان ان که اغلب در مسائل سیاسی ایران به صورت یک «جبهه هماهنگ» عمل می کنند با اختصاص چند نشست کارشناسی از زوایای گوناگون مکتوب رئیس دیپلماسی کشورمان را ارزیابی کردند. در این میزگردها، افراد سرشناسی از چهرههای سرشناس عرصه دیپلماسی حضور داشتند.
در مرور این گزارشها و میزگردها شاید سلسله مباحثی که روزنامه پرآوازه گاردین ارائه کرد قابل تأمل باشد که از همان منظر دیپلماتها و کارشناسان عرصه سیاست خارجی سعی کردند ابعاد و تأثیرات نامه دکتر احمدی نژاد را تحلیل کنند. گاردین در این گزارشهای تحلیلی خویش بر این نکته انگشت نهاد که در میان صدها پیام تبریک که از ۵ قاره جهان به سوی ستاد اوباما روانه شد نامه ارسالی از تهران متمایز بود.
رمز این تمایز به دو عامل برمی گردد. اول به جایگاه ایران و رئیس جمهوری آن و این که احمدی نژاد از جایگاه لیدر مخالفان سیاستهای جنگ طلبانه بوش با جانشینان او در کاخ سفید سخن گفت و ویژگی دوم به مضمون و محتوای متفاوت نامه او برمی گردد که بر خلاف پیامهای ارسالی دیگر رهبران جهان بود که همگی ملغمه ای از تعارفات و تجلیل بودند.
از همین منظر شاید بتوان گفت بعد از گاردین یکی از دقیقترین گزارشهای تحلیلی در باره نامه دکتر احمدی نژاد را روزنامه مشهور دیگری در غرب اروپا یعنی فرانکفورتر آلگماینه آلمان ارائه کرد.
این روزنامه به صراحت ایران و احمدی نژاد را برنده کارزار طولانی بوش با نظام انقلابی ایران خواند و از قول کارشناسان و دیپلماتها نوشت: احمدی نژاد به پشتوانه قدرتی که در این کارزار کسب کرده با ساکن آینده کاخ سفید سخن می گوید.
تحلیلگران اروپایی در این رسانه آلمانی یادآوری کردند که «احمدی نژاد به سبب سیاست سرسختانه بوش بویژه در قضیه هسته ای توانست ملی گرایی ریشه دار ایرانیان را به نفع خود و دولت اسلامی بسیج کند. ایران دوره او به یمن سیاستهای پراشتباه بوش در خاورمیانه توانست به عنوان مهمترین قدرت
منطقه ای قد علم کند».
بنابراین سوال اصلی در بازتابهای نامه رئیس جمهور کشورمان این است که چرا طیف دیپلماتها و کارشناسان ازنامههای ارسالی قریب ۲۰۰ رئیس جمهور، نخست وزیر و امیرو پادشاه به اوباما به آسانی عبور کردند و در نامه ۵ نوامبر رئیس جمهور کشورمان مکث کردند.
پاسخ روشن سوال مذکور این است که این نامه حاوی یک ابتکار عمل در جهان دیپلماسی است. واقعیت این است که ضرباهنگ رویدادها در جهان سیاست امروز با «واکنشهای بهنگام» سیاستمداران سنجیده می شود. در این میدان پر از رقیب و آکنده از جو رقابت دست برتر را کسی دارد که به خلاقیت و نوآوری دست بزند.
از جمله نقایص دیپلماسی ما در دورههای گذشته که بارها نخبگان کشورنیز به آن اقرار داشتند بی بهره ماندن از قوه ابتکار و خلاقیت بود؛ یعنی همان عنصری که در عصر کنونی اولین پایه قدرت دیپلماسی بازیگران اصلی را تشکیل می دهد. وجه تمایز دیپلماسی پویا و خلاق از یک سیاست منفعل و ساکن درهمین است که در مدل«دیپلماسی فعال و تهاجمی » رهبران تصمیم گیر یک کشور به صورت خودکار و پیشتازانه به تحولات جهانی پاسخ می دهند.
برهمین اساس چندان بی سبب نیست که روزنامههای پرآوازه اروپا تصمیم رئیس جمهوری را امری بی سابقه در سه دهه فعالیت دیپلماسی ایران به حساب آوردهاند.»
واکنش غیرمنتظره
روزنامه «صدای عدالت» با عنوان: «مذاکره با آمریکا؛ چالش بعدی جمهوری و اصولگرایان؟!» نوشته است: «محمود احمدینژاد در اولین ساعات بعد از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، در اقدامی بیسابقه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، «مستقیماً» به اوباما، «تبریک» گفت، بلافاصله، منوچهر متکی، وزیر خارجه کابینه نهم هم برای اوباما برای تحقق «شعار تغییر» آرزوی موفقیت کرد و حسن قشقاوی سخنگوی وزارت خارجه در گامی فراتر، از آمادگی ایران برای کمک برای تحقق شعار «تغییر» خبر داد. سلسله واکنشهای مثبت دولت نهم به انتخابات نهم، تا یک هفته ادامه داشت... اما با واکنش نه چندان دوستانه و تلخ اوباما به نامه احمدینژاد، واکنش تقریباً غیرمنتظره بخشهای مختلف اصولگرایان (اعم از راس و بدنه) نیز آغاز شد: نامه سرگشاده و بیپرده دکتر احمد توکلی به رئیس جمهور در نقد این نامه، موضعگیری محتاطانه و منفی روزنامه کیهان، اعتراض دانشجویان بسیجی و طلاب، سخنان صریح آیتالله استادی، امام جمعه قم که نگارش این نامه را «عجولانه» توصیف کرده بود، نشان داد که «سرعت تغییرات» در رابطه رئیس جمهور و اصولگرایان بیش از آن است که تاکنون تصور میشد. این تبریک غیرمنتظره، ورای همه تحلیلها و برداشتهای متفاوتی که از آن شد، میتوان این برداشت یا نتیجه را هم در بر داشته باشد که رئیس جمهور احمدینژاد در آخرین ماههای ریاست جمهوری خود مایل است – یا حتی میتوان گفت - «عجله» دارد که زخم کهنه و ترک خورده «رابطه ایران و آمریکا» را به «جایی» برساند و به عنوان یک «دستاورد» در دوره نخست ریاست جمهوری خویش، آن را به مردم و افکار عمومی عرضه کند، اما تردیدهای جدی وجود دارد که رئیس جمهور احمدینژاد واجد نفوذی باشد که بتواند یک تنه و در آخرین ماههای زمامداری خود، این زخم کهنه را بهبود بخشد. چالش – شکاف جدید ایجاد شده در روابط دولت و اصولگرایان، این است که اگر تاکنون، نقشآفرینیهای بینالمللی احمدی نژاد، در هالهای از مصونیت اصولگرایان قرار داشت و اصولگرایان با وجود انتقادات فراوان از عملکرد داخلی و اقتصادی دولت، همواره «دیپلماسی تهاجمی» دولت نهم را تجلیل میکردند، امروز این عرصه هم مورد نقد جدی اصولگرایان وارد شده است. اگر خیال احمدینژاد تا پیش از این در موضعگیریهای بینالمللی و نقشآفرینیهای فرامرزی، لااقل از جانب اصولگرایان، راحت بود ولی امروز احمدینژاد با این نگرانی و دغدغه در میدان است، دغدغهای که قطعاً برای احمدینژاد خوشایند نیست و همان وزن موجود وی را هم در مذاکرات احتمالی با آمریکا، کاهش خواهد داد. دلیل عمده رخدادن این وضعیت، این است که احمدینژاد هنوز به «بالانس مناسبی برای ایفای نقشهای داخلی و خارجی در مقام رئیس جمهور نرسیده است، به بیان دیگر، احمدینژاد توقع دارد با وجود چالشهای روزافزون با اصولگرایان و حاد شدن مشکلات اقتصادی و رشد تورم ۲۴ درصدی، بتواند کاملاً آزادانه و با فراغ بال و با وجود حمایت داخلی، نقش بینالمللی و خارجی خود را بدون توجه به شرایط داخلی، همچون روز اول ایفا کند و اصولگرایان هم با تفکیک کامل و مصلحتآمیز شخصیت داخلی و خارجی رئیس جمهور به همه تصمیمات وی، گردن تسلیم و رضایت و سکوت بگذارند، اما ظاهراً این دوره به پایان رسیده است. ضمن اینکه رویکرد کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی هم در مواجهه با موضوع رابطه – مذاکره با آمریکا، کاملاً غیرمثبت است و این موضوع هم کار احمدی نژاد را مشکلتر میکند. نامه تبریک به اوباما را نباید «اولین» و «آخرین» واکنش احمدینژاد به رئیس جمهور جدید آمریکا دانست و کاملاً قابل پیشبینی است که این سلسله سیگنالهای مثبت از طرف دولت نهم باز هم ادامه پیدا کند، ضمن اینکه رفت و آمدهای دلالهای مشهور رابطه ایران و آمریکا به تهران و تهران و واشنگتن هم از مدتها قبل آغاز شده است و ماههای آتی میتواند از نظر احمدینژاد،زمان مناسبی برای «باز کردن درب این ترشی سی ساله روابط ایران – آمریکا» باشد. قابل کتمان نیست که این ترشی سی ساله و ناخورده! رابطه – مذاکره با آمریکا در میان بخشی از نخبگان و به خصوص بخش عمدهای از افکار عمومی دارای حساسیت و اهمیت اغراق شدهای است و بسیاری از مردم گمان میکنند که کلید همه مشکلات اقتصادی جامعه، برقراری رابطه با آمریکا است، لذا هر چقدر که شکستن تابوی قطع رابطه با آمریکا، میتواند انبان دولت نهم را نزد بخشهایی از افکار عمومی برای انتخابات آتی پر کند، به همان میزان هم میتوان روابط دولت با اصولگرایان را مخدوشتر کند و در قامت یکی از چالشهای اصلی دولت احمدینژاد تلقی شود.»
نقش ایران در منافع و امنیت آمریکا
صادق خرازی سفیر پیشین ایران در فرانسه با عنوان: «ماجرای حق و قدرت» در روزنامه «اعتماد ملی» نوشته است: «٣ دهه رویارویی میان ایران و آمریکا رویارویی حق و قدرت بوده است. نمیتوان انتطار داشت با تحول جدید در ایالاتمتحده آمریکا، مسائل و عناصر جدی در اختلافات میان دو کشور بهزودی قابلحل باشند. ٣۰ سال اختلاف در مبانی فکری و ایدئولوژیک، دو کشور را از یکدیگر دور ساخته است. برخی از مشکلات میان دو کشور ماهیت استراتژیک پیدا کردهاند و بر پیچیدگی مناسبات دو کشور افزوده است.
دو کشور هزینههای سنگینی در قبال روندهای موجود پرداختهاند. آیا میتوان در مناسبات میان دو کشور روند موجود را متوقف ساخت و طرحی نو درانداخت؟ پاسخ به این پرسش نیازمند بازخوانی مجدد روابط دو کشور و درک واقعیتهای تاریخی است. جمهوری اسلامی ایران از بدو تاسیس تجربه دردناکی از چالشها و تنشهای ٨ دولت دموکرات و جمهوریخواه ایالاتمتحده را در پرونده روابط خارجی خود دارد. برخی از چالشها و تنشها تبدیل به معضلات و موانعی گشته که نهادینه هم شده و ریشههای تاریخی هم پیدا کردهاند. از ماجرای کودتای غیرقانونی علیه دولت قانونی مرحوم دکتر مصدق تا حمایت همهجانبه واستراتژیک از نظام سیاسی شاه، ضبط داراییها و اموال ایران، حمله نظامی به طبس و انجام چند توطئه براندازی و کودتا در حمایت از ضد انقلاب، حمایت از رژیم صدام حسین در جنگ عراق علیه ایران، تحریمهای گسترده مالی-پولی، تکنولوژیک، حمله به سکوهای نفتی و هواپیمای مسافربری، حمایت از طالبان علیه ایران، اجرای سیاست مهار دوگانه، قرار دادن ایران در محور شرارت و تصویب بودجه برای براندازی نظام سیاسی ایران یک بخش عمده از بازخوانی تاریخ مناسبات دو کشور تلقی میشود. درست است که تاریخ را درس عبرت و آگاهی و بیداری نامیدهاند ولی جهان سیاست هم فارغ از واقعبینی نبوده و نیست. بیمناسبت نیست تا پرونده دیگری از همکاریها و ناکامیها در روند مناسبات دو کشور با این نگاه دیده شود ازجمله: مذاکره برای آزادی گروگانها در ایران، مساعدت ایران برای آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان، همکاری در خلیجفارس برای اجرای قطعنامهها علیه عراق، همکاری ایران در مبارزه با تروریسم و القاعده و طالبان، همکاری ایران در بازسازی و ثبات در افغانستان، مشارکت ایران در براندازی صدام، حمایت ایران از نیروهای مردمی در عراق، نیاز و درخواست آمریکا مبنی بر گفتوگو و ایجاد ثبات در عراق هم بخش دیگری از دفتر مناسبات میان دو کشور است. طبیعی است که آمریکا هم ادعاهایی در این میان داشته باشد که بهصورت مختصر به آنها اشاره میشود. حمایت ایران از جنبشهای آزادیبخش، حمایت ایران از مقاومت در لبنان و فلسطین موفقیتهای بهدستآمده در راستای تکنولوژی هستهای، مخالفت ایران با روند مذاکرات ناعادلانه فلسطین-اسرائیل، مساله حقوق بشر و... مساله مهم اینجا است که بهرغم همه اختلاف دیدگاههایی که در روش و تاکتیک در میان دولتهای مختلف جمهوری اسلامی ایران وجود داشته است ایران به برکت اصالت استقلال و قدرت عمل خود امروز از قدرت ویژهای در منطقه برخوردار است. ایران دارای منافع حیاتی در حوزههای پیرامونی خود است و دارای نفوذی انکارناپذیر! طی سالهای گذشته همواره آمریکا علیه منافع ایران عمل کرده است و حتی منافع خود را بعضا قربانی دشمنی خود با ایران ساخته است. هزینه سیاستها و رفتار آمریکا برای دو طرف کم نبوده است. هیچگاه آمریکاییها نگاه استراتژیک به عادیسازی مناسبات در روابط دو کشور نداشتهاند یا حداقل علامتهایی از خود برای تحقق این امر نشان ندادهاند. اگرچه گهگاه بهدلیل نیازهای خود و ضرورت همراهسازی ایران تاکتیکها و تشویقهای محققنشدهای از خود نشان دادهاند. عوامل و عناصری که در سیاستهای آمریکا در قبال ایران مانع از عادیسازی روابط بودهاند را میتوان در روندها و الزامات داخلی آمریکا، اقدام کشورهای ثالث در بازی با کارت ایران مثل عربستان سعودی، پاکستان، روسیه، چین و... و موقعیت ایران در روندهای بینالمللی جستوجو کرد. در حال حاضر آمریکا در پی اعاده حیثیت و اعتبار بینالمللی خود بهدنبال راهکارهایی برای کاهش تنش و همکاری بینالمللی است. در شرایط فعلی وضعیت عراق-افغانستان، جنگ با تروریسم و تداوم رکود اقتصادی اکنون مهمترین معضلات داخلی و بینالمللی آمریکا تلقی میشوند. در مجموع با توجه به شرایط داخلی ایالاتمتحده این کشور نیازمند اعمال سیاستهایی است که اعتبار و حیثیت گذشته خود را بهدست آورد و از طرف دیگر بتواند با کنار گذاشتن تدریجی یکجانبهگرایی و بازگشت به چندجانبهگرایی عملا استراتژی جدید خود را علنی و عملی سازد. در چنین شرایطی و با توجه به واقعیتهایی که در تاریخ مناسبات ٣ دهه گذشته وجود دارد چه کاری میتواند انجام گیرد تا منافع ایران را هم دربرداشته باشد. تجربه نشان داده است که آمریکا معاملهگری نامطمئن و درنهایت ظرافت بهدنبال امتیازگیری است بدون آنکه هزینه آن را بپردازد. یک اتفاق و واقعه نباید بیانگر عزم طرف مقابل تلقی شود بلکه باید عوامل حاکم بر سیاست آمریکا و عناصر تاثیرگذار را شناخت. خوشخیالی و سادهاندیشی است که عناصر تاثیرگذاری چون لابی صهیونیسم و لابی اعراب را در این رابطه نادیده بگیریم. فرهنگ نهادهای مهم و تاثیرگذار در آمریکا تاکنون مهار ایران بوده است. اگرچه موقعیت ژئوپلیتیک و ژئو استراتژیک ایران بر همگان روشن است ولی صهیونیستها و اعراب اعمال فشار روی ایران را به دولتین جمهوریخواه و دموکرات توصیه کرده و میکنند. در مقابل چنین شرایطی ایران چه کاری میتواند انجام دهد؟ آمریکا به نقش ایران در عراق و افغانستان و خلیجفارس و خاورمیانه نیازمند است. اکثر کشورهای منطقه نقش سازندهای در حمایت از ایجاد ثبات و امنیت عراق و افغانستان ایفا نمیکنند. منافع و امنیت آمریکاییها در منطقه به نقش ایران وابسته است. تحقق چنین فرآیندی مستلزم درک متقابل است. ارسال پیامهای یکطرفه حرکتی شایسته نیست و ما نیازمند رویکردی مناسب با واقعیتهای میان دو کشور هستیم؛ رویکردی که بهصورت شتابزده دست ما را برای رقیب یا رقبا باز نکند. اکنون بهترین سیاستی که ایران باید اتخاذ کند روند تدریجی تاثیرگذاری در یک دوره کوتاه تبیین سیاست در دولت جدید آمریکا است. اکنونهم استراتژیستها در واشنگتن فعال هستند و هم لابیستها. باید بررسی کنیم در کجای این معادله قرار داریم. چرخش در سیاستهای خود به مفهوم توجیه کردن سیال بودن امر سیاست نیست. مشارکت فعال و جدی در منطقه، همکاری بینالمللی، ایجاد اجماع داخلی و بهرهگیری از تمامی ظرفیتها در سیاست خارجی خود میتواند به این روند کمک کند.»
برخورد دوگانه جریان حاکم
«صورتی از دموکراسی» عنوان سرمقاله روزنامه «کارگزاران» است که در پی نقل شده است: «هشدار اخیر آقایهاشمی رفسنجانی نسبت به برخورد با مطبوعات و احزاب که آن را ناشی از انحصارطلبی و در شرایط حساس کنونی سم مهلکی برای کشور توصیف کرده، میتوان مستقیما ناظر بر رفتار جریان حاکم دانست. طی سه سال گذشته برخوردهای صورت گرفته با احزاب، تشکلها و انجمنها و مطبوعات منتقد از عدم صدور مجوز فعالیت و قطع یارانههای آنها (بهرغم مصوب قانون) گرفته تا توقیف نشریات و جلوگیری از برگزاری تجمعات توسط احزاب و... موید این اظهار نگرانی است. اما در این میان آنچه که قابل توجه است انتشار خبر صدور مجوز روزنامه پیشرفت به مدیرمسوولی آقای محمدرضا باهنر از چهرههای مطرح اصولگرایان همزمان با این هشدار است. روزنامهای که قرار است در نقش ارگان فراکسیون تازه تاسیس پیشرفت و عدالت تحت مدیریت وی ظاهر شود. این در حالی است که باهنر در حال حاضر دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین است و این تشکل یک نشریه به نام جام در حال انتشار دارد. از ظهور روزنامههای خورشید و وطنامروز متعلق به جریان اصولگرا بر روی دکههای مطبوعات نیز چندصباحی بیش نمیگذرد. در مقابل اما هفته پیش مجله شهروند امروز نشریهای تاثیرگذار با ۵۰ هزار تیراژ وابسته به جریان اصلاحات طعم تلخ پدیده توقیف را چشید و پیشتر هم شاهد توقیف نشریات اصلاحطلبان به ویژه روزنامههایی چون شرق، هممیهن، روزگار و... بودیم. در عین حال اشخاص و احزاب اصلاحطلب متقاضی دریافت مجوز انتشار نشریات نیز چند سال است که در صف انتظار به سر میبرند. احزاب مطرحی چون مشارکت و مجاهدین انقلاب از جمله این موارد هستند که تاکنون از داشتن روزنامه محروم ماندهاند. بنابراین میتوان کاملا حدس زد که هشدار آقایهاشمی رفسنجانی متوجه این برخورد دوگانه جریان حاکم است. برخوردی که از سویی دست نوازش بر سر مطبوعات و احزاب خودی را شاهدیم و از سوی دیگر تنگنظری نسبت به حقوق غیرخودیها. زمانی که آقای احمدینژاد رئیسجمهور شد، میان بسیاری از تحلیلگران بحثی کلامی در خصوص ابتر شدن روند دموکراسی در ایران صورت گرفت. عدهای دولت او را دولتی شبهتوتالیتر توصیف کرده که از دولت شبهدموکراتیک آقای خاتمی زاییده شده است و بنابراین فاتحه دموکراسی را باید خواند. جمعی دیگر انتخاب احمدینژاد را انتخاب اکثریت از طریق انتخابات دانسته و گفتند چون دموکراسی یعنی حکومت اکثریت با رعایت حقوق اقلیت (بر فرض که حقوق اقلیت هم توسط دولت او نادیده گرفته شود)، به هر ترتیب انتخاب او در فرآیند دموکراسی شکل گرفته است. بهرغم آنکه در خصوص سلامت این فرآیند از سوی کاندیداهای رقیب در آن زمان شبهاتی مطرح شد، اگر به این شبهات وقعی ننهیم اما حال که سه سال و اندی از دوره ایشان میگذرد میتوان به قطعیت گفت که دولت آقای احمدینژاد ظاهری از دموکراسی دارد که در محتوا مخالفان جدی خود را برنمیتابد. درست است که در زمان این دولت احزاب و روزنامههایی جدید به عنوان ابزارهای دموکراسی تاسیس و منتشر میشوند ولی در مقابل رفتارهایی که نسبت به حقوق جریان سیاسی منتقد یا آزادی بیان و مطبوعات و غیره صورت میگیرد، نشاندهنده آن است که دولت نهم تنها صورتی از دموکراسی را گرفته است...»
زمین دشمن کجاست
روزنامه «کیهان» با عنوان: «زمین دشمن کجاست؟» نوشته است: «آیا اصلاح طلبان در زمین دشمن بازی میکنند؟ پاسخ دقیق و علمی به این پرسش مستلزم فهم دقیق از «نقشه» و «زمین بازی ترسیم شده» از سوی دشمن است. اینکه دشمن اکنون کجا ایستاده، چه حال و روزی دارد و طمع و امیدش به چیست؟ خلاصه ماجرا همان است که ۵ ماه پیش توماس فریدمن سرمقاله نویس قدیمی و صهیونیست آمریکایی در روزنامه هرالدتریبیون نوشت «داستان اصلی و واقعی در خاورمیانه امروز این است که تیم آمریکا تقریبا در همه جبههها در حال باختن به ایران است. چرا؟
جواب کوتاه این است که ایران، باهوش و جسور و بی باک است و آمریکا، احمق و ضعیف با متحدانی سست و متفرق. آیا سوال دیگری هم دارید؟... شبکه نفوذی که ایران در اطراف خاورمیانه از عراق تا لبنان ایجاد کرده، میتواند حتی اسرائیل را مورد تهدید جدی قرار دهد و جبهه نبردی سخت را در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس باز کند. این یک راهبرد پیچیده بازدارندگی است... آمریکا پس از ۱۶سال سیاست دولتهای کلینتون و بوش، در این منطقه به دام افتاده است. تیم بوش در برابر ایران نه مشوقی دارد و نه تهدیدی.»
این بلا از کجا بر سر آمریکا نازل شد؟ آمریکا و اسرائیل و برخی دولتهای اروپایی همسو ضربه کاری را از کجا خوردند؟ پاسخ این سوال را هم از گزارش اوایل شهریور ماه گذشته موسسه نومحافظه کار «امریکن اینترپرایز» به قلم رئول مارک گرکت (از چهرههای اطلاعاتی باسابقه آمریکا) بخوانید: «مواضع رهبر عالی ایران، سیاست جرج بوش را نابود کرد... او آخرین بار در چالش هستهای اعلام کرد جمهوری اسلامی تسلیم نخواهد شد و اگر در برابر قدرتهای متکبر یک گام به عقب برداریم، باعث میشود تا آنها جلو بیایند. اگر آیت الله خامنهای تنها یک بار حتی به صورت مخفیانه فرستادهای را به واشنگتن اعزام میکرد، ما هم اکنون در تهران سفارت خود را مجددا برپا کرده بودیم... احمدی نژاد در سیستم سیاسی جمهوری اسلامی خوب عمل کرده و در درک هویت اسلامی و تهدیدهای موجود بسیار به رهبری نزدیک است... آمریکا در اجلاس ژنو با گسیل نماینده خود به مذاکرات، عملا نشان داد در برابر فناوری اتمی ایران تسلیم شده است... دولت احمدی نژاد روش محتاطانه دولت قبلی در زمینه فناوری هستهای را کنار گذاشت. تهدیدهای اقتصادی و نظامی بلافاصله اوج گرفت اما اکنون بعد از ٣سال،ترس از بوش ناپدید شده است. نکته جالب این است که راهبرد اخیر ممکن است در ایجاد اختلاف بین اروپا و آمریکا بسیار موثرتر از روش لبخند و دست نرم دولت خاتمی باشد.» کار به آنجا کشید که لوس آنجلس تایمز نوشت «با توجه به رشد فزاینده قدرت و نفوذ ایران، جمهوری اسلامی به شکل خاری در چشم آمریکا درآمده است.»
درباره «چه باید کرد؟» پاسخهای مختلفی به طور گسترده در محافل آمریکایی مطرح شد و از جمله روزنامه واشنگتن تایمز در جمع بندی مباحث نوشت «ما برای مهار ایران باید متوجه داخل این کشور شویم. با توجه به قدرت روزافزون این کشور و ناکارآمدی روشهای فشار بیرونی نظیر تهدید نظامی و تحریم اقتصادی، باید از داخل به پاشنه آشیل جمهوری اسلامی ضربه زد.» یا روزنامه نیویورک تایمز با فاجعه آمیز و غیرقابل تحمل خواندن «ایران هسته ای» نوشت «ما باید در انتخابات آینده، تعادل مسئولان جمهوری اسلامی را به هم بزنیم و به آن شوک وارد کنیم.»
هدف، چندگانه بود. هدف حداقلی، ایجاد چالش و مسئله از درون برای مهار ایران و سنگین کردن کفه خالی غرب در چانه زنیها و مذاکرات به بن بست رسیده بود، مذاکراتی که از چالش هستهای آغاز و تا مسائل افغانستان و عراق و لبنان و فلسطین و سوریه امتداد مییافت. هدف مهمتر و البته دور از دسترستر، قفل کردن ایران از درون و فروپاشی ملت- دولت جدید برآمده از انقلاب اسلامی است که با ناامیدی دنبال شده است.
در چنین نقشه و پروژه ای، عجیب نیست که دولت جمهوری اسلامی آماج سنگینترین و ناجوانمردانهترین حملات تبلیغات قرار گیرد همچنان که جای شگفتی نیست اگر گروهکهای اپوزیسیون- از سلطنت طلبان گرفته تا گروهکهای تروریستی و چپهای آمریکایی و جبهه ملی و نهضت آزادی- شعار راهبردی فرآوری شده در سیستمهای جاسوسی آمریکا و غرب را با محوریت لزوم حذف ولایت فقیه و سکولاریزه کردن نظام سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران تکرار کنند و این همسویی تا بدانجا پیش رود که منوچهر گنجی سلطنت طلب بگوید با همه مخالفتهایی که با ابراهیم یزدی دارم، دست او را میبوسم که گفت ولایت فقیه و رهبری را باید از قانون اساسی حذف کرد.
تا اینجا کار جای شگفتی نداشت. شگفت آن بود که خبر آمد سران گروهک نهضت آزادی به دعوت رسمی سازمان مجاهدین (انقلاب) در کنگره این سازمان شرکت جسته، دسته گل فرستاده و نامه رسمی ضمیمه کرده اند مبنی بر اینکه ما از «ائتلاف در انتخابات» و «همکاری در تشکیل جبهه دموکراسی و حقوق بشرخواهی» استقبال میکنیم. پیوند مجاهدین انقلاب و گروهک آمریکایی؟! گروهکی که حتی در پایگاه اینترنتی خود (میزان نیوز) معترف است به اعتبار سکوت مطلق در برابر نقض حقوق ملتها و جنایات و نسل کشیهای آمریکا و اسرائیل به همراه طیفی دیگر از مدعیان اصلاحات، نزد افکار عمومی ایران متهم به «بی صداقتی،
غرض ورزی، مزدبگیری آمریکا» شده است. آیا پیوند با نهضت آزادی و هجمه به دولت، بازی در زمین دشمن نبود؟
آیا این بازی مداوم در زمین دشمن نیست که آقای یونسی وزیر اطلاعات دولت سابق خبر دهد «من بارها به برخی احزاب اصلاح طلب گفتم که شما نمی توانید هم حاکم باشید هم اپوزیسیون. این قابل جمع نیست. هم در دولت هستید و هم میخواهید اپوزیسیون باشید»؟ آیا بازی در زمین دشمن غیر از این است که خبرنامه داخلی حزب مشارکت در شماره اوایل مهرماه امسال خود بنویسد «اجماعی گسترده از نیروهای سیاسی و فرهنگی حامی دوران اصلاحات شکل گرفته که در آن لائیکها تا مراجع دینی و مذهبی [؟!] حضور دارند»؟! نسبت مدعیان خط امام در حزب مشارکت و نامزد حزبی روحانی شان با لائیکهایی که با اصل دینداری و مسلمانی لجاجت و کینه دارند چیست؟ شارلاتانهای سیاسی و مطبوعاتی کدام بی بندوباری ایدئولوژیک را در برخی احزاب و حلقههای مدعی اصلاحات یافته اند
که تر و خشکشان میکنند و قربان صدقه آنها میروند؟ آیا طمع بیگانگان و دنبالههای داخلی آنان جز به این خاطر است که جریان سرگردان مدعی اصلاحات، سر اسلحه را به سوی خود و جبهه خودی نشانه رفته اند و سرنا را از سر گشادش مینوازند؟ این که کسی بگوید باید اصلاحات را در داخل از حالت تدافعی به حالت تهاجمی درآورد و همزمان بگوید در مواجهه با خارج تند و تیز سخن گفتهایم و باید از این تند و تیزی کاست، آیا جز به مفهوم شلیک به خود است؟ کسی باور میکند که این طیف از اصلاح طلبان با بازی در زمین دشمن، مقرب آنها شود؟ یا فقط از شانههای آنها برای بالارفتن از دیوار کشور و ملت استفاده میشود و بعد میشود این نردبان را به زیر و دور انداخت؟
انتخابات بهانه است، دولت و احمدی نژاد هم. با همه اهمیتی که انتخابات و دولت برآمده از آن دارد، بازی دشمن به انتخابات و تخریب این نامزد یا توجیه آمدن آن دیگری محدود نمیشود. دولت و نظام اسلامی همچنان که در اعترافات دشمنان ذکر شد، خار چشم آنان است. بودن و بالیدن و تنومند شدن و ثمردادن اصل نظام اسلامی برای آنها به مثابه یک مصیبت بزرگ است و چون میدانند انتخاباتی به واقع آزاد در فضایی پرنشاط و زنده و باطراوت برگزار میشود، قصد کرده اند این بهار مردم سالاری را تبدیل به ضد خود کنند. رادیکالیزه و ملتهب کردن فضا، به هم زدن مرز نیروهای درون جبهه انقلاب با دشمن، هدایت جریانهای سیاسی و نامزدها به سمت تصاعد تبلیغات منفی علیه ارزشها و اصول انقلاب، یارگیری و سازماندهی جریانهای ضدانقلاب در این فضای آزاد انتخاباتی، ارائه تصویری سیاه و مایوس کننده از اصل انقلاب و نظام اسلامی، تلقین روح ناامیدی و
بی اعتمادی به افکار عمومی و نهایتا درگیر کردن جبهه بزرگ و قدرتمند اصولگرایی با نیروهای میدانی و بازداشتن نگاه آنها از آرمانها و دشمنان اصلی، صرفا فهرست کوتاهی از محورهای عملیاتی نقشه چیده شدن توسط دشمن است.
اما زمین دشمن کجاست؟ هرکجا که بی بندوباری فکری و سیاسی باشد. هر جا که به آرمان و اصول انقلاب کم توجهی شود. آنجا که جریان سیاسی از قطب نمای خط امام- ولایت و رهبری- غافل شود. جایی که جریان سیاسی از پیروزی جبهه انقلاب نه تنها شادمان نشود بلکه نگران باشد و هرجا که دشمن هجمه و فشاری آورد، نه احساس نفرت که احساس رضایت کند. هر موضعی که ایستادن بر آن، جریانهای کینه توز نسبت به اصل انقلاب را خوش آید و به هیجان آرد. دشمن و دشمنان هیچ تغییر ماهیتی نکرده بلکه دشمنتر شدهاند، پس هر که از او آغوش باز دید یا تشویقی شنید یا موضعی گرفت که زبان دشمن را در قبال ملت- دولت اسلامی دراز کرد، بداند در زمین دشمن ایستاده است.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|