یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ایدز در کوچه پس کوچه های دروازه غار


مهسا حکمت


• یک امدادگر: قرار نیست کسی را که در اوج سیاهی است، سفید کنیم. ما تنها سعی می کنیم خاکستری اش کنیم. ما اصراری نداریم بیماران مان ترک کنند یا نسبت به مشکلات شان قوی عمل کنند. ما سعی می کنیم افراد مراجعه کننده به این مرکز، بیشتر و سالم تر عمر کنند. ما نمی توانیم از دختر ۱۲ساله یی که پدر و مادر و برادرانش تزریقی هستند، انتظار داشته باشیم اعتیادش را ترک کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۱ آذر ۱٣٨۷ -  ۱ دسامبر ۲۰۰٨


اینجا مثل یک بیمارستان صحرایی کوچک است، نزدیک میدان شوش، پایین تر از دروازه غار. کوچک ترین بیمارش دختری پنج ماهه است که اعتیاد را از مادرش به ارث برده و بزرگ ترینش زنی خیابانی است که بیش از ۴۰ سال کارتن خواب بوده است.

یوسف ۱۴ساله هر روز صبح با ۱۰ عدد نان سنگک به مرکز کاهش های آسیب پردیس مهر می آید. او نیز در حال درمان اعتیاد است و متادون مصرف می کند. سواد ندارد چرا که مدارس، کودکان معتاد را ثبت نام نمی کنند. به همین دلیل همراه مادر و برادر کوچک ترش به اینجا می آید تا همگی اعتیادشان را کنار بگذارند. پدر و برادر بزرگ ترش نیز در مرکز دیگری درمان می شوند. بیشتر مراجعه کنندگان این مرکز که مخصوص بانوان است، یا زنانی خیابانی هستند یا مصرف کنندگان مواد مخدر. دکتر حمیدرضا شعاری مسوول مرکز پردیس مهر می گوید؛ «دسترسی به این افراد مشکل است چرا که سخت اعتماد می کنند. به همین خاطر مهم ترین کار برای ما ارتباط گرفتن و جلب اعتماد این افراد است تا بتوانیم به صورت داوطلبانه از آنها آزمایش HIV و هپاتیت بگیریم. به آنها آموزش رفتارهای جنسی بدهیم، مشاوره دهیم و خانواده هایشان را درگیر مسائل آنها کنیم و در صورت لزوم به مراکز دولتی بالاتر ارجاع دهیم.»

اینجا نزدیک به ۲۵ پرسنل دارد که هشت نفر از آنها HIV مثبت هستند. تعدادی از این افراد کسانی بودند که خود نیز از همین مرکز خدمات می گرفتند و از آنجایی که افراد شایسته یی بودند انتخاب شدند تا به دیگران مثل خودشان کمک کنند.

دکتر شعاری از مشکلات پرسنل می گوید که در روز با ۱۰۰ نفر از افراد HIV مثبت سروکار دارند؛ «بیشتر مراجعه کنندگان سابقه دار هستند. بسیاری از این افراد بیماری های مسری دارند. امکان دارد که به علت HIV، مبتلا به سل هم شده باشند یا هپاتیت B دارند که خطرناک است. امکان دارد به پرسنل تعرض کنند. به همین خاطر فشار روحی زیادی بر کارکنان مان وارد است و باید در این شرایط مراجعه کنندگان را از لحاظ روحی و روانی حمایت کنند. البته از آنجایی که می دانیم به چه شکل با این بیماران برخورد کنیم تا به حال اتفاق خاصی نیفتاده است.»

در این مرکز تیمی وجود دارد که به مراکز آسیب خیز می روند و افراد پرخطر را شناسایی می کنند. این تیم متشکل از مددکار، پزشک و یکی از افراد پرخطر است. این تیم ممکن است وارد خانه یی شود که در آن اتفاقات عجیبی بیفتد. مریم اصلان زاده ۲۲ ساله، نزدیک به پنج ماه است که وارد این تیم شده است. او در این مدت کوچه پس کوچه های دروازه غار را شناخته است؛ «چند وقتی درون مرکز کار کردم و گاهی برای پیگیری و بازدید از منزل به دروازه غار می رفتم، اما بعد از مدتی متوجه شدم عده یی از بیماران پس از مدتی مراجعه مرتب، غیب می شوند و از محل خودشان خارج نمی شوند. دروازه غار محیط بسته یی است، به همین خاطر ما به سراغ شان رفتیم.» وی عقیده دارد کسانی که نمی آیند بیشتر به کمک نیاز دارند چرا که در وضعیت بدتری هستند. خیلی اوقات که به داخل خانه می روم تا صحبت کنم مشتری پشت در ایستاده است. من بارها و بارها زمانی بالای سر افراد رسیدم که در حال مصرف مواد بودند یا کودک آزاری می کردند.

چهار نوع آدم دیده می شود؛ افرادی که معتاد هستند، آنانی که مواد می فروشند، مامورانی که برای بازداشت آمده اند یا عده محدودی که برای کمک می آیند. مریم اوایل کارش با چادر و مقنعه به دروازه غار می رفته است. به همین دلیل بیشتر مردم دروازه غار تصور می کردند او مامور پلیس است و به او اعتماد نمی کردند. به همین خاطر ظاهرش را شبیه افراد دروازه غار کرد تا در جمع آنان پذیرفته شود. عینک آفتابی یکی از وسایلی است که افراد دروازه غار از آن وحشت دارند و سریعاً نسبت به آن موضع می گیرند.

بارها شده است در زمان تزریق بالای سر افراد بایستد و به آنها سرنگ دهد؛ «گاهی درون پارک می بینم که کسی در حال تزریق است. صدایش می کنم و سرنگی بهش می دهم. به همین دلیل اعتماد می کند و دفعات بعدی خودش از من سرنگ می گیرد. این مساله باعث می شود به مرور زمان با چهره من آشنا شوند. خیلی اوقات برای بازدید می روم. یعنی جویای حال بیمارانی می شوم که دو بار به مرکز کاهش آسیب آمده اند و بعد از آن دیگر نیامدند. بارها و بارها به خانه هایشان سر می زنم. آنقدر می روم و پیگیری می کنم تا خسته شوند.» زمانی که این افراد به مرکز می آیند مشاوره دادن به آنها شروع می شود. دکتر شعاری می گوید؛ از آنجایی که بیشتر افرادی که می آیند این ذهنیت را دارند که ممکن است HIV مثبت باشند، می پذیرند آزمایش بدهند. عکس العمل این افراد زمانی که جواب آزمایش را می گیرند به شکل های گوناگونی است؛ عده یی می خندند، گاه گریه می کنند، شاید حمله کنند. گروهی هم هستند که معتاد و روسپی نیستند و از طریق همسرشان مبتلا شده اند، این گروه حتی احتمال مبتلا شدن را نیز نداشته اند. به همین خاطر مشاوره بعد از آزمایش این افراد جزء مهم ترین کارهایی است که باید انجام شود. ما بیماری داشتیم که طی دو هفته به خاطر خودخوری هایش در تخت بیمارستان از دست رفت. او شوکه شده بود. شرایط این افراد با معتادان و روسپی ها متفاوت است. مریم می گوید؛ «قرار نیست کسی را که در اوج سیاهی است، سفید کنیم. ما تنها سعی می کنیم خاکستری اش کنیم. ما اصراری نداریم بیماران مان ترک کنند یا نسبت به مشکلات شان قوی عمل کنند.
ما سعی می کنیم افراد مراجعه کننده به این مرکز، بیشتر و سالم تر عمر کنند. ما نمی توانیم از دختر ۱۲ساله یی که پدر و مادر و برادرانش تزریقی هستند، انتظار داشته باشیم اعتیادش را ترک کند.»

منبع: روزنامه ی اعتماد


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست