یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

قبله عالم ۶


رضا اغنمی


• در اواسط ماه رمضان بلوای نان در تهران و قزوین بالا میگیرد. یک دسته از زن های گرسنه و خشمگین درتهران، امام جمعه را که در حال نماز بود کشان کشان به خیابان میبرند . در همان حال عده ای از زنهای درمانده و گرسنه با زور و ضرب وارد سفارت خانه های انگلیس و روس شدند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۲ آذر ۱٣٨۷ -  ۲ دسامبر ۲۰۰٨


 
 
 
ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران
عباس امانت . ترجمه حسن کامشاد
نشرکارنامه.   مهرگان ۱٣٨٣ . ۷۰۷   ص
 
 
 
 
بار دیگر، در اواسط ماه رمضان بلوای نان در تهران و قزوین بالا میگیرد. یک دسته از   زن های گرسنه و خشمگین درتهران، امام جمعه را که درحال نماز بود   کشان کشان به خیابان میبرند . درهمان حال عده ای از زنهای درمانده و   گرسنه « ... با زور وضرب   وارد سفارت خانه های انگلیس و روس شدند   و از وزرای مختار این دولتین خواستند وضع محنت بار آنان را به عرض شاه برسانند مردم چنان درهیجان بودند که حفظ حجاب را کاملا زیر پا نهادند.    ...   زن های قزوین هم به دارالحکومه ریختند و"مقداری شرارت کردند" ...   انبوه گرسنگان از فرط   استیصال در جست وجوی غذا به ایالات شمالی گریختند.   ...   اقدامات   دولت برای بهبود وضع اثر چندانی نداشت و بهای کلیه مایحتاج سیر صعودی پیمود ...   خشم مردم از این مضیقه ها و سوء حکومت آشکارا مستقیما متوجه شاه بود. در معابر پایتخت علنا به او دشنام میدادند ...   تمرد درمیان سربازان نیز ... کم   نبود علت سرپیچی ها بیشتر تآخیر در پرداخت حقوق ناچیز نفرات و جیره بسیار بد وگاه بد رفتاری و خشونت صاحب منصبان بود ... همه دسته جمعی... در حرم حضرت   عبدالعظیم تحصن جستند.   ... به اغوای شاه اسلحه‍ی خود را تحویل دادند. وقتی بیدفاع شدند وزیر جنگ به جان آنها افتاد. یک ثلث سربازها را با قساوت به چوب و فلک بستند و پنجاه نفرشان را گوش بریده به پادگان هایشان فرستادند   ...    حیف و میل مقرری صاحب منصبان دیگ خشم   ملوکانه را باز به جوش آورد.   ظاهرا شاه به محمد خان قاجار دستور داده بود همه متخلفین را تیرباران کند ولی وزیرجنگ ازبیم طغیان ... امرهمایونی را پشت گوش انداخت.»   ص ۲ - ۵۰۴  
انتشار کتابچه ای انتقادی « ... به قلم شخصی ناشناس» و پشت سرآن نشر نامه سرگشاده خطاب به ناصرالدینشاه، پرده از خشم پنهان مردم برمیدارد. از تلفات سربازان در لشگر کشی به مرو ازبیغذائی و فقدان ساز و برگ دربیابان لم یزرع مرو روایت های تلخی دارد: «سرکردگان ما اسب ندارند که روز نبرد سوار شوند. درعوض درسایه مستدام عدل و التفات شاهنشاه، مستوفی الممالک در اصطبلش درعراق عجم سیصد مادیان اصیل دارد که هریک با خلع ید از سیصد مالک به دست آمده است ...    سربازان در ساخلوهای خود درسرحدات چنان گرسنه اند که به فکر فرار افتاده اند. در پرتو تفقد ملوکانه قصر جناب اشرف معیرالممالک برقصرهای بهرام گورهم سبقت گرفته است. تو سی سالت تمام شده وقت آنست که سرعقل بیایی   ...   میرزاتقی خان را چرا کشتی؟   حتما میگوئی که اوهم بابی بوده   میرزاآقاخان را چرا به خاک سیاه نشاندی؟ حتما میگوئی اوهم جزء فراموشخانه بود ...»     ص ۱۲ – ۵۰۹
انشای پخته و پر مغز کتابچه و نامه نشان میدهد که نویسنده با آشنائی و تسلط کامل به وقایع پشت پرده، از همه چیز آگاه است میداند که در بیرون و درون چه میگذرد. ظلم وستم دولتمردان، دردهای اجتماعی و کم وکاستی ها را به درستی میشناسد. متجاوزین را نشان گرفته است. اینکه   « یعقوب خان، پدر ملکم و منشی سفارت روس درتهران را نویسنده آن دانستند ...» به ظن قوی زیاد بیربط نبوده است. گو اینکه یعقوب خان تکذیب نامه نوشت و به درخواست شاه، «سفارت روس به خدمتش پایان داد. اموالش به تاراج رفت وخودش تبعید شد». با این حال، مفاد دو نامه او به شاه و وزیر، با نشانه های انتقاد آمیزش   انتساب کتابچه و نامه سرگشاده را به او تآیید میکند.
اقدامات عوامانه شاه بعد از نابودی انجمن، با لونی دیگر شروع میشود.
«اعلامیه صادر کرد و گفت میل دارد که عقیده‍ی اعلی و ادنی رعایش هماهنگ و هرفرد حتی الامکان عاری از خبط وخطا باشد از رعایایش میخواست پیرو دیانت   و مطیع نه فقط اوامر همایونی بلکه همچنین تکالیف خود و در پی معیشت روزانه شان باشند.» آمده است که « شاه اندیشه های اصلاح طلبی را ... به کلی کنار گذاشت   ...   درواکنش به   شکایات روزافزون مردم از وزرا، کوشید با "صندوق عدالت" سد دیوان سالاری را بشکند» ص ۵۱۵
قبلا اشاره   به فکر باز گرداندن میزرا آقاخان نوری شد.
شاه قاجار، برای شدت بخشیدن به رقابتهای رجال اطرافش، میل دارد که نوری را « به مقام سابقش بازگرداند». شایعه باز آمدن نوری سر زبانهاست که ناگهان خبر مرگش منتشر میشود. مرگ نوری به سکوت میگذرد.
« ... هیچ کس ظاهرا علاقه‍ی چندانی نداشت راجع به درگذشت غیرمترقبه وی پرسشی زحمت افزا مطرح کند. حتا خود شاه هم خبرمرگِ مظنونِ صدراعظم سابقش راعلی الظاهر با بی اعتنائی شنید وچیزی بروی مبارک نیاورد.» ص ۵۱٨
شاه، با اخذ باج از محمدخان قاجار او را به مقام صدراعظمی منصوب میکند .
«خان قاجار با اعطای   "مبلغ کلانی وجه"   دل اعلیحضرت را به دست   آورده بود. فروش مقامات و مشاغل    ... مرسوم شد.   شاه اخلاقا مانعی نمیدید مناصب دولتی را به مزایده بگذارد و به هرکس که پول بیشتر بپردازد بسپارد. ...   آشوب درپایتخت به پا گشت که علت آن کمبود آذوقه بود.    مهد علیا سخت ترسیده بود . ... خود دستور داد انبارهای سلطنتی را بگشایند. ...   صدراعظم معزول شد و منصب صدارت عظما را برای بار دوم ملغی کرد.» صص۲۱ – ۵۲۰
دراین روایت، گذشته از آشفتگی ها و بی سر و سامانی های کشور   آنچه بیشتر آزار دهنده است، وجود انبارهای غله سلطنتی ست که زیر نظر شاه، آذوقه مردم را احتکار میکند. چندی بعد محمدخان قاجار که بعدازعزل ازمقام صدارت عظما، متصدی نیابت تولیت استان امام رضا درمشهد بود، «ناگهان از سکته مغزی جان سپرد. ... وی با خست و طمع ثروت کلانی گرد آورده بود.   آرزوی تحقق یافته شاه   در مورد مصادره اموال محمد خان بود.   ...» ص۵۲۲
سفرای خارجی در کنار نفوذ فوق العاده که دراندرون شاهی دارند، محرم راز شخص شاه هم هستند. رالینسون گزارش میدهد: « هیچکدام از بانوان حرم سرای شاهی در دوسال گذشته باردار نشده است.»   ناصرالدین شاه به همو گفته بود « ... در تقدیرش نیست دیگر فرزندی پیدا کند ... ». چندی بعد معلوم میشود که غرض از این اظهار نظرمقدمه ای برای انتخاب مظفرالدین میرزا به ولیعهدی بوده که سی و پنجسال تمام حکومت آذربایجان را برعهده داشت.  
  نماینده سیاسی انگلیس، سپس شرح کشافی از وضع مزاجی و تمایلات جنسی شاه را شرح میدهد و با ظن و گمان عقیم شدن شاه را درلفافه به سمع مقامات انگلیس میرساند. اضافه میکند که « ... شاه از قرار معلوم توانِ جنسی اش را» هنوز دارد و از دست نداده است.   ص۲۵ - ۵۲٣.
با تعیین ولیعهد «دودلی و بلا تکلیفی پایان» یافت. منتظرالولیعهدهای دودمان قاجار که سال های طولانی درانتظار بودند کنار رفتند.   با این حال شاه، از وضع آنها غافل نبود. « شاه همواره کم و بیش رفتار سیاسی، زندگانی شخصی، منابع عایدات و امکانات   نظامی آنان را زیر نظر داشت.» ۵۲٨
  در چنین حال و اوضاعی بود که برای نخستین بارتلگراف وارد ایران شد.
«خط آزمایشی تلگراف در ۱٨۶۱ میلادی بین تهران و کرج توسط مهندسان اتریشی مآمور خدمت در دارالفنون دایرشد. ... درمیان تمامی اصلاحات و ابداعات عصر ناصری (کدام ابداعات؟ کدام اصلاحات؟!)   تلگراف از همه موفق تر بود.   ...    هشت سال پس از احداث نخستین خط تلگرافی آزمایشی ایران و چهارسال   پس ازبه کارافتادن کامل خط انگلیسی هند واروپا، اولین خط متعلق به حکومت ایران، بین تهران وجلفا، توسط مهندسین زیمنس آلمانی ساخته شد و مورد بهره برداری قرار گرفت.»   ص ۵۲٨
 
 
فصل دهم : پایان کار پسین سالیان عصر ناصری
امانت،   در فصل پایانی کتاب، خواننده را درحال و هوای چهل سالگی ناصرالدین شاه که « متجاوز از بیست وچهارسال »   برایران سلطنت کرده با خود به زمانه‍ی قاجار میبرد. از شورش کردان به سرکردگی   شیخ عبیدالله که با وجود حمایت عثمانی، «درمواجهه با قشون دولتی شکست سختی خورد»، نا امنیها و درگیریهای محلی و مرزی   را شرح میدهد.
« ...با وجود آن که روسیه درآسیای میانه خانات بخارا، مرو و خیوه رابه خاک خود منضم ساخت، تاخت و تاز و چپو ترکمنها کماکان   در ولایات شمال شرقی ایران خراسان، مازندران و استرآباد اسباب آشوب و ناامنی بود. نگرانی از افغانستان   ... ادامه داشت. ولی سرانجام هنگامیکه از طریق اتحاد لرزانی مابین   ولایات متفرق کشوری به نام افغانستان پدید آمد این گونه تجاوزات متدرجا پایان یافت. در سرحدات غربی و شمال غربی ایران تهاجم و راهزنی قبایل عرب و کرد پیوسته مایه تیرگی روابط ایران وعثمانی و اتلاف   منابع ناچیز دولت ایران بود. در مرکز و جنوب – به ویژه دراصفهان، فارس و کرمان –   بیش از همه ایلات بختیاری، قشقایی و لرهای بویر احمدی   ... درشیراز نه تنها محله های رقیبِ شهر برپایه‍ی تفرقه‍ی قدیم حیدری – نعمتی دائما درگیر منازعات لوطیان بودند، بلکه    این درگیری ها غالبا بهانه ای برای مخاصمات خونین میان مقامات متنفذ محلی و خوانین پرقدرت ایلات اطراف بود.   در اصفهان، ظل السلطان با تبحر و گاه بیرحمی ...   و اقدامات تنبیهی دیگر ایل نیرومند بختیاری را به قید اطاعتی ناپایدار درآورده بود. ابتکارات مشیرالدوله برای بهسازی حکومت ...   به دلخواه شاه جرح و تعدیل شد. بهانه شاه برای چنین دخالت ها نه تنها "حقوق ملوکانه" بلکه کوشش روز افزون او درجهت تآمین منافع خارجی و ترضیه‍ی طبقه حاکمه ، یعنی اشراف قاجار، دیوانیان و علما بود ...   شاه دربرابر تمامی اصلاحات بنیادی که به نحوی با عملکرد متلون و بوالهوسانه اورا مهار میکرد مقاومت ورزید . این تمایل تعمدی به جلوگیری ازهرگونه رویه‍ی پایداردراداره امور دولتی،   درعمل باری سنگین بردوش شاه نهاد ووی را مسئول جمیع تصمیمات از بزرگ و کوچک ساخت. کلیه امور -   مالی، دیوانی، سیاسی، نظامی، و نیز مسائل خصوصی و شخصی میبایست به عرض ملوکانه میرسید وتصمیم شخصی او در همه سطوح اجرا میشد. وزیران متصدی در دولت غالبا چیزی بیش از مآموران اجرائی نبودند. ...    وی درطول پنجاه سال سلطنتش هرگز از باریکه یک نواخت صدور دستخط، فرمان، کتابچه‍ی دستورالعمل و روزنامچه پا فراتر نگذاشت ... انتقادات جمال الدین اسدآبادی برضدشاه،   که از کشوراخراج گردید....   و نقش علما همانند خود شاه به پیوند بنیادین بین این دو نهاد کهن یعنی شریعت و سلطنت به خوبی واقف بودند. اندرز تنسر موبد زرتشتی عهد ساسانی درپندنامه اش   خطاب به شاهان –   " چه دین و ملک هردو به یک شکم زادند. دوسٌیده، هرگز از یگدیگر جدا نشوند" – » ٣٨ – ۵٣۲ .
این فصل پرو پیمان وآگاه دهنده را که امانت گشوده ، بخشی از درخشان ترین فصول این اثرپژوهشی ست که نسل امروزی را در جریان اجتماعی – سیاسی و اوضاع آن سال ها میگذارد و سرگذشت فلاکتبار گذشته را به مخاطبینش روایت میکند. و تعجب اینکه با پدید آمدن کشور افغانستان، تجاوزات، آشوب ها و نا آرامیهای شمال شرقی کشور، خراسان ومازندران نیز"متدرجا پایان" مییابد. اضافه برآن پژوهشگر، با شگردی خاص نظرگاهِ"خودکامه‍ی"ا یکسان دوپادشاه ایران، یکی مستبد و دیگری مشروطه را درسنجه‍ی داوری خوانندگان قرار میدهد.   گفتن ندارد که در رژیم گذشته ایران نیز، تصمیمات با محمدرضاشاه بود و حرف آخر را ایشان باید میزدند. در همه زمینه ها تصمیمات اجرائی را به گردن گرفته بود. در پرتو قدرت مهارنشدنی سلطنت، نه کسی را قبول داشت و نه به مشاورت احدی گردن مینهاد. با چنین بدبینی که توام با احساس غرور قدرت بود، کسی را شهامت طرح و بیان واقعیت وآنچه که در درون میگذشت ودر چشم انداز آینده دیده میشد ، نبود. درخاطرات برخی از رجال سیاسی ودولتمردان مسئول گذشته، رگه هائی ازسکوت نزدیکان ومحارم شاه، از شعله ورشدن آتش ویرانگری که در زیرخاکستر به قوام میآمد، به چشم میخورد که قابل تآمل است. سکوت پنهانی و نقش بازیگرانِ مسئول که کلید داراصلی وامانت دار «مسائل امنیت کشور» بودند به سقوط رژِیم و چیرگی فقها انجامید. درپاکی و صداقت نیت خیرشاه به منظور ترقی و پیشرفت جامعه و کشور نباید تردید کرد، اما آیا به تنهائی بار سنگین اداره کشور را بر عهده گرفتن، ومنفعل کردن تحقیرآمیز مسئولان کشور، زمینه ساز نابودی رژِیم نبود؟!  
وقتی به این روایت امانت رسیدم، « کلیه امور -   مالی، دیوانی، سیاسی، نظامی، و نیز مسائل خصوصی و شخصی میبایست به عرض ملوکانه میرسید وتصمیم شخصی او درهمه سطوح اجرا میشد. وزیران متصدی در دولت غالبا چیزی بیش از مآموران اجرائی نبودند. ...» به نظرم رسید که همین هم اندیشی فکر دو پادشاه ولو به فاصله بیش از یک قرن از همدیگر، با در نظر گرفتن تفاوتهای فاحش خانوادگی و آموزش و پرورش آن دو، انگار که دراین سرزمین هیچ وقت قابلیتِ درکِ درستِ و تغییر و تحول رو به کمال مقدور نیست. رشد فکری نیست . فکر تقسیم قدرت نیست. هرپادشاه و رهبر و رئیس کشور، به کمترارمقام خدائی رضایت نمیدهد. تقدیر چنین است که به شیوه و روش نیاکان پرافتخار بالید و در سیاهی و بیخبری زیست وحلقه‍ی سنت و زنجیر نادانی را چسبید تا بارامانتِ دست نخورده و سالم به آیندگان   برسد. بگذریم .
شاه قاجار درمقابل ملایان سپرانداخته بود. شخصا هیچگونه تمایلی به اصلاح یا تغییر شرایط اجتماعی نداشت. نه اعتقادی به اصلاحات داشت و نه، علاقه ای به رفاه مردم. خطرتحولات راحس کرده بود. از پیامدهای گشودن دروازه های غرب آگاه بود. از ملایان وحشت داشت. هرگز نمیخواست و نمیتوانست خلاف نظر آنها رفتار کند. علما، اهمیت تعلیم و تربیت غرب را به عنوان عامل فساد و تباه کننده اسلام، به گوشش خوانده بودند. ملاعلی کنی در نامه ای عتاب آمیز خطاب به شاه نوشته بود "این کلمه قبیحه آزادی را قدغن فرمائید". امانت که افکار شاه و اجتماع زمانه را زیر ذره بین نقد برده به درستی میگوید :
« ...   مقاومت شاه دربرابر وجوه جدید فرهنگ دنیوی و علوم جدید اروپائی،   هراس واقعی او از مداخله درقلمرو اختیارات علما بود. ناصرالدین شاه درآوردن مظاهر مبین تجدد در زمینه های مستقل از دین جرئت به خرج میداد. احداث تلگراف، انتخاب اونیفورم نظامی به سبک فرنگی و بعدها، دربرکردن جامه های اروپائی، مسافرتهای شاهانه ....   این واقعیت بود که شاه در زمینه‍ی مسائل بسیار حساس ازبرخورد علنی باعلما پرهیز می جست.   به نظر علما حق انحصاری آن ها برمحاکم شرع نه تنها شامل دادرسی درمقوله‍ی "ایقاعات" مدنی و "معاملات"   تجاری و"عقود" شرعی میشد بلکه وجوه جزائی ناشی از"امربمعروف و نهی از منکر" را نیز دربر میگرفت.از زمان مشیرالدوله به بعد هیچ نوع اصلاحات جدی دردستگاه قضائی صورت نپذیرفت     چون شاه بیش از هرچیز نگران امکان اعتراض زعمای دین بود.   ...    ناصرالدین شاه برخلاف اصلاح طلبان مصر و عثمانی، حتا برای آوردن جزو ناچیزی از آموزش غربی به کشورش   بی اشتیاق و همچنان دودل باقی ماند. ... آموزش و پرورش عمومی به شیوه‍ی غربی به نظرش دعوتی برای نو آوری و درنهایت زمینه‍ی دگر اندیشی و انقلاب سیاسی بود » ص۴۰ – ۵٣۹
این روایت های امانت، تقریبا مربوط به یکصد و پنجاه سال پیش است.
قبلا چون درباره‍ی تخته بند شدن حس و درک و زمینگیرشدن سیر فکری مردم و نیاکان اصیل مان دراین سرزمین پرگهر سخن گفته ام نیازی به اشاره‍ی مجدد   نمی بینم . ولی این را بگویم که با این فرهنگِ نهادی شده‍ی "نیندیشیدن" و چشم به راه "آمدن آن اسب سوار"، صدها سال دیگر سرنوشت این ملت باستانی، همین خواهد بود که زمان ساسانیان بوده، زمان   ناصرالدین شاه بوده و حالا، که چتر سیاه سلطنت فقها برسراسر این سرزمین باستانی گسترده شده است، همین خواهد بود که بوده،   و هستیم و خواهیم بود.  
آنچه برای شاه قاجار اهمیت داشت. حفظ سلطنت خود باهمان وضع موجود با سنن ایلیاتی بود و نه بیشتر. درکارنامه‍ی او تحرک و تحول تازه ای دیده نمیشود. در سراسر سلطنت پنجاهساله اش، حتا یک برنامه رفاهی و عمرانی   که به پیشرفت مردم و کشور کمکی کرده باشد، ثبت نشده است. آن چند قراردادی هم که با خارجیها بست، گرچه قصدش تآمین امنیت سیاسی بود، اما انگیزه‍ی درآمد برای خوشگذرانیها را نیز نباید فراموش کرد، با اینکه نگرانی ازمداخلات روس و انگلیس و ناامنی مرزها همیشه برذهنش سایه انداخته بود. به تحلیلِ سنجیده‍ی امانت دراین باره باید دقت کرد.
«روابط خارجی، شاید بیشتر از هرعامل دیگری، نه فقط بر بقای سیاسی شاه بلکه برحیات سیاسی قاجاریه و نیز بر تمامیت ارضی   ایران اثر نهاد ...   » صص ۴۲- ۵۴۱
درباره مرو و ازدست دادن ادعای ارضی به آن نواحی و هم چنین " جزیره بحرین" آمده است که :
«برای شاه   جای تردید نگذاشت که تن دادن به استیلای روسیه براین سرزمین   پردردسر ایلات سرکش ترکمن عاقلانه است ضمیمه شدن این اراضی سرحدی شمال شرقی که نزدیک   چهارقرن ولایات خراسان و مازندران را درمعرض تاخت و تاز قرار داده بودند رهانید. ... ] و هکذا [   ترک تلویحی ادعای ارضی ایران برجزیره   بحرین،اِعمال پیروزمندانه‍ی حاکمیت ایران بربندر عباس و سواحل شمال شرقی خلیج فارس و بحرعمان و تعیین حدود مرزهای غربی با دولت عثمانی پس از معاهده‍ی ارزرم در ۱٨۴۷ میلادی بر منزلت شاه بسی افزود .... »   ص ۵۴۵.
شاه قاجار، با تمام ضعفهایش دریافته بود که نباید رفتارهای نابخردانه‍ی گذشتگان دودمان خود را تکرار کند. بعد از سالها که از سلطنت جد و پدرش سپری شده بود،   بدهیهای غرامت جنگ   با روسیه در دهه های نخست سلطنت بار سنگینی بردوشش گذاشته بود. گذشته از آن، در توازن قدرت سیاسی به ارزشهای نظامی و توان چیرگی آنها پی برده بود. میدانست که حریف نیست و لازمه اش تدبیر و سیاستی است که با حفظ موازنه   و تحکیم مناسبات   دیپلماسی، با قدرت های بزرگ   کنار بیاید.   این تنها راه حفظ موقعیت سلطنت و صیانت اراضی ایران از تعرضات بیگانگان خواهد بود.   نویسنده کتاب این جنبه از سیاست های ناصرالدین شاه را به درستی توضیح میدهد:
« ... سهم ناصرالدین شاه   ازنطر تاریخی شایان توجه است. حتا هنگامی که صرفا از روی منافع شخصی یا اشتیاق به ترمیم خانه ویرانه اش عمل میکرد، باز تعادل میان قدرت های بزرگ را نگه میداشت –   و این حفظ توازن را بس نیکو بیاموخت و با لمآل درآن استاد شد. » ص ۵۵۱
درسفرشاه به اروپا، هم دولت اتریش، و هم دولت انگلیس، نمیدانند، تشریفات را چگونه انجام دهند.
« این حیرت اتریشی ها از فقدان سرود ملی درایران دست کمی از سردرگمی وافر انگلیسی ها نداشت که دقیقا نمیدانستند چه درفشی را به عنوان پرچم رسمی ایران و پرچم شاهنشاهی برافرازند.» ص ۵۵۶
 
شاه که زبان فرانسه میدانست وباادبیات اروپائی و بیشتراز طریق ترجمه آشنائی داشت، مسافرت هایش به اروپا، بااینکه تآثیر مثبتی در ذهنیت او داشت، اما اثر مفید اجتماعی به بار نیاورد. برعکس ازمشاهده کارخانه ها و فضاهای کارگری، که از پایه های اقتصادی جهان رو به پیشرفت و ترقی به شمار میرفت، ناراحت شده بود. این خبرقابل تآمل است تا وضع روحی وافکار شاه قاجارروشن شود.
«مناظر ناخوشایندی که شاه درتآسیسات صنعتی اروپا دید: دودکش های زشت سرکشیده به آسمان، هوای خفقان آور، تیرگی و رطوبت، زندگی خشک منضبط وساعات مشقت بار کار،   دلایل بیشتری ... برای مخالفت با صنعتی شدن در اختیارش نهاد.   ...    تآثیر روندهای فرهنگی اروپا بر شاه بسی محدود بود. خواندن کتاب های تاریخ، مقالات سیاسی ویاادبیات جدید جهان بینی یا تلقی او را از حکومت و جامعه تغییر چندانی نداد.» ص ۶۲ - ۵۵٨
سفر زیارتی شاه به عتبات عالیات درزمان تجدد خواهی عثمانیان درعصر تنظیمات، بیانگرایمان و اخلاص شاهانه به خاندان نبوت و ائمه‍ی اطهاراست.
«درحرم امیرالمومنین در نجف، شاه همچون سلطان شیعیان عمل کرد   ...   رجال شهر، علمای عظام شیعه، مردم و حتا مقامات عثمانی استقبال شد. به امر شاه   خزانه‍ی خصوصی ضریح امیرالمومنین که از زمان فتح نادرشاه ( تقریبا از ۱۴۰ سال پیش) بسته مانده بود، گشوده شد و درحضور او بازرسی و شمارش شد. به دستورشاه تزئین و مرمت   مفصل و گزافی درحرم حضرت علی درنجف، درحرم امام حسین درکربلا و درسایر عتبات عالیات به عمل آمد و تمامی مخارج آن از کیسه خود شاه پرداخته شد. ...   درضریح امیرالمومنین جقه پادشاهی اش را یعنی سنجاق الماس بزرگی را که شاهان قاجار به نشان   اقتدار ملوکانه برکلاه میزدند پیشکش شاه نجف نمود تا برفراز مقبره امام آویخته شود.»   ص ۵۶۵
 
معاهده سری درباره تقسیم ایران بین روس و انگلیس ،     « یک دهه بعد از مرگ وی» رخ داد. که   با شروع انقلاب اکتبر۱۹۱۷ شوروی ، مسکوت ماند و میدان را برای انگلیس ها باز گذاشت که با فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، فضای سیاسی منطقه دچار تغییرات شگرفی شد و قرارداد سری نیز ازبین رفت .
در آخرین دهه‍ی سلطنت ناصرالدین شاه به زمان صدارت علی اصغرخان امین السلطان، شاه به دست میرزا رضا کرمانی به   قتل میرسد.
در معرفی امین السلطان و به قتل رسیدن شاه آمده است:
« استاد بندبازی های سیاسی و محصول اندرون شاهی بود. او که اصلا غلام بچه ای از تبار گرجی بود پس از مرگ پدر در بیست و پنج سالگی به مقام وزارت دربار رسید. ... ناصرالدین شاه در پنجاهمین سالگرد جلوسش برتخت سلطنت قاجار   (برحسب تقویم هجری قمری) درحرم حضرت عبدالعظیم کشته شد.   ...    شاه درصحن حرم که برای شکرگزاری مراسم جشن نیم قرن پادشاهی اش بدانجا به زیارت رفته بود با تیر تپانچه به قتل رسید...»   صص۶۹ - ۵۷٣
امانت، با اشاره به اوضاع اجتماعی و پایگاه فکری میرزا رضا کرمانی، سخنان سنجیده‍ی کرمانی را در محاکه اش نقل میکند. میرزا رضا   با صراحت و شجاعت میگوید : « من به تمام خلایق و همچنین به ملت   و مملکت خدمت کردم. من   این شجره را آب دادم و دارد ثمر میدهد. مردم همه خواب بودند و حالا دارند بیدار میشوند.» ص ۵۷٨
برگهای پایانی کتاب، حدیث دورباطل را درخواننده زنده میکند. انگارکه سرنوشت این ملت تکرار است و تکرار حوادث.   ضربت خوردن است و خواب رفتن و بیدارشدنی گیجواره آماده شدن برای ضربت و ضربت های دیگر. و جز این هم نباید بوده باشد. امانت به درستی میگوید :
  « حتا ایرانِ پس از انقلاب هم شباهت هایی به عصر قاجار دارد. … با آن که در دهه ۱۹۹۰ میلادی ایران ( درنتیجه ازهم پاشیدن اتحاد شوروی، حدود ۲۷۰ سال پس از اشغال گیلان در سال ۱۷۲۱ میلادی توسط پتر کبیر) از شر روسیه درسرحدات شمالی اش خلاصی یافت ….   شبح میراث امپریالیستی گذشته هنوز برایران و همسایگانش سایه افکنده است ….» ص ۵٨۱
امانت، درپایان این بخش اشاره ای دارد گذرا به جنگ ایران و عراق و اوضاع کشور و امنیت منطقه که   دستخوش حوادث شده است.
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست