یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱٣ آذر ۱٣٨۷ -  ٣ دسامبر ۲۰۰٨


دکتر محمد خوش‌چهره استاد اصولگرای اقتصاد دانشگاه تهران و نماینده مجلس هفتم،‌ در روزنامه «جام جم» دیروز نوشته‌ای پیرامون برداشت از حساب ذخیره‌ ارزی و تبعات آن داشت که در پی نقل شده است: «برداشت‌هایی که دولت در طول عمر ۵,٣ ساله خود از حساب ذخیره ارزی انجام داده روند نگران‌کننده‌ای را نشان می‌دهد. در سال پایانی دولت قبل مجموع مصارف ارزی دولت کمی بیش از ۲,۱۴ میلیارد دلار بود، اما دولت نهم در اولین بودجه خود این رقم را ٣ برابر کرد. همچنین واردات را که بیشتر شامل کالاهای مصرفی بود، به رکورد ۶۰ میلیارد دلار رساند. اکنون نیز آمار رسمی که بانک مرکزی برای سال ٨۶ اعلام کرده حاکی از مصارف ارزی ۴۴ میلیارد دلاری است که باز قضاوت برداشت بی‌رویه از حساب ذخیره را اثبات می‌کند، حتی اگر دوستان بگویند کاهشی در برداشت در کار بوده، این کاهش در برابر رقم کل برداشت‌ها رقمی بسیار ناچیز محسوب می‌شود و در نتیجه کلی تأثیری بر جای نمی‌گذارد.
لذا باید اذعان کرد که مجموع برداشت دولت از حساب ذخیره به نحو نگران‌کننده‌ای افزایش داشته و این افزایش در تناقض با فرمان رهبر معظم انقلاب در سال ۷۴ برای تدوین سیاست‌های کاهش اتکاء به نفت، برنامه چهارم توسعه و چشم‌انداز ۲۰ ساله است. بنده در اهداف دولت که همانا تلاش برای گسترش فعالیت‌های عمرانی، کاهش شکاف طبقاتی و سطح فقر است، شک ندارم؛ اما در شیوه رسیدن به این اهداف قطعا انتقاداتی به عملکرد دولت دارم.
دلایل علمی و منطقی بسیاری برای این قضاوت سراغ دارم. مثال روشن در‌این‌باره این است که پزشک به بیماری استفاده از یک واحد خون را توصیه کند، اما بیمار به تشخیص خود از چهار واحد استفاده کند. روشن است که اعضا و جوارح بدن آسیب این خون زیاد را می‌بینند. اکنون نیز دقیقا فقرا هستند که از طریق رشد تورم و سطح عمومی قیمت‌ها و بویژه مسکن تاوان سیاست‌های اشتباه برداشت بی‌رویه از حساب ذخیره ارزی را پس می‌دهند؛ اما اثر پنهان و مغفول مانده در این میان که کمتر مورد توجه محافل اقتصادی و رسانه‌ای قرار گرفته، اثرات این برداشت بی‌رویه در نوع تصمیمات دولت در برخورد با اقتصاد است. ارزهای بی‌رویه نفتی در چنین شرایطی در سیستم دولتی مانند داروی بی‌حسی عمل می‌کنند که فرد را در مقابل واکنش‌ها به تصمیماتش موقتا مصون و بی‌درد می‌سازد، غافل از آن که ضربات اثر خود را بر پیکر اقتصاد بر جای گذاشته است. به بخش مسکن یا مالیات برارزش افزوده نگاه کنید. در بخش مسکن دولت معتقد است رکود فعلی ضامن کاهش قیمت است. این دریچه خطرناکی است، اما دولت متوجه آن نیست؛ چرا که رکود باعث کاهش سرمایه‌گذاری، کاهش اشتغال و کاهش عرضه مسکن در بلندمدت شده و قیمت این کالا را دوچندان بالا می‌برد. حال آن که رونق، عکس این فرآیند را هدیه می‌کند. اما بی‌حسی ظاهری ناشی از مصرف بی‌رویه دلارهای نفتی در کنار نگاه نادرست به مفهوم عدالت در روش‌های منطقی تحقق آن، امکان واکنش سریع و درست را سلب کرده است. لذا با تاسف باید بگویم چشم‌انداز و آینده مصرف ارز نفتی به خاطر انتظارات تورمی ایجاد شده در جامعه بناچار بالاست و بعید به نظر می‌رسد دولت - حتی اگر بخواهد- توفیقی در این میان به دست آورد، این است که دولت در پارادوکسی گیر کرده که تحقق هشدار قبلی کارشناسان است.»

فرصت برای انتقال نظرات مخالفان
احمد میدری اقتصاددان، در سرمقاله دیروز روزنامه «کارگزاران»، «سه‌گانه آسیب لایحه نقدی کردن یارانه‌ها» نوشته است: «لایحه نقدی کردن یارانه‌ها فردا به مجلس می‌رود اما باید توجه داشت که پیش از ارائه این ایده مقدماتی باید مهیا می‌شد که متاسفانه در مورد هیچ کدام از آنها نه بحث کارشناسی صورت گرفته و نه دولت در مورد آنها توضیحاتی ارائه داده است. دولت هنوز اسناد بالادستی این لایحه را منتشر نساخته است؛ بنابراین در شرایط حاضر تحلیلگران اقتصادی نمی‌توانند در مورد این لایحه نظر دقیقی بدهند. دولت باید اسناد بالادستی این طرح را منتشر می‌ساخت تا حداقل پدیده‌های جانبی این لایحه مشخص شوند. در مورد طرح نقدی کردن یارانه‌ها سه موضوع را باید در ذهن داشت:
نخست: باید مشخص شود که اجرای این طرح بر‌رشد نرخ تورم در کشور چه میزان تاثیرگذار است. متاسفانه دولت در این بخش مطالعه‌ای انجام نداده است. اما باز هم این طرح را به مجلس ارائه می‌کند. در شرایط خاص کشور به لحاظ سیاست خارجی و محدودیت‌های مالی و همچنین شرایط خاص نظام بانکی، باید روشن شود که اجرای طرح نقدی کردن یارانه‌ها چه میزان بر تورم تاثیرگذار است. دولت در این مورد نه مطالعه‌ای انجام داده و نه فرصت مطالعه را برای کارشناسان اقتصادی مهیا کرده است. بنابراین اصلی‌ترین نگرانی در مورد این طرح داستان رشد نرخ تورم است. پیش‌بینی‌ها نیز حکایت می‌کند که تورم تحت تاثیر اجرای این ایده افزایش خواهد داشت.
دوم: تاثیر اجرای این سیاست‌ها بر هزینه‌های تولید به هیچ عنوان مشخص نیست. به طور حتم نقدی کردن یارانه‌ها، هزینه‌های تولید را افزایش خواهد داد. با وجود این آگاهی، بازهم دولت سعی نکرده تا اطلاعاتی در این زمینه به کارشناسان اقتصادی ارائه دهد. بنابراین چالشی سخت پیش روی تولید قرار خواهد گرفت. هزینه‌های تولید پس از اجرای این طرح افزایش خواهد یافت. بنابراین بسیاری از واحدهای تولیدی به مرز ورشکستگی نزدیک می‌شوند. همین جریان به بنیان‌های تولید به شدت آسیب وارد می‌سازد. ورشکستگی واحدهای تولیدی نیز بر میزان اشتغال آسیب وارد می‌کند. اگر روند ورشکستگی واحدهای تولیدی ادامه یابد، به طور حتم آسیب‌های اقتصادی فراوانی بر اقتصاد ملی کشور وارد می‌شود. بنابراین طرح نقدی کردن یارانه‌ها از این نظر هم قابل مطالعه است.
سوم: در اثر اجرای این طرح، هزینه‌های انرژی و حمل و نقل در کشور افزایش خواهد یافت. این جریان سبب می‌شود که بر دهک‌های اول و دوم جامعه هزینه‌های اضافی تحمیل شود. این دهک‌ها باید هزینه‌های بیشتری را برای تامین سوخت و حتی هزینه‌های جابه‌جایی متحمل شوند. شهرنشینان به امکانات دسترسی بیشتری دارند ولی روستاییان باید برای دسترسی به امکانات و خدمات به شهرها وارد شوند. همین سفرها برای آنها هزینه‌هایی را به همراه دارد که در صورت اجرای این طرح، قیمت این انتقالات هم افزایش خواهد داشت. بنابراین روستاییان در این بخش به شدت آسیب خواهند دید. در این مورد هم دولت مطالعه‌ای انجام نداده است. شاید دولت در این مورد بیان کند که این طبقه از یارانه‌ها استفاده خواهند کرد ولی باید توجه داشت که هزینه‌های جانبی آنها به شدت افزایش خواهد یافت.
این موارد ایرادهای روشن اجرای طرح نقدی کردن یارانه‌ها به شمار می‌آید. اما در روزهای اخیر بحثی مطرح شده در مورد برگزاری رفراندوم برای تصویب این طرح. در تصمیم‌گیری‌های بزرگ رجوع به آرای مردمی به طور حتم مفید خواهد بود ولی تا زمانی که فرصت برای انتقال دیدگاه‌های منتقدان ایجاد نشود، بحث در این زمینه بی‌مورد است. رفراندوم و رای‌گیری زمانی موثر است که فرصتی برای انتقال نظرات مخالفان دولت هم وجود داشته باشد. متاسفانه فضای رسانه‌ای کشور اکنون تنها به انتشار دیدگاه‌های دولت اختصاص یافته و رسانه‌های منتقد هم به سختی به ادامه فعالیت‌های خود می‌پردازند. بنابراین باید توجه داشت ایجاد فضا برای انتقال نقدهای کارشناسان اقتصادی به این طرح ضروری است.»

جنگلی در آتش
حسین شریعتمداری مدیرروزنامه «کیهان» با عنوان:‌ «کار پژمردگی یک گل نیست، جنگلی می‌سوزد» نوشته است: «اینجا، چشم‌ها همه به گودی نشسته و رنگ‌ها پریده است. زینب ۴ساله سر بر زانوی مادر نهاده و خیره به او می‌نگرد، درد می‌کشد، دلش آشوب است، نوک انگشتانش گزگز می‌کند، اما رمق ناله کردن ندارد. چند دقیقه بعد، از نفس می‌افتد و بی‌صدا می‌میرد. مادر بوسه ای خیس بر گونه زینب ۴ساله می‌نشاند، بی تاب است، فریاد می‌کشد... پدر، از این که کاری از دستش برنمی‌آید خجالت می‌کشد، آرام اشک می‌ریزد. خواهر و برادر ۷ و ۹ساله زینب که با همه کوچکی می‌دانستند باید بغض خود را در گلو بریزند، حالا که کار از کار گذشته، با صدای بلند گریه می‌کنند... طفلکی‌ها نمی‌دانند و شاید می‌دانند و به روی خود نمی‌آورند که چند روز دیگر نوبت آنهاست... زینب ۴ساله تنها کودک این ماجرا نیست، اینجا، همه کودکان، سرنوشتی مشابه دارند، «کار پژمردگی یک گل نیست، جنگلی می‌سوزد»... اینجا، شب‌ها هیچ چراغی روشن نیست، شب که از راه می‌رسد، تاریکی همه جا را فرا می‌گیرد. تنها روشنایی شب، آتش بمباران شبانه و هر از چندگاه دشمنان در آن سوی این منطقه است. اینجا بیمارستان هست، بیمار هم، اما از دارو خبری نیست. اینجا بیمارستان با خانه و کوچه و خیابان یکی است... همه جا بیمارستان است و همه با مرگ دست به گریبانند. بیمارها، اما، فقط زودتر می‌میرند. زودتر از بقیه که به تدریج از گرسنگی و سرما بیمار می‌شوند و اگر با ترکش خمپاره و توپ به شهادت نرسند، از گرسنگی و سرما و ده‌ها سختی طاقت فرسای دیگر طاقت از دست می‌دهند و جان می‌سپارند... اینجا آبی برای آشامیدن نیست، آبها آلوده‌اند و بیماری‌زا، اجاقی روشن نیست، غذایی به هم نمی‌رسد، آخرین ذخیره آرد، چند هفته قبل مصرف شده و... یک خبرنگار اروپایی که با نام مستعار به کیهان‌ایمیل زده بود- آزادی بیان غرب را ببینید!- نوشته بود؛ «چند ماهی است که در عکس‌های مخابره شده از این منطقه هیچ لبخندی بر لب ساکنان آن دیده نمی‌شود...» اینجا، «شعب ابیطالب» نیست، آنجا که مشرکان در صدر اسلام، مسلمانان را به محاصره کشیده بودند. اینجا نوار غزه است، در غرب فلسطین اشغالی با ۵,۱ میلیون جمعیت. این بار هم محاصره‌شدگان همان زنان و مردان و کودکان مسلمانند و محاصره کنندگان، علاوه بر یهود بنی قریضه، سران مشرک برخی از کشورهای عربی نیز هستند. آنان برخلاف صدر اسلام، به مسلمان بودن تظاهر می‌کنند و باز هم برخلاف آن هنگام که خودشان بودند، این دفعه، به نوکری یهود درآمده‌اند. گناه مردم غزه آن است که علی رغم فشار آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها به جنبش حماس رأی داده‌اند، جنبشی که رژیم صهیونیستی را به رسمیت نمی‌شناسد و تنها راه مقابله با اشغال سرزمین فلسطین را مقاومت مسلحانه می‌داند. نوار غزه با ٣۶۰ کیلومترمربع در غرب فلسطین اشغالی قرار دارد و تمامی ۵,۱ میلیون جمعیت آن فلسطینی هستند. نوار غزه از شمال به فلسطین اشغالی از جنوب غربی به مصر و از غرب به دریای مدیترانه محدود است. این منطقه که به علت مقاومت مردم آن مورد خشم و کینه شدید صهیونیست‌هاست از نوامبر ۲۰۰۵- آذرماه ۱٣٨۴- براساس یک توافقنامه با عنوان توافقنامه گذرگاه‌ها که میان تشکیلات خودگردان به ریاست محمود عباس و رژیم صهیونیستی به امضاء رسید عملاً به محاصره صهیونیست‌ها درآمد و از ۲ سال قبل، این محاصره با جلوگیری از ارسال دارو، آب، سوخت، مواد غذایی، قطع روشنایی و... کامل شد. رژیم صهیونیستی همزمان با این محاصره فاجعه آفرین، هر از چندگاه نیز ساکنان مظلوم و بی‌دفاع غزه را با بمباران هوایی، موشک باران و آتش خمپاره و توپخانه به خاک و خون می‌کشد... در جنوب نوار غزه گذرگاه «رفح» قرار دارد که مرز میان غزه و مصر است. این مرز نزدیک به ۱۱کیلومتر طول دارد. سال گذشته، مردم مظلوم غزه که از شرایط طاقت فرسای محاصره به تنگ آمده بودند، با یورش به موانع فیزیکی در گذرگاه رفح وارد خاک مصر شدند و ‌اندک آذوقه و مایحتاج ضروری خویش را فراهم آوردند ولی بلافاصله با مقابله سخت نظامیان مصری روبرو شدند و اکنون بیش از یکسال و چند ماه است که دولت حسنی مبارک با چندهزار نظامی از این گذرگاه مراقبت می‌کند و به هیچیک از مسلمانان مظلوم و ماتم زده نوار غزه اجازه عبور از این گذرگاه را نمی‌دهد. نکته درخور توجه آن که توافقنامه نوامبر ۲۰۰۵ بدون مشارکت مصر، میان رژیم صهیونیستی و تشکیلات خودگردان- بخوانید صهیونیست گردان- به مدت یک سال امضاء شده بود و در حال حاضر مدتها از پایان آن می‌گذرد و رژیم آمریکایی حسنی مبارک بدون آن که کمترین تعهدی در قبال توافقنامه یاد شده داشته باشد همچنان با سنگدلی نوکرمآبانه از گشایش گذرگاه رفح و نجات مسلمانان فلسطینی که در نوار غزه به محاصره‌ای فاجعه‌آمیز درآمده‌اند، جلوگیری می‌کند! جای شهید خالد اسلامبولی خالی، روحش شاد و انشاءالله، راهش پر رهرو باد. براساس یک نظرسنجی که ماه گذشته از سوی شبکه تلویزیونی الجزیره و در میدانی گسترده از ملت‌های مسلمان انجام گرفت، بیش از ۹۵ درصد پرسش شوندگان، سران کشورهای عربی مخصوصاً ملک عبدالله پادشاه سعودی و حسنی مبارک، رئیس‌جمهور مصر را عامل اصلی فاجعه غزه نامیدند و سوال این است که ۵ درصد بقیه را چه می‌شود؟! از ملک عبدالله پادشاه دست نشانده سعودی انتظاری نیست که خواست اربابان آمریکایی و اسرائیلی خود را وانهد و از مصیبت مردم مظلوم غزه ابرو درهم کشد. او دو هفته قبل در کنفرانس ادیان در نیویورک جام خود را- که ادعا می‌کند آب بود!- به جام شراب بوش و شیمون پرز زد و سر کشید تا بی خیالی حکام سعودی نسبت به قتل عام مسلمانان در غزه و شرایط فاجعه بار مردم مظلوم آن سامان را به نمایش گذارده باشد. از حسنی مبارک که بارها سرسپردگی خود به صهیونیست‌ها را نشان داده است نیز انتظاری نیست که گذرگاه رفح را به روی مردم مصیبت‌زده غزه باز کند، اما... مگر بر غیرت اسلامی و انگیزه‌های انسانی ملت‌های مسلمان، مخصوصاً مردم مسلمان مصر و حجاز خاک مرگ پاشیده‌اند؟ مردم حجاز چگونه فاجعه انسانی و قتل عام بی‌رحمانه برادران و خواهران مسلمان خود در نوار غزه را تحمل می‌کنند و در همان حال حضور ملک عبدالله برای تائید این نسل‌کشی در کنفرانس نیویورک را تاب می‌آورند و دم برنمی‌آورند؟ آیا سخن رسول خدا(ص) را فراموش کرده‌اند که اگر کسی فریاد دادخواهی و مظلومیت مسلمانی را بشنود و به یاری او برنخیزد، مسلمان نیست؟بسیار تعجب آور و باور نکردنی است که مردم با فرهنگ مصر دست روی دست بگذارند و شاهد بسته بودن گذرگاه رفح و فاجعه انسانی ناشی از آن در نوار غزه باشند؟! اگر برخیزند، کسی جرأت ایستادگی ندارد. کاش از مردم ایران، لبنان و فلسطین درس ایستادگی و مقاومت می‌آموختند. باید از آنها پرسید؛ اگر کودکان خودتان جلوی چشمتان پرپر می‌شدند، بازهم بی تفاوت می‌ماندید؟ اگر ماهها بی آب و برق و غذا و دارو بمانید چه؟! این روزها ملت‌های مسلمان و مخصوصاً مردم مصر در مخالفت با حضور «طنطاوی» مفتی الازهر در کنفرانس ادیان در نیویورک و خوش و بش او با شیمون پرز نخست وزیر اسرائیل دست به اعتراض زده‌اند که این اعتراض قابل تقدیر است ولی مسأله اصلی، همراهی رژیم مصر و عربستان و عالمان بی تعهدی نظیر طنطاوی با سران صهیونیست در قتل عام مردم مظلوم غزه است که نباید به فراموشی سپرده شود. جنایت صهیونیست‌ها در غزه، منطقی‌ترین جواز دینی، حقوقی، عقلی و انسانی برای به هلاکت رساندن آنهاست و توده‌های عظیم مردم مسلمان که در همه جای جهان حضور دارند به آسانی می‌توانند از عهده این وظیفه الهی و دینی و رسالت انسانی برآیند. صهیونیست‌های ساکن فلسطین اشغالی به بهای قتل عام مردم فلسطین و آوارگی و رنج‌های طاقت فرسای این ملت مظلوم در فلسطین حضور دارند بنابراین مجازات کاملاً منطقی و خداپسندانه است و از آنجا که آزادانه به کشورهای دیگر سفر می‌کنند دسترسی به آنان برای مجازات و انتقام به آسانی امکان‌پذیر است. برخی از سران عرب که امروزه در محاصره غزه نقش سران شرک در محاصره مسلمانان در شعب ابیطالب را بازی می‌کنند به یقین سرنوشتی شبیه ابولهب‌ها و ابوسفیان‌ها خواهند داشت. آنان از دو سوی در مخاطره هستند. اول خشم مردم مسلمان که دیر یا زود گریبانشان را خواهد گرفت و دوم از سوی اربابان آمریکایی و صهیونیست خود... خدای مهربان رحمت کند مرحوم استاد جعفر شهیدی را آن استاد فرزانه می‌گفت؛ کسانی که به ستمگران در ستمگری آنها کمک می‌کنند نقش و سرنوشتی شبیه «داربست» دارند، که ستمگران برای ساختن کاخ ستم خود از آنها به عنوان جای پا استفاده می‌کنند و هنگامی ‌که کار ساختمان به پایان رسید، اولین وسیله‌ای هستند که برچیده می‌شوند. و بالاخره، سران رژیم صهیونیستی که دو سال قبل ضرب شست حزب‌الله را در جنگ ٣٣ روزه چشیده‌‌اند باید از روزی بترسند که دور نیست آن روز که حزب‌الله با حضور جوانان پاکباخته از سراسر جهان اسلام تکثیر شده مرزهای فلسطین اشغالی را در می‌نوردد و انتقام خون‌های به ناحق ریخته مردم مظلوم فلسطین را باز می‌ستاند. امروز دیگر ملت‌های مسلمان ماجرای اشغال ظالمانه فلسطین را مسأله همه جهان اسلام می‌دانند و بر این باور دقیق و عالمانه هستند که مردم مظلوم فلسطین در خط مقدم جبهه صهیونیسم و اسلام، قرار دارند، بنابراین حمایت از فلسطین مظلوم را فقط یک وظیفه اخلاقی نمی‌دانند بلکه دفاع از آنان را وظیفه خود و بخشی از بهای امنیت در سایر کشورهای اسلامی ‌تلقی می‌کنند. کاش سران سازشکار برخی از کشورهای عربی، قدرت فهم این نکته بدیهی را داشتند.»

نگاهی از زاویه دیگر
دکتر عطاءالله مهاجرانی با عنوان:‌ «ویران سازی خاطره» در روزنامه «اعتماد ملی» نوشته است: «درباره انگیزه و شیوه رفتار تروریست‌هایی که در بمبئی با شیوه‌ای بسیار پیچیده به چهار مرکز مهم و سمبلیک* (نمی‌دانم فرهنگستان زبان برای این واژه چه معادلی یافته است) یورش بردند و ۱۷٣ نفر کشته شدند و ۲٣۹ نفر مجروح و... سخنان بسیاری گفته شده و تحلیل‌های متفاوتی ارائه شده است. می‌خواهم از زاویه دیگری به این حادثه که آن را ۱۱ سپتامبر هند خوانده‌اند، نگاه کنم.
زندگی ما در گذار سال‌ها محو و مبهم می‌شود. هنگامی که به پشت سرمان نگاه می‌کنیم خاطره‌ها به زندگی ما معنا و هویت می‌بخشد. اگر در ژرفای روح‌مان جست‌وجو کنیم و در هزارتوی ذهنمان بگردیم؛ سرانجام خاطره‌ها هستند که به عمر و زندگی معنا می‌دهند. مکان‌ها هم در این عرصه جست‌وجوی خویشتن خویش، نقشی نمایان دارند. خانه دوران کودکی، دبستان، کوه، جنگل، دریا، آن لحظه شگفت‌انگیزی که برای نخستین بار خانه کعبه را مثل عروسی آراسته در میان حجله مسجدالحرام دیده‌ایم... اینها همه تکه‌هایی از گذران عمرند که نمی‌گذرند و همیشه با آنها زندگی می‌کنیم. مثل نقاش‌هایی که در نمایشگاه نقاشی‌شان برخی تابلو‌ها را فقط برای نمایش می‌گذارند و نه فروش. دل از آن تابلو نمی‌کنند... هتل تاج‌محل یکی از همان مکان‌ها است برای هرکس که آن هتل را دیده و بازی نور را با رنگ پرتقالی سنگ‌ها و آبی آسمان مشاهده کرده و مهم‌تر از آن می‌داند که ساخت این هتل کار کارستان مردی است که تاریخ صنعت و تجارت و دانش در هند دهه‌های آخر قرن نوزدهم و سراسر قرن بیستم وامدار همت بلند و نگاه آینده‌بین شگفت‌انگیز او است؛ یک پارسی زرتشتی با تبار ایرانی! جمشید جی تاتا! یکی از بزرگ‌ترین کارآفرین‌های دنیا. جمشید جی فرزند یک روحانی زرتشتی پارسی بود. از پارسیان هند. هتل تاج‌محل را در بمبئی او ساخت. معماری هتل، نام هتل، شکوه آن گویی یک بار دیگر نام و آوازه تاج‌محل را زنده کرد.
جمشید جی به ریشه پارسی خود پای‌بند و پایدار ماند. نام‌هایی مثل کیقباد و رودابه و منوچهر در خاندان او دیده می‌شود. او هتل تاج‌محل را دوساله ساخت! از ۱۹۰۲ تا ۱۹۰٣. و خودش هتل را دید و از ایوان‌های هتل به رنگ آبی جادویی اقیانوس هند نگریست و در سال ۱۹۰۴ درگذشت. از جمشید جی نوشته‌ها و خاطراتی بر جای مانده، که در کتاب:‌ «من هند را دوست دارم»! گنجانده شده است. هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که بیش از جمشید جی هند را دوست داشته و پدر صنعت فولا‌د و اتومبیل، نساجی و بعدا آی‌تی و پژوهش‌های علمی در هند است. یک قلم کار او همین هتل تاج‌محل است که این هتل در زندگی هر کس که آن را دیده و شبی را در آنجا گذرانده؛ خاطره‌ای ماندگار است. این خاطره در ذهن تمام آنانی که از هتل تاج‌محل تابلویی خوشایند در ذهن داشتند ویران شد. تصویر هتل با دود و آتش و اجساد میهمانان و مسافران و خدمه هتل ثبت شد. فقط از یک سالن هتل ٣۰ جسد جمع‌آوری کردند... یعنی ویران کردن یک خاطره در زندگی انسان‌هایی که سال‌های سال است هتل تاج‌محل جایی در ذهن و زبان آنان داشته است. تردیدی نیست که زندگی متوقف نمی‌ماند. از همان روز جمعه آهنگ زندگی آغاز شد. مدارس باز شدند. بورس بمبئی کارش را شروع کرد. قطار‌ها حرکت کردند و: «می‌دود زندگی خواه و ناخواه»!
رئیس گروه تاتا از هتل بازدید کرد، با همان برق نگاه جدش در چشمانش... در این میان خاطره‌ای ویران شده است...»

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین‌المللی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست