باز ۱۶ آذر، ترکه بر پشت و برادر غرق خون
علی کلائی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۴ آذر ۱٣٨۷ -
۴ دسامبر ۲۰۰٨
سالهاست که از آن روز خون و گلوله و آتش ۱۶ آذر میگذرد . آن روزی که نظامیان چکه پوش پاسدار استبداد بر خلاف تمامی مقررات به صحن دانشگاه آمدند و آتش بر دانشجویان گشودند ، شاید هیچگاه راس هرم استبداد آن زمان - محمد رضا شاه- فکر نمیکرد که روزی مجبور شود بر پله های هواپیما گریان از صحنه زندگی ایرانیان خارج شود . او زمانی صدای انقلاب مردم را شنید که دیگر دیر شده بود و عمر تاریخی رژیم سلطنتی به سر آمده بود . شاید این تقدیر استبدادیان باشد که در زمان انجام عمل و کشتن و جنایت و جلادیت تا نوک بینی را بیشتر نمیبینند و به عاقبت کار اندیشه نمی ورزند . سنت تاریخ بر نابودی حکومتهایی است که استبداد می ورزند که من استبد هلک
در آن روزگار اما کسانی بر اسب تاریخ سوار شدند و به پیش راندند که میدانستند چه باید بکنند . کسانی که تضاد اصلی خویش را در وضعیت زمانی آن روزها مشخص کرده بودند و تمامی تضادها و سیر تکاملی خود را در همان راستا تحلیل میکردند .
وقتی در سیر تاریخی آن روزها به جلو می آییم میبینیم کسانی که تضاد اصلی آن زمان یعنی تضاد آزادی و برابری و استبداد و ظلم را درک نمیکنند و به امور دیگر چنگ میزنند به صورتی تدریجی از گردونه مبارزه و اندیشه ورزی حذف میشوند . کسانی که آن روزها استراتژی صبر و سکوت پیشه کردند بعدها دریافتند که باید کاری دیگر میکردند . به جای راحت طلبی تاریخی باید کارگری تاریخ را میکردند و روشنفکر – پرولتر مآبانه به صحنه جامعه و اندیشه گام مینهادند . اما چنین کاری توسط نیروهای متکامل آن زمان -مانند نیروهای جنبشهای مسلحانه دهه ۴۰-۵۰ و مانند آنها و بطور کل کسانی که در مسیر مبارزه اصلی بودند- انجام شد . ایشان با تشخیص تضاد اصلی زمانه خود و مذهبی هایشان با تکیه بر یگانه اصل مترقی مبارزه یعنی اصل توحید و نفی طاغوت به صحنه آمدند و فصلی نوین در تاریخ مبارزات ایران زمین آفریدند . طرفه اینکه همه این نیروها دانشجویانی بودند که از بستر پژوهش محوری دانشگاهی و نه ایستایی سیاسی کاری به صحنه آمده بودند . از حنیف بنیانگذار تا محسن و اصغر و از جزنی تا شعاعیان و احمده زاده ها فرزندان دانشگاه بودند . اما همین پژوهش محوری و نگاهی تاریخی و تکاملی بر سیر خود و جهان اطراف ایشان را به این نکته اساسی رسانده بود که باید با تشخیص تضاد اصلی و عمل در آن راستا (عمل صالح زمان) کار را به پیش برد و به سر منزل مقصود رسانید .
دانشگاه در این میانه و در ۲۵ سال اختناق پهلوی دوم مهد مبارزانی صادق و اندیشه ورز بود که راه را به خطا نرفتند و به درستی با تشخیص زمان مند تضاد خود ، به عمل صالح زمان رسیدند .
در روزهای ما بعد انقلاب ضد سلطنتی بهمن ۵۷ هم وضعیت به همین منوال بود . مترقی ترین نیروها که بر مبنای تضاد اصلی زمانه خود به مبارزه ادامه میدادند را در درون دانشگاه میتوانستی بیابی . به همین دلیل هم بود که این آزادی اندیشه و پژوهش و تحقیق در دانشگاه تحمل نشد و با کودتای فرهنگی (به تعبیر دکتر ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران پس از پیروزی دانشگاه تهران) در دانشگاه تهران بسته شد و با تصفیه و حذف اساتید و دانشجویان منتقد راه را برای نظام ولایی هموار گردید . در سالهای دهه خونین شصت نیز نوک پیکان برخورد حاکمیت ولایتی ایران ، دانشجویان و اساتید دانشگاه بودند . اگر روزی بتوان به لیست اعدام شدگان دهه شصت و بطور اخص لیست کشتار ۶۷ دست یافت میتوان به راحتی و با ارائه درصد دقیق اثبات کرد که اصلی ترین قشر زیر ضرب حاکمیت ، اهالی دانشگاه بودند . در سالهای دهه ۷۰ نیز دانشگاه عرصه تاخت و تاز مدعیان حکومت اسلامی (و مظلوم در این میانه اسلام و تشیع است که به نام مدعیان مصادره میشود . تشیع سرخ علوی و تسنن نبوی کجا و تشیع سیاه و تسنن نبوی کجا) بود . و این داستان در دهه هشتاد هم همچنان ادامه دارد . به تعبیر شهید مهدی رضایی که میگفت تا ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم ، تا نابرابری و ظلم هست دانشگاه نشان داده که در میانه میدان و نوک پیکان عمل است و مبارزه میکند .
دانشجو صفتی دارد که دیگر نیروها از آن بی بهره اند . دانشجو روئین تن است به دو عنصر نداشتن و نخواستن (به قول معلم شهید دکتر شریعتی) . و همین دو عنصر ، پاک بازانی از میان دانشجویان به میانه میدان میآورد که چرخ را در برابر ایستادگی و استقامت و پاکی این عناصر پیشگام تاریخ به زانو در میاورد .
اما جنبش دانشجویی ایران در این سالها به نظر میآید مدتی است که دیگر در اوج به سر نمیبرد . مدتی است که موضع گیری ها و حرکت های زاویه دار در میان عناصر دانشگاهی زیاد دیده میشود . عناصر ناهم ایدئولوژی به جای برخورد با تضاد اصلی ، با دیگر نیروها در جبهه های مختلف و با اندیشه های مختلف برخورد میکنند . صراحتا بگویم . وقتی فعال چپی بازداشت میشود ، عناصر لیبرال مسلک آن گونه که شایسته و بایسته است در باب او تلاش نمیکنند . همین مسئله در طرف مقابل نیز موجود است . وقتی هم که بازداشت شده مذهبی میشود که دیگر واویلایی شکل میگیرد و کسی حاضر نیست که به گونه ای بایسته برای بازداشتی و کسی که به هر حال زیر فشار زندان و بازجویی و شکنجه و اعمال غیرقانونی امنیت بانان ولایی است کاری بکند . این مشکل حتی از سطح خبری و خبررسانی تا سطوح دیگر تلاش برای رهایی یک بندی رژیم ولایی دیده میشود .
مشکل اساسی که نگارنده حس میکند که نیروها بدان گرفتار آمده اند عدم توجه به تضاد اصلی در مسیر عمل است . اینکه تضاد و مشکل اساسی تشخیص داده شود و در راستای تلاش برای رفع آن بقیه فعالیت ها سامان یابد ، رفتن نیمی از راه است . به نظر میآید میبایستی به جای برخورد های حذفی نسبت به اندیشه ها و گرایش های دیگر ، با رویکری حقوق بشری و تعریف تضاد برابری و آزادی با استبداد و طاغوت منشی به تعریف مسیر و رویکرد ها پرداخت و نیروها و تلاشها و مبارزات را در همین راستا سامان داد تا با هم بردار شدن مبارزات گرایشهای متفاوت این جویهای موجود به رودی مبدل شود و تا رسیدن به دریای برابری و آزادی و انسانیت انسان از پا ننشیند .
اما باز هم با وجود این مشکل راهبردی و اساسی ، حرکت دانشجویی در ایران در فضای نبودن و عدم حضور نیروهای سیاسی بار مبارزه را به تنهایی به دوش میکشد . پهلوانی فرزندان دانشگاه علامه در اعتصاب غذا و مبارزه شان و ایستادگیشان تا رسیدن به آزادی از بند ، ایستادگی سه یار پلی تکنیکی و اثبات مقاومت خود به دستگاه امنیتی ، مبارزات دانشجویان سوسیالیست دانشگاههای تهران که منجر به ضربه آذر ٨۶ شد و بازداشت بیش از ۵۰ تن از ایشان شد (به بهانه برگزاری مراسم روز دانشجو در ۱٣ آذر در برابر سر در دانشکده فنی) و همچنین مبارزات فعالین انجمنها و دفتر تحکیم وحدت (تجمع قابل تقدیر و شجاعانه ۱٨ تیر ٨۶ در فضای امنیتی مابعد دستگیریهای ۱٣ تیر که با همیاری همه نیروها و گرایش ها روبرو شد) و همه نیروهای منتقد و مبارز دانشجویی این را ثابت کرد که در شرایطی که حتی مدعیان اصلاح طلبی با موضعی توجیه گرانه و با ترمز شدن برای دانشگاه سعی میکنند دانشگاه را از تک و تا بیاندازند ، باز هم این سنگر مبارزه راه آزادی است که میدرخشد و میرزمد و به صحنه مبارزه در ایران حیات می بخشد .
۱۶ آذر ٣۲ سه قطره خون چکید که تا ایران ، ایران است این سه قطره خون نیز چشمه ای است جوشان که از آن اندیشه برابری خواهانه و آزادی طلبانه و نفی استبداد و استعمار و استثمار میجوشد . هر که عنان حاکمیتی را در دست دارد باید بداند که خون را نمیتوان شست و به قولی خون به خون شستن محال آمد محال . خون ٣ آذر اهورایی آذر ٣۲ ، خون شهدای ۱۵ خرداد و انقلاب ۵۷ و شهدای جنبش مسلحانه ، خونهای ریخته شده در دهه جانگداز شصت و به طور اخص سال ۶۷ و همچنین خونهای ریخته شده از مقتولین قتلهای سیاسی – عقیدتی (آخرینش در پائیز ۷۷) و همچنین خون گلگون ۱٨ تیر و همه خونهای به ناحق ریخته شده زمانی چون سیلی بنیان ظلم را از چهره ایران زمین برخواهد کند . کار این است که با شناخت شرایط و پرهیز از تند روی و کند روی بر مشی آگاهی بخشی و مبارزه تاریخی و مدنی ثابت قدم بمانیم و تا نیل به ایرانی آزاد و برابر از پا ننشینیم و این همراهی همه نیروهای دانشگاهی را در ایران میطلبد . امری که اگر اتفاق افتد ، آن روز را باید روز رهایی ملت ایران نامید . تاریخ خوب معلمی است . کاش از تاریخ درس بگیریم .
|