یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

گورکن!
ولایت فقیه با نشاندن احمدی نژاد بر صندلی ریاست جمهوری، آینده ی خود را نامطمئن تر کرده است



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۲ تير ۱٣٨۴ -  ٣ ژوئيه ۲۰۰۵


 سوم تير ماه هزار و سيصد و هشتاد و چهار که به آخر رسيد، شايد آقای خامنه ای، رهبر حکومت اسلامی، شادمان ترين فرد در سرتاسر ايران بود. او حالا می توانست نفسی به آرامی بکشد و اخباری را که از ستادهای انتخاباتی شورای نگهبان و وزارت کشور می رسيد، نشانه ای بر تحقق آرزوی ديرينه ی خود بيابد. برای او در انتهای روز «حماسی» سوم تير، قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران، تازه به حقيقت پيوسته بود. همه ی قوا، تحت کنترل مستقيم او قرار می گرفتند! «حضور حداکثری» مردم در انتخابات، «تثبيت» نظام، نشستن فرزندی خلف از سلاله ی بسيج و سپاه بر صندلی رياست جمهوری، اين، همه ی آن چيزهايی بود که آيت الله در انتظار آن ها روز شماری کرده، فريادهای خشم آلود همقطاران سابق خود را تحمل کرده، در برابر متهم شدن فرزند خود به آلودگی و تقلب، سکوت کرده و با «سعه ی صدر» ويژه ی يک «رهبر خردمند»، غريو جمعيت هراس زده ای که عزيزترين فرزندان او را به «فاشيسم» متهم می کردند، نشنيده گرفته بود...
تاريخ می گويد سلاطين و خودکامگان، اما، همواره وقتی غافلگير حوادث شده اند، که خود را در اوج «پيروزی» و «قدرت» می ديدند و از حکم رانی خود احساس رضايت کامل می کرده اند.
اگر هم تعبير «رئيس جمهور» منتخب، در مورد «آغاز انقلاب سوم»، صحيح نباشد، اما اين حقيقت دارد که ايران بعد از انتخابات نهم رياست جمهوری، وارد دوران تازه ای می شود که ناشناخته ها در آن بسيارند. رايج ترين و عاميانه ترين نتيجه گيری از اين دوران تازه، اين است که حکومت «يک دست» شده و توانايی خويش را در برابر امواج مخالفت ملی و بين المللی تقويت خواهد کرد. بگير و ببندها افزايش يافته و فضای سياسی – فرهنگی بسته تر خواهد شد. هر چند اصلاح طلبان برای آن که بتوانند به نفع هاشمی رفسنجانی رای جمع کنند، در فاصله يک هفته از بيست و هشت خرداد تا سوم تير، تا توانستند اين تصورات را تقويت کردند و از «تعطيلی بازار بورس» تا «پرده کشی خيابان ها» را به «دولت احمدی نژاد» نسبت دادند و چنان تصويری از حکومت بعد از اصلاح طلبان ساختند، که قاهر به هر کاری است، اما در حقيقت هنوز به درستی نمی توان ارزيابی کرد «حکومت يک دست» زير فرمان بيت رهبری، تا کجا قادر است تمايلات خود برای سرکوب جنبش دموکراتيک در کشور ما و استقرار تام و تمام «دولت اسلامی» را، عملی سازد.
انتخاب احمدی نژاد، هر چند دست حکومت را برای پيش برد چنين سياستی باز خواهد کرد، اما هزينه های سنگينی را نيز بر بر گرده ی آن خواهد گذاشت که چه بسا زودتر از تصور، مستی «پيروزی» را از سر رهبر حکومت بپراند و «حماسه» سوم تير را به کابوسی هولناک تبديل سازد.
تبعات انتخاب احمدی نژاد و تشکيل حکومت «يک دست»، سه عرصه ی مناسبات درون حکومت، مناسبات حکومت با مردم و مناسبات حکومت با جامعه ی بين المللی را دستخوش تغييرات خواهد ساخت.

• حکومت اسلامی
 
يک دست شدن حاکميت، به دليل وجود تفکر انحصاری و ايدئولوژيک بر مجموعه ی نظام سياسی، هيچ وقت به صورت کامل متحقق نخواهد شد و اختلافات و درگيری ها از شکاف های تازه ای که ايجاد خواهد شد، بيرون خواهد زد. اما در حال حاضر آيت الله خامنه ای و گروه محدود اطرافيان او موفق شده اند همه قوا و نهادهای نظام سياسی – حقوقی کشور را مستقيما در اختيار خود بگيرند. برای اين موفقيت ليکن، تا همين جا بهای سنگينی پرداخته اند و همه ی ذخايری که در شرايط بحرانی می توانستند در جهت حفظ نظام اسلامی عمل کنند، به شدت لطمه ديده اند. هاشمی رفسنجانی که پيش از اين، از او به عنوان «مرد بحران های سخت» حکومت اسلامی نام برده می شد، در اين انتخابات به مهره سوخته ای تبديل شد. اتوريته ی رازآلودی که او هم در حکومت، هم در جامعه و حتی در ميان دول خارجی، در اطراف خود ايجاد کرده بود، اکنون شکسته است و دشوار است او بتواند از پس اين شکست، يک بار ديگر کمر راست کند.
اصلاح طلبان حکومتی به سرنوشت تلخ تری گرفتار شدند. افسانه ی حمايت افکار عمومی از اصلاح طلبان در اين انتخابات فرو ريخت، تز «مشارکت حداکثری» مساوی با پيروزی اصلاح طلبان، بی اعتبار شد و آن ها در هر دو مرحله ی انتخابات شکست خوردند. اصلاح طلبان بدون اين که بر ناکامی خود در مرحله ی اول انتخابات تامل کنند، با حمايت از هاشمی رفسنجانی و پيوند دادن سرانجام و سرنوشت اصلاحات با وی، مرتکب خطايی بزرگ تر از شکست های خود شدند و اعتبار آن ها در نزد بخش های وسيعی از جامعه ی دموکرات ايران بيش از پيش خدشه دار شد و فرو ريخت. عدم ايستادگی آن ها در برابر تقلب های انتخاباتی و پشت پا زدن به ان چه که در مراحل اوليه ی انتخابات گفته بودند، موقعيت آن ها را به پائين ترين سطح نزول داد. به اين ترتيب نيروی ذخيره ای که می توانست در شرايط سخت بحرانی به کمک «نظام» بشتابد و آن را به نام «اصلاح»، از خطر سقوط نجات دهد، از يک سو به دليل ولع رهبری حکومت برای تصاحب همه ی قدرت و از سوی ديگر به دليل اشتهای اصلاح طلبان برای حفظ تکه ای از قدرت به هر قيمت، به شدت آسيب ديد.
تنها «اپوزيسيون قانونی» يعنی نيروی ملی – مذهبی نيز با شريک شدن در سرنوشت اصلاح طلبان، در اين شکست سهيم شد. مهندس سحابی بعد از اعلام حمايت از معين گفت: سرمايه ای کسب کرده ايم که نمی خواهيم آن را مصرف نکرده باقی بگذاريم. اين سرمايه اکنون مصرف شده است، اما ثمره ای برای ملی – مذهبی ها به همراه نياورده است.
ولايت فقيه با کنار گذاشتن لايه های مختلف حکومت اسلامی و جريان های نزديک به ان، به زور تقلب و عوامفريبی و افشاگری های بدون حد و مرز، لايه های واسط ميان حکومت و جامعه را ضعيف و نازک کرده و هسته ی اصلی و سخت خود را مستقيما در برابر تندبادهای حوادث آينده قرار داده است.

• جامعه ايران
 
رای چند ميليونی گروهی از مردم زحمت کش جامعه به احمدی نژاد، نمی تواند آسيب های زيانبار حذف لايه های واسط ميان ولايت فقيه و جامعه را جبران کند. اين نيرو نه در عرصه ی سياسی از تحرک و حساسيت بالايی برخوردار است و نه اساسا نيروی دست به نقدی برای حکومت باقی خواهد ماند. تحليل هايی که رای دهندگان به احمدی نژاد را پايه و مايه ی فاشيسم در ايران می خوانند، آسان ترين تحليل ها و بيشتر ادامه ی بی توجهی و عدم حساسيت به فقر گسترده در جامعه و ضرورت مبارزه برای مطالبات اقتصادی مردم هستند. بخشی از نيرويی که به او رای داده است، دنبال روزنی برای نجات خود از فقر روز افزون می گردد، بخشی از نيرويی که به او رای داده است به خاطر مخالفت با حکومت، وی را که چهره ی ناشناخته ای بود در برابر هاشمی رفسنجانی، برگزيده است. بخشی از نيرويی که به او رای داده است، از سر استيصال و فقدان هر چشم انداز ديگری رای داده است. کسانی که آرای انتخابات نهم رياست جمهوری را تحليل می کنند، بايد به اين واقعيت توجه داشته باشند، که اين انتخابات، در فقدان حضور نيروهای دموکرات و غيرحکومتی و در فقدان آزادی انتخاب، انجام شده و بنابر اين نمی تواند، بيانگر سيمای واقعی جامعه ی ايرانی باشد. ترکيب آرا نيز مانند خود اين انتخابات، ترکيبی دگرگون شده است. حضور نيروهای دموکرات و مخالف حکومت در هر انتخاباتی، اين ترکيب آرا را دگرگون خواهد کرد. رای واقعی «فاشيسم» در ايران، بيشتر از آرا لاريجانی و احمدی نژاد در دور اول انتخابات نيست، حتی رای قاليباف هم نيست. زيرا او با چهره ای مدرن در اين انتخابات شرکت کرد و بيش از آن که سمبل اقشار مذهبی - سنتی در جامعه باشد، سمبل کسانی بود که به دنبال «امنيت» می گردند.
حمايتی که از احمدی نژاد به دلايل مختلف صورت گرفت، می تواند بسيار زود، به حرکتی عليه خود او و حاميانش تبديل شود. اين حمايت، زمانی بيشتر جای خود را به مخالفت خواهد داد که آتش شعارهای عدالت طلبانه و ضد فساد احمدی نژاد، سرد شود و رای دهندگان دريابند او نيز يکی از «خودی»ها است.  آن پروسه ای که اصلاح طلبان در ارتباط با افکار عمومی پيمودند، «منتخبين تازه» با سرعت بيشتری طی خواهند کرد.
هر چند حضور همان گروهی که به احمدی نژاد، بر پايه هدف اصلی او رای داده اند را نبايد ناچيز گرفت، و اين واقعيت را ناديده گذاشت که از دل چنين نيرويی می تواند يک جنبش کور، تخريبی، ويرانگر و بی هدف بيرون بزند. اما چنين خطری، فقط سنگينی وظيفه ی نيروهای دموکرات و عدالت خواه در جامعه ی ايران را بيشتر می کند.
اگر حکومت نمی تواند بر پشتيبانی حتی ميان مدت بخش مهم آرايی که به حساب احمدی نژاد در صندوق ها ريخته شد، حساب کند، اما قابل پيش بينی است که با قبضه همه ی قدرت در دست افراطی ترين جناح های حکومت، نيروهای آزادی خواه و ضد انحصار، جنبش های روشنفکری، زنان، دانشجويان در برابر حکومت صف آرايی کنند. اين صف آرايی در شرايطی صورت می گيرد که اميد به اصلاح حکومت و سياست هايی که اصلاح طلبان توصيه می کردند، به پائين ترين سطح خود رسيده است و مبارزه ی سياسی در ايران با سرعت و شفافيت بيشتری به سوی طرح خواسته های دموکراتيک از جمله در جهت عقب نشاندن حکومت و برگزاری انتخابات آزاد و يا رفراندم به منظور تاسيس مجلس موسسان نظام تازه پيش خواهد رفت. در جريان انتخابات رياست جمهوری نهم آشکار شد که نيروی بزرگی در جامعه مدافع چنين خواست هايی است و شمارش از «تحريمی» ها نيز فزون تر می باشد. بسياری از رای دهندگان را که «موج انتخابات» گرفت و با خود برد، بايد در صف اين نيروی خواهان دموکراسی در کشور به حساب آورد.
حکومت، حتی بعد از يک دست شدن؛ برای سرکوب اين نيرو و خواست های دموکراتيک و عدالت خواهانه در جامعه ی ايران از امکانات بالفعل زيادی برخوردار نيست. چنين خواست هايی تنها منحصر به چند گروه سياسی نبوده و اقشار متوسط جامعه و بخش های آگاه و پيشرو کارگران و جامعه ی شهری، يعنی يک نيروی اجتماعی گسترده، از آن ها حمايت می کنند.
علاوه بر آن، حکومت برای فعال کردن مشت آهنين خود، با يک مانع بزرگ ديگر هم روبروست: جامعه ی جهانی.

• جامعه جهانی

نه تنها شرايط داخلی، بلکه شرايط بين المللی نيز اجازه نمی دهد که حکومت، ترور و وحشت سال های شصت را مجددا در کشور ما برقرار کند و رويای ايجاد «دولت جهانی اسلامی» خود را، حتی خود نيز جدی بگيرد.
ايران کشور دورافتاده و کم اهميتی نيست. تحولات سياسی در آن و سياست های حکومت، به دلايل مختلف زير نظارت شديد بين المللی است و حساسيت زيادی در مورد اين حکومت که به تروريسم و سرکوب حقوق بشر متهم است، وجود دارد. قدرت گيری بيشتر محافل افراطی در حاکميت ايران، فشار بين المللی را بر آن افزايش می دهد. چنانچه ولايت فقيه با قبضه ی کامل قدرت در دست خود بخواهد در جهت سرکوب شديدتر و نقض فزون تر حقوق بشر قدم بردارد، اين اقدامات موجب رويارويی بيشتر جامعه ی بين المللی با آن خواهد شد. يک هفته بعد از برگزاری انتخابات، واکنش های جهانی نشانگر آن است که انتخاب احمدی نژاد با بدبينی و نگرانی جامعه ی بين المللی مواجه شده است. هر چند حکومت می کوشد «مشارکت حداکثری» و مشروعيت خود را وسيله ی خنثی ساختن فشارهای جهانی سازد، اما انتخابات مخدوش و سوالات بسياری که در مورد چگونگی رسيدن «رئيس جمهور منتخب» به دور دوم انتخابات وجود دارد و شخصيت و سابقه ی تاريک و متهم به جنايتکاری وی، نه تنها موقعيت او، بلکه موقعيت جمهوری اسلامی را در مناسبات بين المللی به شدت آسيب پذير کرده است.
رويکرد حکومت به سرکوب بيشتر و نقض گسترده تر حقوق بشر، مساله ی حقوق بشر در ايران را هم – در کنار پرونده اتمی آن - بيش از پيش به يک مساله جهانی تبديل کرده و فشار بر حکومت را افزايش خواهد داد. فشاری که روشن نيست حکومت به چه صورت و تا کجا می تواند در برابر آن ايستادگی کند.
با چرخشی که در وضعيت ايران به وجود آمده است، حتی ادامه ی سياست های فعلی نير با اعتراض های بيشتری مواجه خواهد شد. اکبر گنجی بيش از اين هم در زندان بود و اعتصاب غذا کرده بود. اما اکنون اعتراض جهانی به ادامه ی حبس ظالمانه ی او دم به دم بيشتر می شود. گنجی نمونه ی قابل تحسينی از اين واقعيت است که مقاومت و اعتراض در هر شرايطی ممکن است و اگر چنين مقاومت و اعتراضی وجود داشته باشد، در جهان بسياری هستند که به حمايت از آن برخيزند. حکومت ايران می کوشد اين حمايت ها را «دخالت» در امور داخلی «خود» وانمود سازد، اما در جهانی که حقوق بشر هر زمان بيشتر از گذشته به يک مفهوم جهانی و فراملی تبديل می شود، آزادی خواهان ايران ديگر اصلا تنها نيستند. آن ها که هر دم بيشتر تنها می مانند، مستبدينی هستند که انتخاب آزادانه ی مردم را نمی پذيرند و به زور بر ملت های خود فرمان می رانند.
در برابر امکانات متنوعی که برای گسترش مبارزه ی آزاديخواهانه ی مردم ايران وجود دارد، حکومت تا چه اندازه می تواند از تنها امکان خود، يعنی سرکوب و پايمال ساختن حقوق مردم ايران استفاده کند؟ پاسخ به اين پرسش، زمان درازی به طول نخواهد انجاميد و در همين زمان روشن خواهد شد که آيا طلوع کسی که قرار بود، ستاره ی بخت بيت رهبری شود، نشانه فروپاشی آن نخواهد شد؟


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست