روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۰ آذر ۱٣٨۷ -
۱۰ دسامبر ۲۰۰٨
ایده دولت وحدت ملی ترجمه جدیدی از تز «فتح سنگر به سنگر» است؟
۶۵ میلیون نفری که فرم را پر کردهاند نمیدانند محتوای طرح تحول اقتصادی چیست!
آنها که مدعیاند با کنار زدن احمدینژاد باید دولت نجات تشکیل داد، از نجات چه کسی سخن میگویند؟
یک سوال ساده: چرا در کارهایی مانند سیاست داخلی و اقتصاد درمانده میشویم
شعری از ملکالشعرا در جلسه درس کتاب «ابن هشام»!
روزنامه «رسالت» با عنوان: «جنگ با دموکراسی» نوشته است: « برگزاری کنگره یازدهم حزب مشارکت و گردهمایی حزب کارگزاران این بار با طرحایده مشترک دولت «وحدت ملی» کهترجمان شعار «نجات ملی» اپوزیسیون است، گره خورده بود. کرباسچی در گردهمایی کارگزاران با اشاره به دیدار اخیر برخی اعضای جامعه روحانیت مبارز باهاشمی رفسنجانی و انتقاد آنها از حذف مدیران باتجربه کشور و با گرته برداری از الگوهای ائتلافی در برخی کشورها، تشکیل دولت وحدت ملی را تضمینی برای توسعه کشور و نجات جامعه عنوان نمود ومیردامادی هم در کنگره حزب مشارکت همسو با وی مدعی شد«امروز در هر جا اصلاح طلب شناخته شدهای با مردم روبرو میشود، در برابر این خواست قرار میگیرد که برای نجات کشور باید در صحنه انتخابات ریاست جمهوری حضور پیدا کند».اما این احساس خطر ورشکستگان سیاسی حزب مشارکت و کارگزاران برای نجات کشور! موثر نیفتاد و از قضا طرح دولت وحدت ملی بر اتفاق نظر و همگرایی اصولگرایان افزود و در اردوگاه دوم خرداد موجی از گلایهها و انتقادات را به جا گذاشت.
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بـادام خشکـی مینمـود
در افواه مردم ضرب المثلی هست که فلانی روی دور بد شانسی و بد اقبالی است گویا این روزها دوم خردادیها به هر دری میزنند نمیتوانند بخت و اقبالی برای خود دست و پا کنند. تئوریسینهای دوم خردادی تصور میکردند با پارچه دولت وحدت ملی میتوانند قبای حکومت به تنشان بدوزند و با پرچم نجات کشور به لشگر کشی اصولگرایان سنتی علیه دولت اصولگرا بپردازند، غافل از اینکه برای اصولگرایان این توطئه مدتهاست که در نطفه مرده است. موضع گیری قاطع دبیر کل جبهه پیروان خط امام و رهبری، اصولگرایان تحولخواه، نمایندگان اصولگرای مجلس و... آب سردی بود بر آتش زیر خاکستری که دوم خردادیها آن را هم میزدند...
جناب حجاریان در کنگره حزب مشارکت به مدد نفحات قدسی مولانا به مطایبه سرایی پرداختهاند که:
دموکراتان دموکراتان دموکراسی ز سر گیرید
که جور از شرم یار من دموکرات وار میآید
همینجا باید از ایشان و جناب کرباسچی پرسید که از سرگرفتن دموکراسی توسط دوم خردادیها آیا به معنای کم رنگ کردن رقابت سیاسی در ایران است؟ آیا تجربه ٣۰ سال رقابت سیاسی پاک در ایران را که یکی از بزرگترین دستاوردهای نظام مردمسالاری دینی است میتوان به بهای ورود به سازمان رسمی قدرت پای یکایده انحرافی تحت عنوان دولت وحدت ملی ذبح کرد؟
در ٣۰ سال گذشته مردمسالاری دینی الگوی پاکی از رقابت سیاسی را به ارمغان آورده است که نوع بیبدیلی از یک دموکراسی کیفی است. در این مدل تأمین منافع ملی از مسیر رقابت احزاب و جریانات سیاسی و تصریح منافع عمومی توسط مجاری مدنی موجود، مطالبات رهبری انقلاب،شریانهای حیاتی نظام اسلامی،فرایندهای درونی تالیف منافع احزاب و گروهها و... تحصیل میشود.
جای بسی تعجب دارد جریانی که در دهه گذشته خود داعیه تعمیق و کیفیت بخشی به رقابت سیاسی در ایران را داشت، امروز که با عدم اقبال عمومی مواجه است و به تعبیر حجاریان «دوران عسرت و فترت» خود را سپری میکند، سعی دارد با طرحایده دولت وحدت ملی رقابت احزاب و گروههای سیاسی را کم رنگ کند.
و آیاایده دولت وحدت ملیترجمه جدیدی از تز «فتح سنگر به سنگر» است که به اقتضا و فراخور فقدان اقبال عمومی از جانب جریان دوم خرداد اتخاذ شده است؟
امروز به یمن مردمسالاری دینی دولتی در ایران در رأس کار است که در یک گردونه رقابت جدی با حضور تمام علایق و سلایق سیاسی وفادار به نظام موفق به جلب آراء عمومی شده است. دولتی که در کنار خدمات بزرگی که به کشور کرده خطاهای مدیریتی نیز داشته است.دولت نهم در سه سال گذشته کارهای بزرگی انجام داده که دولتهای گذشته به دلیل تبعات احتمالی از اجرای آنها شانه خالی کردند. احمدینژاد از آنجا که مستظهر به پشتیبانی لایههای مختلف اجتماعی است با جسارتی ستودنی این بار زمین مانده را بر دوش گرفت. در سالهای گذشته دولتهای مختلف با بهانه جوییهای مکرر از زیر بار اجرای تحول اقتصادی شانه خالی کردندو بر طبل مصلحت سنجیها کوبیدندو با خطکش نتایج انتخابات، منافع و مصالح کلان کشور رااندازه زدند. خصوصی سازی، سهمیه بندی بنزین، هدفمند شدن یارانهها، نوسازی ناوگان حمل و نقل شهری، بیمه روستایی، گازرسانی به روستاهاو...وظایفی بود که بر اساس برنامههای سوم و چهارم توسعه بر عهده دولتهای پیشین نیز بود اما همه این مسئولیتهاامروز با همت دولت نهم در حال اجراست...»
محتوای طرح تحول اقتصادی چیست
نعمت احمدی وکیل دادگستری و فعال اجتماعی روز دوشنبه در روزنامه «اعتماد» نوشتهای با عنوان: «طرح تحول اقتصادی و مشهدی باقربقال» داشت که در پی نقل شده است:
«ظاهراً طرح تحول اقتصادی خوش یمن نیست. سه شنبه رئیسجمهور در ساعات پربیننده تلویزیون به تشریح این طرح پرداخت که قرار بود فردای آن روز به مجلس ارائه شود؛ طرحی که بسیاری از اقتصاددانان از محتوای آن بیخبرند و میگویند به رغم نظریات کارشناسی آنان تهیه شده است تا جایی که علی لاریجانی میگوید؛ مجلسیها چشم انتظار قواره لایحه طرح تحول اقتصادی هستند. رئیسجمهور که در برنامه تلویزیونی خود حدود ساعت ۱۰ شب از تلویزیون وعده داد لایحه طرح تحول اقتصادی را فردا صبح به مجلس میبرد، نمایندگان را چندین ساعت چشم انتظار رونمای قواره این طرح در مجلس گذاشت و نمایندگان هم از دیدن متن لایحه محروم شدند و زمانی که محمود احمدینژاد شعر شهریار را برای تبریزیان میخواند، هنوز مجلسیان در تهران نمیدانستند چرا رئیس دولت طرح را به مجلس نیاورده است. اگر روز سهشنبه که مجلس پذیرای نمایندگان ادوار گذشته خود بود، تا ٣۰ سال قانونگذاری را ارج بگذارد و به گفته ایرنا پنج میلیارد ریال هزینه این همایش یک روزه شد، گفته شد احمدینژاد غایب بزرگ بود اما در این همایش که بر بودجه کشور تحمیل شده، مردم غایبان اصلی بودند و سوالی مطرح شد که این خرجها چه نسبتی با روح قانونگذاری دارد؟ با این حال چهارشنبه صبح هم محمود احمدینژاد بدون اطلاع نیامد و مجلس را ساعتها در انتظار گذاشت. راستی چه حادثهیی در شرف وقوع است؟ یکی میگوید باید دولت را در ریل مجلس قرار داد و دیگری میگوید دولت از ریل مجلس خارج شده است. اگر قرار است تحولی عظیم در اقتصاد مملکت به وقوع بپیوندد آیا نباید این طرح کارشناسی شده باشد؟ چه کسانی کارشناس تلقی میشوند؟ اقتصاددانان که هر چه نامه سرگشاده مینویسند راه به جایی نمیبرند، مجلسیان که هرچه انتظار میکشند حتی قواره لایحه مطرح تحول اقتصادی را ببینندچشم انتظار رئیسجمهور هستند که لابد در راه سفر به آذربایجان شرقی لایحه را همراه خود دارد. هرچند ابوترابی نایب رئیس اول مجلس درباره عدم حضور رئیسجمهور گفتند؛ ایشان صبح تماس گرفتند و گفتند نمیتوانند در جلسه حاضر شوند و فکر میکنم به دنبال تقارن جلسه امروز با سفر به آذربایجان شرقی نتوانستند در جلسه شرکت کنند و علت خاصی برای عدم حضورشان به ذهنم نمیرسد. رئیسجمهور برابر قانون اساسی سوگند میخورد که «در حراست از مرزها و استقلال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور از هیچ اقدامی دریغ نورزم» و سوگند موکد میخورد که «قدرتی را که ملت به عنوان امانتی مقدس به من سپرده همچون امینی پارسا و فداکار نگاهدار باشم و آن را به منتخب ملت پس از خود بسپارم...» نمیدانم این طرح تحول اقتصادی توسط چه کسانی تهیه شده است. وقتی مرتضی نبوی که از اصولگرایان واقعی است، میگوید با اجرای طرح تحول اقتصادی همه چیز گران و تورم ۶۰ درصد میشود و میدانیم اقتصاد ایران وابسته به نفت است و نفت ایران با سقوطی باورنکردنی به ٣۷ دلار رسید، نمیدانم بودجه امسال با نفت چند دلاری بسته خواهد شد.نفت در حال سقوط است و لابد رئیسجمهور میداند که از اداره کشور با نفت پنج دلاری یا هشت دلاری یاد میکند. میتوان این بیمار اقتصادی را جراحی عمیق کرد؟
اداره مملکت به طرحهای کلان، درازمدت و کوتاه مدت نیاز دارد که در قالب سند چشمانداز و برنامه پنج ساله و بودجه سالانه تعریف میشود. وقتی بعضی از نمایندگان مجلس دلیل عدم ارائه طرح را... به دلیل فضای نامناسب پیش آمده پس از عدم حضور احمدینژاد در همایش ٣۰ سال قانونگذاری میدانند (رسانهها) جای تعجب است، قرار است طرحی عظیم کل جامعه را در برگیرد. هر چند اقتصاددانان با آن مخالفند و مجلسیان هنوز قواره آن را ندیدهاند،ولی قرار است زندگی تک تک افراد را دربرگیرد. با قهر و آشتی میتوان به سرنوشت مردم نگاه کرد؟ احمد توکلی رئیس مرکز پژوهشهای مجلس از طرح حدود ۱۵ سوال از دولت در خصوص طرح تحول اقتصادی یاد میکند و میگوید؛ به هیچ یک از آنها پاسخ داده نشده است، رئیسجمهور در ماههای پایانی نخستین دوره ریاست جمهوری خود به دنبال اجرای طرح تحول اقتصادی است؛ طرحی که احتمالاً اگر عملیاتی شود به گفته اکثر صاحب نظران تورم ناشی از آن را به سختی میتوان کنترل کرد. یادمان باشد هم نمایندگان مجلس و هم رئیسجمهور در زمان تصدی مشاغل خود سوگند خوردهاند که امین مردم باشند. در مجلس اول مشروطه نمایندهیی از بازار به مجلس راه یافت به نام مشهدی باقر بقال. این مرد وارسته که عمری در بازار با ادبیات خاص خود کاسبی کرده و با حرمتی که به دست آورده بود، مرجع حل و فصل دعاوی بازاریان هم بود، وقتی به نمایندگی مجلس رسید با ادبیاتی روبه رو شد که معنای آن را نمیفهمید؛ از مجادله نمایندگان در ارائه طرحها و از نظریات دولت در پیشنهاد لوایح. یک روز مشهدی باقر بقال قرآنی را زیر بغل زد و وارد مجلس شد و به جای نطق قبل از دستور و دفاع از این لایحه یا آن طرح به جایگاه سخنرانان رفت و قرآن را روی میز گذاشت و مطلبی مشابه این جملات گفت؛ای آقای نمایندگان، ما به این قرآن کریم سوگند خوردیم که به مردم خدمت کنیم، من که سوادی ندارم شما که اهل سواد و کتاب هستید را به قرآن واگذار میکنم که به این ملت خدمت کنید و کاری نکنید که خدمت شما نتیجه اش به به ضرر ملت باشد. حال بعد از صد سال ما فرزندان مشهدی باقر بقال میگوییم؛اندک سوادی داریم اما نمیدانیم در پنهان و پیدای شما چه میگذرد. شما را به خدا سوگند که کمر این ملت زیر بار گرانی و نابسامانی اقتصادی و زیر ریل مجلس یا ریل قطار دولت خم شده است. به این ملت خدمت کنید. دوباره سوگند خود را مرور کنید. روز حساب و کتابی هم در پیش است. اگر امروز مشهدی باقر بقال جزء نمایندگان مجلس بود به یقین ساکت نمینشست و میگفت من به قرآن کریم سوگند خوردهام...در انجام وظایف وکالت امانت و تقوا را رعایت کنم و همواره به استقلال و اعتلای کشور و حفظ حقوق ملت و خدمت به مردم پایبند باشم. از قانون اساسی دفاع کنم در گفتهها و نوشتهها و اظهارنظرها؛ استقلال کشور و آزادی مردم و تأمین مصالح آنها را مدنظر داشته باشم... وقتی نمایندگان حتی قواره طرح تحول اقتصادی را ندیدهاند و زمانی که رئیسجمهور شبانه و روبه روی دوربین تلویزیون به مردم وعده میدهد فردا صبح لایحه طرح تحول اقتصادی را به مجلس ارائه خواهد کرد و رئیسجمهور به هر علت -قهر با لاریجانی یا ناراحتی از هزینه میلیاردی جلسه نمایندگان مجلس و در اختیار نگذاشتنتریبون سخنرانی برای رئیسجمهورمی تواند به وعده خود به مردم وفا نکند. کاش مشهدی باقر بقالی بود و از رئیسجمهور میپرسید؛ اینجا خانه ملت است و دیشب شما به ملت وعده حضور دادید و حالا که نیامدید و در شهرهای آذربایجان فرصت سخنرانی دارید علت نیامدن را بگویید، اشکال طرح را بیان کنید. اصلاً این طرح را به روزنامهها بدهید تا کسانی که زندگی شان فردا با این طرح زیر و رو خواهد شد نظریات خود را قبل از تصویب نهایی طرح اعلام کنند. شما گفتید ۶۵ میلیون نفر با پر کردن فرم طرح یارانهها موافق طرح تحول اقتصادی هستند لابد عدد ۶۵ میلیون که شما میگویید درست است، آیا شما رئیسجمهور ده میلیون نفر دیگر نیستید؟ به خاطر آنها هم که شده طرح را به روزنامهها بدهید. باور کنید ۶۵ میلیون نفری که فرمهای مربوطه را پر کردند هم نمیدانند محتوای این طرح چیست.»
از نجات چه کسی سخن میگویند
روزنامه «کیهان» در سرمقالهاش: «پنج سال پرماجرا» نوشته است: «آن روز- اواخر شهریور ٨۷- جرج بوش در مجمع عمومی سازمان ملل مشغول آخرین سخنرانی خود بود. محمود احمدینژاد رئیس جمهور اسلامی ایران که در صحن عمومی حضور داشت، در حال گفت وگو با منوچهر متکی وزیر امور خارجه، انگشت شست خود را بر حسب عادت به سمت پایین گرفت و عکاسان و تصویربرداران و خبرنگاران که در سخنان تکراری و ملال آور بوش چیزی نمییافتند، گویی که سوژهای را شکار کرده باشند، حرکت دست احمدینژاد را محور گزارشها و تحلیلهای خود کردند. شست احمدینژاد به لحاظ خبری و تحلیلی برای آنها ارزش و اعتباری به مراتب بیشتر از تمام سخنان رئیسجمهور آمریکا یافته بود. خلاصه تحلیلها و تفسیرها درباره حرکت شست(!) رئیسجمهور ایران همان بود که روزنامه انگلیسی تایمز نوشت: «ایران در حالی در میانه میدان ایستاده که کابوی تنها (بوش) آماده خداحافظی است. بوش ایران را متهم بهتروریسم و تولید سلاح هستهای کرد اما این احمدینژاد بود که پس از ورود به نیویورک، تمامی تیترهای خبری رسانههای آمریکا را به خود اختصاص داد. او در طول سخنرانی بوش لبخند میزد و برای دیگر سران سر تکان میداد و حتی یکبار در گفت وگو با منوچهر متکی وزیر خارجه، شست خود را به سمت پایین گرفت، نشانی که گلادیاتورها برای تمام کردن کار فرد مغلوب به کار میبردند.»
حرکت احتمالاً عادی شست احمدینژاد برای نگاه کنجکاو دنیا به ویژه رسانههای غربی یک نماد و نشانه و یک سمبل بود، سمبلی از آنچه ایران با آمریکای متکبر کرد و در برابر نگاههای حیرت زده، ترمز ابرقدرت افسارگسیخته ۶-۵ سال پیش را کشید. داغی که رئیسجمهور ایران به نمایندگی از ملت خود بر دل بوش گذاشت، بزرگتر از آن بود که نهفته بماند. آه از نهاد بوش برخاسته بود که همین پریروز در سخنرانی خود در مرکز بروکینز با تلخکامی تمام گفت «ما قبل از اینکه احمدینژاد بر سر کار بیاید، داشتیم به نتایج دلگرمکنندهای در خصوص برنامه هستهای ایران میرسیدیم، چون آنها پذیرفته بودند غنیسازی را متوقف کنند. متأسفانه پس از انتخاب احمدی نژاد، ایران مسیر برعکسی را برگزید و غنی سازی را از سر گرفت... ما در منطقه خاورمیانه امید زیادی به اصلاح طلبان و فعالان حقوق بشر داریم و از اصلاحطلبان، فعالان حقوق بشر و ناراضیان سیاسی در سراسر منطقه حمایت میکنیم و با آنها همراهیم.»
این جملات حسرت آلود را کسی میگوید که ۵ سال پیش، افغانستان و عراق را گویا فتح کرده بود و خیال میکردترمز ایران را کشیده و جسارت و جرئت را در این کشور کشته است. او آن روزها از وضع مجلس ایران خبر داشت که جریانی متنفذ در آن حتی دولت همسو (اصلاح طلب) را گوشه رینگ کشیده و فشار میآوردند تا کوتاه بیاید و چرخه فناوری هستهای را تعطیل کند. بوش میشنید که از پشتتریبون همین مجلس فلان آقای نماینده همصدا با جریان تبلیغاتی- اطلاعاتی غرب میگوید درباره فناوری اتمی ۱۹ سال به دنیا دروغ گفتیم و حال دم خروس بیرون زده است. یا آن یکی آقای نماینده به جای صدای آمریکا میگوید ما که نفت داریم، فناوری اتمی میخواهیم چه کار. و بوش آن روزها را به خاطر میآورد که معاون وزارت خارجه ایران در نامهای سری، از موضع ضعف خواستار مذاکره شد و طرف آمریکایی از موضع تبختر و تکبر بی اعتنایی کرد. به شیرینی یک رویا بود آن روزها که ناگهان به رنگ کابوس درآمد. احمدی نژاد، ضرب شست ملت ایران بود برای رژیم مستکبر آمریکا. و درست نوشته بودند رسانههای آمریکایی و انگلیسی که اگر بوش با ملت ایران درگیر شود، آنها انگشت خود را در چشم آمریکا فرو خواهند کرد.اکنون حتی انگشت شست احمدی نژاد- اگر هم تصادفی و از سر عادت رو به پایین گرفته شد- برای اهل تحلیل و خبر در غرب معنا پیدا میکرد.
این ۵ سال اما به آسانی نگذشت. بودند آدمهای نشان شدهای در ایران که در این ۵سال مدام افق کشور را تیره و تار و وضعیت مملکت را اورژانسی و فوق العاده و بحرانی نشان دادند و هر لحظه رعب و هراس از حمله آمریکا را به افکار عمومی پمپاژ کردند، یا صدای دشمن بودند یا انسانهای کم ظرفیتی که به خاطر عقدههای شخصی و محفلی و حزبی، خوشایند دشمن آهنگ شوم یاس و هراس سر دادند. اما آنها را نباید- با همه صداکلفتی و معرکه گیری- حتی اقلیتی در میان ملت ایران دانست. همان روز که اکبر اعتماد رئیس سازمان انرژی اتمی در رژیم گذشته، جوانان ایران اسلامی را به خاطر دستیابی به قلههای فناوری اتمی ستود و بسیاری از عناصر مخالف جمهوری اسلامی (مقیم اروپا و آمریکا) اعلام کردند که با همه مخالفتها، جمهوری اسلامی را به خاطر ایستادگی بر سر حق ملی ستایش میکنند، آمریکاییها باید میفهمیدند دچار خسران شده و زیان بزرگی کردهاند. آقای البرادعی هم که در این معرکه ۵ ساله به عنوان یک شبه داور طرفدار جبهه ناحق عمل کرده امروز با تاسف، همین را به لسآنجلس تایمز میگوید: «حتی یک اینچ هم در مهار و کنترل برنامه اتمی ایران پیشرفت حاصل نشد. من مدت زیادی است که فکر میکنم تلاش ۵ ساله آمریکا شکست خورده است. ایران به رغم مجموعه تحریمها، کماکان به کسب فناوری هستهای میپردازد و حتی بسیاری از ایرانیان مخالف رژیم به خاطر همین مسأله دور جمهوری اسلامی جمع شدهاند.»
جماعت ورشکسته به تقصیری که به روال ۵ سال گذشته وضعیت کشور را بحرانی نشان میدهند و مدعیاند با کنار زدن احمدینژاد باید دولت نجات تشکیل داد، از نجات چه کسی سخن میگویند؟ آمریکا و رژیم صهیونیستی؟ نجات خود از ورشکستگی؟ یا هر دو؟! وگرنه احمدینژاد که برای ملت ایران- حتی برخی مخالفان سابق- نماد عزت و اقتدار و شجاعت و اعتبار ملی است. پاسخ به این پرسش پیچیده نیست: چرا همان عنصر نفوذی در مجلس ششم که در اوج معرکهگیری گروهک منافقین و تبلیغات منفی سنگین غرب علیه برنامه هستهای ایران ادعا کرد ۱۹سال به دنیا دروغ گفتهایم- و دروغ خود او با گزارشهای آژانس عیان شد- در جمع برخی مدعیان اصلاح طلبی در کاشان گفته است «با ریاست جمهوری احمدینژاد اکیدا مخالفت میکنیم، به هر شکل ممکن. یعنی هر جور بتوانیم یک رأی هم از احمدینژاد کم کنیم، دریغ نخواهیم کرد»! و نیز نباید شگفت زده شویم از اینکه ببینیم عضو مرکزیت فلان حزب دولت ساخته که زمانی روزنامه تحت نظر وی (شرق) نوشت «ما چون تقوای اتمی نداریم، آمریکا و غرب حق دارند به ما اجازه ندهند از فناوری هستهای برخوردار باشیم»، حالا به دویچه وله بگوید «ما هرکاری بتوانیم میکنیم تا احمدینژاد روی کار نماند». براستی این جماعت چه سنخیتی با دولت ورشکسته آقای بوش دارند که به تجانس (هم جنسی) با او رسیدهاند؟ مگر نه اینکه السنخیه علت التجانس؟!
مشکل البته شخص احمدینژاد نیست. او هم میتوانست مانند بعضیها که تحت فشار تبلیغاتی و روانی قرار گرفتند و قافیه را باختند و اگر هم همدل نشدند لااقل منفعل ماندند، همان رویه را پیشه کند تا مغضوب محافل قدرت در غرب و دنبالهها و موتلفان داخلی آنها واقع نشود. مشکل شخص او نیست. مسأله رنج آور برای دشمنان ایران این است که او به شعارهای اصیل انقلاب که گفته میشد تاریخش گذشته ـ و حتی برخی همراهان سابق انقلاب هم تصور میکردند امکان سر دست گرفتن آن شعارها وجود ندارد- باور دارد و با افتخار وایمان قلبی از آنها دم میزند. او مغضوب دشمنان است، چون انقلاب، رهبری، امام(ره) و ملت ایران مغضوب است و او آماج حمله است برای اینکه دولت وی خط مقدم دفاع از کیان کشور و انقلاب است. و او محبوب ملت- با تمام تنوع سلیقهها- و مورد حمایت رهبری است، چون بهایمان و اراده ملت ایران شک نکرد و معامله بر سر آن را روا ندانست.
نقد جای خود محترم و محفوظ! می توان و باید عملکرد احمدینژاد و جزء به جزء دولت او را نقد کرد و اشکالات را متذکر شد و روند امور را اصلاح و تقویت کرد. میتوان حتی در عرصه سیاست و انتخابات با او رقابت کرد. اما این نقد لازم یا رقابت مجاز در عرصه سیاست داخلی، نباید بهانه یا پوششی برای تخریب «خط مقدم مقاومت»- ضربه ناجوانمردانه از پشت- شود، چندان که دشمن پس از ۵ سال سرگیجه، بدان اهتمام کرده و پروژه ساخته و پرداخته است. این خط مقدم دفاع پیروز- اگر منصف باشیم و در عقدهها و لجاجتها اسیر نمانیم- سزاوار پشتیبانی است و آنها که به خاطر توقعات برآورده نشده- حتی مشروع- چشم یکسره بر دشمن میبندند و تا مرز دشمنی با دولت پیش میروند، بیتردید در زمین و پروژه دشمن ایفای نقش میکنند.
در این میان یک جمله هم باید برای رئیسجمهور محترم نوشت. سرمایهحمایت ملت و رهبری فرزانه انقلاب، بار مسئولیت رئیسجمهور و دولت را سنگینتر میکند. احمدینژاد بماهو احمدینژاد یک مسئولیت دارد و احمدینژاد مورد اعتماد و حمایت ملت و رهبری، مسئولیتی دوچندان. این سرمایهرا به طور مضاعف باید پاس داشت و حرمت نهاد و بر تحمل، سعه صدر، فروتنی، نقدپذیری- به ویژه نقد دلسوزان- بیش از گذشته اهتمام داشت. احمدینژاد در این معرکه، فرماندهی را میماند که با وجود درگیری در نبردی سنگین، نباید از سازمان و انسجام جبهه مقاومت غافل بماند، همچنان که از دیگران پذیرفتنی نیست به خاطر اختلاف نظر تاکتیکی یا مثلا به خاطر یک جفت پوتین، در جنگ اهمال کنند یا سر اسلحه را به سوی جبهه خودی رها سازند!
آنچه راهگشاست، همان است که امام خمینی(ره) فرمود و خار چشم دشمن شده؛ پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به مملکت شما نرسد. اشارههای مقتدای انقلاب به شهادت تاریخ جایی برای جولان اختلاف سلیقهها و مجادلات فرصت سوز نمیگذارد.»
خبره در سیاست خارجی، درمانده در...
«این یک سوال ساده» عنوان مطلبی است از مسعود بهنود نویسنده و روزنامهنگار مقیم لندن در روزنامه «اعتماد» که در پی آن را میخوانید: «آنچه روز دوشنبه جرج دبلیو بوش رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا در آخرین ماه حضورش در کاخ سفید بیان داشت و به خطای سیستم اطلاعاتی دولتش اعتراف کرد و تصمیمگیری برای حمله نظامی به عراق، به بهانه وجود سلاحهای کشتار جمعی در آنجا را دردناکترین تصمیم خود خواند، و عملاً از آن عذرخواهی کرد، یک واقعه بزرگ بود. این واقعه در حد گفتار غم انگیز وتراژیک یک رئیس شکست خورده باقی نمیماند بلکه پیامدهای حقوقی و سیاسی خواهد داشت. به باورم اعتراف رئیسجمهور بوش که تنها در یک جامعه دموکراتیک به این شفافیت عملی است، از چندین زاویه دیدنی است. یکی هم از زاویهیی است که سرنوشت ما ایرانیها در آن درج است. واشنگتن پست و چند روزنامه معتبر دیگر، مستند به گفتههای یک کارشناس امنیتی بازنشسته، سال قبل نوشتند ایرانیها با ارسال پالسهای غلط برای سیستم اطلاعاتی امریکا، نظام تصمیم گیری کاخ سفید را منحرف کردند. و پیکانی را که میتوانست به سوی آنها هدف گیری شده باشد، به سوی عراق رهنمون کردند. حتی اگر با این گزارشها هم رأی نباشیم و آن را نپذیریم و قصد از انتشار آن را ایجاد دشمنی میان ایرانیها و عراقیها به حساب آوریم، باز یک نکته قطعی است. و صاحب نظران عالم برآنند، اینکه بزرگترین بهرهبردار از حمله نظامی به عراق، ایران است؛ همان که دشمن خونخوارش به دست دشمن دیگرش ساقط شد.
شبی که صدام حسین از مغاکش بیرون کشیده شد در خانه هزاران ایرانی که هنوز زخم بمبهای شیمیایی وی را بر جان دارند جشن و شادمانی بود.
اما حالا که دوران جرج بوش رو به پایان است و او بعد از جیمی کارتر دومین رئیسجمهور امریکاست که جمهوری اسلامی را عامل اصلی شکست دوران ریاست خود اعلام میدارد، حالا که به نظر میرسد پرونده این خصومت ٣۰ ساله به بسته شدن میل دارد، از یادآوری یک نکته نمیتوان گذشت. آنچه برای جرج بوش یک شکست و نشانهیی غمانگیز است برای ما ایرانیها یک پیروزی و رهیدن از یک مهلکه است. آنچه بر سر عراق آمد میتوانست نصیب ما شود که از دیدگاه بیرونی هم سلاحهای فراوان داریم و هم سابقه چنگانداختن مان روی پدرخوانده نظام سرمایهداری نزدیکتر است و شرح آن بر سر هر کوی و بازاری هست. گرچه چنین خطایی برای امریکا و صلح جهانی بهای به مراتب سنگینتری داشت اما چه سود که لحاف ما نیز در این مجادله دریده میشد.
پس میتوان گفت آن فن سالاران، اهل اتاقهای فکر، تصمیم سازان و تصمیم گیران که در یک مجموعه هماهنگ، دور از چشمها، طرحی را پی ریختند و پیش بردند که حاصلش مصون ماندن ایران شد کاری کردند کارستان. حتی اگر امروز قدرشان دانسته نشود و گاه به ناسزا، تهمت هم نثارشان بشود.
و این اول بار نیست که در دفاع از کشور و منافع ملی، کارگزاران سیاست خارجی، چنین دقیق و درست و وطنخواهانه عمل میکنند. جرات میخواهد، اما باید گفت چنین بوده است از بعد از دو دوره جنگ با روس [منتهی به ۱٨۲٨]، یعنی از همان زمان که امیرکبیر در ارز روم برای دفاع از منافع ایران، با عثمانی و روس و انگلیس درهم میپیچید، تا امروز که یکی در آن سوی جهان صحه میگذارد بر تیزی و خردمندی ایرانیان. در این فاصله دو جنگ جهانگیر به ایران رسیده، دو انقلاب در کشور رخ داده، دو سلسله پادشاهی برافتاده، دو کودتا رخ داده. و به دفعات تصمیمگیریهای مهم لازم آمده است.
رجال و فنسالاران و دیوانیان ایران که در زمانهای دور پایشان بر شوره زاری خشک و بیعاطفه بود، با حکومتهایی ضعیف و دیکتاتورهای نادان، راستی باید گفت به وظیفه خود خوب عمل کردهاند تا این گربه اینک سرش در خزر است و پایش در خلیج فارس و اطرافش امپراتوریها پریشان شدهاند و این تکه روزگاری کوچکترین بود اینک بزرگترین لقمه است. چندان بزرگ که از گلویی عبور نمیکند. سوالی برابر میآید؛ چگونه است که در تنظیم سیاست خارجی که در اتاقهای فکر و گاه به تدبیر یک فرد عملی میشود، ما ایرانیان خبرهایم. اما در آن کارها که در اتاق دربسته گرفتنی و دادنی نیست، مانند سیاست داخلی و اقتصاد، در آن کارها که مردمان نیز دست و حضور دارند چنین ناکارآمد و چنین درمانده میشویم. یک سوال ساده.»
در رثای مردی نمونه مروت و روشنبینی
دکتر عطاءالله مهاجرانی در نوشتهای «به یاد سیدابوالفضل حائریزاده» در روزنامه «اعتماد ملی» نوشته است: «زمستان سال ۶۰ بود. سالترور و اوج آشفتگیهای سیاسی. انقلاب مثل ققنوس از میان آتش و خون و مصیبت پرپر میزد و سر بر کشیده بود؛ تا زندگی از سر گیرد. شبها بسیاری از نمایندگان در مجلس میخوابیدند. هیاترئیسه پتو و بالش و نیز لباس راحتی برای نمایندگان تدارک دیده بود. لباسهای آبی روشن. تا دیروقت هم بساط چای و گفتوگو از هر دری فراهم بود. فرصتی استثنایی برای آموختن و تجربهاندوختن.
با پرسوجویی دریافتم که آقای سید محمد حسن نبوی نماینده بوشهر، در ادبیات عرب دست توانایی دارد. شبها به اتفاق آقای سیدزاده پیش آقای نبوی «شرح کتاب قطرالندی، ابنهشام» میخواندیم. درخشانتر از موضوع بحث نکتههای حاشیهای بود که به میان میآمد و نیز لطف مصاحبت با آقای نبوی و خندههای پر ملاحت او. شبی آقای حائریزاده هم به جمع ما پیوست. انگار همین دیشب بود...
آقای نبوی داشت حال و تمییز را درس میگفت. آقای حائریزاده گفت: اجازه بدهید شعری بخوانم تا حال کنیم! قطعه معروف ملکالشعرا درباره آن دختری که نزد شیخ ادبیات عرب میخواند، را با صدای رسا و خندههای پرطنین و آینه چشمانی که مثل چشمان اسب فراخ و هوشمند و سیاه سیاه بود، میخواند. با هر مصرعی، آقای نبوی که شیخ ما بود احسنت میگفت...
دیدم به بصره دخترکی اعجمینسب
روشن نموده شهر به نور جمال خویش
میخواند درس قرآن در پیش شیخ شهر
وز شیخ دل ربوده به غنج و دلال خویش
میداد شیخ درس ضلال مبین به او
و آهنگ ضاد رفته به اوج کمال خویش
دختر نداشت طاقت گفتار حرف ضاد
با آن دهان کوچک غنچهمثال خویش
میداد شیخ را به دلال مبین جواب
و آن شیخ مینمود مکرر مقال خویش
گفتم به شیخ راه ضلال اینقدر مپوی
کان شوخ منصرف نشود از خیال خویش
بهتر همان بود که بمانید هردوان
او در دلال خویش و تواندر ضلال خویش
گفتم سید اما شیخ ما در زلال خویش مانده است! اکنون آن سه تن درگذشتهاند... هر سه مثل چشمه، زلال و مصفا و بیخدشه بودند. تصویری که از هر سه در ذهنم مانده است، همان روی گشاده و لب خندان و چشمان مهربان است. آن روزها سادگی و مردمی بودن شعار و پرچم تبلیغاتی نبود. مجلس اول تماما از جنس مردم بود. آینه ملت و انقلاب...
سیدابوالحسن حائریزاده سه دوره نماینده مجلس بود و بعدا هم که پردهدار به شمشیر همه را میزد. او دیگر مقیم حریم حرم مجلس نبود و نشد. بقیه عمر را در دانشگاه و صنعت گذراند. شماره تلفن دستیاش را هم در شناسنامه گروه صنعتیاش اعلام کرده بود! آسانیاب و مردمی و آزاده و رند و خندان... سید متولد کربلا بود و همیشه انگار بوی عطر حرم میداد... مدتی پیش دبیر محترم شورای نگهبان با شهامت بسیار به اعتبار کهنسالی و آفتاب عمری که بر لب بام است، از مردم حلالیت طلبید. امیدوارم سید حائریزاده در خلوت خود حقش را حلال کرده باشد. آنهایی که گفتند او صلاحیت نمایندگی مردم را ندارد، چگونه پاسخ خواهند داد... او که نمونه مروت و کمال و روشنبینی و دانش بود؛ بر او چنین رفت تا بر دیگران چه رود.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|