سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

معمای استبداد


الف. ع. خ


• تنها گروهی که می توان حل مسئله استبداد را از آنها انتظار داشت، گروه "فرهیختگان" هستند. متاسفانه علی رغم دلایل روشنی که برای استبداد ایرانی ارائه می شود و علی رغم راههای زیادی که برای حل آن مطرح می گردد، به نظر من هنوز استبداد در ایران حتی برای گروه فرهیختگان ایران یک "معما" باقیمانده ست! وگرنه چرا تاکنون حل نشده باقیمانده است؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۱ آذر ۱٣٨۷ -  ۱۱ دسامبر ۲۰۰٨


آیا استبداد در ایران یک معماست؟ اگر معماست، حل آن در دست چه کسانی است؟ اگر معما نیست، پس چرا تاکنون مسئله استبداد در ایران لاینحل مانده است؟
وضعیت ایرانیان را نسبت به پرسش های فوق می توان به چند دسته تقسیم کرد:
اول- عده ای از مردمان ایران، اصولا با مفهومی تحت عنوان "استبداد" آشنا نیستند، چه آنان که رژیم های حاکم را دوست دارند و چه آنان که دوستشان نمی دارند و در مقابل بود و نبودشان بی تفاوت هستند! چون این دسته افراد دغدغه تفکر و مشارکت در سرنوشت خود را ندارند، از اینکه سرنوشت خود را به دیگران می سپارند، راحت تر هستند! فقط در مواقع گشایش یا فشار (که عموما اقتصادی و معیشتی است) واکنش خود را به شکلی که در جامعه مرسوم شده، نشان می دهند. اینان اندیشه ای از خود ندارند که بخواهند ارائه دهند تا مخالفت رژیم را برای خود به ارمغان بیاورند! یا اینکه، در مقابل اندیشه های حاکم اعتراض و مخالفتی ندارند که مطرح کنند! تا موجب خشم رژیم شوند، در نتیجه گذرشان هرگز به "دباغ خانهً" رژیم نخواهد افتاد تا مفهوم استبداد را به تمامی حس کنند.
دوم- عده ای از مردمان نیز مفهوم استبداد را به خوبی می دانند و وجود آن را در ایران همواره یک معما قلمداد می کنند، و حل آن توسط ایرانیان را عملی غیر ممکن می دانند و معتقدند استبداد ریشه خارجی دارد و تنها "شکل ظاهری" آن است که هر از چندگاهی توسط بیگانگان تغییر می کند. این دسته از افراد در مواقع تغییر رژیم ها به تناسب خشم و نفرتی که دارند واکنش نشان می دهند. ممکن است گذر اینگونه افراد هرگز به "دباغ خانهً" استبداد نیفتاده باشد، اما به دلیل درک تاریخی و اجتمایی که از حاکمیت ها دارند، مفهوم استبداد را به خوبی می فهمند اما همواره واکنشی تقدیرگرا در مقابل آن اتخاذ می کنند.
سوم- عده ای نیز از عوامل رژیم ها چه در گذشته و چه امروز هستند که اصولا وجود استبداد در ایران را سخن دشمنان و عوامل آنها می دانند. این دسته از افراد در ظلّ رژیم های مورد حمایت خود، جز آزادی و وفور نعمت چیزی را در خاطر ندارند.
چهارم- عده ای دیگر نیز هستند که به دلیل آگاهی اجتماعی و دانش سیاسی، مفهوم استبداد را به خوبی می فهمند و بسیاری نیز آن را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند. این دسته اصولا استبداد در ایران را "معما" نمی دانند و دلایل زیادی برمی شمارند تا نشان دهند که ریشه های استبداد در ایران کاملا آشکار است و هیچگونه ابهامی در آن نیست. از فرهنگ استبدادی گرفته تا وجود نفت و موقعیت سوق الجیشی تا دخالت قدرت های خارجی و... نشانه هایی است که این دسته از افراد ارائه می کنند تا وجوه استبداد و دوام آن را به نحو احسن نشان دهند.
دسته های دیگری می توان به این لیست افزود، اما از جنبهً اصول مورد بحث در این یادداشت، هر یک از آنها در ذیل یکی از این چهار دسته قرار خواهند گرفت.
قبل از آنکه به ادامه بحث بپردازیم، بهتر است دسته های چهارگانه فوق را به دو دسته کلی تر تقسیم کنیم!
در دسته بندی چهارگانه فوق مشاهده کردیم که دسته اول و سوم درکی از مفهوم استبداد ندارند و دسته دوم نیز علی رغم آنکه استبداد را می فهمد اما آن را "معما" می داند، و حل آن را در توان اندیشه و خرد ایرانیان نمی داند. فقط دسته چهارم است که هم مفهوم استبداد را به خوبی می فهمد و هم آن را معما نمی داند، بلکه مدعی است که این مسئله دلایل آشکاری دارد و راه حل آن نیز آشکارتر است.
بدین ترتیب اگر معیار تقسیم بندی جدید را "دانایی" و "توانایی" افراد قرار دهیم. و تلفیق آن دو را با واژه "فرهیختگان" نشان دهیم، در نتیجه می توانیم دسته های اول، دوم و سوم را جزء عوام قرار داده و افراد دسته چهارم را نیز جزء فرهیختگان به حساب آوریم.
بدین ترتیب، از پرسش های مطرح شده و دسته های تفکیک شده در ابتدای این یادداشت، تنها یک سوال می ماند که فقط از یک دسته می توان پرسید!
از دستهً فرهیختگان (دسته چهارم) که استبداد را می فهمند و آن را معما نمی دانند و راههای حل آن را به خوبی نشان می دهند، باید پرسید:
چرا تاکنون مسئله استبداد در ایران لاینحل مانده است؟
در فرهنگ زبان فارسی، هر مسئله ای که مبهم، و پوشیده باشد، معما خوانده می شود. بسیاری از فرهیختگان ایرانی استبداد حاکم بر ایران را پوشیده و مبهم نمی دانند! اما با همه سادگی که برای هویت این استبداد قائلند! متاسفانه تاکنون نتوانسته اند گره کور استبداد را بگشایند.
به راستی چرا تاکنون مسئله استبداد در ایران لاینحل مانده است؟
آیا از کسانی که هیچ درکی از مفهوم استبداد ندارند، می توان انتظار داشت که راه حلی برای آن جستجو کنند؟ آیا از کسانی که استبداد را معمایی حل ناشدنی می دانند و نسبت به حل آن ابراز ناتوانی می کنند می توان انتظار داشت که راه حلی برای استبداد ارائه کنند؟
بی تردید پاسخ هر دو پرسش بالا، منفی است! در نتیجه تنها گروهی که می توان حل مسئله استبداد را از آنها انتظار داشت، گروه "فرهیختگان" هستند.
متاسفانه علی رغم دلایل روشنی که برای استبداد ایرانی ارائه می شود و علی رغم راههای زیادی که برای حل آن مطرح می گردد، به نظر من هنوز استبداد در ایران حتی برای گروه فرهیختگان ایران یک "معما" باقیمانده ست! وگرنه چرا تاکنون حل نشده باقیمانده است؟
چه نکته های ناگشوده ای وجود دارد که حل این معما را با مشکل مواجه ساخته است؟
در اینجا سعی می کنم در حد بضاعت خود به چند نکتهً ناگشوده اشاره کنم تا شاید حل این معما آسان شود.
اگر معمای استبداد در نزد فرهیختگان حل شده باشد باید بدانند که:
۱- شناختن حق دیگران مبنی بر داشتن نظر مستقل و مخالف است، که نشانه فرهیختگی است.
۱- استبداد فکری فرهیختگان است که به استبداد سیاسی در جامعه منتهی می شود.
۲- عدم وجود معیارهای مورد توافق میان فرهیختگان است که به رواج معیارهای خودسرانه منجر می شود.
٣- عدم توجه فرهیختگان به نیروی تخریبی عوام است که کاخ آرزوهایشان را فرو می ریزد.
۴- روابط دموکراتیک میان فرهیحتگان است که به مناسبات دموکراتیک در جامعه منتهی می شود.
۵- الویت بخشیدن به رابطه با عوام است که روابط فرهیختگان را تیره می کند.
۶- حمایت های عوامانه است که حلقه های استبداد را شکل می دهد.
۷- حمایت های فرهیختگان است که ارتقاء و دموکراسی را موجب می شود.
٨- ظرفیت فرهیختگان است که سقف ظرفیت جامعه را مشخص می کند.
۹- تحمل نظر مخالف است، که تحمل دموکراسی را ممکن می کند.
۱۰- داشتن مخالف فکری است که پرورش و ارتقاء فکر را موجب می شود.
۱۱- عدم انتظار از عوام است که تحقق آرزوهای فرهیختگان را ممکن می سازد.
۱۲- عدم استفاده از هیجانات عوام است که به دموکراسی غنا می بخشد.
۱٣- پرستش های (تعریف و تمجید های) عوامانه است که بت استبداد را می سازد.
۱۴- نقد فرهیختگان است که یخ استبداد را آب می کند و به دموکراسی دامن می زند.
۱۵- متکای استبداد، نیروی عوامانه است که در روز موعود به سرعت برق و باد فرو می ریزد.
۱۶- متکای دموکراسی، نیروی فرهیختگی است که استوار و تنومند می ماند.
۱۷- برای فرهیختگان زندگی وادی رقابت و صلح است اما برای عوام، زندگی وادی پرستش و جنگ است.
۱٨- فرهیختگان اصول رقابت می نویسند تا با یکدیگر در صلح زندگی کنند اما عوام اصول پرستش می آموزند تا با دشمنان مراد خود بجنگند.
۱۹- فرهیختگان با اشتیاق مسئولیت فرهنگی ایجاد می کنند اما عوام با اکراه مسئولیت قانونی می پذیرند.
۲۰- فرهیختگان به گسترش نظم خود دامن می زنند، اما عوام مانع از برچیدن نظم (عادت) خود می شوند.
نکته های بسیاری وجود دارد که می توان به این لیست اضافه نمود، اما یک اصل مشترک در تمام این نکات وجود دارد و آن اینکه نطفهً استبداد در جامعه عوام بسته می شود و گسترش می یابد، حال آنکه نطفهً دموکراسی در جامعه فرهیختگان بسته شده و گسترش می یابد. حال جای این پرسش باقی است:
آیا در جامعه فرهیختگان ایرانی نطفهً دموکراسی بسته شده است؟ تا به گسترش آن چشم بدوزیم؟


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست