روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۵ آذر ۱٣٨۷ -
۱۵ دسامبر ۲۰۰٨
بحث پیرامون «دولت وحدت ملی» در روزنامههای صبح تهران همچنان دنبال میشود. روزنامه «وطن امروز» با عنوان: «آغاز و فرجام یک ماجرا» نوشته است:«ایدهپردازان دولت وحدت ملی یا همان «دولت ائتلافی»، پیش از آنکه بتوانند گام در محدودههای ارائه و بررسی این سازوکار بگذارند، هر کدام به شیوههای گوناگون از مواضع خود در این باره عقب نشستهاند. اگر هاشمی رفسنجانی در همایش ٣۰ سال قانونگذاری مجلس، سعی کرد فصل مشترک جمع اضداد حضار شود تا خود را پشتوانه ایده وحدت ملی معرفی کند، اگر ناطق نوری با وجود اذعان به عقیم ماندن «طرح وحدت ملی» دیگر بار طرحی نو درانداخت و بازوهای پارلمانی خود را بدین منظور فعال ساخت و اگر برخی چهرههای اصولگرا در برخی اظهارات خود اینگونه وانمود کردند که موافق با این ایدهاند، اما به یک باره چه اتفاقی افتاد که اکنون برآیند اظهارات اخیر این افراد در رابطه با این طرح منجر به جایگزینی طرح دولت ائتلافی به جای طرح دولت وحدت ملی شده است. هرچند به اعتقاد آگاهان، طرح دولت وحدت ملی در واقع بهانهای بود برای فراهم کردن بستری برای مطرح کردن نیت اصلی گردانندگان این ماجرا که چیزی نیست به جز «دولت ائتلافی»، اگر هاشمی رفسنجانی لب به سخن میگشاید و ایده را متعلق به ناطق میداند و از علی لاریجانی، باهنر، حبیبی و عسگراولادی میگوید و به شکل ظریفی با ارائه برخی نظرات درباره چگونگی تقسیم سمتها در دولت برآمده از این طرح، مخالفت اصلاحطلبان را ابراز میکند، آیا جز در هراس از تضعیف جایگاه خود نزد روحانیت است؟ روحانیتی که حضور برخی گرایشها را در همایش اخیر مجلس تاب نیاورد و اخیراً برخی نشستهای مهم را در این رابطه انجام داده است. نشستهایی که به نظر میرسد حاکی از نگرانی شدید آنها نسبت به ورود این گرایشها به بدنه نیروهای انقلاب است. از دیگر سو فراز و فرودهای ناطق نوری در اعلام حمایت از طرح دولت وحدت ملی هم میتواند نشانگر نگرانی وی از تفاسیر متعدد و البته جدید از رفتار سیاسی او نزد نیروهای وفادار به نظام و انقلاب باشد. ناطق نوری در مجموعه اصولگرایی همان ناطقی است که نسبت به آشوبهای خیابانی ۱٨تیر واکنشهای درخور توجهی انجام داد. قطعاً پافشاری بر ایده وحدت ملی، وجهه رئیس مجلس چهارم و پنجم را تخریب خواهد کرد . البته از این موضوع هم نباید گذشت که ناطق نوری همچنان خوب میداند دلایل شکست بزرگش در انتخابات ریاست جمهوری هفتم چیست. اما چرخش عجیب اندک اصولگرایان حامی این ایده نیز جالب به نظر میرسد و گویا حاکی از هراس آنان از برخی تحولات و تحرکات انتخاباتی درون اردوگاه اصولگرایان باشد. بویژه آنکه واکنش شدید اصولگرایان نوگرا به این ایده و نزدیکی مواضع آنان به اطرافیان دولت میتواند به مثابه یک پیام آشکار درون اردوگاهی به دوستان باشد. کوتاه سخن اینکه «فقط» برجسته شدن آفتهای ظاهری و رقابتی طرح وحدت ملی موجب عقبنشینی محسوس ایدهپردازان سرشناس آن شده است در صورتی که بررسی ابعاد محتوایی و ایدئولوژیک این ماجرا که بدون شک هزینههای فراوان آن در سلب اعتماد افکار عمومی به سیاستورزی نیروهای درون نظام قابل اندازهگیری نیست؛ میتواند آفتهای فراوانی را برای طراحان آن به ارمغان بیاورد. نکته پایانی آنکه حمایت کارگزاران سازندگی از طرح دولت وحدت ملی هرچند که نیت و مقاصد آن از سوی برخی اصولگرایان شناسایی شد، اما در ادامه و در صورت تداوم چنین سازوکارهایی میتواند تغییراتی اساسی را در ترسیم مرزبندیهای ایدئولوژیک سیاسی به وجود آورد.»
واقف به مزایای وحدت ملی
روزنامه «رسالت» در سرمقالهاش: «آرای عمومی؛ مظهر وحدت ملی» نوشته است:
«پرده آخر پروژه دوم خردادیها تحت عنوان «دولت وحدت ملی» با ناکامی صحنهگردانان اصلی ختم به خیر شد. موضع گیری هوشمندانه عسکراولادی، باهنر و حبیبی نشان داد که اصولگرایان حاضر نیستند در زمین رقیب بازی کنند و بایستههای یک رقابت پاک و سالم در مردمسالاری دینی را فراموش کنند. پروژه دولت ائتلافی فرمولی برای خروج از انزوای دوم خردادیها بود که البته در نهایت به انسجام اصولگرایان حول گفتمان عدالت و پیشرفت انجامید.
حداقل در هفته گذشته قرائتهای بعضا متفاوتی از مفهوم «دولت وحدت ملی» در فضای عمومی کشور مطرح شد که هیچ یک بازتاب دقیقی از واقعیات سیاسی جامعه ایران نبود. تلاش برای به حداقل رساندن کشمکشها و منازعات بیحاصل، مهار تکروی افراد و گروهها، ترمیم نقیصههای انتخابات و... بهترین تعابیری بود که میشد از لسان و بیان طراحان این پروژه برداشت کرد. اما مخرج مشترک تمام این تلاشها به ایده تشکیل یک دولت ائتلافی در راستای نفی احمدی نژاد و پایگاه اجتماعی وی ختم میگشت. هر چند در بعضی کشورها و در برخی شرایط بحرانی، دولت ائتلافی مسیر تالیف مستمر منافع احزاب سیاسی را با توزیع قدرت هموار میکند اما این ایده بیسر و دم برای اولین بار در ایران مطرح میشد؛ در شرایطی که کشور نه تنها در وضع بحرانی نیست بلکه وضعیت مطلوبی به لحاظ ثبات سیاسی، خدمت به مردم و پیشرفت کشور وجود دارد.
...احمدینژاد پس از پیروزی در انتخاباتی چند ضلعی و حساس، یک دولت ائتلافی تشکیل داد و در سطوح مدیریتی مختلف از جمله وزرا، استانداران، معاونین وزرا ، فرمانداران و...از عناصر اصولگرای اصلاحطلب، و اصلاحطلبان اصولگرا کمک گرفت. کدامیک از احزاب و بازیگران سیاسی میتوانند ادعا کنند که احمدی نژاد در سه سال گذشته از هیچ یک از نیروهای آنها استفاده نکرده است. اما به تدریج واگرایی برخی از این عناصر که اغلب از ستادهای رقیب احمدینژاد تغذیه میشدند بر همگرایی آنها فائق آمد و فاصلهشان از دولت روز به روز بیشتر شد. ترمیم و تغییرات کابینه در ماههای گذشته بر همین مبنا قابل تحلیل است. تعدادی از این افراد پس از خروج رسمی از کابینه عملا در مقام رقیب احمدینژاد در انتخابات دهم وارد صحنه شدند و این بیانگر آن است که احمدینژاد حاضر شد در دولت ائتلافی خود آنها را تحمل کند اما آنها نتوانستند احمدینژاد را تحمل نمایند.
در واقع احمدینژاد نیز مانند هر رئیس جمهور دیگری به مزایای وحدت ملی دربه حداقل رساندن کشمکشها و منازعات بیحاصل و استفاده مثبت از تمام ذخایر انقلاب برای پیشرفت کشور و خدمت به مردم واقف است اما این موضوع مجوز آن نیست که برخی به وی دیکته کنند که همکاران خود را چگونه برگزیند. مگر میتوان یک مملکت با دویا چند رئیس جمهور متصور شد. باید به رای مردم احترام گذاشت و اجازه داد که رئیس دولت آن طور که میخواهد همکاران خود را انتخاب کند.
انتخابات دهم در پیش است و احتمالا در این انتخابات هم شاهد یک رقابت چند ضلعی خواهیم بود. هر ضلعی که بتواند اعتماد عمومی مردم را جلب کند حق دارد در چارچوب قانون اساسی و مطالبات رایدهندگان دولت تشکیل دهد. در حقیقت نتیجه آرای عمومی در ایران مظهر وحدت ملی و رئیس جمهور منتخب در یک رقابت پاک، پس از مقام معظم رهبری به عنوان دومین مقام رسمی کشور نقطه ثقل اتحاد ملی است.»
علت واکنش تند بخشی از اصولگرایان
«اصولگرایان و اندیشه دولت وحدت ملی» عنوان نوشتهای از صادق زیباکلام در روزنامه «اعتمادملی» دیروز است. این نوشته در پی آمده است:
«واکنش تند، صریح و خشمگینانه بخشی از اصولگرایان که بیشتر دربرگیرنده تندروهای این جریان میشد در قبال فکر ایجاد یک دولت ائتلافی سبب تعجب و شگفتی بسیاری شد. نفس مخالفت تندروها با این فکر خیلی جای تعجب نداشت، آنچه که باعث شگفتی شد لحن تند و عصبی آنان بود؛ لحنی که آنان در واکنششان به فکر ایجاد یک دولت وحدت ملی یا ائتلافی به کار گرفتند به مثابه آن بود که به کسانی پاسخ میدهند که ارزشها و مقدسات نظام را به زیر سوال برده یا توهین و اسائه ادب به آنها کردهاند. اما چرا چنین شد و چرا برخی از اصولگرایان حامی دولت احمدینژاد اینچنین از این پیشنهاد برآشفته شده و به خشم آمدهاند؟
پاسخ روشن است و بازمیگردد به تصویر و تصوری که اصولگرایان حامی دولت از عملکرد آن ظرف سهسال و نیم گذشته برای خود ساختهاند. بالطبع و در مرحله بعدی آنان طی این مدت تلاش کردند این تصویر و تصور از دولت نهم را به مردم هم تسری داده و آنان را نیز دچار این باور کنند که دولت نهم به جز خدمت و خدمت و باز هم خدمت دستاورد دیگری نداشته. آنان در تمامی این سهسال و نیم به گونهای از احمدینژاد و نیات خیر و آرمانگرایانه او سخن گفتند کانه دولت نهم یکشبه ره صدساله رفته. جالب است که آنان ضعفها، تغییر نیمی از اعضای دولت ظرف سه سال و نیم، تغییر دهها استاندار، سفیر، مدیرکل، فرماندار، رئیس بانک، مدیرعامل سازمانهای بزرگ و... صرفا به دلیل مخالفت احمدینژاد با آنان طی این مدت، تورم لجامگسیخته ۲۵ درصدی، افت شاخصهای بینالمللی اقتصادی در خصوص جایگاه ایران و موارد مشابه منفی دیگر را طی این ۴۰ ماهه ندیدند یا درستتر گفته باشیم، نخواستند ببینند.
اما در عوض امیال، آرزوها و رویاهایشان را بر آمدن احمدینژاد تحققیافته پنداشتند. طرفداران فکری احمدینژاد طی این مدت هیچ انتقاد و مخالفتی را از رئیسجمهور محبوبشان برنتافته و انواع و اقسام تهمتها را به سمت منتقدان روانه ساختند. منتقدان احمدینژاد متهم به پشت کردن به خط امام(ره) و ارزشهای اسلامی و انقلاب، رانتخواری و ثروتاندوزی شدند.
در یک کلام، طرفداران دولت نهم که اینچنین امروزه در برابر ایده دولت وحدت ملی موضع گرفتهاند، ظرف سه سال گذشته احمدینژاد را در هیئت یک اسطوره پیشرفت و ترقی و تعالی از یک سو و از سویی دیگر سمبل عدالتطلبی و عدالتخواهی که نهتنها نقطه امید محرومین و یا برهنههای ایران، بلکه به صورت اسوه جهانیان درآمده تصور کردند. اشکال اساسی طرفداران دولت نهم این نبود که این تصویر و تصور از احمدینژاد را قبول دارند بلکه اشکال آنان این بود که نقد و تحلیل منتقدان سیاستهای دولت نهم را برنتافتند.
اشکال ایده دولت وحدت ملی آن است که حتی نفس مطرح کردن آن به تنهایی، سطل آب سردی را روی همه تصویر و تصوراتی که اصولگرایان مدافع احمدینژاد طی این سه سال و نیم گذشته برای او ساختهاند میریزد. چرا که اگر احمدینژاد حتی بهگونهای نسبی هم توانسته بود در جهت تحقق اهداف آرمانگرایانهاش موفقیتی به دست آورد، حاجت به گفتن نیست که دیگر نیازی به ایجاد دولت وحدت ملی یا آلترناتیو دیگری به جای دولت وی نبود.
اشکال دیگر آن است که ایده دولت وحدت ملی به جای دولت احمدینژاد، اندیشهای نبود که از سوی مخالفان و منتقدان شناختهشده وی طرح شود. طبیعی است که اگر این اندیشه از سوی اصلاحطلبان یا سایر مخالفان شناختهشده احمدینژاد بیرون آمده بود خیلی باعث خشم و غضب راستهای تندرو نمیشد. آنان به هرحال ظرف سه سال گذشته انتقادات خود را به دولت نهم و سیاستهایش نشان دادهاند. اما آنچه که باعث آن واکنش تند و خشم و غضب راستهای تند شد این بود که کسانی که اندیشه وحدت ملی را بهعنوان جایگزینی برای احمدینژاد مطرح کردند، نه لیبرال بودند، نه اصلاحطلب، نه دگراندیش، نه سکولار و نه مشمول هیچیک از دیگر برچسبهای اصولگرایان تندرو. برعکس در اصولگرایی آنان نهتنها تردیدی نمیرفت و نمیرود که در حقیقت بسیاری از آنان از استوانههای جریان محافظهکار و جناح راست حاکم هستند .
واقعیت آن است که عملکرد دولت نهم از یکسو و از سوی دیگر شرایط و اوضاع و احوال کشور بهگونهای شده و به گونهای درآمده که امروزه انتقاد از سیاستهای دولت نهم و مخالفت با عملکرد رئیس آن، دیگر محدود به اصلاحطلبان نمیشود.
بسیاری از اصولگرایان واقعبین جناح راست امروزه به صف مخالفان و منتقدان دولت نهم پیوستهاند. احمد توکلی، محمد خوشچهره، الیاس نادران، عماد افروغ، علیاکبر ولایتی، علی لاریجانی، حجتالاسلام ناطقنوری، محسن رضایی، بخشهایی از موتلفه، مصطفی پورمحمدی، دانشجعفری، تهماسب مظاهری، شماری از اعضای روحانیت مبارز و بسیاری دیگر که میتوان از آنان در میان اصولگرایان نام برد، نه دوم خردادی هستند، نه اصلاحطلب، نه چپ، نه لیبرال، نه سکولار، نه مخالف عدالت، نه طرفدار آمریکا و نه بیاعتنا به اسلام، انقلاب و خط امام(ره.) معذلک آنان نیز ظرف سه سال و نیم گذشته به تدریج در صف منتقدان و مخالفان دولت نهم درآمدهاند.
ای کاش به جای خاک پاشیدن بر چشم حقیقت و منتقدان سیاستهای دولت نهم، به چپ و راست، طرفداران احمدینژاد برای یک لحظه به خود میآمدند و این پرسش ساده را در خلوت خود از خود مینمودند که به راستی چرا و چه میشود و چه شده که این همه از یاران اصولگرا و این همه از «خودی»ها که در صداقت، اصالت، گذشته و خط و خطوط آنان نمیتوان تردیدی داشت، امروزه اینچنین از سیاستها و عملکرد دولت نهم سرخورده و ناامید شدهاند؟»
دشواری مشکل اداره کشور و ملت
دکتر عطاءالله مهاجرانی نیز در همین روزنامه با عنوان: «طرح وحدت ملی» نوشته است:
«هیچگاه از خودتان پرسیدهاید چرا برخی نظریهها- دقیقتر بگویم نظرها- مطرح میشود. موجی ایجاد میکند و به دیواره بلندی از سوءتفاهم برخورد میکند و خاموش میشود؟ مدتی میگذرد و هرکس سخنی میگوید و نهایتا مثل بازی با یخ چیزی در دستمان نمیماند. به قول آن خان دهکردی نه خانی آمده و نه خانی رفته! داستان این مثل را امیرقلی امینی در کتاب بسیار خواندنی و جذاب «داستانهای امثال» آورده است. خان تنهایی با خرش به اصفهان آمده بود. آفتاب گرم بود. سایهای پیدا کرد تا خود و خرش بیارامند. از خربزهفروش طوافی خربزه گرگاب خرید. خربزه را پاره کرد. تخمهها را در گوشهای توده کرد. روی شیرین و شکرین خربزه را خورد و بقیه را به کناری نهاد. با خودش گفت: ها! هر کس این پوست خربزه را ببیند میگوید خانی آمده خربزه خورده و رفته. ساعتی نگذشته بود. گرسنه بود. از گوشت خربزه هرچه مانده بود، خورد و پوستها را هم به دندان کشید تا به تعبیر پدران نسل ما، دندانهایش سفید شود. با خود گفت: ها! حالا میگویند خانی آمده؛ خربزه خورده و پوستش را نوکر خان به نیش کشیده. ساعتی دیگر گذشت و خان گرسنگیاش برگشت و پوست نازک و ترد خربزه را تماما خورد. با خود گفت: ها! هرکس ببیند میگوید خانی آمده، خربزه خورده؛ نوکرش پوست خربزه را به دندان کشیده خر خان هم اصل پوست را خورده است. دیگر دم غروب بود. وقت عصرانه خان بود. توده تخمه خربزه را جلو کشید و دانهدانه و نرمنرم شکست و خورد. دیگر نشانی از خربزه باقی نمانده بود. با خود گفت: ها! نه خانی آمده و نه خانی رفته! بدون اینکه در مثال مناقشه کنید! داستان طرح دولت ملی یا ائتلافی چیزی شبیه همین داستان شد که دیگر نه خانی آمده و نه خانی رفته است...
البته آن خان سادهدل تنها در حوزه خود و خر و نوکر خیالیاش و پرسشهای خیالانگیز رهگذرانی که توی ذهن او میرفتند، منحصر میشد. طرح دولت ملی میتواند، ژرفا و گستره بیشتری داشته باشد.
در یک کلام ایران بزرگتر از آن و اداره کشور در روزگار ما پیچیدهتر از آن است که یک گروه به فرض اینکه با تمام توان و طاقت بکوشد، امکان اداره کشور را داشته باشد. چه رسد به این که همان گروه هم از آغاز تا به امروز مدام مثل یخ آب شده است و مهمترین وزیرانش برکنار. یک وقتی دوگل گفته بود اداره فرانسه کار دشواری است. چپها دولت را قبول ندارند و راستها مردم را! در یک کلام باید به دوستانی که طرح وحدت ملی را برنمیتابند گفت؛ اداره کشور و ملت از توان شما به تنهایی خارج است. گواهش هم وضعیت فعلی است. از سوی دیگر چه کسی گفته که فرضا وقتی در انتخاباتی طرف پیروز با چند درصد رای بالاتر رای میآورد، نشانه همه ملت است و بقیه ملت نیستند؟ همان اقلیت محتمل است که در انتخاباتی دیگر اکثریت بیاورند.
البته مهمترین نشانه وحدت ملی، تنها مشارکت همه احزاب و گرایشها در اداره کشور نیست؛ که این روال تا دولت سابق برقرار بود. بلکه مشارکت مردم در امور است تا نظام و انقلاب تعادل پایدار پیدا کند. درست مثل هرمی که بر قاعده نشسته است... واقعیت این است که دولت فعلی از ظرفیت اصولگرایان هم استفاده نکرد تا چه رسد به دیگران.»
اهمیت استراتژیکی ۶ ماه آینده
روزنامه «کیهان» با عنوان: «مشخصات دو بازی» نوشته است:
«درباره اهمیت استراتژیکی که ۶ماه آینده برای تعیین مسیر حرکت کشور در دهه چهارم انقلاب دارد بسیار کم سخن گفته شده است. روزمرگی هنوز مانع از آن است که افقهای دوردست درست دیده شود و جدال با در و همسایه گاه آنقدر بالا میگیرد که صدای همهمه دشمن به طمع افتاده پشت دیوارهای شهر، همچنان ناشنیده مانده است. دقت در مجموعه آنچه «دشمن»- این واژه را میتوانید در وسیعترین معنای آن در نظر بگیرید- این روزها از آن به عنوان «نقاط امید» خود یاد میکند و خصوصاً توجه به اینکه بانگ هورا و تشویق دقیقاً چه مواقعی از اردوگاه دشمن برمیخیزد و همچنین اینکه وابستگان به اردوگاه دشمن چه هنگام اعتماد بنفس بیشتری پیدا میکنند و امیدوار به پیروزی در «نبرد آینده» به سرمایهگذاری بیشتر ترغیب میشوند، جزو ضرورتیترین مباحثی است که مخازن فکری اصولگرا باید انرژی خود را صرف اندیشه در آنها بکنند. فقط در شرایطی که این قبیل تاملات به قدر کافی انجام شود و نتیجه آن- که بسیار مهم ولی نه چندان پیچیده است- مبنای عمل سیاسی نیروهای جبهه انقلاب اسلامی قرار بگیرد میتوان به دورنمای تحولات آینده امیدوار بود. و الا، اگر بنا بر تداوم برخی از رفتارهای فعلی که برخی از آنها بدون تردید بازی در زمین طراحی شده دشمن است، باشد، به زودی دشواریهایی بزرگ رخ خواهد نمود که برای رویارویی با آنها یا دیگر فرصتی باقی نمانده یا اگر مانده باشد نفس، انرژی و انگیزه مبارزه تلف شده و به انتها رسیده باشد.
اکنون در صحنه سیاسی کشور دو نوع بازی / پروژه سیاسی هست که همه فعالان سیاسی کشور باید خیلی زود و با صراحت تمام تصمیم بگیرند که در کدام بازی قرار دارند و مایل به ایفای نقش در کدامیک از آنها هستند. تلاش برای فرار از این انتخاب استراتژیک هم هیچ فایدهای ندارد چرا که اساساً بازی / جریان سومی موجود نیست و بوجود آوردن آن هم - که برخی گروهها و جریانها این روزها ناشیانه به آن مشغولند- خارج از حد ظرفیت فکری و عملی مدعیان فعلی ایفای نقش جریان سوم است. «اصولگرایی انقلابی» و «اصلاحطلبی غربگرا» تیترهایی کوتاه و البته گویا برای فهم ماهیت آن دو بازی است که نمایندگان آنها اکنون در صحنه سیاست ایران رویاروی هم ایستادهاند؛ هر یک از این دو بازی مبانی، ساختار و اهداف خاص خود را دارد و اوضاع به گونهای است که میتوان گفت هر کس در بازی اول مشارکت نکند لزوماً در حال مشارکت در بازی دوم است و بیطرفی یا پیمودن راه سوم هم بیشتر تعارفی است برای پوشاندن بازی تلویحی و مخفیانه در یکی از آن دو چارچوب. وجود اختلاف جدی در مبانی و الگوهای اندیشه و عمل سیاسی، امکان هرگونه ائتلاف یا حتی هم اندیشی میان چهرههای شاخص این دو بازی را از بین برده است و دقیقاً به همین دلیل است که پروژههای سیاسی مانند آنچه در روزهای اخیر وحدت ملی نامیده شده، از آنجا که مستلزم مخدوش شدن مرزهای انقلابی ماندن و روی خوش نشان دادن به غربگراها بود، نه تنها با هیچ استقبال جدی از جانب اصولگرایان مواجه نشد بلکه بسیاری از دلسوزان به سرعت از آن بوی «زمینهسازی برای نفوذ و یارگیری اصلاحطلبان درون جریان اصولگرا» یا «تلاش برای تطهیر تندروها و زدن خاکریز مشترک با دشمن در مقابل دولت اصولگرا با هدف مخدوش ساختن مرزها و گیج کردن بدنه اجتماعی» را استشمام کردند و لذا قصه شروع نشده پایان یافت. اکنون البته برخی دوستان که با تحلیل اشتباه از شرایط کشور و با نیتی که لابد باید آن را خیر دانست، به دنبال علم وحدت ملی راه افتاده بودند در حال تصحیح و تعدیل دیدگاههای خود هستند و میتوان حدس زد که هرچه به خرداد ٨٨ نزدیکتر شویم فاصله خود را با دو اردوگاه اصلی کمتر میکنند و نهایتاً قریب به اتفاق آنها «کار درست» را انجام خواهند داد. از آن سو، طراحان اصلی این پروژه وقتی که دیدند یخ داستان نگرفته و پروژه وحدت ملی به جای اینکه انسجام اصولگرایان را به هم بریزد، از جانب آنها به عنوان پروژه فریب دوم خردادیها و حامیان پس پرده آنها تفسیر شده، و در نتیجه اصولگرایان علیه پروژه وحدت ملی متحد شدهاند، با عصبانیتی قابل تشخیص سعی کردند ریشه این ایده را تحریف کنند و آن را به اصولگرایان نسبت بدهند. اینگونه رفتارها البته قابل درک است ولی در حقیقت ماجرا تغییری ایجاد نمیکند. آگاهان از پس پرده بازیهای پیچیده حریف خوب میدانند که نخستین بار تلاش برای یارگیری از درون اصولگرایان علیه دولت و متحد کردن همه مخالفان وضع موجود از جانب چه کسانی آغاز شد و اکنون توسط کدام گروهها پیگیری میشود.
سوال مهم این است: چرا پروژههایی از این دست امکان اجرا مییابند؟ در جواب این سوال میتوان پای بحثهای مختلفی را به میان کشید اما یک پاسخ کاملاً سرراست این است که توجه کنیم مختصات دو بازی «انقلاب» و «غرب» هنوز به طور کامل شفاف نشده و الا در شرایطی که دادهها درست تحلیل شود و معلوم گردد که نمایندگان دو بازی، هر کدام سر این طناب را گرفته و به چه سمتی میکشند و «مقصد کجاست»، آن وقت مرزها اینگونه آسان جابجا نمیشود. این بحثی بسیار مهم است که در اینجا فقط میتوان به کلیات آن اشاره کرد تا شاید مجال تفصیل در فرصتهای آینده دست دهد.
بازی اردوگاه انقلاب در ماههای آینده لااقل بر چهار ستون اصلی استوار است:۱-عزم برای گذراندن کشور از پیچ استراتژیک. معنای این جمله این است که مجموعه دستاوردهای ایران اسلامی در سالهای گذشته که بویژه توسط اشتباه محاسبههای بیپایان غرب تقویت شده، به حصول دستاوردهای بسیار ارزشمندی در عرصههای مختلف از احیای نقش برتر منطقهای ایران گرفته تا تبدیل شدن آن به یک قدرت مسلم هستهای انجامیده و کشور را در آستانه یک دوران تاریخی جدید قرار داده است که اکنون باید همه انرژیها را برای عبور از دروازههای این دوران جدید- که غربیها از همین حالا در گزارشهای استراتژیک خود آن را مسلم فرض کرده و در حال توصیف جزئیات آن هستند- متمرکز کرد. در چنین شرایطی به هیچ وجه مجال آن نیست که دوباره اختیار کار به دست کسانی بیفتد که جرج بوش همین هفته گذشته از پایان یافتن دوران خوش همکاری با آنها پس از روی کار آمدن دولت نهم عمیقاً ابراز تاسف کرد. ۲- ضرورت تکرار دولت نهم. برای رسیدن به هدف بند ۱ و مجموعه اهداف دیگری که سالهاست بر زمین مانده باید امکان تداوم فعالیت دولت نهم برای یک دوره ۴ ساله دیگر مهیا شود. همه سرمایه گذاری دشمن در ماههای آینده هم روی این نقطه متمرکز است که این «احساس ضرورت» از بین برود و بلکه معکوس شود. به راه افتادن عملیات روانی سنگین با هدف غیر قابل دفاع جلوه دادن عملکرد دولت، القای این نکته که کشور در حال از دست رفتن و محتاج «نجات» است، تلاش برای تعمیق جهل مردم و حتی نخبگان نسبت به گامهای بلند برداشته شده توسط دولت نهم و مهمتر از همه طراحی پروژههای مشترک عملی (فراتر از عملیات روانی) با طرف خارجی برای تنگ کردن عرصه -خصوصاً در حوزه اقتصاد- بر مردم و معرفی اصلاحطلبان غربگرا به عنوان راه برونرفت از همه این بحرانها، فقط بخشهایی از این طراحی پیچیده است که جزء به جزء آن را میتوان به اظهارات صریح غربیها و دنبالههای داخلی آنها مستند کرد. یک سند جالب و بسیار قابل توجه در این باره که باید در فرصتی دیگر ابعاد آن را شکافت اظهارات عضو مشترک شورای مرکزی سازمان مجاهدین و حزب مشارکت در غرفه یکی از روزنامههای دوم خردادی در جریان برگزاری نمایشگاه مطبوعات است که در دفاع از روی کار آمدن مجدد اصلاحطلبان تندرو تصریح میکند «اکنون بسیاری از نگاهها به بیرون دوخته شده، اما اگر اصلاحطلبان دوباره بر سر کار بیایند دوباره همه نگاهها حتی نگاه خارجیها به داخل دوخته خواهد شد»! ٣- حذف دموکراتیک اصلاحطلبان تندرو. یکی دیگر از ستونهای استراتژی جبهه انقلاب این است که نیروهای سیاسی مطلوب غرب در ایران در یک مبارزه انتخاباتی شفاف و رو در رو دوباره میزان اعتبار و محبوبیت سیاسی خود را به محک رأی مردم بگذارند تا برای چندمین بار طی سالهای گذشته معلوم شود که ادعاهای آنها با واقعیت تا چه حد فاصله دارد. اگر قرار است چنین رویارویی رخ دهد- که خواهد داد- پس چه بهتر که تندروها با محبوبترین کاندیدای خود وارد صحنه شوند تا فردای انتخابات جایی برای بهانه آوردن و توجیه تراشیدن باقی نماند. توهمزدایی از کسانی که تصور میکنند کارنامه مملو از آلودگی آنها از یاد رفته و نجابت اصولگرایان در خطاپوشی ابدی است، هدفی است که آن را با هیچ چیز دیگر نباید جایگزین کرد. ۴- تثبیت مشی اصولگرایانه در دستگاه اجرایی کشور. یک حقیقت بسیار مهم هم این است که اصولگرایان نباید تصور کنند همه این سخنان مربوط به ۴ سال بعدی است و برای دوران پس از آن هیچ برنامهای نباید داشت. اتفاقاً یکی از راهبردهای کلیدی اصولگرایان اکنون این است که الگوی دولت نهم یعنی «کاری»، «مردمی» و «انقلابی» بودن باید در دستگاه اجرایی کشور برای همیشه مستقر و تثبیت شود و پس از دولت نهم نیز هر جریانی که بر سر کار آمد همین مشی را در پیش بگیرد.
بازی غرب دقیقاً در تقابل با این روند و با هدف سست کردن این چهار ستون و متوقف کردن روند حرکت کشور در این مسیر، طراحی شده و در حال اجراست. غربیها بر مبنای آنچه خود گفتهاند سعی خواهند کرد ۱- ایران را همین جا که هست و قبل از رسیدن به مرحله غیر قابل بازگشت ترجیحاً از داخل مهار و متوقف کنند، ۲- از تکرار دولت نهم به هر قیمت ممکن حتی وسیعترین سیاهنماییها و دروغگوییها جلوگیری کنند ٣- با همه امکانات مسیر بازگشت دوباره نیروهای مطلوب خود به ساختار قدرت در ایران را هموار کنند و ۴- وضعیتی بوجود بیاورند که در آن به عدد مخالفان اردوگاه انقلاب هر چه بیشتر اضافه شود.
این بازی البته شکست خواهد خورد. مهم میزان هزینه لازم برای این کار است. بدترین شکل رفتار سیاسی برای اصولگرایان در حال حاضر این است که شرایط را غلط تحلیل کنند و بر آن مبنا دائماً هزینههای غیر ضروری بوجود بیاورند.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|