متن سخنرانی در
کنفرانس گذار به دمکراسی در ایران
فرید مرشدی
•
در آخرین هفته ماه گذشته، کنفرانس یکروزه ای در پارلمان سوئد در استکهلم – در باره "گزار به دمکراسی در ایران" برگزار گردید. ترجمه سخنرانی فرید مرشدی، نویسنده، شاعر و رمان نویس عرب اهوازی و نماینده حزب همبستگی دمکراتیک اهواز در سوئد در این کنفرانس را در زیر می خوانید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۰ دی ۱٣٨۷ -
٣۰ دسامبر ۲۰۰٨
در آخرین هفته ماه گذشته، روز 26 نوامبر 2008، کنفرانس یکروزه ای در پارلمان سوئد در استکهلم – در باره "گزار به دمکراسی در ایران" بر گزار گردید. تعداد وسیعی از سازمانها و احزاب مختلف آپوزیسون ایرانی و بخصوص سازمانها و احزاب متعلق به اقلیتهای ملی و قومی و زبانی بطور وسیعی در آین سمینار شرکت نمودند.
نوشته زیر ترجمه سخنرانی فرید مرشدی، نویسنده، شاعر و رمان نویس عرب اهوازی و نماینده حزب همبستگی دمکراتیک اهواز در سوئد میباشد. "حزب همبستگی" یکی از بزرگترین و فعالترین احزاب عربهای خوزستان در سطح داخل و در خارج از کشور میباشد. "حزب همبستگی" خود را حزبی فدرالیست و سوسیال دمکرات می داند و از اعضاء موئسس کنگره ملییتهای ایران فدرال میباشد
کنفرانس گزار به دمکراسی در ایران
استکهلم- 26 نوامبر 2008
فرید مرشدی – حزب همبستگی دمکراتیک اهواز
قبل از هر چیز اجازه میخواهم از جانب خودم و هیئت عرب اهوازی همراهم از کلیه تدارک دهندگان این کنفرانس، از حزب سبزها و دیگر احزاب و سازمانهای سوئدی که این فرصت را به من دادند و همچنین از کسانی که با دوراندیشی این موضوع و بحث مهم را مد نظر قرار داده اند، تشکر کنم.
من سعی خواهم کرد که برداشت خود و حزبم را از ریشه ها و دلایل مشکلات در ایران، عدم دمکراسی و شیوه گزار به دمکراسی و سپس ابعاد مشکلات اقلیت ملی و اتنیکی عرب ها را در ایران ارائه کنم.
عرب ها در ایران قسمتی از موزائیک و یکی از ملل تشکیل دهنده کشور ایران هستند. برخلاف باور کلی و بخصوص در کشورهای غربی، ایران تک ملیتی و یک کشور تشکیل شده فقط از ملت و قوم فارس نیست. در حقیقت، در مقایسه با کل جمعیت ایران، فارس ها خود اقلیتی هستند در کنار ملیت های دیگر – و بقولی این خود نعمتی است و میتواند عامل مثبتی باشد در جهت استقرار دمکراسی در ایران.
دو سوم یا حداقل 65% جمعیت 68 ملیونی ایران تشکیل شده است از ملت های کرد، آذری –ترک، عرب – بلوچ لر و ترکمن و غیره.
حال سوالی که طرح آن در اینجا شاید بجا باشد اینست که – علاوه بر مشکلات داشتن یک حکومت خودکامه در ایران، چرا ایران کشوری با انواع منابع، از منابع انسانی گرفته تا زیرزمینی و منابع معدنی و دیگر امکانات موجود، قادر نبوده که بتناسب موقعیت خود در مقایسه با دیگر کشورهای همجوار توسعه پیدا کند و از نظر سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، و نیز از دیگر جهات، هم چنان عقب مانده است؟
جواب کوتاه آن اینست که ایران دارای مشکل ساختاری در شیوه و در نهاد حکومت است - یا به عبارتی - با عدم تناسب شکل حکومتی با شرایط اقلیمی کشور مواجه بوده است.
بطور قطع یکی از دلایل عقب ماندگی این است که در یک کشور چند ملیتی و چند فرهنگی و چند نژادی و چند زبانی با وسعت جغرافیائی و با داشتن حکومت های محلی و غیرمتمرکز تاریخی؛ تلاش فزاینده ای شده و میشود تا این کشور به شکل مصنوعی به یک دولت – ملت و یک کشور همگن و همگرا تبدیل شود. هدف این تلاش آنست تا کماکان بعد از هشتاد سال – حاکمیت کشور همچنان در دست و به رهبری اریستکراسی و برگزیدگان نخبه قوم فارس باشد - بدون مشارکت سیاسی هیچ یگ از گروه های ملی و نژادی غیر فارس. یعنی حاکمیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، زبانی و تاریخی اقلیت فارس بر اکثریت ترک و عرب و کرد و بلوچ و ترکمن و لر وطالشی و گیلکی ...
برای قرن ها تا زمان سقوط سلسله قاجاردر 1925 ایران به شیوه سنتی فدرال و غیرمتمرکز به نام ممالک محروسه یا اتحادیه ایالات محافظت شده، حکومت می شده است، که در آن حداقل 6 مناطق خود مختار عربستان، کردستان، لرستان، آذربایجان، خراسان، بلوچستان و فارس وجود داشتند که ایالت خوانده می شدند. این مناطق و ایالات از استقلال تا حد بالایی بهرمند بودند. همچنین مناطق دیگری بودند که ولایت خوانده می شدند که باز خودگردان بوده ولی از استقلال کمتری برخوردار بودند. این شکل حکومت غیرمتمرکز با شرایط اقلیمی ایران و با وجود ملل و اقوام مختلف پراکنده در سراسر جغرافیای وسیع ایران تناسب و مطابقت داشته است.
بعد از پیروزی بلشویک ها در روسیه در سال 1917، در آن زمان قدرت برتر و رقیب روسیه، بریتانیا از ترس گسترش انقلاب سوسیالیستی به جنوب و احتمال به خطر افتادن منافع استعماری خود در هند، سیاست خود را عوض کرده و بریتانیا که تا ان زمان از مناطق خودمختار محلی و ایالت ها حمایت می کرد، یکباره از تاسیس دولتی مرکزی که به عنوان سدی میان روسیه سوسیالیست و منافع بریتانیا در هندوستان واقع شود، وارد عمل شد. بنا بر این و بدنبال این تصمیم جدید، هیاتی انگلیسی به ریاست اردشیر ریپورتر- انگلیسی ایرانی تبار و رئیس سازمان جاسوسی ام- آی 6 بریتانیا در ایران- شروع به جستجو دنبال شخصی نظامی کردند که بتواند به حکومت های خودمختار ایالتی در ایران پایان داده و قدرت مسلط مرکزی ایران را به نام دولت – ملت "مدرن" ایران و با شعار و ایدئولوژی ناسیونالیسم فارس در ایران تاسیس کنند. بدین سان نه فقط بعضی حکام محلی بلکه تمامیت ایران را بصورت یک مجموعه متحد، به حافظ و پاسدار منافع استعماری بریتانیا تبدیل کنند.
اکنون در جامعه امروز ایران، من فکر می کنم این مجموعه اقلیت های ملی – اتنیکی غیرفارس و اقلیت های دینی از یکطرف، همراه با زنها (که تنها نصف حقوق قانونی دارند) از طرف دیگر، جزو مهمترین اجزاء جامعه هستند که بیشترین تبعیض بر آنها روا شده و سعی شده و میشود تا این دو رکن اساسی جامعه را یا با توسل به قانون شرع و یا بزور اسلحه، از مشارکت در حاکمیت سیاسی بی بهره و محروم نمایند.
حکومت های کنونی و پیشین پس از بقدرت رسیدن، هر دو این عوامل مهم و دو بخش اصلی جامعه را از قدرت سیاسی خارج ساختند (در مورد ملیتهای غیر فارس با محو زبان و فرهنگ و تاریخ آنها از صحنه سیاسی و استفاده از رسمی اعلام کردن تنها زبان و فرهنگ و تاریخ فارس، و در مورد زنان با وضع و اجرای قوانین تبعیض جنسی). هردو این رکن، یعنی زنان و ملیتهای غیرفارس را عمداً عقب مانده و بدون آمورش نگاه داشته اند. اقلیت های ملی و نژادی غیرفارس حق تکلم به زبان مادری خود و حق ممارست فرهنگ و مذهب خود را ندارند و تاریخ آنها عمداً بوسیله حکومت مرکزی مسخ میشود و به طور کلی به عنوان شهروند درجه دوم با آنها برخورد می شود - آنها در معرض از دست دادن هویت خود و مسخ و آسیمیله شدن اجباری و فارس شدن اجباری هستند. بنابراین شاهد حکومت اقلیتی بر اکثریت هستیم. تمام قوانین کشوری بر این مبنا وضع شده و میشود تا کماکان این برتری زبانی و فرهنگی و تاریخی حفظ شود – یعنی تمامیت خواهی و دیکتاتوری بطور ساختاری نهادینه شده است - و این آن چیزی است که من فکر می کنم یکی از علل اصلی و ریشه مشکلات اجتماعی و دلیل عدم استقرار و پویائی آزادیهای اجتماعی و سیاسی و عدم وجود عدالت اجتماعی در ایران بوده است. تا متحول شدن این پدیده و ایجاد تغییر در این معادله قدرت سیاسی – وضعیت موجود پابرجا خواهد بود که مانع اصلی گزار به دمکراسی میباشد.
مورد بخصوص ملت عرب در ایران
در میان اقلیت های سرکوب شده، عرب های اهوازی با بدترین شرایط مواجهند. عدم رعایت حقوق بشر به شکل گسترده ای موجود است. در دو سال گذشته در اقلیم اهواز یا استان خوزستان، شاهد اعدام علنی قریب حداقل 30 نفر، دستگیری ها و بازداشت های وسیع شکنجه، و کشتار حداقل 131 نفر در تظاهرات مسالمت آمیز و در اعیاد و جشن های ملی، بازداشت بیش از ده ها هزار نفر و حتی حبس زنان همراه با کودکانشان در سنین 2 و 4 سال، به اضافه پاکسازی قومی بیش از یک ملیون عرب اهوازی در ایران بوده ایم.
هم اکنون که من صحبت می کنم حکومت ایران اقلیم خوزستان را محاصره نظامی کرده است و با بسیج و یورش وسیع با استفاده از نیروی پاسدار و ارتش و بسیج حتی افراد کاملاً غیرسیاسی را فقط بدلیل عرب بودن آنها و صرف شک و عدم اعتماد و اطمینان به آنها، روانه زندان میکنند. روزانه صدها نفر را بدین گونه بازداشت و حبس میکنند.
عرب های اهوازی بومیان و ساکنان اصلی جنوب غرب ایران میباشند. این منطقه در طول تارخ حداقل چهار هزار ساله بنام اقلیم الاهواز و یا منطقه اهواز خوانده میشده است، مورخین قبل و بعد از اسلام، عربهای بومی و ساکنان اصلی این منطقه را عربهای اهوازی میخوانده اند. علاوه بر آن جمعیت عرب در دیگر نقاط ایران پراکنده و خارج از خوزستان (اقلیم اهواز) و بخصوص در سراسر حاشیه بنادر و جزایر جنوبی خلیج نیز موجود میباشند. این منطقه که مرزهای طولانی با عراق دارد در تقسیمات کشوری برخلاف اراده و خواست مردم عرب بومی استان، خوزستان نامیده شده است. عرب های اهوازی از هزاران سال قبل با هویت های مستقل خود با عناوین و نامهای عشایری و طوایفی خود با داشتن پرچم عشایری خود بصورت خودگردان و خودمختار به کشاورزی و دامپروری و کشت خرما و ماهیگیری در این مناطق می زیسته اند.
ملت عرب و یا عرب های اهوازی در مقایسه با کل جمعیت، اقلیتی زبانی، بومی، نژادی و ملی در ایران است که البته در خود استان، علیرغم سعی حکومت مرکزی در تغیر دموگرافیک جمعیتی بضرر آنها، کماکان اکثریتی بیش از 70 در صد میباشند.
در اوائل قرن شانزده و بدستور شاه اسماعیل صفوی در سال 1502 اقلیم الاهواز به عربستان – یعنی اقلیم محل سکونت عربها- خوانده شد و از آن زمان تا سال 1936 که رضا شاه نام عربستان را به خوزستان برگرداند- این منطقه جغرافیائی در تمام مدارک و مکاتبات رسمی دولتی در ایران و در سطح بین المللی عربستان نامیده می شده است.
اگر چه حکومت ایران هیچ آمار جمعیتی ارایه نکرده است، ولی بنابر تحقیقات وسیع و فراگیر سه دهه گذشته بوسیله محققین محلی و با استفاده از آمار انتخابات 25 سال گذشته در ایران،عرب ها حدوداً شامل 10% جمعیت در ایران هستند یعنی بین حداقل 7 تا 8 ملیون نفر. از این جمعیت کل عرب در ایران باز بنا آمار انتخاباتی مجلس و انتخابات شورای شهرهای خوزستان - حداقل 4.5 تا 5 ملیون عرب در اقلیم الاهواز یا خوزستان زندگی می کنند که برای قرنها عربستان خوانده می شده و همانطور که قبلاً گفتم از زمان صفوی در قرن 16 تا سال 1936 به این نام خوانده میشده است. نام عربستان را بدون مشارکت و یا همه پرسی و علیرغم میل و خواسته خود مردم بومی عرب به دلایل شونیستی و برای محو هویت عربی ساکنان آن ، به نام فارسی خوزستان (!!) تغییر و تعویض کردند. اطلاق نام عربستان به منطقه که بیشتر مناسب با شرایط اقلیمی و قومی نزدیک است، با نامگذاری تاریخی و سنتی بیشتر خوانائی دارد آنچنانکه هم اکنون به محل سکونت کردها کردستان، محل سکونت بلوچها بلوچستان، محل سکونت لرها لرستان، محل سکونت سیستانی ها سیستان و محل سکونت ترکمن ها ترکمنستان اطلاق میشود.
سیاحان عرب، ایرانی و خارجی در سیاحتنامه های خود - پیش و پس ار اسلام- نیز این منطقه را به نام عرب های اهوازی یا اهوازی های عرب میخواندند. در تواریخ و متن فرهنگی و اشعار و قصاید محلی، عرب های اهواز نیز منطقه خود را اقلیم الاهواز مینامیده اند. قابل توجه است که در بین بعضی سازمانهای سیاسی عرب نیز در مورد اسم اهواز و یا احواز اختلاف نظر و تفسیرات مختلفی وجود دارد. ولی این یک مقوله داخلی است که به سهولت با انتخاب هیئتی از اکادمیسین ها و مورخین محلی عرب اهوازی با دادن مدت معینی برای پژوهش، این مسئله و اختلاف کاملاً روشن خواهد شد و مورد قبول همگان قرار خواهد گرفت.
اهوازی ها بطور تقریبی حدود 70% شیعه و 30% سنی هستند.از لحاظ تاریخی این جامعه بومی عرب در تمام دوران حکومت های گذشته، از قدرت کنار گذاشته شده و بر علیه آنان تبعیض انجام گرفته است.
در حالی که سرزمین عرب های اهوازی 90% بودجه ایران را تامین می کنند، هیچکدام از این ها به عرب های اهواز تخصیص داده نشده، آنها عقب مانده و فقیرو بیسواد نگاه داشته شده اند. نرخ بی سوادی 4 برابر و نرخ بیکاری 6 برابر میانگین سراسری ایران است.
امسال لایحه ای در مجلس شورای اسلامی پیشنهاد شد که به خوزستان 1.5% بودجه نفت تخصیص یابد، که این لایحه برای سومین بار در مجلس رد شد.
زبان فارسی بعنوان تنها زبان رسمی بر مردم عرب اهواز تحمیل شده، که نتایج اسف بار آن با افت شدید تحصیلی در سطح دانش آموزان عرب همراه بوده است. بنا به پژوهشهای فعالین عرب با استفاده از آمار و منابع دولتی، دانش آموزان عرب درطول دوره دبستان بعلت ناماًنوس بودن زبان غیر بومی فارس 30% ترک تحصیل کرده - و در طول راهنمایی 50% ترک تحصیل و در طول دبیرستان 70% افت و ترک تحصیل داشته اند- به عبارتی - از هر چهار دانش آموز عرب که به مدرسه میرود فقط یکنفر موفق به اخذ دیپلم دبیرستان میشود و سه نفر بعلت عدم تدریس به زبان مادری ترک تحصیل و بی سواد و یا کم سواد بار میایند. که این خود البته معضل جامعه خواهد بود و از همه مهمتر جوانان عرب را با ضعف مزمنی در رقابت در سطح کلان جامعه مواجهه میکند. قابل توجه است که از 4 دانش آموز فارس که به مدرسه میرود 3 نفر دیپلم میگرد و فقط یک نفر ترک تحصیل میکند. یعنی عکس دانش آموزان غیر فارس.
بنا به آمار و داده های استانداری خوزستان، 80% از دانش آموزان عرب در این استان از سوء تغذیه رنج می برند.
در ده سال گذشته، با هدایت بالاترین مقامهای جمهوری اسلامی ایران بیش از 500 هکتار از زمین های کشاورزی عرب های بومی اهواز را مصادره کرده و به ساکنین جدید غیربومی فارس داده اند. طرحی که برای تغییر دموگرافیک و تغیر ساختار نژادی و بومی استان طراحی شده است .
بنابر گزارش آقای میلون کوتاری؛ فرستاده ویژه سازمان ملل که از خوزستان در تابستان 2005 دیدن کرده است، اظهار میدارد که وقی شما از اهواز دیدن می کنید، با یک شرایط بسیار بد حاشیه نشین ها مواجهه میشوید - هزاران نفر در کنار فاضل آب های بدون سرپوش و باز و بدون بهداشت و هیچ گونه دسترسی به آب سالم آشامیدنی، برق و گاز زندگی می کنند.
او همچنین گفت "یکی دیگر از مشکلات عمده در خوزستان تلاش دولت ایران برای ساختن شهرهای جدید و آوردن جمعیت جدید غیربومی از استان های دیگر است - برای مثال شهر جدیدی به نام شیرین شهر وجود دارد که جمعیت آن از استان یزد که غیرعرب هستند آورده شده اند". آقای کوتاری افزود "ما 20 کیلومتر از این شهر دور شدیم و به جایی رسیدیم که پروژه های عظیمی در حال اجرا بود: پروژه های نی شکر و پروژه های دیگر در کنار رودخانه. با اعداد تخمینی که ما دست یافتیم 200000 تا 250000 خانوار عرب از روستاهایشان، برای اجرای این پروژه ها جابجا شده اند. و سوالی که در ذهن من می آید این است که چرا این پروژه ها در زمین عرب ها ساخته شده که در اینجا برای نسل ها خانه داشتند و زندگی می کردند؟ من از مسئولین رسمی پرسیدم از کسانی که با آنها بودم پرسیدم و گفتم هنوز در خوزستان زمین های دیگری هست که این پروژه ها می توانست آنجا باشد که این جابجایی را حداقل کند"
www.irinnews.org
پاک سازی قومی توسط حکومت احمدی نژاد با ایجاد منطقه نظامی و صنعتی 155 کیلوتر مربعی اروند آزاد در کنار مرز عراق و در قلب زمین های عربی سرعت بیشتری یافته است. روستاها به کلی ریشه کن شدند که بجای آنها پروژه های پتروشیمی و نظیر آن با کمک سرمایه گذاری سنگین شرکت های چینی احداث کنند.
در مدارکی که در سال 2005 از دولت ایران به خارج درز کرد، در کنار دیگر توصیه ها، دولت به ادارات دولتی و نظامی بخشنامه سری زیرا صادر میکند که بموجب آن میباست :
1. جمعیت عرب های خوزستان باید به یک سوم در ظرف 10 سال تقلیل یابد.
2. باید ساکنین ترک و آذری به جای عرب ها با زور جایگزین شوند.
3. عرب ها را باید در شهرهای تهران و اصفهان و تبریز اسکان داد.
4. آثار اثبات تاریخی این قومیت عرب باید از ریشه نابود شوند و تغییر نام تمامی اسامی باقی مانده عربی در روستاها و شهرها و مناطق و خیابان ها به اسامی فارسی باشد.
5. افرادی که عرب هستند برای اجرای این قانون باید به کار گرفته شوند.
6. قانون جدید در مورد جایگزینی اجباری جمعیت دانشجویی و شهری و معلم ها و نیروهای نظامی وامنیتی و دیگر فارس ها به استان خوزستان به ضمیمه پیوست است.
آین بخشنامه دولتی به امضاء محمد ابطحی رییس دفتر رییس جمهور ایران در زمان خاتمی به وزارت اطلاعات – وزارت داخلی و وزارت توسعه شهری و وزارت ارشاد اسلامی فرستاده شده است.
سال گذشته حزب الوفاق، یک حزب اصلاح طلب قانونی عربی که برای برابری حقوق فرهنگی و سیاسی و اقتصادی تلاش می کرد و توسط نخبگان عرب ایجاد شده بود، ممنوع شد و تمامی رهبران و کادرهای آن بازداشت و بعضاً به اعدام هم محکوم شدند و حکومت تنها راه قانونی را برای درخواست حقوق عرب های اهوازی مسدود کرد.
اکثریت مردم عرب اهوازی بر این باور هستند که نمی توانند به حکومت ایران برای به دست آوردن حقوق برابری خود اعتماد کنند.
از زمان اجرای فاز یک برنامه پاک سازی نژادی با عنوان آمایش سرزمینی در سال 1999؛ 2/1 ملیون نفر عرب اهوازی به اجبار جابجا شده و بجای آنها 5/1 ملیون نفرفارس غیربومی، به هزینه دولت در شهرهای رامین 1 و 2 و شیرین شهر در شهرهای عرب های خوزستان، جایگزین شده اند.
هدف اصلی این طرح توسط حکومت اسلامی ایران نابودی هویت عربی، فرهنگ زبان و رسوم عرب های خوزستان میباشد.
رژیم ایران بر رودخانه های کارون و کرخه سدهایی را برپا کرده و آب آنرا به استان های غیرعرب اصفهان و یزد منحرف کرده است، در حالی که خوزستان از کمبود آب آشامیدنی رنج می برد.
فرماندار خوزستان و تمامی مسئولان سیاسی و نظامی و امنیتی، شهردارها و مامورین متوسط حکومت بصورت عمده از میان غیرعرب ها انتخاب میشوند. این کنار گذاشتن جمعیت عرب وقتی روشن تر مشود که ما بدانیم اقتصاد ایران یک اقتصاد دولتی است و بزرگترین کارفرما خود دولت است.
ماموران حکومت در خوزستان از ثبت نام های عربی و صادر کردن شناسنامه برای اطفال عربی که تازه به دنیا امده اند و اسامی غیرفارس یا غیرشیعه دارند، سر باز می زنند.
نام شهرها، روستاها و رودخانه ها و دیگر مناطق جغرافیایی مهم، در زمان پهلوی، از عربی به فارسی تغییر پیدا کرد. در حالی که این نام های تاریخی عربی از قرن ها بر آن مناطق اطلاق می شده است.
دلایل بسیاری در دست است که نشان میدهد فقر در منطقه اهواز به دلیل سیاست های نژادپرستانه رسمی دولت ایران است که اخیراٌ به شکل گسترده ای به پاک سازی قومی و سرکوب گسترش یافته است.
بنابر گزارشات سازمان عفو بین الملل و بی بی سی و سازمان دیده بان حقوق بشر در 15 فوریه سال 2005 در شهر اهواز نیروهای امنیتی ایران به سوی هزاران نفر از تظاهرات کنندگان صلح آمیز مردم عرب آتش گشودند و حداقل 61 نفر، شامل زن، کودک و مرد را کشتند و 1800 نفر را دستگیر نمودند. بنابر گزارشات سازمان عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر و دیگر سازمان های حقوق بشر اهوازی، گزارشاتی مبنی بر اعمال همه جانبه و سیستماتیک شکنجه وجود دارد و هرکدام از این سازمانها فراخوان و درخواست های سریعی برای آزادی زندانیان و توقف شکنجه و اعتراض علیه عدم نگاهداری مناسب و بدرفتاری و بازداشت های خودسرانه، در چند مرحله صادر کرده اند.
در زمان شورش مدنی (انتفاضه) 15 آوریل سال 2005 بنا به گزارش سازمان عفو بین المللی حداقل 51 نفر کشته و بیش از 160 نفر ناپدید شده اند که باور میشود که کشته شده اند، بیش از 2500 نیز بازداشت شده اند.
حضار محترم – فقط در 18 ماه گذشته 26 نفر بصورت رسمی با اعلان در جراید در ملاء عام در اهواز اعدام شده اند - از جمله انها شهید زامل باوی ات که در 30 ژانویه امسال در اهواز بدار آویخته شد. قابل تذکر است که همراه ما و در این سالن دو برادر قهرمان شهید زامل باوی، آقایان عماد و محسن باوی برادران زامل باوی در این جلسه هستند – عماد و محسن بعد از اعدام برادرهایشان بعد از سالها زندان و شکنجه بطور غیرقانونی از ایران خارج شده و دو ماه پیش به سوئد پناهنده سیاسی شدند. سه برادر دیگر آنها هنوز در زندان میباشند.
در طرف دیگر این سرکوب ها آگاهی و بیداری ملی عظیمی است که در میان اقلیت های ملی و قومی غیرفارس خارج از حکومت، به علت انقلاب انقورماتیک و گسترش وسائل ارتباطات و ماهواره و اینترنت، بوجود آمده است.
عرب های اهواز از طریق ماهواره کانال هایی مانند الجزیره و دیگر شبکه های تلوزیونی را مشاهده میکنند و زندگی مردمان عرب را در کشورهای کویت و سعودی و امارات را می ببینند و با زندگی خود مقایسه میکنند که چگونه انها از نفت بهره مند هستند و عرب ها در ابران در بدترین شرایط زندگی میکنند. آنها آگاه میشوند که از 32 منطقه نفتی در ایران 28 منطقه در استان آنها واقع شده است و حدود 2200 حلقه چاه – از 2400 حلقه چاه نفت ایران- در منطقه اهواز وجود دارد. این چاه ها حدود 40 درصد تولید اوپک را تامین می کند. برای عرب های اهواز نفت چیز لعنت شده ای است که فقط عامل بدبختی و عامل از دست دادن زمین هایشان بوده است. بیش از 90 درصد بودجه نفت ایران از زمین های زیر پای عرب های اهواز می آید.
بنابراین هر راه حلی برای آینده ایران و حل مشکل مزمن دیکتاتوری داخلی و گزار به دمکراسی باید شامل به رسمیت شناختن حاکمیت ملی عربها در مناطق خود در ایران و نیز تمامی ملیت های رانده از حکومت همراه باشد.
من و حزبم بر این باور هستیم که امید گزار به دمکراسی فقط از طریق یک ایران فدرال و دموکراتیک و صلح آمیز و سکولار و در ایرانی که یک عضو متعهد جامعه بین المللی بوده، میسر و کاملاً امکان پذیر است که در آن تمامی گروه های نژادی و ملی و قومی و دینی با اتحاد و با شرکت مساوی در آینده سیاسی کشور داشته باشند. من بر این باور هستم که این تنها راه خروج از بحران کنونی میباشد - راه دیگر این است که در انتظار آینده ای نامطمئن باشیم.
|