بررسی سایه های جمهوری مهاباد
گفتگو با کاک جلیل گادانی
محمدرضا اسکندری
•
در این قسمت از بررسی سایه های جمهوری مهاباد محمدرضا اسکندری با کاک جلیل گادانی متولد مهاباد که شصت سال است با حزب دموکرات کردستان ایران همراه است، گفتگو کرده است. کاک جلیل گادانی خود شاهد بسیاری از حوادث جمهوری مهاباد بوده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۵ دی ۱٣٨۷ -
۴ ژانويه ۲۰۰۹
در رابطه با سایه های جمهوری مهاباد سری به فرانسه زدیم تا با آقای جلیل گادانی متولد ۱۲/۱۲/۱٣۱۲ در شهرستان مهاباد گفت و گویی داشته باشم. آقای گادانی فعالیت سیاسی خود را از خرداد ماه سال ۱٣۲۷ در حزب دمکرات اغاز کرد. بیش از ۶۰ سال است که رهرو این حزب می باشد. وی حدود ۱٣ سال را در زندان بسر برده است و دو بار تا پای اعدام رفت. علاوه براین چند سال هم در تبعید بسر برده است و قریب ۶ سال کادر مخفی حزب بوده است و اینک قریب ۲٨ سال است که با رژیم جمهوری اسلامی ایران در پیکار سیاسی ـ نظامی هستند. بسیاری از مراسمـــات کومه له ژـ ک را دیده و بعدا" ناظر اغلب صحنه های تشکیل جمهوری کردستان و فعالیت آن جمهوری در شهر مهاباد بوده است. آقای گادانی سه جلد کتاب در مورد حزب دمکرات کردستان آماده و چاپ کرده اند، دو جلد بنام، پنجاه سال خه بات و کتاب سوم بنام، با نه بێته درۆی پاش مردوو، در جلد اول، پنجاه سال خه بات، باختصار در مورد کومه له ژـ ک و نیز تشکیل حزب دمکرات کردستان و تاسیس اولین جمهوری کردستان مطالبی نوشته اند. عده ای نیز در نوشته ها و تزهای دانشگاهیشان به آنها استناد نموده اند.
خاطرات و تجربیات کاک جلیل گادانی قسمتی از تاریخ معاصر کرد است. تلاش من این است در رابطه با جمهوری مهاباد، تجربیات، شنیده ها و اطلاعات وی را در اختیار همگان قرار دهم.
آقای گادانی جمهوری مهاباد حاصل تجربه ذهنی چه کسانی بود و آیا از طرف کشورهای غربی حمایت می شد؟
تشکیل جمهوری مهاباد حاصل تجربه سالیان دراز مبارزه ملت کرد در بخشهای مختلف کردستان و بویژه روشنفکران کرد پس از رهائی از چنگال خونین رضاشاه پهلوی و استفاده از فرصتی بود که در این منطقه پیش آمده بود. حزب دمکرات کردستان به رهبری قاضی محمد، این اندیشه را شکل داد و جامه عمل پوشاند. قبل از تشکیل جمهوری در مهاباد در بخش کوچکی از اتحاد جماهیر شوروی در منطقه ای حدفاصل میان آذربایجان و ارمنستان جمهوری کوچکی بنام جمهوری سرخ، در لاچین تشکیل شده بود که بدست استالین منحل گردید.
جمهوری کردستان نه تنها از طرف کشورهای غربی آنزمان حمایت نمی شد بلکه دو دولت غربی امریکا و بریتانیا در عدم استقرار جمهوری و نهایتا" بازیافتن تسلط حکومت مرکزی بر منطقه کردستان آزاد نقش موثر داشتند و از طریق عوامل خود و حکومت تهران هم جمهوری کردستان و هم اتحاد جماهیر شوروی را تهدید می کردند، بالاخره در اثر خدعه و نیرنگ هایشان جمهوری کردستان از هم پاشید.
آیا رهبران جمهوری مهاباد واقعا دیدگاه تجزیه طلبی داشتند؟
در کلیت خود وانمود می شد که اگر عدالت واقعی و حتی مغایر قانون اساسی آنزمان و تاسیس انجمن های محلی پیش بینی شده در آن قانون تطبیق و پیاده می شد، کردها موافق جدائی از ایران نیستند. حتی پیشوا قاضی محمد در چند مصاحبه نیز به این مسئله اشاره فرموده بودند.
ولی به نظر من به چند دلیل زیر ملت کرد از انجاکه تحت شدیدترین ستم ها از جانب حکومت های ایران ترکیه و همچنین عراق و سوریه (دو حکومت جدیدالتاسیس) قرار گرفته بودند آماده نبودند زیر سلطه این حکومت ها بمانند: دلایل مورد نظر من برای ثبوت این ادعا بشرح زیرند.
۱ـ تصویب و بر افراشتن پرچم کردستان در روز ۲۶/۹/۱٣۲۴ طی مراسم باشکوه و رسمی با حضور هزاران نفر و نصب آرم حزب دمکرات کردستان در وسط آن، این آرم در اولین کنگره حزب بتصویب رسیده بود.
۲ـ اسم حزب (حزب دمکرات کردستان) در همان کنگره اول به تصویب رسیده بود و نام ایران بعدها در کنگره سوم حزب پس از سی سال به آن افزوده شد.
٣ـ سخنرانی پیشوا قاضی محمد در روز اعلام جمهوری ۲/۱۱/۱٣۲۴ در میدان چوارچرا، که عینا" در روزنامه کردستان آنزمان چاپ شده و این روزنامه ارگان رسمی حزب بوده، گرایشات ملی بسیار واضحی را نشان می دهد.
۴ ـ اعلام جمهوری در چهارچوب حکومت پادشاهی نمی گنجد و دلیل از همه بارزتر این مدعاست که چرا اسم این حکومت "جمهوری کردستان" بود. به گمان من صرفا" به منظور جدائی بوده است.
۵ـ همانروز اعلام جمهوری کردستان ۲۰ هزارنفر از شرکت کنندگان متینگ خواستار آزادسازی هر چه زودتر بخشهای دیگر کردستان هستند و این قطعنامه در روزنامه شماره ۱۱ کردستان بچاپ، رسیده است.
۶ـ پس از تشکیل کابینه جمهوری کردستان هیچکدام از تابلوها و مهرهای رسمی وزارتخانه ها و ادارات جمهوری کردستان واجد نام ایران و اصطلاح خودمختاری نبودند. علاوه بر اینکه خودم این دو واژه را بر هیچ تابلوئی ندیده ام دراسنادی هم که برای نمونه به انها استناد شده و جزء مکاتبات آنزمان به شمار می آیند بچشم نمی خورد.
حضور مصطفی بارزانی و نیروهایش در ایران، چه نقشی در ساختار جمهوری مهاباد داشتند؟
بارزانی ها تحت فشار نیروهای عراقی و هواپیماهای بریتانیایی از مرز اشنویه وارد خاک کردستان شرقی شدند و مورد استقبال مردم قرار گرفتند. حزب دمکرات کردستان نیز برای اسکان آنان تلاش فراوان نمود. بارزانی های جنگجو خود مقداری سلاح داشتند. جمهوری کردستان نیز انها را بهتر و بیشتر تسلیح کرد. ملامصطفی را درجه ژنرالی بخشید و عده ای از افسران کرد عراقی که قبلا" عضو حزب هیوا بوده و بعدا" به شورش بارزان پیوسته بودند با درجات ارتشی خود به خدمت در نیروی پیشمرگ جمهوری کردستان گماشت و مردان و جوانان جنگجو را نیز روانه آموزشگاه نظامی کرد و بعداز انکه دوره آموزشی را بپایان رساندند. اکثر آنان روانه جبهه های سقز و سردشت و تکاب شدند و دلاوری ها از خود نشان دادند. می توان گفت فرماندهان نظامی که همراه انان بودند، نقش موثری در تشکیل نیروهای مسلح جمهوری داشتند و خود ملامصطفی یکی از فعالترین و صادقترین ژنرال های کردستان بود و برخلاف بعضی عشایر دیگر منطقه تا آخرین لحظه به جمهوری کردستان و شخص پیشوا قاضی وفادار ماندند.
جمهوری مهاباد توسط کدام دولت در ایران سرکوب شد و چه دولتهای خارجی هم در این زمینه همگام و همراه دولت وقت ایران بودند؟
در اساس حکومت شاهنشاهی به هیچ وجه نمی توانست جمهوری کردستان را تحمل کند. برای اضمحلال آن جمهوری نوپا به هزاران نیرنگ و دروغ دست زدند. دولت قوام السلطنه با فریبکاری تمام و وعده دادن نفت شمال به استالین آن کشور را که تا حدی نقطه امید جمهوری کردستان و حکومت ملی آذربایجان بود، فریب داد. تهدید بریتانیا و امریکا برای تخلیه بقیه نیروهای شوروی از آذربایجان نیز عوامل مهمی بودند. تحریک عشایر از طرف کنسول خانه بریتانیا در تبریز و حتی به روایتی توزیع اسلحه در میان آنها و از سوی دیگر کاربرد اولین بمب اتمی امریکا در هیروشیما و ناکازاکی ژاپن و وحشت شوروی از این رویداد فاجعه بار، هم در این فعل و انفعالات بی تاثیر نبود. مسلما دولتهای همجوار ایران اگر مستقیما وارد عمل نشدند، غیرمستقیم از طریق دیپلماسی از یورش ارتش به آذربایجان و سپس به کردستان استقبال کرده اند. زیرا این دولت ها مدام برای کارشکنی کردها اتفاق نظر دارند و این امر هنوز چشمگیر و واضح است.
ملی گرایان آن زمان از جمله دکتر مصدق و سایرین در رابطه جمهوری مهاباد و سرکوب آن توسط رژیم پهلوی چه موضعی داشتند؟
در میان ملی گرایان با توجه باینکه طیف فکریشان متفاوت بود نمی توان به گونه واضح و قطعی اظهارنظر کرد، ولی کسانی بوده اند که در اروپا تحصیل کرده و کم و بیش با سیستم چندملیتی و دموکراتیک آشنائی داشتند. هر چند احتمال دارد افرادی چون دکتر محمد مصدق که بعدها نیز در زمان نخست وزیری خود گامهای مثبت برداشت، علاقمند به حل مساله اقلیت های قومی بگونه ای بودند که تسلط حکومت مرکزی محفوظ باشد. ولی به باور من هنوز بسیاری از ملی گرایان مساله یک ملت بودن و یک خاک بودن در ایران را کماکان وحی منزل و لاتغییر می پندارند و عقیده چندانی بحقوق نه تنها ملیت های مختلف ایران ندارند، بلکه مخالف سرسخت واژه ملیت ها هستند و برای اقوام (بقول خودشان) نیز هیچ حق و حقوقی قائل نیستند. اغلب آنان موئید اقدامات حکومت مرکزی بودند و از هیچکدام از احزاب آنزمان بخصوص ملی گرایان سندی دال بر محکومیت سرکوب جمهوری کردستان و اعدام ها در دست نیست و اعتراضی به کشته شدن بیش از ده هزار نفر آذربایجانی در جنگ های داخلی نیز نکرده اند که بیشتر آنان از طرف نیروهای حکومتی بصورت گروهی تیرباران شده اند. تا جائی که من میدانم هنوز هم تا در کردستان صحبت از آزادی و دمکراسی می شود در راستای رهائی ایران از چنگال خونین آخوندیسم که هزاران نفر در سنگر آزادیخواهی جان باخته اند. آماده اعتراف بمبارزه بر حق ملت کرد نیستند و شونیزم فارس کماکان هر حرکت آزادیخواهی را نه تنها در کردستان بلکه در همه نقاط ایران از ناحیه هر یک از ملیت ها را با انگ تجزیه طلبی مخدوش و محکوم می کنند.
چرا قاضی محمد و یارانش وقتی که شکست را حتمی می دانستند با وجود خطر اعدام باز هم در مهاباد ماندند؟
قاضی محمد خیلی راحت می توانست مانند پیشه وری و عده دیگر از سران فرقه دمکرات و حکومت ملی آذربایجان هم به کشور همجوار برود، هم از طرف روسها وسایل لازم مهیا می شد و پیشنهاد هم کرده بودند که به شوروی برود. لیکن قاضی محمد خود را مبعوث مردم در این سمت می دانست و به مردم کـرد قول داده بود تا آخرین نفس در کنارشان بماند.
از طرف دیگر کشتار فاجعه بار بیش از ده هزار نفر در آذربایجان و وقوع چنیین وضعیتی در غیاب پیشوا در کردستان نیز احتمال می رفت. از طرف دیگر بارزانی اصرار بسیار ورزید تا پیشوا را همراه خود ببرد ولی او با وجدان راحت مرگ شرافتمندانه را بیشتر بخاطر حفظ آرامش در کردستان و جلوگیری از کشتار جمعی مردم از طرف رژیم پهلوی را پذیرفت.
پیشوا به شهادت رسید ولی با طرح حقایق در دادگاه و برشمردن ستمهایی که از طرف حکومت مرکزی و ارتش شاه بر ملت کرد و سایر مردم کشور اعمال شده بود و همچنین با نشان دادن آنهمه از خود گذشتگی و بزرگواری نام خود را در تاریخ مبارزه ملت کرد جاویدان کرد.
چرا کردهای اهل تشیع؛ در جریان قاضی محمد حضور و تاثیر زیادی ندارند؟
در آن شرایط رابطه و آمد و رفت در میان شهرهای کردستان بسیار کم بود. حکومت پهلوی نیز این محدودیتها را بیشتر کرده بود و مضافا سعی کرده بود اختلاف بین شیعه و سنی را تشدید کرده و خود از آن بهره برداری بیشتر بکند. گذشته از آن در موقعیت آن زمانی احساس ملی در آن مناطق بسیار ضعیف بـوده و تحت الشعاع احساس مذهبی قرار گرفته بود.
بی گمان اگر جمهوری کردستان دوام بیشتر پیدا می کرد پس از اندک مدتی مساله ملی و آشنایی شهروندان کرد شیعه مذهب دستخوش تغییرات چشمگیر می شد، همانطور که در سال های اخیر به سبب مراودات بیشتر در میان شهرها و روابط روز افزون بین قشر جوان، دانشجو و روشنفکران کرد احساس ملی بشدت تقـویت شده و گاهی اوقات ملاحظه می شود که آنها نیز برای هرنوع فداکاری در راه نیل به حقوق ملی در جنبش ملی شرکت مستقیم دارند و طی سال های اخیر در این راه صدها قربانی داده اند، من بر این باورم که باید احزاب ملی بیشتر در آن مناطق به فعالیت بپردازند و این امر از ضرورت های مبرم است. بدیهی است که میدیای کرد به خصوص تلویزیون ها در این رابطه می توانند نقش بسیار مهمی ایفا نمایند.
mreskandari@gmail.com
|