روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲٣ دی ۱٣٨۷ -
۱۲ ژانويه ۲۰۰۹
حسین شریعتمداری مدیر روزنامه «کیهان» در سرمقاله دیروز این نشریه: «زمین گیری در میدان پیروزی روی کاغذ!» نوشته است: «شاید تعجبآور باشد ولی به آسانی قابل اثبات است که برخلاف آنچه ظاهراً اتفاق افتاده و در سند رسمی شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز ثبت و اعلام شده است، آمریکا به قطعنامه ۱٨۶۰ شورای امنیت درباره فاجعه غزه رأی «ممتنع» نداده است، بلکه با این رأی به ظاهر ممتنع، ذوقزدگی خود از صدور این قطعنامه را پنهان کرده است. این نکته با مراجعه به متن قطعنامه ۹ مادهای ۱٨۶۰ به وضوح قابل درک است، چرا که قطعنامه یاد شده آنگونه که خواهد آمد، دقیقاً و بیکموکاست درپی تأمین اهدافی است که رژیم اشغالگر قدس علی رغم حملات وحشیانه هوایی به غزه و موشک پرانی و نهایتاً آغاز جنگ زمینی توان دسترسی به آن را نداشته است. بنابراین قطعنامه ۱٨۶۰ نه فقط نمی تواند با مخالفت آمریکا روبرو شود بلکه مطلوب و ایده آل آمریکا و متحدانش نیز هست و از این روی رأی ممتنع آمریکا به قطعنامه تنها با انگیزه پنهان کردن ذوق زدگی خود و تظاهر به عدم رضایت کامل! از آن قابل توجیه است و اما...
۱ـ قبل از پرداختن به مفاد قطعنامه گفتنی است که هرچند فشار بیسابقه افکار عمومی جهانیان علیه جنایات وحشیانه رژیم «کودککش» صهیونیستی و اصرار بیوقفه آنان برای توقف این نسلکشی در صدور قطعنامه ۱٨۶۰ بیتأثیر نبوده است ولی باید توجه داشت که قطعنامه یاد شده ۱۴ روز بعد از حمله وحشیانه و مداوم صهیونیستها به غزه صادر شده و طی این دو هفته نه رژیم صهیونیستی، نه آمریکا و متحدانش و نه شورای امنیت سازمان ملل کمترین توجهی به افکار عمومی جهانیان نداشتهاند و تنها بعد از آغاز حمله زمینی اسرائیل ـ به عنوان آخرین حربه ـ و ناکامی صهیونیستها در سرکوبی مقاومت، شورای امنیت سازمان ملل به فکر صدور قطعنامه و توصیه به آتشبس افتادهاند! بنابراین قطعنامه ۱٨۶۰ را از این زاویه میتوان با قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت در جنگ ٣٣ روزه اسرائیل با حزبالله لبنان مقایسه کرد. چرا؟!
۲ـ قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل برای پایان دادن به جنگ ٣٣ روزه لبنان ـ تابستان ۲۰۰۶ ـ هنگامی صادر شد که شکست رژیم صهیونیستی در مقابل حزبالله قطعی شده بود. اولمرت در نشست مشترک و محرمانه با سران پنتاگون، مقامات سیا و رئیس جمهور آمریکا ـ آنگونه که بعدها در گزارش کمیته وینوگراد برای بررسی علل شکست اسرائیل به آن اشاره شد ـ با صراحت به ناتوانی و درماندگی در مقابل حزبالله اعتراف کرده بود. در آن هنگام آمریکا و متحدان اروپایی و منطقهای آن تصمیم گرفتند با صدور قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل، اهدافی را که اسرائیل در میدان جنگ موفق به کسب آن نشده بود، در قطعنامه ۱۷۰۱ـ که میدانستند اجرایی نخواهد بودـ به حساب اسرائیل بنویسند تا از این طریق دستکم روی کاغذ قطعنامه، اسرائیل را پیروز!! معرفی کرده و پیآمدهای سنگین آن شکست سخت را در افکار عمومی کاهش دهند. ولی این ترفند برای حفظ هیمنه و آبروی رژیم صهیونیستی کارگر نبود و مدتی بعد کمیته وینوگراد، رسماً با عنوان پیگیری علل شکست اسرائیل در جنگ ٣٣ روزه تشکیل شد و در گزارش نهایی خود به این شکست سنگین اعتراف کرد.قطعنامه ۱٨۶۰ نیز دقیقاً در همان حال و هوا و با همان اهداف تهیه و صادر شده و مقصود از آن، سرپوش نهادن بر شکست قطعی اسرائیل در حمله به غزه است. چرا که مفاد این قطعنامه از جمله بسته ماندن گذرگاه ها قابل اجرا نیست، همانگونه که بند مربوط به خلع سلاح حزبالله در قطعنامه ۱۷۰۱ عملیاتی نشد و دولت لبنان که مأمور این خلع سلاح شده بود، خود سقوط کرد. از این زاویه قطعنامه ۱٨۶۰ را میتوان ترجمان دیگری از قطعنامه ۱۷۰۱ و نشانه ناامیدی آمریکا و متحدانش از پیروزی رژیم صهیونیستی در حمله وحشیانه به غزه دانست، فاعتبروا یا اولی الابصار.
٣ـ در هیچیک از مواد ۹گانه قطعنامه ۱٨۶۰ نامی از حماس به میان نیامده است. این در حالی است که رژیم اشغالگر قدس هدف از حمله به غزه را نابودی «حماس» اعلام کرده و کماکان بر این نظر اصرار دارد. بنابراین وقتی درگیری میان اسرائیل و حماس است چرا نامی از طرف مقابل درگیری یعنی دولت حماس در قطعنامه نیست؟! کاندولیزا رایس وزیر خارجه آمریکا بعد از صدور قطعنامه به خبرنگاران گفته بود «ما اکراه داریم که میان حماس و اسرائیل برابری قائل شویم این مثل قطعنامه ۱۷۰۱ نبود که ما در آن یک دولت عضو داشتیم بنام لبنان و یک دولت عضو دیگر بنام اسرائیل، اینجا ما یک سازمان تروریستی داشتیم و یک دولت یعنی اسرائیل که داشت از خودش در برابر حملات موشکی حماس دفاع میکرد»! اظهارات رایس در حالی است که؛ الف: آمریکا و اسرائیل در جریان جنگ ٣٣ روزه نیز رسماً اعلام کرده بودند با دولت لبنان ـ دولت سینیوره ـ سر جنگ ندارند بلکه با یک گروه تروریستی به نام حزبالله! میجنگند و هدف از این جنگ نابودی حزبالله است.
ب: حماس یک دولت قانونی است که با رأی اکثریت نزدیک به اتفاق مردم فلسطین تشکیل شده است و تنها جرم آن، این است که رژیم اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد و مقاومت تا پایان اشغال را تنها راه نجات فلسطین می داند و در مقابل، دولت خودگردان ـ بخوانید خودخوانده و خودفروش ابومازن ـ که در قطعنامه به رسمیت شناخته شده وجود خارجی ندارد و در همان انتخابات که حماس به پیروزی رسید دوران حاکمیت ـ غیرقانونی ـ آن پایان یافته است.
ج: برخلاف اظهارات کاندولیزا رایس، در قطعنامه ۱۷۰۱، نام حزبالله جدای از نام دولت لبنان آمده بود و اسرائیل بعد از پایان جنگ ٣٣روزه نام بردن از حزبالله در قطعنامه ۱۷۰۱ را یک اشتباه نامیده بود که به رسمیت شناختن آن را در پی دارد و پاسخ آمریکا این بود که جنگ ٣٣ روزه میان اسرائیل و حزبالله بوده است و اشاره به نام حزبالله در قطعنامه را اجتنابناپذیر دانسته بود. ظاهراً آمریکا و رژیم صهیونیستی کوشیدهاند در قطعنامه ۱٨۶۰ از تکرار آن ـ به قول خودشان ـ اشتباه پرهیز کنند و از این روی، عمداً قانونی بودن دولت حماس را از یاد برده و نیز فراموش کرده اند که هدف از حمله به غزه را نابودی حماس! اعلام کرده بودند. جلوگیری از وجود نام حماس در قطعنامه بدون تردید برای سرپوش گذاشتن بر شکست قطعی اسرائیل است که از نابودی حماس! به عنوان هدف حمله یاد کرده بود و اکنون که در میدان نبرد به این آرزو نرسیده است روی کاغذ قطعنامه، آن را دنبال میکند.
۴ـ در ماده یک قطعنامه آمده است «شورای امنیت بر ضرورت درخواست برای آتش بس فوری، پایدار و کاملا رعایت شده ای که به خروج کامل نیروهای اسرائیل از غزه ختم شود، تأکید میکند.»
این ماده را باید در کنار ماده ۶ قطعنامه تعریف کرد که در آن «بازگشایی گذرگاهها براساس توافقنامه ۲۰۰۵ موسوم به جابه جایی و دسترسی میان تشکیلات خودگردان» توصیه شده است و در این باره گفتنی است که؛
الف: شورای امنیت در این ۲ ماده آرزوی دیرینه و ایدهآل مشترک اسرائیل، مصر، عربستان و آمریکا یعنی حذف دولت قانونی حماس و روی کار آوردن دولت غیرقانونی خودگردان
ـ ابومازن ـ را به خیال خود برآورده می کند! آرزویی که رژیم کودککش ـ KID KILLER ـ صهیونیستی با حمله وحشیانه به غزه درپی آن بود. چرا که توافقنامه ۲۶ نوامبر ۲۰۰۵ میان رژیم صهیونیستی و ابومازن رئیس خودخوانده و اسرائیلی دولت غیرقانونی خودگردان منعقد شده بود بنابراین تأکید شورای امنیت بر این قرارداد به مفهوم رسمیت بخشیدن به دولت غیرقانونی خودگردان است.
ب: با توجه به بند ۶ قطعنامه، مفاد بند یک آن، یعنی خروج نیروهای اسرائیلی از غزه نیز چیزی غیر از تن دادن به خواست مشترک آمریکا و اسرائیل و سران خودفروخته مصر و عربستان نیست و عبارات دهان پرکنی نظیر «آتش بس فوری و پایدار»، «خروج نیروهای اسرائیلی از غزه» و... فقط بازی با کلمات ـ آنهم از نوع ناشیانه آن ـ است.
۵ـ در ماده ۷ قطعنامه از تلاش های مصر و طرح ابتکاری این کشور که در حال اجراست! قدردانی شده است و در ماده ٨ از «اهمیت ابتکار صلح عربی» یاد شده که اشاره به طرح صلح ملک عبدالله پادشاه سعودی است. طرحی که به هنگام ارائه آن طی یادداشتی در کیهان مورد ارزیابی قرار گرفت و نشان داده شد که چندین برابر از طرح صلح کمپ دیوید خائنانهتر است.
همانگونه که در چند ماده مورد اشاره دیده میشود، شورای امنیت با صدور قطعنامه ۱٨۶۰ تلاش کرده است تمامی عاملان جنایات وحشیانه و نسلکشی در غزه را نه فقط تبرئه، بلکه از آنان تقدیر کند. براساس اخبار موثقی که سران کشورهای مصر و عربستان کمترین دلیلی برای انکار آن ندارند، حسنی مبارک و ملک عبدالله مستقیماً در جنایات غزه سهیم بودهاند که ممنوعیت تظاهرات علیه اسرائیل در عربستان و پرداخت بخشی از هزینه حمله اسرائیل به غزه از سوی ملک عبدالله، مخالفت شدید مصر با گشودن گذرگاه رفح و حمله به مردم معترض این کشور و... فقط چند نمونه گویا از وابستگی آنهاست که با خشم گسترده ملتهای مسلمان روبرو شده و به نوشته دیروز واشنگتن پست، احتمال شورش مردم علیه حکام دست نشانده این دو کشور را شدت بخشیده است. در همین حال شورای امنیت میکوشد حاکمان مصر و عربستان را که به قول اولمرت، حمله به غزه و تداوم آن با حمایت آنها صورت پذیرفته، در افکار عمومی تبرئه و حتی تقدیس! کند.
۶ـ اخبار موثقی از غزه که مقامات صهیونیستی نیز تلویحاً تایید کردهاند حکایت از آن دارد ٣ شاخه ارتش اسرائیل که از شمال، جنوب و شرق دست به محاصره غزه زده بودند بعد از چند روز هنوز موفق به الحاق نشده اند. این حالت در فرهنگ نظامی به مفهوم زمینگیر شدن نیروهای محاصرهکننده است. این واقعیت نشان میدهد رژیم صهیونیستی در نقطه شکست قرار گرفته و برای حفظ هیمنه خود چارهای جز پایان دادن به جنگ ندارد.
۷ـ قطعنامه ۱٨۶۰ فاقد مکانیسم اجرایی است. یعنی هیچ. و رایس در پاسخ به این نقیصه گفته است، مکانیسم اجرایی آن طرحی است که حسنی مبارک در دست تهیه دارد!!
٨ـ قطعنامه ۱٨۶۰ را باید با توجه به نکات فوقالذکر و نکات دیگری که این محدوده گنجایش آن را ندارد، به ارزیابی نشست. این قطعنامه همانگونه که گفته شد، اولاً؛ نشانه غیرقابلانکاری از قطعی بودن شکست اسرائیل است. ثانیاً؛ آمریکا و متحدانش از غیرعملی بودن مفاد قطعنامه آگاهی کامل دارند ولی برای حفظ آبروی بر باد رفته اسرائیل تلاش کردهاند آنچه را صهیونیستها با حمله وحشیانه هوایی و لشکرکشی زمینی به دست نیاوردهاند در قالب یک قطعنامه بیخاصیت به حساب اسرائیل بنویسند. ثالثاً؛ رژیمهای خیانتکار عربی مخصوصاً مصر و عربستان را از شورشهای داخلی که به یقین در پیش دارند، مصون نگه دارند و...
اکنون به آسانی میتوان نتیجه گرفت رأی ممتنع آمریکا به قطعنامه ۱٨۶۰ فقط یک ژست ظاهری است که با هدف حساسیتزدایی ملتهای مسلمان از مفاد قطعنامه اتخاذ شده چرا که اسرائیل برای پوشاندن شکست قطعی از حماس و خروج ـ به زعم خود ـ آبرومندانه از معرکه به این قطعنامه نیاز جدی دارد. اگرچه از غیرقابل اجرا بودن آن نیز به خوبی باخبر است.»
بهای عزت و آزادگی
دکتر عطاءالله مهاجرانی با عنوان «کربلای غزه» در روزنامه «اعتمادملی» نوشته است: «غزه گویی مثل آب و آفتاب از جمله مطهرات است! رخوت و پلشتی که نهتنها منطقه بلکه جهان را فراگرفته، انگار به چنین خون تازهای نیاز داشت که انسانها لحظهای درنگ کنند و به تعبیر پابلو نرودا؛ خون را در خیابانها ببینند... خونی که فطرتها را میشوید و میآشوبد.در کربلا نبرد نابرابر بود. در غزه این نابرابری چهره روشنتری دارد. هواپیماهای جنگنده، هلیکوپترها، کشتیهای جنگی و تانکهای مرکاوا و توپخانه و شورای امنیت سازمان ملل و آمریکا و اروپا و حسنی مبارک و... در یک سویند و در سوی دیگر غزه و زنان و مردان و کودکانی که از مرگ بیمی ندارند... تا به حال چنین بود که اسرائیل با رفتار و سخن و تفسیر مسلمانان و عربها را تحقیر میکرد.
بهانههای انکارناپذیری هم برای تحقیر داشت. جنگ ششروزه در سال ۱۹۶۷، سند تحقیر مسلمانان بود. هیچکس آشکارتر از موشه دایان این خواری را تصویر نکرده است.از ساعت ۱۴,۷ دقیقه تا ۵۵,٨ دقیقه بعدازظهر پنجم ژوئن ۱۹۶۷ هواپیماهای جنگی و بمبافکن اسرائیل به پایگاههای مصر یورش بردند، ۱٨۹ هواپیمای مصری را روی زمین منهدم کردند و ۱۱ پایگاه هوایی مصر نابود شد... حسنی سیدابراهیم مبارک! هم همان وقت خلبان نیروی هوایی مصر بود. جزییات این یورش را موشه دایان به تفصیل نوشته است. و البته نابود شدن هواپیماهای جنگی سوریه و اردن... در چند ساعت نیروی هوایی سه کشور نابود شده بود... مصاحبهای از دایان میخواندم، همین عملیات را توضیح داده بود. توضیح با جزئیات. خبرنگار میپرسد: شما نگران نیستید که این اطلاعات به دست دشمن بیفتد؟ در پاسخ میگوید: «نه! عربها نمیخوانند. اگر هم بخوانند نمیفهمند.» اکنون چه اتفاقی افتاده است که هشت شبانهروز بمباران و پس از آن بمباران و یورش زمینی در سرکوب مردمی که نه هواپیما دارند و نه تانک بیاثر مانده است؟چه اتفاقی افتاده که صدای مردم از همه ملتها و کشورها اوج گرفته است. روزنامه ایندیپندنت کاریکاتور غریبی داشت. اولمرت حمام خون گرفته است. تا گلوگاهش در وان خون فرورفته؛ با چشمانی بیرمق با برق خون. نخستوزیر انگلستان و رئیسجمهور آمریکا هر دو با لباس خدمتکاران مخصوص در کنارش ایستادهاند و گوردون براون صابون نرم در بشقابی آورده و به رسم خدمتکاران انگلیسی قامت خمانده و بوش فرچه در دست دارد و حوله تاشدهای که بر ساعدانداخته. هر دو در خدمت اولمرت. با این تفاوت که چهره بوش کاملاً مسخ شده و به خوک تبدیل شده است و براون تا خوکیت کامل یک گام فاصله دارد... بیتردید درد و سوز در ذهن هنرمندی شعله کشیده تا چنین تصویری آفریده است. این درد و سوز نشانی از تنهایی مردم غزه دارد... فلسطینیها در این جنگ از بعد اخلاقی و سیاسی و روانی پیروز شدهاند. در بعد نظامی نیز آن ارتش افسانهای به تعبیر خودشان مدعی کدام پیروزی میتواند باشد؟ با کدام ارتش جنگیدهاند؟کتاب «خاموشی دریا» نوشته ورکور نگاهی دارد به صحنه ورود تانکهای آلمانها به فرانسه. نوشته است در زیر زنجیر تانکها خوشههای گندم له شدند. اما همه میدانند که دانهها این بار با فشار بیشتری در ژرفای خاک فرو رفتهاند و گندمزارهای ما سال دیگر شادابتر خواهد بود...
در تابستان دو سال پیش اسرائیل از حزبالله شکست نظامی و اطلاعاتی و سیاسی خورد. در نبرد غزه شکست اخلاقی هم بر آن افزوده شد...همه شکستها جبرانپذیرند جز شکست اخلاقی. شکست ارتش یزید در برابر امام حسین و یاران او...تعریفی نو از زندگی و مرگ؛ از شکست و پیروزی هم تعبیر و تفسیری تازه به دست میدهد. غزه نشانه راه آزادی و عزت فلسطین است. نزار قبانی در شعری که با عنوان حاشیهای بر شکست- سال ۱۹۶۷- سروده، تعبیر بسیار بسیار مهمی دارد. میگوید:
«ما دخل الیهود من حدودنا
و انما...
تسربوا کالنمل من عیوبنا...»
یهودیان از مرزهای ما نیامدند
تنها،
از مدخل عیبهای ما به درون خزیدند.
غزه جایی است که اسرائیل نتوانسته بود در تار و پودش نفوذ کند.
آنچه در غزه میگذرد بهای عزت و آزادگی و استقلال است. غزه قضیه انسان است. به تعبیر نزار قبانی...
«اگر کسی از ارتش سلطان به من امان بدهد،
به او میگویم: یا حضرت سلطان!
دو بار در جنگ شکست خوردی
برای اینکه تو از قضیه انسان گسستهای»!
دولت اوباما و زمستان غزه
روزنامه «رسالت» با عنوان: «راه ناگزیر غرب» نوشته است: «جنگ در غزه را باید بازتاب عملی سیاست خارجی دولت جدید آمریکا در قبال خاورمیانه دانست. بسیاری بر این باور بودند که تغییر غیر از جذاب بودنش، تصمیمی است از درون سیستم سیاسی و حاکمیت آمریکا برای عبور از یک دور تجربه تلخ و سخت و گذار از بحرانهایی که در نتیجه سیاستهای غلط آمریکا در چند دهه گذشته گریبان این ابر قدرت را میفشارد. اما به قول آن هنرپیشه معروف آمریکایی حکومت و نظام سیاسی آمریکا یک نظام امپریالیستی است. بنابراین فرقی نمیکند که اوباما رئیسجمهور باشد یا ژنرال پینوشه. همه برای به دست آوردن قدرت و حکومت و بقای آن میآیند و برای حفظ خود هر کاری که لازم باشد انجام میدهند، دولت بوش با برهم زدن موازنه جهانی که پس از فروپاشی شوروی به شدت تضعیف شده بود جنگ علنی را به بخش جدایی ناپذیر از سیاست خارجی خود تبدیل کرد و پس از آن جهان به شدت ناامن شد. وی در اوج تمایلات جهان گشایانه خود تلاش کرد تا با درستکردن تابستانی داغ برای خاورمیانه موجود جدیدی را بزاید و به همین دلیل ناچار شد از روی اجساد زنان و کودکان لبنانی عبور کند. این حرکت نه تنها تحولی در جهت منافع آنان نداشت بلکه اوضاع منطقه و جهان را پیچیدهتر و پایههای حکومتهای مورد حمایت خود در منطقه را سستتر کرد.
دولت اوباما هم پیش از آنکه اتاقکار جدید خود را تحویل بگیرد زمستان سردی را در غزه به وجود آورد تا ثابت کند که هیچ تفاوتی با گذشتگان خود ندارد و تا چند روز دیگر از روی فرش قرمزی که آغشته به خود صدها زن و کودک فلسطینی است وارد کاخ سفید میشود.
اما اینبار همه چیز متفاوت است. آغاز حملات کور به مردم بیدفاع و کشتار زنان و کودکان حقایق بزرگی را آشکار ساخته است.
مهمترین این دلایل آشکار شدن ضعفهای ساختاری در تامین امنیت و پشتیبانی سیاسی از رژیمی است که در طول ۵ سال گذشته دائما رو به افول بوده و از قدرت طراحی و مقابله با بحرانهای پیشرو بازمانده است. رژیمی که در سه جنگ بزرگ چندین کشور عربی با دهها میلیون جمعیت و ظرفیتهای بزرگ نظامی و تسلیحاتی را شکست داده بود اکنون تنها با باریکهای ۱٣۰ کیلومتری روبروست. انتخاب نوع مقابله و روشهای عملیاتی به کار رفته در دو جنگ اخیر در لبنان و غزه و تاکتیکهای نظامی و سیاسی صهیونیستها گویای سردرگمی و اتکای بیش از اندازه به انواع سلاحهایی است که در اختیار دارند...
در چنین شرایطی و با اوجگیری روند فروپاشی، حامیان بزرگ اسرائیل ناگزیر از اندازهگیری صرفه در پشتیبانی کور از رژیمی هستند که منفورترین در جهان است. بزودی آنها در خواهند یافت که بهای پرداختی برای حفظ صهیونیستها بسیار سنگینتر از منافع آن است. بنابراین چارهای به جز ایجاد تعادل در رفتارها و درک واقعیتهای خاورمیانه ندارند. آمریکاییهای نومحافظهکار که با آمدن بوش خود را برای نبرد آرماگدون آماده میکردند اکنون در بدترین شرایط چند دهه اخیر قرار دارند. اروپاییها هم ظرفیت رویارویی با بحرانهای بزرگ را ندارند، از سوی دیگر اسرائیل هم در دو جنگ کوچک که البته پیامدهای عظیمی داشته است شکست خورده است. اعراب هم در دشوارترین شرایط تاریخی خود با خیزشهای بزرگ داخلی مواجه و توطئه رو در رو سازی آنان با ایران نیز شکست خورده است.
مجموعه تحولات و آنچه در حال وقوع است غرب را وادار خواهد ساخت تا در کنترل هر چه بیشتر صهیونیستها جدیتر باشند. آنها بزودی در خواهند یافت که صلح بهتر از حمایت از رژیمی است که میتواند آنان را در پشت دیوارهای شیشهای درگیر بحرانهای بزرگ و ناخواسته سازد.
رژیم اسرائیل در حال فروپاشی است. این امر محقق خواهد شد. بنابراین مشارکت در حذف رژیم صهیونیستی از سوی غرب بهترین و تنهاترین گزینهای است که میتواند صلح جهانی را به ارمغان آورد. غرب از ابتدا دچار اشتباه استراتژیک شده است. تشکیل دولت یهود در سرزمینهای فلسطینی و تلاش برای تحکیم پایههای حکومتی که از جنس این منطقه نیست، در ذات خود شرایط یک رویارویی بزرگ با ملتهای خاورمیانه را فراهم ساخت. اکنون تنها راه چاره، اعتراف به این اشتباه و پذیرش مسئولیت آن و برچیدن بساط صهیونیسم از خاورمیانه است. در اینصورت غربیها میتوانند برای آینده روابط با ملتهای منطقه و بقای منافع عادلانه خود در رسیدن به صلح پایدار نقش داشته باشند.»
اصلاح ساختاری سازمان ملل
روزنامه «جام جم» با عنوان: «ساختار سازمان ملل باید تغییر کند» نوشته است: «پس از ۱٣ روز کشتار مردم غزه، اعضای شورای امنیت سرانجام درباره قطعنامهای خنثی به توافق رسیدند. در این قطعنامه بر آتشبس فوری و پایدار تاکید شده اما برای عقبنشینی صهیونیستها از نوار غزه تاریخی تعیین نشده و همچنان راه برای ادامه قتلعام مردم غزه باز نگاه داشته شده است.
در کنار کشتار مردم بیدفاع غزه، آنچه شرمآور است سکوت مجامع بینالمللی از جمله سازمان ملل و نهادهای وابسته به آن یعنی شورای امنیت و کمیسیون حقوق بشر، همچنین انفعال سایر سازمانها و نهادهای بینالمللی از جمله جنبش عدم تعهد، سازمان کنفرانس اسلامی و اتحادیه عرب است.
۶٣ سال از زمانی که سازمان ملل با ٣ هدف عمده حفظ صلح و امنیت بینالمللی، توسعه روابط دوستانه میان ملتها بر مبنای احترام به اصل تساوی حقوق و ایجاد شرایط همکاری بینالمللی در حل مسائل بینالمللی تشکیل شد میگذرد اما این سازمان در این مدت نهتنها نتوانسته به وظایف خود در چارچوب اختیاراتش عمل کند بلکه ابزاری برای قدرتهای بزرگ بوده تا به اعمال و تصمیماتشان جنبه قانونی دهند و در این میان نهاد وابسته به آن یعنی شورای امنیت چنان در اختیار ۵ عضو دائم آن قرار گرفته که آن را تنها میتوان باشگاه هستهای انحصاری نامید که حیطه قدرت و اختیاراتش گهگاه حد و مرزی نداشته و بدون کنترل باقی مانده است. مشروعیت بخشیدن به اشغال عراق و افغانستان از سوی آمریکا، ناکامی در برخورد با رژیم صهیونیستی با وجود حضور ایالات متحده در شورای امنیت، ناکامی در ممانعت از کشتار صدها هزار انسان در رواندا، بوسنیو هرزگوین، دارفور و دهها حادثه تکانهنده جهانی که گاها نخواسته برای حل آنها چارهای بیندیشد. کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل نیز که خود را مدافع حقوق انسانها میداند، در جایی که منافع قدرتهای بزرگ ایجاب کند، بیانیه و قطعنامه صادر میکند ولی کشتار زنان و کودکان بیدفاع فلسطین را دفاع اسرائیل از خود میداند و به راحتی از آن میگذرد.
آمریکا به عنوان یکی از اعضای دائم شورای امنیت از سال ۱۹۷۲ که بحران اعراب اسرائیل جدی شده تاکنون دهها بار قطعنامههای مربوط به محکومیت رژیم صهیونیستی را وتو کرده است. این کشور در دهه ۹۰ میلادی حتی اجازه نمیداد که مسائل مربوط به فلسطین در صحن شورای امنیت مطرح و بررسی شود. شورای امنیت در جریان جنگ٣٣ روزه لبنان هم تا زمانی که اسرائیل بشدت مراکز غیرنظامی و زیربنایی لبنان را هدف قرار میداد سکوت کرد اما آن هنگام که زنگهای شکست برای اسرائیل به صدا درآمد، بسرعت وارد عمل شد و با تصویب قطعنامه ۱۷۰۱ اسرائیل را از شکستی بزرگتر نجات داد.
در این میان با وجود تمامی اقدامات ضعیف و حتی جانبدارانه شورای امنیت در برابر اقدامات قدرتهای بزرگ و حتی سکوت و حمایت از فجایع انسانی متاسفانه باید پذیرفت که سازمان ملل متحد و نهادهای وابسته به آن بویژه شورای امنیت از جایگاه حقوقی مستحکم و مقبول در میان کشورهای جهان برخورداراست و تا زمانی که نهاد دیگری با چنین پوشش جهانی و مقبول جهانیان جایگزین سازمان ملل نشود نمیتوان انتظاری بیشتر از آنچه هماکنون شاهد آن هستیم از این سازمان و شورای امنیت داشت. تاکنون سازمانها و نهادهای منطقهای و بینالمللی متعددی در جهان تشکیل شده که اگرچه بعضا از گستردگی جمعیتی قابل توجهی برخوردارند، اما در عرصه عمل نه تنها نتوانستهاند خلا انفعال سازمان ملل را پرکنند، بلکه در حوزه منطقهای خود نیز با چالشهای عمدهای مواجهاند که عملکرد آنها را فاقد هرگونه اثربخشی کرده است.
در چنین شرایطی تلاش کشورهای مستقل، سازمانها و نهادهای بینالمللی همچون سازمان کنفرانس اسلامی واتحادیه عرب باید به تغییر ساختار سازمان ملل و بویژه شورای امنیت متمرکز شود. هماکنون کشورهای جهان ناچارند به تصمیماتی که ۵ کشور اتمی جهان برای چالشهای جهانی اتخاذ میکنند تن دهند، برای رهایی از چنین اوضاعی پیگیری پیشنهاد اصلاح ساختاری شورای امنیت که از سوی ایران مطرح شده اهمیت زیادی پیدا میکند، پیشنهادی که براساس آن نقش مجمع عمومی سازمان ملل باید به عنوان اصلیترین رکن این سازمان جدیتر شمرده شود و همین مجمع، وضعیت فعلی شورای امنیت را تغییر دهد. در غیر این صورت و در کوتاه مدت حداقل از جنبش غیرمتعهدها، سازمان کنفرانس اسلامی و قاره آفریقا هر کدام یک نماینده با امتیاز ویژه وتو به عنوان عضو دائم شورای امنیت انتخاب شوند تا تعادل حاصله مانع از اجحاف به ملتها شود. دستگاه دیپلماسی کشورمان نیز باید با این هدف فعالیتهای خارجی خود را هماهنگ کند.»
پستهایی برای دریافت حقوق!
روزنامه «صدای عدالت» با عنوان: «پستهای عالی برای جیبهای خالی!» نوشته است: «یکی از اهداف اعلام شده دولت نهم که در واقع ادامه سیاست دولتهای پیشین است کوچک کردن حجم دولت است این افق اگر چه مطلوب سیستم اداری است اما به دلیل سنتی بودن سیستم اداری کشور و اینکه این ساختار کپیبرداری از برخی سیستمهای اداری کشورهای اروپایی است، تاکنون زمینه اجرایی آن فراهم نشدن و به محض اقدام، دقیقاً نتایج عکس داده و به فربه شدن دولت میانجامد.
هماکنون سیستم اداری کشور کپی تشکیلات اداری انگلیس و بلژیک در ۵ دهه قبل است و این کشورها سالهاست که آن را کنار گذاشته و به چینشهای جدید ساختار اداری خود دست زدهاند اما ایران همچنان بر همان ساختار پیش رفته و روز به روز بر مشکلات اداری آن افزوده میشود.
هماکنون در برخی از وزارتخانهها پستهایی وجود دارد که نمیتواند وجود خارجی داشته باشد اما به دلیل اینکه ممکن است با حذف این پستها بودجه وزارتخانه صدمه ببیند مسئولین اداری از حذف این پستها خودداری می کنند. اما این در حالی است که دولت نهم به شدت در صدد کاستن از حجم ادارات و نهادهای تابعه خود است.
بخشی از این نارسائی، وجود پستهای اداری در برخی وزارتخانهها و سازمانها است که صرفاً برای دریافت حقوق تعریف شده و کارآیی چندانی ندارد پستهایی نظیر معاون رئیس دفتر معاون فنی وزیر...، رئیس گروه مشاوران ساماندهی مصرف در وزارتخانه...، مدیر عمومی دبیرخانه هماهنگی ستادهای مناسبات ویژه وزارت...، رئیس ستاد فنی ترسیم مسیر ارسال گروههای فنی به خارج از کشور در وزارت...، مشاور رئیس سازمان... در بیماری های غیر بومی و بررسی کنترل آن در خارج از کشور، معاونت مشاور فنی خرید خارجی و دبیر کمیسیون اختصاص نوع ارز تخصیصی و صدها پست دهانپرکن که تنها بخشی از این پستهای کاملاً غیرضروری در تشکیلات اداری کشور به شمار میرود.
علاوهبر آن گسترش ساختار اداری برخی نهادها نیز جریانی اداری است که دقیقا برخلاف اهداف کوچک کردن دولت طراحی شده است.
به عنوان مثال ، هم اکنون شهرهای بزرگ دارای یک شهردار مرکزی، چندین شهردار منطقه و دهها شهردار ناحیه بوده و هرکدام از این شهرداریها دارای تشکیلات بسیار مفصل اداری و تشکیلاتی و چندین پست معاونت و مشاوره است و حجم قابل توجهی از بودجههای عمومی را میبلعد این در حالی است که میتوان با تمرکز این اختیارات در حجمهای بسیار کوچک تر خدمات بهتری را به مردم ارائه داد...
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|