روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۴ دی ۱٣٨۷ -
۱٣ ژانويه ۲۰۰۹
کسانی هستند همیشه و همواره که چشم و دل بسته با جنگاند ـ شگرد جدید اصولگرایان برای انتخابات ریاست جمهوری ـ آمار اخیر بیکاری و آنچه در اطراف مشاهده میشود
دیروز نیز سرمقالههای نشریات تهران به ماجرای غزه و محکومیت حمله اسرائیل به مردم مظلوم این سرزمین اختصاص داشت:
بیژن نوباوه نماینده تهران در مجلس با عنوان «شکست بزرگ» در روزنامه «همشهری» نوشته است:
«تجاوز وحشیانه رژیم صهیونیستی به نوار غزه که این روزها خبر اول رسانههای دنیاست و ناظران جهانی رویدادهای آن را به شکل جدی دنبال میکنند، حاوی نکات مهمیاست کهاشاره به برخی از آنها خالی از لطف نیست.
۱ـ داشتنامتیازهای برتر نظامیو سلاح استراتژیک همیشه یک اصل است. در جنگ عراق ضدایران، عراق که یک کشور بیتمدن حتی در دنیای عرب به حساب میآمد باید به تجهیزات پیشرفته نظامیمجهز میشد و این نشان داد که دنیا با جنگ عراق بر ضدایران بهدنبال اهداف بزرگتری است. آنها در جنگ عراق به این نتیجه رسیده بودند که تنها راه کنترل ایران، صدور قطعنامه ۵۹٨ برای نگهداری این کشور در مرزهای خودش است. بنابراین سازمان ملل متحد که یک وسیله در اختیار دنیای شرق و غرب برای دستیابی سادهتر این کشورها به منافعشان است قطعنامه را تصویب کرد. این سازمان در حال حاضر در چمبره چند کشور خاص قرار دارد و اگر فکر کنیم اقدامی بر ضدمنافع آمریکا که سالهاست با منافع رژیم صهیونیستی کاملا گره خورده، انجام میدهد کاملا اشتباه است.
۲ـ آمریکاییها و قدرتهای بزرگ ضربههای سنگینی از انقلاب اسلامیایران و آثار منطقهای و بینالمللی آن خوردهاند. به جرات میتوان گفت ضربهای که آمریکاییها از جهان اسلام و بهخصوص از ایران اسلامیخوردهاند یک ضربه بسیار مهلک است.
امروز یکی از جلوههای شکست آمریکا در خاورمیانه، شکستن تابوی پرهزینه رژیم صهیونیستی است که سالها آمریکا و کشورهای زیادی برای آن زحمات زیادی کشیدهاند.پس از شکسته شدن این تابو در جنگ ٣٣ روزه لبنان، این رژیم غاصب در دنیا بهدنبال احیای جایگاه خود است.
بنابراین اگر اسرائیل این بار هم نتواند در جنگ غزه پیروز شود، شکستی بهمراتب بزرگتر از جنگ ٣٣ روزه خواهد خورد؛ چراکه غزه بسیار محدود و فقیرتر از لبنان است و همه اینها نشانههایی از شکستن تابوی اسرائیل است که این شکست ۵ دهه سرمایهگذاری روی این رژیم به شمار میرود.
٣ـ انقلاب اسلامیدر ایران همه بافتههای سیاستهای استعماری دنیا را برملا کرد.به همین دلیل است که ایران تنها کشوری است که دنیای شرق و غرب برای نابودیاش هماهنگ شدهاند.برای آمریکاییها مهم نیست که یک گاوچران مانند بوش، یک هنرپیشه مانند ریگان و یا کسی مانند اوباما بر سر کار بیاید، برای آنان دستیابی به منافعشان از هر راهی مهم است.
امروز هم فلسطینیها و بهخصوص حماس که اهل سنت هستند با شعار یا حسین میجنگند و این یک ایدئولوژی است که از طرف ایران به دنیا صادر شده است.»
فغان ز جغد جنگ و...
مسعود بهنود روزنامهنگار و نویسنده مقیم لندن با عنوان: «فغان ز جغد جنگ و مرغوای آن» در روزنامه «اعتماد» نوشته است:
«برایم نوشته است که در این روزها رفته به مزرعه پدری، دور از دود و صدا و تکنولوژی. نوشته است جایت خالی. نوشتم کاش همهمان بازمیگشتیم به دورانی که کشاورز بودیم و دشمنیهامان در حد سهم آب و سهم بذر خلاصه میشد و دوستیهامان دراشتراک قنات، وصلت فرزندان به هم پیوسته. میدانم آرزوی محال است. چنان به تلویزیون و برق و موبایل و شوفاژ و وان خو کردهایم که بیاینان زندگی برایمان محال است.اما کاش ایلیاتی مردمانی بودیم که زندگی بر دوشی، باعث میشد زمین را خانه خود و آسمان را پدرمان بگیریم و چشمه را خواهر مهربان خود بدانیم. و آب را گل نکنیم.
برایش نوشتم دور شدن از روستا و مزرعه، همانجا که چشمانداز گسترده دارد و هر صبح که چشم باز کنی آسمان و پیرامون به شکلها و رنگهاست گونه گون، حاصلش جمعشدن در شهرهایی بود که اول کارامن و جمع داشت و همینامنطلبی دام راه پدرانمان شد که روستا واگذارند و شهری شوند.اما در شهر همیشه در منظرت دیوار است و دیوار جدایی است. و آسمان هر کجا آری همین رنگ است.
دزموند موریس در کتاب باغ وحش انسانی، شهر را برای آدمیان همچون قفس دیده بود برای جانوران. که در این هر دو آزادی را میگیرند وامنیت میدهند.اما بشر در قفس خود نیز به کشتن پرداخت و جنگ گرفت، ویرانی و مرگ آورد، دشمنی افزود و چنان کرد کهامروز در غزه هست و در سراسر آفریقا. و در آن دیگر بخشها هم که جنگ نیست، تیز کردن شمشیر هست و تدارک جنگهایی که بر بمب و اینترنت و ماهواره سوار است، و صد صد میبرد. و جنگی نابرابر است، چشم در چشم، بیل در بیل، و نیزه در نیزه نیست که بتوان خون بس داد. این جنگهایی است که با فشار تکمه یی از دور صاعقه یی میرسد چشم بسته و مدرسه بر سر جگرگوشگان خراب.
و باز این را هم نوشتم که شاید بتوان جنگ را، به این اعتبار که همزاد بشر است و به این بهانه که ریشه در تفاوتها و خودخواهی دیرینه دارد، ناگزیر دید و از ناگزیریاش پذیرفت. اما چه باید کرد که چون مرغوای جنگ درمیافتد کسانی هستند همیشه و همواره، که چشم و دل بسته با جنگاند. بیآنکه در میدان باشند میکشند، و بر سر طالبان صلح همان میآورند که در دو جنگ جهانی آلمانهای گاه روشنفکر بر سر هرمان هسه
آوردند. مردی که سرانجامش به آسایشگاههای روانی کشید، جنگ را نمیخواست حتی وقتی هموطنانش به آن نامهای مقدس داده بودند و بهانهاش وطن بود.
اما برای آن دوست ننوشتم که به هر جا - روستا، مزرعه، دشت و کوه، دور و نزدیک - میروی یکی را همراه ببر. و آن همدمیاست که در بیخبری هم دنیای آدمیرا به تلاطم میآورد و دنیای تازهیی خلق میکند. و در آن دنیای تازه آدمیرا تنها نمیگذارد. مقصودم به کتاب است.
آزمودهام. روزگاری در جایی تنگ یک نسخه از کتاب زندگینامه گرامشی، فیض روحالقدس بود که مدد فرمود. یک بار هم در همین روزهای از غزه و جنگ و آدم سوزیاش، گورزاد قصههای کوتاه هسه چنین کرد. و این را از لطفترجمههای لطیف سروش حبیبی دارم.»
محاسبه سود و زیان
«استراتژیستها منقرض شدهاند؟!» عنوان سرمقاله دیروز روزنامه «کیهان» است که در پی نقل شده است:
«ماجرای نسلکشی در غزه اگرچه نشانه آشکار انحطاط اومانیسم و لیبرالیسم به عنوان دین تازه غرب و دنیای جدید است اما رویه دیگری هم دارد و آن محاسبه سود و زیان کاملاً مادی و ماتریالیستی برای اروپا و آمریکاست. با همان عقلانیت و محاسبه معطوف به سود میتوان برای بلوک غرب چرتکهانداخت و صورت حساب «هزینه-فایده» را مقابل دیدگانشان گذاشت. صورت حسابی که نشان میدهد آنها هزینه گزافی را پرداخته و در ازای آن باید خسران و زیانی بزرگتر را منتظر باشند.
اسرائیل را نمیتوان در این محاسبه گنجاند. وقتی آدمیتعادل خود را از دست میدهد و نزدیک است با سر به زمین بخورد یا از بلندی سقوط کند، دستش به هر چه که برسد چنگ میزند تا مگر بماند. این تنها محاسبه او میشود. حال ممکن است آنچه بدان دست مییازد طناب و نردبان باشد یا اهرم انفجار دینامیت. آنها همچنان که قریب ۹۰۰ نفر را به شهادت رسانده و ۴ هزار نفر را زخمیکردهاند، اکنون عماد غانم تصویربردار زخمی تلویزیون الاقصی را مقابل دوربینهای تلویزیونی دنیا به گلوله میبندند یا یکصد نفر زن و کودک را وارد ساختمانی دربسته نموده و بعد، همان ساختمان را منهدم میکنند. بمبهای خوشهای و فسفری و اورانیومیممنوعه را فوج فوج از آمریکا میگیرند تا کودکان را از پای درآورند و با این وجود در سومین هفته حمله در حالی که برد موشکهای حماس افزایش یافته و به ۲۰ کیلومتری (حومه) تل آویو رسیده و تلفات نظامیصهیونیستها هم گسترش یافته، ارتشبد گابیاشکنازی رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل اعلام میکند «ما هنوز به دستاوردهای میدانی مورد نظر مرحله اول جنگ در زمینه کاهش آتش موشکی، کاهش محبوبیت مردمیحماس، نابودی مقاومت و تحمیل شیوههای جدید بازدارندگی خود به حماس دست نیافته ایم و فاصله زیادی با این اهداف داریم» و در تکمیل سخنان وی، ژنرال تال روسو رئیس دایره عملیات و برنامه ریزی ستاد مشترک ارتش اسرائیل هشدار میدهد «بعید است اقدام نظامیدر غزه بتواند منجر به تغییر نظام در منطقه شود. ارتش ما همچنان از دستیابی به یک نقطه خروجی استراتژیک خوش بینانه نسبت به مأموریتش در غزه دور است». با این همه نباید پرسید «پس چرا وارد این جنگ شدند و چرا ادامه میدهند» یا «اگر به قول اوی بنایاهو سخنگوی ارتش اسرائیل، ۱٨ ماه برای این جنگ در پایگاه نظامیسهیلیم (از طریق شبیه سازی غزه) تمرین شده، پس چرا نتیجه آن این قدر غیر مترقبه است». آنها به تعبیر لس آنجلس تایمز «رهبری سیاسی خود را در بحران از دست دادهاند».
اما برای اروپا و آمریکا شاید هنوز دیر نشده باشد، تأکید میکنم: شاید! آنچه پیش آمد و ادامه دارد چه با هماهنگی اروپا و آمریکا - یا یکی از طرفین- انجام شده و چه بدون هماهنگی صورت گرفته باشد، در نتیجه ماجرا و محاسبه سود و زیان استراتژیک آن چندان تفاوتی نمیکند. برخی محافل رسانهای در غرب معتقدند این جنگ فراتر از غزه و حماس و فلسطین، آرایش قدرت خاورمیانه بزرگ را هدف گرفته و به ویژه در تار و پود طراحی خود، از نگرانی مشترک غرب و برخی کشورهای مرتجع عرب- معطوف به بیداری اسلامیو نفوذ فزاینده ایران در خاورمیانه اسلامی- سرچشمه میگیرد. برای این تحلیل البته قرینهها و اسناد متعددی هم میتوان جست. حتی گفته میشود این جنگ در صورت پیروزی یا شکست محتمل الوقوع میتواند بر دیپلماسی غرب برای تضعیف ایران اتمیهم تأثیر بگذارد.
اگر رژیم صهیونیستی را پایگاه نظامی۶۰ ساله برای کشورهای سلطه جوی غربی در راستای هدف استراتژیک تسخیر خاورمیانه به شمار آوریم، جنگ غزه- در ادامه جنگ ٣٣ روزه با حزبالله- هزینه و خسرانی بزرگ برای آنهاست. بیشک دود این ماجرا در چشم اروپا و آمریکا خواهد رفت، چه دولتها و احزابی که مهره «مجتمع صنعتی- نظامیصهیونیسم بینالملل» محسوب میشوند و چه آنها که استقلالی دارنداما منفعلانه برخورد میکنند. محاسبه و ارزیابی این ادعا چندان سخت نیست:
۱- اعراب و اسرائیل (به نیابت از غرب) در سالهای ۱۹۴٨ (اشغال فلسطین)، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷٣ با هم جنگیدند. در این جنگها همیشه کشورهای عرب - حتی با حضور رهبرانی مبارز چون عبدالناصر در طرف بازندهها بودند. رژیم صهیونیستی در جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷ توانست مصر و اردن و سوریه و فلسطینیها را در کمتر از یک هفته شکست دهد و بخشهایی از صحرای سینا، کرانه باختری و جولان را بهاشغال درآورداماامروز مقاومت فلسطین در منطقهای کوچک و بسته و کاملاً در محاصره به مساحت ٣۶۲ کیلومتر مربع با گذشت ۱۷ روز در حال مبارزهای جانانه و بیسابقه است.
اکنون در حالی که از شاه مصر به عنوان «فرعون مومیایی شده» در رسانهها و محافل عربی نام برده میشود، سیدحسن نصرالله و اسماعیل هنیه و رزمندگان مقاومت گوی نامآوری و پهلوانی را از ناسیونالیستهایی چون مرحوم جمال عبدالناصر ربودهاند. اگر آن روزها یاسر عرفات سازشکار، سمبل مبارزه حتی در ایران مقارن انقلاب شناخته میشد، امروز اثری از این خط مقاوم نمای سازش (جریانترجیحی غرب) در معادلات قدرت خاورمیانه و کشورهای عربی نمیتوان یافت. در واقع اگر جریان رسانهای غرب باترویج جریانهای «خاکستری غربگرا» درصدد کاستن از شفافیت و غبارآلود کردن فضا به نفع جریان تسلیم بود اکنون در این تقابل بزرگ جایی برای «جریان غیرمذهبی میانه»!؟ نمانده است و دیگر نمیتوان یکی به نعل و یکی به میخ زد. این پایان ۶۰ سال رویکرد منافقانه کشورهای مرتجع عربی و غربی است.
۲- دو سال و نیم پیش (اوایل خرداد ۱٣٨۵) خاویر سولانا کمیسر سیاست خارجی اتحادیه اروپا (فرمانده اسبق ناتو) سخنان تکان دهندهای را در اجتماع شمار زیادی از صاحبان شرکتهای اسپانیایی عنوان کرد که اگر منطبق بر واقعیات موجود و تجربیات این سیاستمدار کارکشته و مطلع باشد - که هست- نامیجز «زیان بزرگ اروپا» بر ماجرای غزه نمیتوان گذاشت. او در آن جمع گفت: «ایران برای نخستین بار در تاریخ رهبری منطقه خاورمیانه را به دست گرفته است و به همین دلیل چالش بر سر برنامه غنیسازی در ایران نه با بمباران بلکه با عقل و از مسیر دیپلماسی و گفت وگو حل میشود. ایران نخستین قدرت خاورمیانه شده و آن قدر برگ برنده مانند برگ هستهای، و برگهای عراق و فلسطین و لبنان و افغانستان دارد که بتواند به یک قدرت درجه اول تبدیل شود.» هشدار مهمتر او این بود « در آینده باید با جنبشهای تندروی اسلامیمانند آنچه اکنون با حماس در فلسطین سراغ داریم همزیستی داشته باشیم. این احتمال زیاد است که همه ما در یک دنیای اسلامیکه در آن اخوان المسلمین و جناح تندروتر اسلامیحکومت کنند، زندگی کنیم. در شرایط کنونی رأی کافی برای آن که اسلامگراهای میانه رو در انتخابات به پیروزی برسند، وجود ندارد. به همین دلیل باید از فراخوان برخورد تمدنها پرهیز نموده و ایناندیشه همزیستی را با ۱٣میلیون مسلمانی که در اروپا زندگی میکنند، شروع کنیم، از خانه خویش. وگرنه با مشکلات بسیار جدی روبرو خواهیم شد.»
آیا مشی و منش اروپا و آمریکا، جایی برای جولان و تکثیر آن جریان به اصطلاح میانه رو- که جناب بوش و برخی سران اروپایی بارها اعلام کردند از آنان حمایت میکنند- باقی گذاشتهاند تا بتوان حلقه تسلیم و سازش را با دست «عناصر بومی» به گردن ملتهای مسلمانانداخت؟! آیاامید بستن به برخی سران مرتجع که از آنها به عنوان کوتولههای تاریخ مصرف گذشته در غرب یاد میشود، جز شرط بندی بر سر بازندهها و گره زدن سرنوشت خود با آنهاست؟!
٣- روزنامه لس آنجلس تایمز بود که مدعی شد «جنگ غزه، تحرکی برای مهار انقلاب توقف ناپذیر ایران پس از ٣۰سال گسترش نفوذ است». چه عبارت تعیین
کننده ای! اگر همین تحلیل را مبنای سنجش و قضاوت خود بگیرند باید بپرسند ۵٨ سال پیش (سال۱٣۲۹ در ماجرای ملی شدن نفت، روی کار آمدن دولت لائیک مصدق و سپس روی کار آمدن دوباره شاه با کودتا) در کدام مختصات و جغرافیا با ملت ایران میجنگیدند، ٣۰ سال بعد (۱٣۵۹) کدام جنگ جهانی را علیه همان ملت تدارک کردند و ٣۰ سال پس از آن روزگار در سی سالگی انقلاب اسلامیدر کدام جغرافیا به تماشای جنگی با مختصات جبهه غزه- جبهه اسلام و استکبار- در درون مرزهای جعلی رژیماشغالگر قدس ایستادهاند. اگر جای عرفات، حماس و اسماعیل هنیه نستوه نشست، بدان خاطر بود که اخوانالمسلمین مبارز مصر (میراث داران جمال عبدالناصر) به چشم ستایش و الهام به مقاومت لبنان و سیدحسن نصرالله نگریسته بودند و اگر مصر و فلسطین و لبنان دچار چنین دگرگونی خیرهکنندهای شدند، از آن رو بود که آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای، در قیاس با نهضت نفت و سران آن، قطره را تبدیل به اقیانوس نموده بودند.
۵٨ سال پیش مسئله، نفت بود و نهضت از درون دچار تنش. و نظام سلطه و سلطنت سرجای خود ماند. سه دهه بعد نه فقط نفت که حکومت ملی و اسلامیشده بود و یک جهانآرا با شماری جوان رشیداما فاقد تسلیحات، از خرمشهر در مرزهای ایران در برابر چند لشکر تا بن دندان مسلح رژیم بعث دفاع میکرد و امروز با خواست حماقتآمیز فراعنه و طواغیت روزگار، جبهه این جنگ به هزاران فرسخ آن سوتر - در عمق استراتژیک رژیم صهیونیستی، نزدیک مرزهای جنوب شرق اروپا- کشانده شده است. این ۵٨ سال دگرگونی مصادف با همان ۶۰ سالی است که به واسطه خیانت انگلیسیها، قرار شد بر علیه یک ملت در فلسطین کودتا شود و نام خانه و صاحب خانه آن عوض گردد. عایدی چیست؟ جانشین شدن اسلامگرایی اصیل و نستوه با مطالباتی مشروع و درخور جایگاه ملتهای مسلمان منطقه به جای ناسیونالیسم لائیک و متزلزلی که ظرفیت اختلاف و تفرقه و شکست ملتهای منطقه را درخود داشت.
این عبارات ریچاردکاتم کارمند عالی رتبه لانه جاسوسی آمریکا در صفحه ٣۷ کتاب «مصدق. نفت. ناسیونالیسم ایرانی» (چاپ سال ۱٣۷۲) است که «دولتها و ناظران غربی به اهمیت جدایی دین از سیاست و ناسیونالیسم و لیبرالیسم در ایران و خاورمیانه کم بها داده و به درستی متهم شدند که در شکست لیبرالیسم و تضعیف موقعیت ناسیونالیستهای غیرمذهبی نقش موثری ایفا کردهاند. پدیده مصدق بیانگر دورهای از دگرگونیهای بسیار سریع ایران است، لحظهای که از امکانات واقعی برای بنیاد یافتن معیارهای غیرمذهبی و ناسیونالیستی برخوردار بود». جیمز بیل و ویلیام راجر لوئیس دو پژوهشگر سیاست پیشه آمریکایی که به گردآوری کتاب مذکور پرداختهاند، در پیشگفتار آن با لحنی حسرت بار مینویسند «هنوز هم درس لازم از مداخله سال ۱۹۵٣ [کودتای ۲٨ مرداد٣۲] گرفته نشده است. آن مداخله در افکارعمومیایرانیان نقش بست واشاره به آن یکی از شعارهای موثرو مکرر انقلاب اسلامیسال ۱۹۷۹ بود... اگر آمریکا و انگلیس اجازه داده بودند ناسیونالیسم مصدق مسیرطبیعی خود را دنبال کند، شاید که در جوانب افراطی و ضد آمریکایی انقلاب ایران تعدیل حاصل میشد».
این عبارات ۱۵ سال پیش (۴۰ سال پس از کودتای ۲٨مرداد) نوشته شداما بیتردید برای فهرست کردن عبارات سرزنشآمیزی از این دست نیازی به سپری شدن دهه و سال نیست. غزه٣۶۲ کیلومترمربعی، مرکز انفجار بیسابقه اطلاعات و عبرتهاست حتی برای آنها که محاسبه سود و زیان مادی میکنند. آری در غزه مظلوم با بمبهای لیرزی و اورانیومی، مشغول کوبیدن بر آهنی تفتهاند. این تیغ بازهم آبدیدهتر خواهد شد.
عاطفه و اخلاق و انسانیت و حقوق بشر که هیچ، آیا عقل ابزاروار و معاشاندیش- تنها بقایای تمدن جدید- هم در اروپا و آمریکا به زوال رسیده و آیا نسل سولاناها و کاتمها هم منقرض شده است؟!»
شگرد جدید اصولگرایان
ولیالله شجاع پوریان از نمایندگان اصلاحطلب مجلس ششم در روزنامه «اعتماد» اصولگرایان را به «شگردهای غیراخلاقی» برای انتخابات ریاست جمهوری سال آینده متهم کرده و نوشته است:
«شگرد جدیدی که اصولگرایان برای انتخابات سال آینده به کار بستهاند زیر سوال بردن میزان محبوبیت اصلاحطلبان بهخصوص شخص آقای خاتمی است. این ترفند اصولگرایان درحالی است که مجلس و دولت حداقل چهار سال است یکپارچه در اختیار اصولگرایان بوده و محصول مشخصی داشته و مردم کاملاً عملکرد این جناح را میشناسند. اصولگرایان با عنایت به این موضوع که از شرایط آرمانی سیاسی و اقتصادی برخوردار بودند، با قیمت استثنایی نفت که در اواسط دولت نهم پدید آمد میتوانستند کارهای زیادی انجام دهند و آن را در خدمت توسعه و آبادانی کشور قرار دهند اما این فرصت طلایی را از دست دادند. این در حالی است که در راه اجرای طرحهای دولت نهم (مانند دولت اصلاحات) از موانع متعدد نیز خبری نبود. به زبان دیگر در زمان دولت نهم یک حاکمیت یکپارچه با تبلیغات و حمایت گسترده صدا و سیما و دیگر رسانههای حکومتی برای اجرای طرحهای دولت وجود داشت، اما ماحصل و برآیندی کهامروز مشخص است حاکی از ناتوانی دولت و جریان اصولگرا با تمام حمایتهایی است که در طول چهار سال اخیر داشتهاند. به عنوان مثال ما شاهد بالا رفتن شدید نرخ تورم و افزایش بیکاری در جامعه بودهایم. برای اثبات این مصداق میتوان به کند شدن و حتی قطع شدن کار در طرحهای بزرگ صنعتی مانند عسلویه و دیگر مراکز صنعتیاشاره کرد. ضمن اینکه گرانی سرسام آور هم مردم را در عذاب قرار داده است. در همین حال شرایط خارج از کشور نیز کاملاً شفاف و مشخص بوده و از عملکرد نامناسب دولت حکایت میکند. فضای سنگینی که در روابط بینالمللی ما حاکم است حتی از اول انقلاب و زمان جنگ نیز تیرهتر شده است. چهار قطعنامهیی که در این دوره بر ضدایران صادر شده است میتواند گواهی بر اینامر باشد، چرا که هر قطعنامه یک کارت قرمز است که از طرف جوامع بینالمللی صادر میشود. عملکرد مجموعه اصولگرایان در مورد فرهنگیان اعتراض این بخش مهم جامعه را در پی داشته است. اعتراض فرهنگیان نسبت به وضعیت نامناسب معیشتی و اجرایی نشدن نظام هماهنگ پرداخت حقوق در این چهار سال و برخوردهای تند با این قشر جامعه کاملاً مشهود است. در بخش سینمایی نیز سینماگران از دخالت بیش از حد دولت و دستگاه فرهنگی حاکم در کار آنها ناراحت هستند. دانشجویان نیز با برگزاری حرکتهای اعتراضی نارضایتی خود را از این مجموعه و برخوردهای دولت با این بخش عظیم فرهنگی ابراز میدارند. از سوی دیگر سیاسیون و روزنامه نگاران وضعیتی به مراتب نامناسبتر دارند. از زمانی که یک روزنامه یا یک مجله با مخاطب عمده روبهرو میشود و از قدرت تاثیرگذاری در جامعه برخوردار میشود با توقیف یا خطر توقیف مواجه میشود. به عنوان مثال میتوان به روزنامههایی مانند شرق، روزگار، کارگزاران و دیگر روزنامههایی که توقیف شدند،اشاره کرد. در بین مجلات میتوان به مدرسه، نامه، شهروند امروز و بسیاری دیگر از مجلات تاثیرگذار و مفید کهامروز شاهد حضورشان روی کیوسکها نیستیم، اشاره کرد. به هر صورت فعالان سیاسی باید در خاطر داشته باشند مردم بدون دلیل نه به جریانی پشت میکنند و از آن بیزار میشوند و نه به جریانی اقبال نشان میدهند و عاشق آن میشوند. وضعیت اقتصادی، فرهنگی، سیاسی ما به مراتب از گذشته نامناسبتر شده است و با یک کار کارشناسی علمیکم شدن میزان محبوبیت اصولگرایان به خصوص دولتمردان را در جامعه میتوان مشاهده کرد. اصولگرایان در چند سال گذشته از بهترین وضعیت برای اجرای طرحهای خود (که بیشتر جنبه اقتصادی داشتند) برخوردار بودند. افکار عمومیکه زمانی به این جریان به خاطر شعارهای اقتصادی و بهبود وضعیت اقبال نشان داد امروز از این جریان رویگردان شده است. اصولگرایان در این وضعیت بهترین کاری که میتوانند انجام دهند و مشغول انجام آن هستند فرافکنی است، چون آنها جوابی برای افکار عمومیکه خواستار اجرایی شدن شعارها و تحقق وعدهها هستند، ندارند. در این شرایط با جدی شدن حضور خاتمیدر انتخابات اصولگرایان بسیار نگران شده و ابتدا وی را به رد صلاحیت تهدید کردند،اما با توجه به بازخورد بدی که این تهدید در جامعه داشت از آن دست برداشتند. اصولگرایان سپس به اختلافافکنی میان اصلاحطلبان پرداختند، به عنوان مثال اخبار و حرفهای آقای کروبی را بدون در نظر گرفتن اصل اخلاقیامانتداری در صدا و سیما و رسانههای خودشان با تحریف بیان کردند. آنها با شنیدن اخبار غیررسمیحضور خاتمیدر انتخابات بیش از پیش نگران شده و دست به این فرافکنی زدند. اصولگرایان ادعا میکنند اصلاحطلبان در جامعه با اقبال روبهرو نیستند و برای اثبات نظر خودشان نظرسنجیهایی نیز ارائه میکنند. نظرسنجیهایی که در یک محیط که تمام افراد آن یک گرایش دارند صورت میگیرد. اصولگرایان اگر راست میگویند نظرسنجی را در سطح وسیعی از جامعه اجرا کنند تا آن زمان مشخص شود میزان محبوبیت اصلاحطلبان بیشتر است یا اصولگرایان.»
آمار اخیر بیکاری
روزنامه «جام جم» با عنوان: «خدا کند این آمار درست باشد» نوشته است:
«کاهش نرخ بیکاری اگر چه خبر مسرتبخشی است، اما زمانی این خبر خوشحالکننده است که واقعا اثرات این کاهش را در جامعه یا حداقل در میان اطرافیان خود احساس کنیم، وگرنه بالا و پایین شدن آمار و اعداد جز آن که افکار عمومیرا نسبت به آمار ارائه شده بیاعتماد کند، نتیجهای ندارد.
اعلام کاهش نرخ بیکاری به حدود ۵,۹ درصد از سوی مرکزآمار ایران برای ٣ ماهه پاییز (که نسبت به آمار نرخ بیکاری تابستان کاهش دارد) تعجب بسیاری از تحلیلگران را در پی داشت، زیرا عوامل بسیاری وجود دارد که باعث میشود انتظار ما از نرخ بیکاری رقمیبیش از آنچه اعلام شده است، باشد.
همه میدانیم که در فصل پاییز و زمستان به دلیل ساختار سنتی اقتصاد کشور و جمعیت قابل توجه کشاورزان، تعداد بیکاران فصلی در این مقطع زمانی افزایش مییابد و از سوی دیگر وجود بحرانهای مالی جهان که اقتصاد ایران نیز ازترکشهای آن درامان نبوده، کارخانهها و بسیاری از واحدهای تولیدی و حتی بخش صادرات کشور را تحت تاثیر قرار داده است.
اگر بخواهیم رکود ایجاد شده در بخش مسکن و همچنین سیاستهای انقباضی بانک مرکزی برای کاهش نرخ رشد نقدینگی را نیز به آن اضافه کنیم، باید انتظار نرخی بالاتر از این را داشته باشیم، به طوریکه حتی وزیر کار وامور اجتماعی درباره نرخ بیکاری فصل پاییز اعلام کرده است: «من مشکلات تحمیل شده به واحدهای اقتصادی را کم نمیدانم. همیشه در فصل پاییز نیز نسبت به تابستان و بهار نرخ بیکاری بالاتری وجود داشته، بنابراین نسبت به تابستان نرخ بیکاری بالاتری خواهیم داشت و در زمستان هم به دلیل کاهش ساخت و ساز ساختمانها و همچنین کاهشاشتغال در بخش کشاورزی و حمل و نقل، نرخ بیکاری افزایش خواهد یافت.» وی بهترین فصل کاهش نرخ بیکاری را تابستان و بعد فصل بهار اعلام کرد. در نهایت هر چند مرکز آمار نتایج بررسیهای خود را مبتنی بر روشهای علمیو دقیق میداند،اما حداقل میتوان ادعا کرد آمار اخیر بیکاری با آنچه اطراف خود مشاهده میکنیم، چندان قرابتی ندارد. البته ما همامیدواریم این آمار درست باشد.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|