روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۵ دی ۱٣٨۷ -
۱۴ ژانويه ۲۰۰۹
معاون سابق سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور در مقالهای در روزنامه «اعتمادملی» پیشبینی کرده است «کار برای سال آتی خیلی سخت است».
غلامرضا تاجگردون نوشته است:
«رکود حاکم بر بازارهای مالی و کاهش بهای نفت در بازارهای جهانی پیشبینی ادامه افت قیمت به دلیل رکود موجود در بازار را بهوجود آورده است و بر اساس آن تا وقتی که این رکود ادامه داشته باشد به دلیل کاهش حجم تقاضا، کاهش قیمت را خواهیم داشت و یا در قیمت پایین به ثبات میرسد که در این شرایط کشورهای نفتی به شدت تحت تاثیر کاهش قیمت نفت قرار خواهند گرفت.
در چند سال گذشته به دلیل افزایش درآمدهای نفتی، دولت به پسانداز توجهی نکرده و در عین حال درآمدهای افسانهای نفت را به بودجه کشور پمپاژ کرد که این امر چسبندگی به درآمدهای نفتی را افزایش داد.
برآوردها نشان میدهد قیمت نفت در وضعیت تعادلی ۷۰ تا ٨۰ دلار خواهد بود که میزان چسبندگی بودجه کشور به درآمدهای نفتی نگرانی از تامین بودجه مورد نیاز کشور را افزایش داده که در این میان سخنگوی دولت اعلام کرده که قیمت نفت را در بودجه واقعی میبندیم که این اظهارات جای امیدواری است که درآمدهای نفتی در بودجه با کمی واقعبینی تعیین شود که البته پایبندبودن به آن خیلی سخت خواهد بود و این در شرایطی است که حساب ذخیره ارزی نیز موجودی کافی برای ترمیم بودجه ندارد و وضعیت حساب نشان میدهد در صورتی که تعهدات بودجه را از بودجه فعلی کم کنیم عملا چیزی نخواهد ماند تا سال بعد وضعیت متعادلی برای تامین بودجه کشور داشته باشیم.
اگر قیمت نفت به همین شکل باشد و در سال آتی کاهشی هم نداشته باشد ما برای سال آتی شکاف تامین بودجه خواهیم داشت که بر این اساس اقتصاد کشور با مشکل مواجه میشود، از طرفی هم قبل از رکود بازار بینالمللی و به دنبال رکود خودساختهای که به دلیل رفتار بانکی در کشور بهوجود آمد، اگر این وضعیت بودجهای هم ایجاد شود سال خوبی نخواهیم داشت، زیرا بهای کنونی نفت زیر ۵۰ دلار است که در این میان با توجه به بهای نفت در بودجه سال جاری که بشکهای ۵۵ دلار لحاظ شده، حدود ۱۰ دلار در هر بشکه برای تعیین قیمت نفت در بودجه سال آتی شکاف قیمتی داریم که اگر درآمدهای نفتی و رقم لحاظشده در بودجه را به صورت یربهیر هم در نظر بگیریم، آنقدر چسبندگی شدید است که نمیشود نیازها را تامین کرد. ارزیابیها نشان میدهد که کار برای سال آتی خیلی سخت است. در این شرایط کم کردن هزینهها در بودجه عمرانی یکی از کارهایی است که دولت باید در چنین شرایطی انجام دهد و یا سرمایهگذاریهای خود را کاهش دهد، به این ترتیب دولت ناگزیر است که حتی اگر در بودجه عمرانی عدد بزرگ نشان داده شد در عمل این بودجه و هزینههای ناشی از آن را کاهش دهد. در چنین شرایطی دولت باید بودجه را انقباضی ببندد، از اجرای قولهایی که عملیاتی نمیشود بگذرد و قولی بیش از این ندهد چرا که آثار تورمی به همراه خواهد داشت.
اما اینگونه رفتار کردن برای دولتی که به ولخرجی عادت کرده خیلی سخت خواهد بود زیرا نمیتواند خود را با این شرایط تطبیق دهد.
این در حالی است که ما در نیمه دوم سال ٨۴ یعنی آن زمانی که دولت پرش بودجهای بسیار زیادی در بودجه عمرانی داشت، نسبت به این افزایش چسبندگی به درآمدهای نفتی هشدار داده بودیم، زیرا این کشور بودجه را با نفت بشکهای ۱٨ دلار هم گذرانده اما اکنون چسبندگی بودجه به درآمدهای نفتی به حدی است که نگرانیهای بسیاری را به همراه آورده است.
در چنین شرایطی، سرمایهگذاری خارجی بهترین راهکار است. اگر دولت آیندهنگری میکرد باید سریع فضا را برای سرمایهگذاری خارجی باز میکرد تا سرمایههای خارجی جذب کشور شده و در عین حال اتفاقی هم برای سرمایهگذاریهای داخلی نیفتد اما چنین بسترسازیهایی انجام نشده و این درحالی است که در سال آتی دولت هم نمیتواند در پروژههای عمرانی سرمایهگذاری کند و به این ترتیب به نظر میرسد در سال آتی با چالش تامین منابع برای سرمایهگذاریهای لازم برای سال آتی مواجه خواهیم بود.»
آثار ناشی از کاهش قیمت نفت
روزنامه «جمهوری اسلامی» در سرمقاله دیروزش اثرات کاهش قیمت نفت را بر اقتصاد کشورهای تولیدکننده نفت به ویژه ایران مورد بررسی قرار داده و با عنوان: «درباره روند واردات بیرویه» نوشته است:
«آثار و تبعات ناشی از کاهش قیمت نفت به تدریج سنگینی خود را بر اقتصاد برنامهریزی شده در کشورهای تولید کننده نفت ظاهر میکند. اگر تا این اواخر با فروش نفت به قیمت بالای یکصد دلار این کشورها میتوانستند درآمدهای بیشتری را نصیب خود کنند و با دستهای بازتری هزینه نمایند اکنون با سقوط قیمت نفت مجبورند به ذخائر ارزی خود برای تامین ارقام بودجه چشم بدوزند و حتی احیانا در طرحهای توسعهای هزینههای جاری و خریدهای همراه با دست و دل بازی تجدیدنظر کنند.
در این میان کشورهائی در برخورد با آثار و تبعات ناشی از نوسانات قیمت نفت از اعتماد به نفس بیشتری برخوردارند که توانستهاند با تمهیدات و طرحهای پیشگیرانه از ابعاد خسارات احتمالی بکاهند و حتی آنرا مهار کنند.
اگرچه این یک اصل کلی و مربوط به تمامی کشورهای صادرکننده نفت است ولی سئوال امروز ما اینست که وضع ایران در این میان چگونه است و ما در برخورد با سقوط قیمت نفت در چه موقعیتی قرار داریم شواهد و قرائن نشان میدهند وضعیت موجود در پیش بینیهای دولت نمیگنجیده است و در واقع دولتمردان ما در این مقوله غافلگیر شدهاند. چرا که رئیسجمهور در ماههای گذشته پیش بینی کرد قیمت نفت حتی از مرز ۲۰۰ دلار هم خواهد گذشت. این ارزیابی رئیس نظام اجرائی لابد متکی به نقطه نظرات مشاورین و کارشناسان اقتصادی و نفتی نزدیک به رئیس جمهور بوده و بدین معنی است که دولتمردان در انتظار افزایش درآمدهای نفتی در مقطع کنونی بسر میبردهاند و قاعدتا در ارزیابی آنها و انتقال آن به رئیس جمهور اشکالی پدید آمده است . عملکرد اقتصادی دولت بویژه در بخش «واردات» نیز نشانگر وجود نوعی خوشبینی محسوس و ملموس در زمینه درآمدهای نفتی کشور است و این ذهنیت را ایجاد میکند که دولتمردان و مراکز تصمیمگیرنده در این بخش کمترین تردیدی در این مقوله نداشتهاند که نیازی به مهار واردات کشور وجود ندارد.
مطابق آمارهای موجود واردات کشور در سال ۱٣٨۶ حدود ۴۵ میلیارد دلار بوده است . اگر واردات غیررسمی را به میزان ۱۵ میلیارد دلار منظور کنیم و به این رقم بیافزائیم طبعا در سال گذشته حدود ۶۰ میلیارد دلار واردات داشتهایم . اگرچه سال جاری هنوز به پایان نرسیده و احتمال نوسان در روند واردات کشور طی ٣ ماهه پایانی سال وجود دارد ولی با در نظر گرفتن شواهد و قرائن موجود چنین تلقی میشود که اگر میزان واردات سال ٨۷ از سال گذشته بیشتر نباشد به احتمال فراوان کمتر نیست . بدین ترتیب سئوال اصلی اینست که با توجه به سقوط قیمت نفت آیا در پیش گرفتن چنین سیاستی در ایجاد مسابقه برای واردات روزافزون صحیح بوده است
سالها قبل به منظور کاهش اثرات ناشی از نوسان قیمت نفت بر اقتصاد برنامهریزی شده کشور مقرر شد که یک «قیمت پایه» برای فروش نفت در نظر گرفته شود و مابهالتفاوت رقم واقعی فروش نسبت به قیمت پایه در صندوق ذخیره ارزی ذخیره گردد. این پیشبینی و اقدام کارشناسانه برای مهار آثار و تبعات ناشی از نوسانات قیمت نفت امری مقبول و مسئولانه بود که مراتب آیندهنگری مراکز تصمیمگیرنده را در میدان عمل به اثبات رسانید.
اکنون در شرایطی قرار گرفتهایم که نفت صادراتی کشور بسیار پائینتر از «قیمت پایه» به فروش میرسد و درآمدهای مورد انتظار از محل فروش نفت محقق نمیشود و طبعا باید مابه التفاوت ارقام پیش بینی شده در بودجه سال ٨۷ از محل صندوق ذخیره ارزی تامین گردد. اما آیا صندوق ذخیره ارزی مطابق پیشبینیهای قبلی موجودی دارد و آیا موجودی این صندوق آنچنانکه رئیس جمهور در مصاحبه تلویزیونی چندی قبل خود به مردم اطمینان داد برای تامین نیازهای کشور در چند سال آینده کافی است البته رئیس جمهور در همان برنامه میزان ذخائر صندوق ارزی را «محرمانه» تلقی کرد ولی بعدها وزیر اقتصاد و دارائی و برخی مسئولین مرتبط میزان آنرا ۲۵ میلیارد دلار اعلام نمودند .
اگر این رقم صحیح و دقیق باشد در اطلاعات منتشره پیرامون تکافوی صندوق ذخیره ارزی برای سالها تناقضی وجود دارد و فقط با این فرض قابل هضم است که حتی درصورت سقوط بیشتر قیمت نفت تا مرز ٨ دلار و ۵ دلار هم کشور اداره خواهد شد . این اظهارات سپس مورد تجدیدنظر قرار گرفت و اعلام شد که حتی درصورت به صفر رسیدن فروش نفت هم مشکلی وجود نخواهد داشت .
اما سئوال منطقی اینست که چگونه چنین امری با واردات ۶۰ میلیارد دلاری ممکن است یک احتمال اینست که وقتی ارز فراوان در اختیار داریم واردات ۶۰ میلیارد دلاری انجام میدهیم و آنزمان هم که پولی در بساط نیست به گونهای دیگر عمل میکنیم . البته این یک راهکار منطقی و مسئولانه برای سامان دادن به اقتصاد کلان در یک کشور ۷۵ میلیون نفری نیست و این انتقاد جدی وارد است که چرا بایستی با «کاهش تعرفهها» کشور را به صحنه رقابت و مسابقه برای واردات بیرویه تبدیل کنیم و صنایع بنیادی کشور از جمله صنایع قند، نساجی و فولاد کشور را در ورطه ورشکستگی و افلاس و درماندگی بکشانیم و همه را چشم به راه بندرها و واردات کنیم و سپس بگوئیم «دوران ریاضت» آغاز شده و بایستی کمربندها را محکم ببندیم...
به راستی اگر کشوری در معرض تهدید و تحریم قرار داشته باشد موجودی ارزی خود را که در جهان امروز به منزله «خون در رگهای اقتصاد کلان کشور» محسوب میشود اینگونه به تاراج بیگانه میدهد و صنایع سایر کشورها را «فربه» میکند یا آنکه همان ارز موجود را ذخیره میکند و به صنایع داخلی رونق میبخشد آیا کشور در معرض تهدید و تحریم به واردات میوه میپردازد و محصولات باغی بیگانه را وارد میکند تا در تابستان و زمستان هم مردمش را به پرخوری و مصرف «میوههای غیرفصل» عادت دهد کشوری که در معرض تهدید و تحریم است بایستی به واردات «کالاهای سرمایهای» و «کالاهای اساسی» روی آورد نه آنکه کشور را به ویترین واردات محصولات سایر کشورها مبدل کند.
دولت در چنین شرایطی بایستی با سیاستهای متین و منطقی و مهار بازار داخلی با اهرمهای نظارتی و تعرفهای بپردازد. زیربنای اقتصاد صنعتی کشور را تقویت کند و توسعه بخشد نه آنکه سرمایهگذاران دیروز را دچار مشکل کند صنایع دولتی را تا آستانه ورشکستگی بکشاند و سرمایهگذاران جدید را سردرگم کند.»
واکنش ایران در جنگ غزه
روزنامه «رسالت» با عنوان: «دیپلماسی تهاجمی ایران در جنگ غزه» نوشته است:
«از آغاز محاصره غزه و سپس جنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی با مردم بیدفاع غزه، جمهوری اسلامی در صف اول مدافعین مردم فلسطین قرار گرفت. پیام دردآلود و آگاهی بخش مقام معظم رهبری به جهان اسلام نقطه عطف این دفاع جانانه بود.
مقام معظم رهبری مومنان جهان اسلام را موظف به دفاع از مردم غزه کردند و شهدای غزه را در صف شهدای بدر و احد دانستند. آیتالله خامنهای سکوت تشویق آمیز برخی دولتهای عربی را زمینهساز این جنایات ددمنشانه توصیف کردند.
بعد از پیام مقام معظم رهبری، در ایران و در اکثر کشورهای جهان تظاهرات اعتراض آمیز اوج گرفت و اکنون تقریبا نهضت ضدصهیونیستی در حال جهانی شدن است و ۵ قاره جهان را در نوردیده است. رئیس جمهور از همان ابتدا با اعزام نمایندگان خاص برای دولتهای جهان پیامی را برای آن دسته از رهبران جهانی که جویای حقیقت هستند و دفاع از مظلوم را میپذیرند ارسال نمود و تحرکی را در این زمینه سامان داد . بیتردید اخراج سفیر رژیم صهیونیستی از ونزوئلا بیارتباط با پیام احمدینژاد به هوگو چاوز نبوده است. از سوی دیگر سفر رئیس مجلس به بیروت و دمشق و رایزنی پارلمانی در این مورد اقدامی تحسینبرانگیز بود. اعزام یک کشتی با آذوقه و تجهیزات کامل به سوی غزه از دیگر اقدامات جمهوری اسلامی بوده و همزمان با آن مردم در سراسر کشور با حضور در تظاهرات و راهپیماییهای روزانه و نیز نماز جمعهها حمایت خود را از مردم غزه اعلام کردند. آقای صادق زیبا کلام دیروز در مقالهای در صفحه آخر اعتماد ملی از ضعف دیپلماسی ایران در ماجرای غزه سخن گفته است و حتی به تخطئه راهپیماییهای مردم علیه اسرائیل غاصب پرداخته و نفرات شرکتکننده آن را کمتر از نفرات راهپیمایی مردم ترکیه در استانبول دانسته است! بعد هم نتیجهگیری کرده است که اگر میخواهیم جایی در جهان عرب داشته باشیم نمیتوانیم روابط با مصر را نادیده بگیریم اگر میان ایران اسلامی و جهان عرب یک حداقلی از رابطه و وفاق بود ما میتوانستیم به فلسطینیها بیشتر کمک کنیم. چه خوب بود آقای زیباکلام همین روزنامه دیروز اعتماد ملی صفحه ۶ مقاله فرید زکریا سردبیر نیوزویک بینالمللی را میخواند و فهم خود را به عنوان یک استاد دانشگاه در ایران با فهم یک روزنامهنگار آمریکایی محک میزد. فرید زکریا در این مقاله میگوید: «نفوذ ایران در جهان عرب به خاطر حمایت از فلسطین است» او اعتراف میکند: «حمله اسرائیل به غزه باعث شد در این حوزه ورق به نفع تهران برگردد. اسرائیلیها با حمله به غزه از لحاظ تبلیغاتی و ایدئولوژیک در برابر ایران تضعیف شدند این درس سیاسی تازهترین جنگ اسرائیل است. «در بد فهمی آقای زیبا کلام از تحولات شگرفی که به دلیل شکست اسرائیل در جنگ غزه پدیده آمد همین بس که فکر میکند حکام مصر و برخی دولتهای عربی در جهان عرب که مورد لعن و نفرین جهان اسلام هستند جایی دارند. منطق این نوع دولتها از جنگ ۶ روزه به بعد تسلیم در برابر زیادهخواهیهای رژیم صهیونیستی بوده است و همواره سعی میکردند با خلع سلاح ملت فلسطین جلوی هر گونه مقاومتی را در برابر متجاوزان و اشغالگران بگیرند. آنها ارتشهای خود را برای جنگی موهوم تجهیز میکنند و اصلا دشمنی به نام صهیونیسم را به عنوان هدف در ارتشهای خود ندارند. آنها که کمر به قتل حزبالله بسته بودند ناکام ماندند ، اکنون به قتل عام مردم غزه و نابودی حماس فکر میکنند که الحمدلله این آرزوی خود را به باد دادهاند. آقای زیبا کلام اگر به اندازه یک روزنامه نگار آمریکایی نمیتواند مسائل کنونی منطقه را درک کند حداقل فهم خود را به اندازه یک امیر عرب در خلیج فارس در مورد موقعیت اعراب و حقارت آنها در برابر اسرائیل تطبیق دهد. یکشنبه گذشته شیخ حمد بنجاسم بنجبر آل ثانی نخست وزیر قطر با کمال شرمندگی از کشورهای عربی همدست با اسرائیل در محاصره غزه انتقاد کرد و از اینکه سران عرب به هیچکاری دست نمیزنند ابراز شگفتی کرد!و از آن شگفتانگیزتر اینکه برخی سران عرب تظاهرکنندگان به نفع مردم مظلوم غزه را «اوباش» میخوانند و نخست وزیر قطر از این مهم فقط ابراز ناخشنودی میکند. آقای زیبا کلام میگوید: اگر با مصر روابط داشتیم میتوانستیم به فلسطینیها کمک بیشتری کنیم. مگر مصریها به مردم غزه کمک میکنند؟ خنجر مبارک اکنون در پشت نهضت مقاومت حماس است. آنها مگر به مردم غزه و حماس کمک میکنند که حالا اگر ما مرتبط بودیم ما هم میتوانستیم کمکی کنیم؟
کمکهای جمهوری اسلامی اکنون در آبهای منطقه است. اگر مصر گذرگاه رفح را باز کند میتوان کمکها را به باریکه غزه رساند اما مبارک دست در دست صهیونیستها گذاشته و حاضر نیست جایی برای نفس کشیدن مردم مظلوم غزه نگه دارد.»
اثرات سفر پارلمانی ایران
روزنامه «همشهری» با عنوان: «شرایط سخت» نوشته است:
«هفته گذشته هیاتی پارلمانی از ایران برای چاره اندیشی درباره بحرانی که رژیم صهیونیستی در غزه بهوجود آورده است به کشورهای همجوار فلسطین سفر کرد.
این سفر از چند حیث قابل تامل است: اول اینکه ورود کشورهای غیرعربی ایران و اندونزی به مسئله غزه، یک چارچوب دیپلماتیک و رسمی را برای پیگیری این مسئله شکل داده است.
دوم؛ مجالس بهدلیل نزدیکی به نهادهای غیردولتی و مردمی، امکان انسجامآفرینی بیشتری بین مردم داشته و بهطور عملی وقتی جریانهای نماینده افکار عمومی بهطور رسمی وارد عرصه دیپلماسی فشار به رژیم صهیونیستی میشوند، میتوانند اثرگذاری بیشتری از خود نشان دهند.
بنابراین با توجه به جمعیت ۲۰۰ میلیون نفری اندونزی و ۷۰ میلیونی ایران، سفر نمایندگان این کشورها به کشورهای همسایه فلسطین و رایزنی درباره مسئله غزه میتواند، نمادی از اعتراض چندصد میلیونی جمعیت ایران و اندونزی تلقی شود.
سوم آنکه آمریکا و رژیم صهیونیستی بهشدت در پی آن هستند تا جنبش مقاومت و بهطور خاص حماس را گروهی تروریستی جلوه دهند؛ بنابراین، هنگامی که هیات پارلمانی ایران، اندونزی و سوریه به موازات دیدار با کشورهای مهم و چارهاندیشی درباره مسئله فلسطین، با روسای مقاومت هم بهطور رسمی دیدار میکنند، در واقع به مشروعیت حماس دامن میزنند.
و چهارم؛ این حرکت پیش زمینهای شد برای انجام و تداوم حرکتهای مشابه که نتیجه حداقلی آن، به جنبش درآوردن افکار عمومی، شکسته شدن فضای رسانهای و سکوتی است که مجامع عربی در قبال جنایات رژیم صهیونیستی اتخاذ کردهاند.
از سوی دیگر، افکار عمومی دنیا در حال توجه به مسئله فلسطین و همراهی با جنبش مقاومت و مردم غزه است که این مسئله در درازمدت، اوضاع را برای صهیونیستها سخت میکند.
نمونهای از تأثیر افکار عمومی را میتوان در رأی ممتنع و نه مخالف آمریکا به قطعنامه اخیر علیه رژیم صهیونیستی دید؛ بنابراین، بهنظر میرسد برای فعالترسازی و افزایش فشار افکار عمومی، باید از ساختارهای فرعی نظام بینالملل مانند اتحادیهها، مجامع و نهضتهای جهانی مانند جنبش عدمتعهد، سازمان کنفرانس اسلامی و... استفاده بیشتری کرد.»
پیامدهای پایان جنگ
«موقعیت امنیتی اسرائیل قبل و بعد از جنگ غزه» عنوان سرمقاله دیروز روزنامه «کیهان» است که در پی نقل شده است:
«رژیم صهیونیستی براساس بیانیه آمریکایی «آناپولیس» در روز هفتم دی ماه جاری مرحله اول عملیات سنگین نظامی علیه منطقه بسته غزه را آغاز کرد تا با درهم شکستن مقاومت اسلامی راه مذاکرات را برای تاسیس دو دولت در یک سرزمین باز کند. پروژه تشکیل دو دولت یک لایه فریبنده دارد به گونهای که بعضی گمان بردهاند قرار است دو کشور فلسطینی و اسرائیلی در عرض و طول جغرافیایی فلسطین اشغالی شکل بگیرد در حالیکه بر اساس طرح آناپولیس قرار است در این سرزمین یک کشور اسرائیلی با دو دولت یهودی و مسلمان- مسیحی شکل بگیرد در واقع دستور کار آناپولیس این است که یک دولت کوچک مسلمان- مسیحی در بخشی از سرزمین تحت حاکمیت اسرائیل شکل بگیرد.
جنگ در روز هفتم دی ماه با هدف حذف مقاومت از معادله فلسطینی- اسرائیلی شروع شد. شواهد و قرائن میگوید که رژیم صهیونیستی باور کرده بود و این باور را به شهروندان غاصب خود نیز باورانده بود که طی یک دوره کوتاه ۷ تا ۱۰ روزه جریان مقاومت را از میان برمیدارد و یا آنکه آن را تا آنجا تضعیف میکند که توانایی مخالفت با طرحهای اسرائیلی- آمریکایی نداشته باشد. بر این اساس عملیات نظامی خود را در سه مرحله عملیات هوایی، عملیات زمینی «الف» و عملیات زمینی «ب» طراحی کرد. مدت زمان عملیات هوایی را حداکثر ۴روز و مدت زمان هر مرحله از عملیات زمینی را حداکثر سه روز در نظر گرفته بودند. مرحله اول عملیات به گونهای طراحی شده بود که با بمباران حدود ٣۰۰ نقطه از غزه، مقاومت زمینگیر شده و عناصر آن به صیدهایی در دسترس تبدیل شوند.
عملیات سنگین هوایی به جای ۴ روز ۷ روز به درازا کشید و بر اساس اطلاعاتی که خود اسرائیل منتشر کرده است ۶۰۰نقطه از مراکز حساس منطقه کوچک غزه را زدند. اما وقتی روز ۱٣ دی ماه فرا رسید کابینه امنیتی رژیم صهیونیستی دریافت که آسیب چندانی به مقاومت حماس وارد نشده است و شلیک موشکهای آن نه تنها ادامه دارد بلکه هر روز به برد آنها افزوده شده است. نکته مهم دیگر این بود که جریان مقاومت فلسطینی منطقه جنگی را از نظر خدماترسانی، امور درمانی و مدیریت و سازماندهی و اداره جنگ به خوبی اداره کرده بود و هیچ نشانهای از اضطراب در مقاومت و دولت برآمده از آن مشاهده نمیشد...
عملیات زمینی برای چریکهای فلسطینی یک عملیات مطلوب به حساب میآید چرا که آنان در مواجهه با اقدامات نیروی هوایی از امکاناتی برخوردار نیستند درحالیکه در روی زمین آنان با اشراف اطلاعاتی و تفوق عملیاتی بر سرزمین خویش میتوانند معادله جنگ را به نفع خود تغییر دهند. در جنگ زمینی نیروهای دشمن هر مقدار به کمین گاههای چریکها نزدیکتر باشند، امکان انهدام آنان برای چریکها فراهمتر است.
در روز سوم جنگ زمینی (دوشنبه ۱۶دیماه) باراک به اولمرت اطلاع داد که پیشروی تانکها در هر جا که ساختمانی وجود دارد امکانپذیر نیست ولی اولمرت و لیونی و سایر اعضای کابینه استدلالهای وزیر جنگ را نپذیرفتند.
فردای آن روز نظامیان صهیونیستی که فهمیدند عناصر سیاسی کابینه شرایط آنان را درک نمیکنند به یک مدرسه در روستای «الفاخوره» که به پناهگاه زنان و کودکان تبدیل شده بود را بمباران کردند و حدود ۴۰نفر از آنان که یک مامور سازمان ملل در میان آنان بود به شهادت رساندند. این واقعه یادآور حمله رژیم صهیونیستی به زنان و کودکان در روستای قانا در جریان جنگ ٣٣روزه بود. واقعه قانا نیز پس از آن رخ داد که نظامیان درمانده اسرائیل دریافتند که مقامات آمریکایی شرایط سخت مواجهه آنان با چریکهای حزبالله را درک نمیکنند و بر ادامه عملیات تاکید دارند.
انهدام مدرسه الفاخوره کار خود را کرد. فردای این واقعه- چهارشنبه- کابینه امنیتی رژیم صهیونیستی استدلالهای باراک وزیر جنگ را مبنی بر لزوم عقب نشینی از غزه و اعلام آتشبس پذیرفت ولی در عین حال تاکید شد که در کنار فعالیت سیاسی برای برقراری آتشبس عملیات نظامی در دو محور «شهر غزه» بعنوان پایتخت حماس و شهر جنوبی خان یونس ادامه پیدا کند. تاکید کابینه بر این بود که از طریق تصرف یک نقطه مهم در روی زمین و یا به اسارت گرفتن چند عنصر اصلی مقاومت بتواند ابزار چانه زنی لازم برای پیگیری اهداف خود را در روند سیاسی مهیا کند. کابینه امنیتی در عین حال اعزام یک هیات عالیرتبه به مصر برای مشارکت در طرح موسوم به «طرح مصر- فرانسه» را مورد تصویب قرار داد.
روز پنجشنبه- یک روز پس از تشکیل کابینه امنیتی اسرائیل- آمریکا از موضع خود مبنی بر عدم پذیرش آتشبس عقب نشینی کرد و کاندولیزا رایس در این روز اعلام کرد «ما معتقدیم که اکنون آتشبس ضروری است». در همین روز «واشنگتن پست» نوشت: «حماس به دنیا نشان داد که میتواند به مبارزه ادامه دهد.»
در شامگاه روز پنجشنبه شورای امنیت سازمان ملل دست به کار تصویب قطعنامهای شد تا براساس آن ضمن نجات رژیم صهیونیستی از مهلکه سنگین شرایطی را فراهم کند که بستر تضعیف مقاومت در حوزه سیاسی فراهم شود.
این جنگ طی چند روز آینده به پایان میرسد و اسرائیل شکست سنگین دیگری را پذیرا خواهد شد اما این شکست چون در عرض جغرافیایی تحت اشغال او واقع میشود آثار بیشتری نسبت به شکست در جنگ ٣٣ روزه خواهد داشت. در اینجا مجال کمی باقی ماند تا مروری به آثار و پیامدها داشته باشیم و از این رو مواردی را به اختصار ذکر میکنیم:
۱- رژیم صهیونیستی در حالی جنگ را آغاز کرد که پیش از آن اعلام کرده بود تا شعاع ۲۰ کیلومتر از باریکه غزه دچار بحران امنیتی است و براین اساس برای متقاعد کردن شهروندان غاصب خود به همراهی حل مسئله شلیک موشکها در این محدوده را بعنوان یکی از دلایل اصلی حمله ذکر میکرد. جنگ طی چند روز آینده به پایان میرسد در حالیکه این مشکل نه تنها حل نشده بلکه عمق آن از ۲۰ کیلومتر- حداقل- به ۵۰ کیلومتر رسیده و این در حالی است که اسرائیلیها احتمال زیاد میدهند که موشکهایی با برد ۶۰ و ۷۰ کیلومتر نیز در اختیار مقاومت است. براین اساس اگر رژیم تل آویو در آغاز جنگ نسبت به حفظ امنیت حدود ۱۵۰هزارنفر از شهروندان غاصب نگرانی امنیتی داشت اینک این نگرانی امنیتی حدود ۱.۵ میلیون نفر از این شهروندان را شامل میشود.
۲- قبل از جنگ حملات موشکی حماس متوجه دو شهرک عسقلان- در شمال- و سدیروت - در شمال شرقی غزه- بود اینک رژیم صهیونیستی نسبت به تامین امنیت پایگاه استراتژیک هستهای دیمونا- در ۷۰ کیلومتری دیوارههای غزه- و تامین امنیت مرکز سیاسی خود تل آویو- در فاصله ۷۵ کیلومتری غزه- دچار بحران امنیتی است.
٣- رژیم صهیونیستی جنگ را در حالی آغاز کرد که برخلاف تصور اغراق شده خود اطلاع چندانی از محل نگهداری تجهیزات نظامی مقاومت و محل استقرار رهبران مقاومت نداشت و این درحالی است که او از انواع امکانات پیشرفته جاسوسی و صدها جاسوس در غزه برخوردار است. حفظ نیروها و امکانات توسط جریان مقاومت برتری اطلاعاتی و امنیتی چریکها را به نمایش گذاشت و به اعتبار سازمانهای صاحب نام جاسوسی رژیم تلآویو لطمه فراوان وارد کرد.
۴- رژیم صهیونیستی از درک قدرت مقاومت و تحولاتی که طی ۴ سال اخیر، از زمان خروج نظامیان این رژیم از غزه در این قدرت رخ داده است ناتوان بود و از این رو به نادانی جنگ را آغاز کرد. این نشان میدهد که سیستم هشداردهنده- سازمانهای اطلاعاتی- و سیستم تصمیمگیری- ارتش و دولت- اسرائیل دچار فرسایش و فروپاشی شده است.
۵- رژیم صهیونیستی با محاصره ۱٨ماهه غزه و بستن گذرگاهها طی ماههای اخیر و عدم اجازه خارج شدن به شهروندان باریکه غزه در طول جنگ درصدد بود تا از طریق وارد شدن فشار مردم غزه به مقاومت از اقتدار و مشروعیت آن بکاهد اما در پایان جنگ خود اعتراف میکند که به هیچ وجه انتظار نداشته است که موج شدید حمایت مردمی از اندونزی تا مراکش و کاراکاس و موج همزمان حمایت شیعیان، سنیها و غیرمسلمانها مقبولیت آن را به اوج برساند.
۶- رژیم صهیونیستی اینک در شمال با تهدید شدید چریکهای پیروز حزبالله و در جنوب با تهدید شدید چریکهای پیروز مقاومت فلسطین مواجه است بنابراین هول و هراس امنیتی او را به سان موجودی نحیف در میانه دو لبه قیچی دربر گرفته است.
خوب است در آخر مقاله را با جملهای از «ابوعبیده» سخنگوی گردانهای عزالدین قسام- شاخه نظامی جنبش حماس- به پایان ببریم: «ما حمله به سرزمین خود را پیشبینی میکردیم. صهیونیستها باید بدانند که سرزمین ما را ترک خواهند کرد بدون آن که به هیچیک از اهداف خود برسند.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|