یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۷ بهمن ۱٣٨۷ -  ۲۶ ژانويه ۲۰۰۹


روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله دیروز خود با اشاره به تغییرات در کاخ سفید و آمدن اوباما، مروری بر کارنامه منفی بوش دارد و با اشاره به اظهارات اوباما پیش از آمدن به کاخ سفید، هرگونه تغییر در سیاست کلان آمریکا را در قبال خاورمیانه بعید ارزیابی می‌کند.
نویسنده با اشاره به موضع اوباما می‌نویسد: «در اولین گام، اوباما، موضعگیری کاملاً منفی و ناامیدکننده‌ای نسبت به مسأله فلسطین کرده است.»
نویسنده سپس به نمونه‌هایی اشاره می‌کند و نتیجه می‌گیرد: «حداقل در زمینه سیاستهای خاورمیانه‌ای رئیس‌جمهور جدید آمریکا با اطمینان می‌توان گفت ورود اوباما به کاخ سفید علیرغم شعار پرطمطراق تغییر، فقط یک «تغییر رنگ» است و دیگر هیچ!»

خاورمیانه جدید
روزنامه ایران در ستون نگاه به شکل‌گیری خاورمیانه‌ای جدید با توجه به دو رویداد مهم جنگ ٣٣ روزه در جنوب لبنان و جنگ ۲۲ روزه غزه، حوادث رخ داده در فاصله ژانویه ۲۰۰۶ تا ژانویه ۲۰۰۹ را ارزیابی می‌کند و سرآخر نتیجه می‌گیرد: «در آخرین روزهای حکومت بوش و رایس، اسرائیل یک بار دیگر به دنبال طرح خاورمیانه جدید رفت و این بار حماس را نشانه گرفت. صهیونیست‌ها نخست از روش «تحریم و محاصره» بهره جستند و وقتی نتیجه‌ای از این تاکتیک عایدشان نشد، به این باور رسیدند که باید یک بار دیگر نظامیان خود را برای انهدام دومین جبهه مقاومت گسیل کنند. به گمان تیم جدید زمامداران تل‌آویو، غزه هدف آسانی بود. زیرا برخلاف لبنان، سرزمینی کوچک است و علاوه بر آن، به دلیل موقعیت جغرافیایی‌اش می‌توان با همکاری مصری‌ها، آن را در محاصره نظامی قرار داد. واشنگتن و تل‌آویو بسیار امیدوار بودند غزه تبدیل به یک پیروزی بزرگ در پایان حکومت بوش شود.
بنابراین همه آنهایی که در پی یافتن سرچشمه فکری جنگ هستند، به تئوری خاورمیانه نوین رایس، پرز و اولمرت رجوع کنند. ۲۷ دسامبر ۲۰۰٨ جنگ غزه با این اندیشه شروع شد و صهیونیست‌ها بیش از ۱۴۰۰ نفر را شهید و هزاران نفر را زخمی و آواره کردند. اما حاصل این رویارویی چه شد؟ اکثر کشته شدگان و مجروحان را کودکان و زنان تشکیل می‌دهند.
اکنون با پایان جنگ غزه یک بار دیگر خاورمیانه‌ای جدید در حال زایش است. غزه‌نشینان ۲۲ روز با بزرگترین و مدرن‌ترین ارتش متحد غرب جنگیدند، ایستادند و مقاومت کردند.و حالا اعراب از «پیروزی» سخن می‌گویند و «مقاومت» را می‌ستایند و در ستایش فلسطینیان غزه آوازها سرمی‌دهند.
مقاومت غزه چیزی نبود جز ظهور اراده یک ملت. اراده افرادی که یک بار در عرصه سیاست ژانویه ۲۰۰۶ با به قدرت رساندن حماس جهان را مبهوت ساختند و اکنون در ژانویه ۲۰۰۹ و عرصه نظامی معجزه‌ای تازه خلق کرده‌اند.
خاورمیانه جدیدی که در لبنان در جنگ جولای تا آگوست ۲۰۰۶ پدیدار شد. در فلسطین در جنگ دسامبر ۲۰۰٨ تا ژانویه ۲۰۰۹ غزه به اثبات و ثبات رسید.

مذاکرات سخت و مستقیم
محمدکاظم انبارلویی، سرمقاله روزنامه رسالت دیروز را نوشته است. او ادعای آمریکا را در مورد مذاکره مستقیم و بدون پیش‌شرط با ایران بهانه قرار داده، ابعاد این مذاکرات را بررسی کرده است.
وی می‌نویسد: «چهارشنبه گذشته اولین بیانیه کاخ سفید در خصوص مذاکرات با ایران منتشر شد. این بیانیه که روی وب سایت کاخ سفید آمده است می‌گوید: «رئیس‌جمهور آمریکا بدون هیچگونه پیش‌شرطی به دیپلماسی و مذاکرات سخت و مستقیم با ایران خواهد پرداخت» این بیانیه می‌افزاید: «اوباما و بایدن گزینه‌ای در اختیار ایران می‌گذارند. اگر ایران برنامه اتمی‌اش و حمایت از تروریسم را رها کند، ما مشوق‌هایی مانند عضویت در سازمان تجارت جهانی، سرمایه‌گذاری اقتصادی و حرکت در جهت عادی‌سازی روابط دیپلماتیک ارائه می‌کنیم. اگر ایران به رفتار دردسر آفرین خود ادامه دهد ما فشار اقتصادی و انزوای سیاسی را تشدید خواهیم کرد».
در یک نگاه ابتدایی بین صدر و ذیل نخستین بیانیه کاخ سفید تناقض آشکار وجود دارد به نظر می‌رسد بیانیه‌نویس‌های کاخ سفید از این پس باید مراقب این تناقض‌گویی‌ها و چندپهلو سخن گفتن‌ها باشند.
همان‌طور که ملاحظه می‌کنید در صدر بیانیه آمده است:آمریکا بدون پیش‌شرط با ایران به مذاکره خواهد پرداخت اما بلافاصله شروطی را قبل، حین و بعد از مذاکره ارائه می‌دهد که عبارتند از:
۱ـ توقف فعالیت علمی و صلح‌آمیز هسته‌ای.
۲ـ رها کردن حمایت از تروریسم (بخوانید حمایت از مردم مظلوم فلسطین و لبنان در برابر وحشیگری‌های رژیم صهیونیستی)
٣ـ شرط عضویت ایران در سازمان تجارت جهانی. شکستن حصر اقتصادی سه دهه گذشته و بالاخره برقراری روابط دیپلماتیک تن دادن به دو شرط فوق است. آنچه در بیانیه آمده است همان شروط دولت بوش، اتحادیه اروپا و در حقیقت مطالبات رژیم صهیونیستی از همپیمانان غربی خود است.
طبیعی است که دولت و ملت ایران درخصوص کیفیت مذاکرات و شروط مذاکرات حرف دارد. اولاً ما به دلایل زیر مذاکرات را سخت و مستقیم نمی‌بینیم بلکه آن را آسان و غیرمستقیم تلقی می‌کنیم.
۱ـ همان طور که آقای اوباما در نطق ورود به کاخ سفید گفت: «دنیا عوض شده ما (آمریکا) نیز باید تغییر کنیم» ما هم می‌گوییم دنیا تغییر کرده است. جامعه جهانی حزب‌الله و حماس را یک سازمان تروریستی نمی‌داند، آنها مشروعیت قانونی و مردمی دارند و مطالبات ملت خود را نمایندگی می‌کنند.
در عوض رژیم صهیونیستی را یک رژیم غاصب و نامشروع و تروریست می‌دانند که با بمب و موشک و تانک و توپ یک ملت مظلوم و بی‌دفاع را زیر آتش می‌گیرد.
لذا اولین شرط ملت و دولت ایران برای عادی‌سازی روابط این است که کاخ سفید حمایت خود را از مشتی تبهکار و جنایتکار جنگی در سرزمین‌های اشغالی بردارد و اجازه دهد سازمانهای بین‌المللی محاکمه جنایتکاران جنگی را با کارنامه ۶۰ ساله اشغالگری در دستور کار قرار دهند.
۲ـ دومین شرط برقراری روابط این است که آمریکا تولید و گسترش سلاحهای هسته‌ای را متوقف کند و در یک پیمان جهانی با دیگر اعضای دائمی شورای امنیت حرکت به سوی خلع سلاح دائمی را در دستور کار قرار دهد تا ما جهانی عاری از سلاح‌های کشتار جمعی، هسته‌ای، میکروبی و شیمیایی و... داشته باشیم. مردم جهان انتظار دارند دیگر جنایاتی چون هیروشیما و اخیراً غزه تکرار نشود.
برنامه هسته‌ای ایران یک برنامه کاملاٌ علمی و فنی و در عین حال صلح‌آمیز است و بارها اعلام شده است که جمهوری اسلامی ایران تصمیم به ساخت سلاح هسته‌ای ندارد. این را هم نه به احترام آمریکا بلکه حرکت به این سمت را به خاطر ملاحظات ایدئولوژیک نادرست می‌داند.
٣ـ سومین شرط برقراری روابط دیپلماتیک از سوی ایران، بازگرداندن حساب‌های بلوکه شده ایران در آمریکا و پس دادن وجوهی که در زمان شاه خائن به عنوان پیش پرداخت خرید سلاح به آمریکا داده شده است می‌باشد.
۴ـ چهارمین شرط عدم مداخله آمریکا در امور داخلی ایران و رعایت قوانین بین‌المللی و احترام به ملت ایران در دستیابی به استقلال و پیشرفت‌های علمی و اقتصادی است. ما نیازی به کمک آمریکا نداریم فقط می‌خواهیم آمریکا در روابط ما با دیگر کشورها و مجامع بین‌المللی اخلال ایجاد نکند. مشوق‌های پیشنهادی در بیانیه پیشکش خودشان!
۵ـ آقای اوباما در نطق ورود به کاخ سفید گفته است: «با دنیای اسلام براساس احترام متقابل رفتار می‌کنم.»
ایران ام‌القرای جهان اسلام است و عمق استراتژی ایران حداقل در دو جنگ نابرابر ٣٣ روزه حزب الله و ۲۲ روزه حماس و نیز تظاهرات حمایت آمیز مردم جهان در ۵ قاره برای غرب و بویژه آمریکا مکشوف شد.
شرط عادی سازی روابط آن است که آمریکا و رژیم صهیونیستی دست از سلطه‌گری بردارند و تسلیم رای مردم منطقه و جهان در نحوه اداره زندگی خودشان باشند.
لذا آمریکا پس از ٣۰ سال بی‌مهری و ستم در حق ملت ایران راهی جز تسلیم در برابر مطالبات مردم ایران، ندارد.
اگر منظور آمریکا احترام به چند کشور عربی است که با سیاست‌های کاخ سفید طی نیم قرن همراهی کردند، اینکه حرف جدیدی نیست. شرط «تغییر» در سیاست‌ها، تنظیم روابط جدید با دولت و ملت ایران براساس شروطی است که در تهران تعریف می‌شود نه در واشنگتن!
۶ـ آمریکا باید به دلیل کشتار بی‌رحمانه ملت ایران در سال‌های ۵۶ و ۵۷ و حمایت از سلطنت نامشروع پهلوی و نیز همکاری‌ و همیاری با دولت بعث عراق در تحمیل جنگ ٨ ساله به ایران غرامت مادی و معنوی بدهد. این هم یکی از شروط پایه‌ای گفتگوهای طرفین است کما اینکه برخی از شهروندان آمریکا‌یی که در سرزمین‌های اشغالی و یا لبنان کشته شده‌اند ادعاهایی علیه ایران در محاکم قضائی آمریکا مطرح کرده‌اند. هر چند این ادعاها مضحک است. اما ادعای ملت ایران یک ادعای واقعی است.
۷ـ اوباما درنطق ورودی خود به کاخ سفید گفته است: «مصمم هستیم رویکرد تازه‌ای در پیش گیریم و دستمان را به سوی دست‌هایی که مشت نشده‌اند دراز کنیم و آن را بفشاریم.»
به نظر می‌رسد همان‌طور که بی‌بی‌‌سی تفسیری در این مورد ارائه داده، این بخش از نطق ناظر به گفتگوها با ایران باشد.
اما باید پرسید به چه دلیل هنوز هیچ چیز از پیش معلوم نیست، ملت ایران مشت گره کرده خود را باز کند و در دست کسانی قرار بدهد که برای نابودی آنها ده‌ها هزار بمب هسته‌ای و میکروبی را در زرادخانه خود انبار کرده‌اند و در نابودی مردم غزه و جنوب لبنان از کاربرد بمب‌های خوشه‌ای، فسفری و اورانیوم ضعیف شده دریغ ندارند؟
سرمایه ملت ما در مذاکرات همین مشت گره کرده است و دلیلی ندارد قبل از اینکه چیزی روشن شود، مشت خود را باز کنیم.
٨ـ شروطی که گفته آمد بخشی از مطالبات ملت ایران از آمریکا برای عادی سازی روابط است. امیدوارم اگر زنگ گفتگوها به صدا درآمد کسانی که از طرف دولت جمهوری اسلامی این مطالبات را نمایندگی می‌کنند کوچکترین نرمش و سازشی در گفتگوها از خود نشان ندهند.‏

ضرورتهای یک اقدام
حسن قشقاوی سخنگوی وزارت خارجه در یادداشت روز روزنامه وطن امروز، به موضوع اقدام اتحادیه اروپا برای بررسی خارج کردن نام گروهک تروریستی مجاهدین خلق از فهرست گروههای تروریستی پرداخته، می‌نویسد: « اقدام اتحادیه اروپا برای بررسی خارج کردن نام گروهک تروریستی منافقین از فهرست گروههای تروریستی این اتحادیه موضوعی است که قطعاٌ نمی‌توان به سادگی از کنار آن گذشت بدون شک وزارت امور خارجه این موضوع را مورد بحث و بررسی دقیق قرار داد و متناسب با رفتار اتحادیه اروپایی در قبال این موضوع واکنش نشان خواهد داد اما درباره ماهیت این وضوع بیان چند نکته ضروری است:
۱ـ نشانه‌های آشکاری از تصویب خروج منافقین از فهرست گروههای تروریستی اتحادیه اروپا به چشم نمی‌خورد درحالی که آمریکا و کانادا همچنان این گروه را در زمره فهرست سیاه تروریستی خود دارند شنیده شده دولت آلمان همچنان بر حضور این گروهک در شمار گروههای تروریستی تأکید می‌کند. از سوی دیگر مقامات فرانسه هم جسته و گریخته به این اقدام اعتراض کرده و خواهان خروج نام منافقین از فهرست گروههای تروریستی اتحادیه اروپا هستند.
۲ـ ماهیت عملکرد منافقین و نیات آنها کاملاً آشکار است. دست منافقین تاکنون به خون ۱۶ هزار انسان بی‌گناه آغشته شده و این موضوعی نیست که از نگاه غرب مخفی باشد. منافقین با وجود ادعاهای اخیر خود همچنان مشغول اقدامات خرابکارانه هستند. به عنوان مثال روزنامه «الصباح» ارگان دولت عراق خبر داد که اعضای منافقین هفته گذشته برای انجام یک عملیات انفجاری از اردوگاه اشرف خارج شدند ولی قبل از انجام عملیات خود را تسلیم کردند. این موضوع مورد تأیید موفق الربیعی نیز قرار گرفت و مشخص است که این گروهک به هیچ وجه از اقدامات خرابکارانه خود دست برنمی‌دارد و ماهیت اصلی خود را از دست نمی‌دهد.
٣ـ بدون شک میزان برخورداری اطلاعاتی غرب از فعالیتهای تروریستی منافقین نه تنها کمتر از جمهوری اسلامی ایران از این گروهک نیست بلکه در مواردی اطلاعات آنها بیشتر است. در سالهای اخر در قالبهای مختلفی این موضوع آشکار شده است به عنوان مثال اقدامات مغایرقانونی این گروهک در اروپا موضوعی بود که در چند سال اخیر در سازمانهای قضایی وامنیتی کشورهای اروپایی مورد بررسی قرار گرفت. رسانه‌های اروپایی نیز موارد متعددی از اقدامات ضدحقوق بشری این گروهک را افشا کردند به عنوان مثال موضوع برخوردهای عذاب‌آور و مشمئز کننده با زنان در اردوگاه اشرف که در روزنامه سوئدی افشا شد در حالی که هنوز ریشه‌های ایرانی به چنین اخباری دسترسی نداشتند همه این موارد نشان می دهد اروپاییان به خوبی از ماهیت تروریستی این گروهک باخبرند لذا نمی‌توان این گزینه را مطرح دانست که آنها نسبت به مدارک و اسناد اقدامات آنها تشکیک کنند.
۴ـ از دلایل تصمیم درست دولت عراق برای اخراج منافقین، جنایات این گروهک علیه مردم مظلوم عراق بویژه کردهاست همچنین عراق به هیچ وجه حاضر نخواهد بود پایگاه گروهی باشد که امنیت ملی همسایه و دوست خود را دچار خدشه کند. تصمیم دولت عراق برخاسته از استنباطی درست و کاملاً قانونی است. لذا تصمیم‌ عراق برای اخراج منافقین نباید با واکنش کشورهای اروپایی مواجه شود چرا که آن زمان آنها در تعارضی آشکار با شعارهای پرطمطراق خود قرار خواهند گرفت.

سخن راهنما
دکتر سید عطاءالله مهاجرانی، در یادداشت خود در روزنامه اعتماد ملی دیروز، مصاحبه آقای سیدکاظم بجنوردی را که در آن باتوجه به شرایط موجود، از کاندیداتوری کروبی حمایت کرده است، مورد ارزیابی قرار داده، نتیجه می‌گیرد: «باید رئیس‌جمهوری انتخاب کرد که درواقع یک راه‌حل برای مشکلات کشور باشد و نه این که انتخاب او بر مشکلات بیفزاید».
یادداشت دکتر مهاجرانی به این شرح است:
«مصاحبه آقای سید کاظم بجنوردی با ویژه‌نامه اعتمادملی، یک مصاحبه معمولی نیست. همه آنانی که آقای بجنوردی را می‌شناسند، می‌دانند که در یک کلام می‌توان سخن ایشان را سخن معیار تلقی کرد.
انسانهایی هستند که زندگی و اندیشه‌شان ژرفا و ظرفیتی پیدا می‌کند که می‌توان سخن آنان را سخن راهنما تلقی کرد. در مصاحبه آقای بجنوردی به نکته بسیار مهمی اشاره شده است: «خوب است نخبگان کشور روی نام آقای کروبی تامل و تفکر کنند، راهی نروند که بعداً بگویند اشتباه کردند.»
واقعیت این است که برخی احزاب سیاسی به گونه ای سخن می گویند که انگار آقای کروبی در صحنه سیاسی کشور و در انتخابات حضور ندارد! گویی از شدت ظهور برای دوستان، چهره ایشان پوشیده مانده است.
از آغاز مجلس اول این بخت خوش را داشته ام که با بسیاری از شخصیتهای انقلاب در همان دوره مجلس آشنا شدم، از جمله آقای کروبی و آقای بجنوردی...
به خوبی به یاد دارم که در یکی از سخنرانی ها، امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیه، از ایشان به عنوان «خدمتگذار خوب» یاد کردند. امروزه هم کشور ما نیاز به رییس جمهوری دارد که خدمتگذار خوبی باشد و با همه ارکان حکومت رابطه منطقی و محکمی داشته باشد. علاوه بر آن اهل کار جمعی و سازماندهی باشد.
بدون شک، تمامی این مشخصات به نحو بارزی در آقای کروبی جمع شده است.
به گمانم نخبگان کشور ما در عرصه‌های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی، لازم است به سخن راه‌گشای آقای بجنوردی توجه کامل داشته باشند. باید رییس جمهوری انتخاب کرد که در واقع یک راه حل برای مشکلات کشور باشد و نه این که انتخاب او بر مشکلات بیفزاید. در این باره بایستی بیشتر سخن گفت.‏»

تاثیر نیروهای اپوزیسیون در انتخابات
حبیب‌الله پیمان در یادداشتی در روزنامه «اعتماد» به ارزیابی فعالیت گروههای اپوزیسیون در انتخابات ریاست جمهوری پرداخته، می‌نویسد: «احزاب و گروه های اپوزیسیون و نیروهای مرتبط با این گروهها در انتخابات های مختلف به خصوص انتخابات ریاست جمهوری نقش ها و کارکردهای مختلفی داشته اند اما از تجربه همه آنها باید برای انتخابات آتی استفاده کرد تا گروه های اپوزیسیون بتوانند موثرتر و مفیدتر از گذشته وارد عرصه انتخابات شوند. مهم ترین نکته‌یی که باید مورد توجه قرار گیرد، پرهیز از اختلاف و انشعاب است. گروه های اپوزیسیون باید بتوانند با تحلیل های مشترک گام های هماهنگی را بردارند تا در خارج از قدرت ولی موثر در جامعه ایفای نقش کنند. عمده فعالیت های نیروهای اپوزیسیون باید معطوف به جامعه و نیروهای اجتماعی باشد و از این طریق در سیاست ورود داشته باشند.
نکته دیگر در خصوص فعالیت گروههای اپوزیسیون در مقطع انتخابات، پرهیز از آرمانگرایی و برنامه‌های حداکثری است. تجربه گذشته نشان داده است باید با اتکا به برنامه های حداقلی پیش رفت. در شرایط کنونی حتی نیروهای اپوزیسیون نیز نباید فقط برنامه‌های آرمانی خود را بدون توجه به شرایط و تواناییهای فعلی جامعه ترسیم کنند. در این شرایط توازن نیروها و محدودیتهای جامعه اجازه نمی دهد به تمام ایده‌آل‌ها بیندیشیم و برنامه‌های معطوف به عمل را فراموش کنیم. هرچند این به معنای غفلت از ترسیم چشم‌انداز آینده نیست.‏ نیروهای اپوزیسیون در سه حوزه باید فعالیتها و برنامه‌های خود را توامان پیش ببرند. در حوزه سیاسی افزایش امنیت سیاسی مهمترین هدف نیروهای اپوزیسیون خواهد بود. در این حوزه آزادی‌های سیاسی، حذف خشونت و گستردگی دامنه فکر و قلم باید جزء اساسی‌ترین خواسته‌ها و مطلوبات ما باشد. امنیت اقتصادی همراه با امنیت سیاسی باید پیگیری شود. امنیت اقتصادی در راستای توسعه و رفاه بیشتر جامعه و محدود کردن مداخلات دولت و مستقل شدن از درآمدهای نفتی. تمامی این ملاحظات باید تغییری در جامعه در جهت بهبود اجتماعی داشته باشد.
‏اجرای این اصول در حوزه اجتماع باید به کاهش تبعیضها و افزایش عدالت اجتماعی منجر شود. نیروهای اپوزیسیون در جهت تحقق این اهداف می توانند از نهادهای مدنی نیز بهره گیرند تا بحران های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کاهش یابد و در درازمدت اصلاحات ساختاری محقق شود اما متاسفانه در بسیاری از موارد برنامه‌های اجرایی جای خود را به برنامه‌های آرمانی می‌دهند و ایده آل ها جایگزین واقعیات می‌شوند. این مهمترین آسیب نیروها، گروهها و احزاب اپوزیسیون است. در انتخابات پیش رو نیز باید طرحهای قابل تحقق که جنبه راهبردی دارد، بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد تا نیروهای اپوزیسیون نیز کمک و همیار نیروهای اصلاح‌طلب درون حاکمیت باشند ولی در غیر این صورت شاهد اتفاقاتی خواهیم بود که در گذشته نمونه آن بارها تکرار شده است یعنی نیروهای اپوزیسیون بی توجه به واقعیات و توانایی های موجود مسائل و مباحثی را مطرح کردند که نتیجه آن اختلاف و انشقاق در جبهه دموکراسی طلب بود. در نهایت نیز چون آن اهداف آرمانی برآورده نمی شد، سرخوردگی و یأس در کل جبهه دموکراسی طلب به وجود می‌آمد و این باعث می شد تمام هزینه‌ها بی‌فایده بماند و نتیجه‌یی حاصل نشود. اما اگر آرمانهای نیروهای اپوزیسیون به واقعیات موجود نزدیک شود، امیدواری به آینده نیز بیشتر خواهد شد.‏»

یک خبر و یک خاطره
روزنامه اعتماد، روز شنبه یادداشتی از دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن را چاپ کرده است.
وی با اشاره به خبری تحت عنوان ایجاد کرسی کنفوسیوس‌شناسی در دانشگاه تهران، نوشته است: «جهان سر بسر حکمت و عبرت است/ چرا بهره غافلان غفلت است؟
این چند روزه در روزنامه ها خبری بود حاکی از اینکه یک «کرسی کنفوسیوس شناسی» در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ایجاد شده است. کنفوسیوس، چنان که معروف است، حکیم پرآوازه چینی است، و ایران و چین که دو کشور کهنسال آسیا هستند، بجا بود که از مصلحت بینی های روز فراتر روند، و یکدیگر را در گذشته‌های دور، در حکمت و فکر نیز بازیابند. کنفوسیوس برای ملت چین و گروهی از مردم خاور دور، حالت نیمه پیامبر دارد، و نماینده یکی از آیینهای سه گانه آن سرزمین است که عبارت باشند از بودایی، تائویی و کنفوسیوسی. گاه سقراط را به یاد می‌آورد و گاه بزرگمهر، حکیم ایرانی را، ولی از هر دو آنها نفوذی گسترده تر به هم زده است. این را گفتم برای آنکه برگردم به خاطره‌یی که از ٣٣ سال پیش دارم. در بهار سال ۱٣۵۴ بود که دانشگاه پکن از من و همسرم دعوت کرد که یک دیدار فرهنگی از چین داشته باشیم؛ که شرح آن را در کتاب «کارنامه سفر چین» آورده‌ام. پیش از سفر، سفیر چین به مناسبت همین سفر مجلس شامی ترتیب داد که طی آن حرف از مناسبات فرهنگی دو کشور به میان آمد. من بر سبیل صحبت گفتم که کنفوسیوس شما نظیر سعدی در کشور ماست، و منظور این بود که اندرزها و مکتب تربیتی سعدی در این ۷۰۰ سال همان اندازه نافذ بوده است که تعلیمات کنفوسیوس در چین. ناگاه سفیر اندکی برافروخته شد و گفت؛ «به سعدی که مرد بزرگی است، توهین نکنید. او را با کنفوسیوس پلید کنار هم نگذارید.» من یکه خوردم و دنباله حرف را نگرفتم. زمان انقلاب فرهنگی بود، و نمی دانستم که کنفوسیوس تا این پایه از نظر چین جدید مطرود است. البته سفیر، مانند هر سفیر مصلحت بینی تابع سیاست روز کشور خود بود، و به عنوان یک مامور وظیفه شناس لازم دانست که مرا که عازم کشورش بودم، از همین لحظه متوجه موضوع کند.
آن شب گذشت و ما دانستیم که قضیه از چه قرار است. در چین، در جلسه های متعددی که با معاریف آن زمان کشور داشتیم، در دانشگاه ها، مجامع و «نشستها»، انتقاد از کنفوسیوس جزء شرط کار بود. ما آن را از زبان بچه چهارساله شنیدیم و از استاد ٨۰ ساله نیز. او را نماینده کهنگی و ارتجاع فرهنگ چین می دانستند، و از او چنان حرف می زدند که گویی هم اکنون در برابر شما ایستاده است و با امپریالیسم دست به یکی است و کمر به هدم انقلاب کشور بسته است. دشمنی سهمناک تر از او نمی‌شناختند. ایرادهای متعدد به او داشتند که از همه مهمتر آن بود که «طرفدار بردگی» بوده، و با «فئودالها» همراهی می‌کرده.‏
آن سال، آخرین سال زندگی مائو بود که مانند بت پرستیده می‌شد، و بعد از مرگ او همه چیز رو به دگرگونی نهاد. سفر دیگر ۱٨ سال بعد (شهریور ۱٣۷۲) باز به دعوت همان دانشگاه پکن به چین رفتم. آبها از آسیابها افتاده بود. چشم باور نمی‌کرد که چه تغییری حادث شده بود. یک نمونه بگویم؛ یک دوره پنج جلدی کتاب راجع به وقایع دوران انقلاب انتشار یافته بود که یک جلد کامل آن فهرست کسانی بود که طی این سالهای انقلاب فرهنگی جان داده بودند و جلد دیگر مربوط به کسانی که در زندان و تبعید به سر برده بودند. واکنش چنان بود که همسر سوگلی مائو تسه تونگ محاکمه و به طرز خفت باری محکوم شد.‏
در این میان کنفوسیوس هم به عرصه اقتدار خود بازگشته، و همان مقام پیامبرگونه یی را که داشت، باز یافته بود. وی طی این ۲۵۰۰ سال نماینده «جوهره» فرهنگ چین بوده است، و البته هر دوره زمامداران زمان نظریات او را به سود خود تعبیر و تفسیر می‌کرده‌اند.‏
کنفوسیوس چون در یک دوره انحطاط اخلاقی تاریخ چین به سر می برده است ـ مانند سعدی در دوران بعد از مغول ـ بنا به اصل واکنش، خواسته است به ترمیم اخلاقی مردم خود کمر بندد. زندگی شخصی او نیز خالی از نشیب و فراز نبوده است. چندی به وزارت می‌رسد، و چندی هم به تبعید و در به دری می‌افتد. ‏
وجود یک کرسی «کنفوسیوس» در دانشگاه تهران چون تازگی دارد، بد نیست که فهرستی از تعلیمات او را (یعنی تعلیماتی که به او منسوب داشته‌اند) در اینجا بیاوریم. خواهیم دید که روح آن همان است که بر قلم حکمای ما و از جمله فردوسی و سعدی رفته است؛ بدین گونه؛‏
۱ـ طرفداری از حکومت مرکزی مقتدر، به منظور ایجاد نظم و امنیت.‏
۲ـ احیای اخلاق اجتماعی و حفاظ.‏
٣ـ رعایت اعتدال در همه شئون.‏
۴ـ «تنسیق کلمات»، یعنی آنکه کلمات در معانی اصلی خود به کار برده شوند، و نه تهی شده از معنا.
۵ـ ضرورت انسان نمونه بودن فرمانروا، برای آنکه بتواند سرمشق دیگران قرار گیرد.‏
۶ـ کافی نبودن ترس از مجازات برای پرهیز از جرم. باید مردم پیشاپیش از ارتکاب جرم بپرهیزند.‏
۷ـ لزوم دادن تربیت درست به مردم، زیرا انسان در نفس خود خوب است.‏
٨ـ لزوم رعایت انضباط و حفظ سلسله مراتب. مردم باید از فرمانروا اطاعت کنند، به شرط آنکه پارسا باشد، و فرزند از پدر و برادر کوچک تر از برادر بزرگ تر اطاعت داشته باشد.‏
۹ـ از جز به کل رفتن. یعنی چون فرد اصلاح شد، جامعه نیز خود به خود اصلاح می شود. ‏
این داستان را هم به او نسبت داده‌اند؛
کنفوسیوس با شاگردانش از راهی می گذشت. زنی را دید که بر سر گوری نشسته است. از او پرسید چرا آنجایی؟ زن جواب داد؛ پدر شوهر و شوهر و پسرم به دست ببری در اینجا کشته شده‌اند. گفت؛ پس تو در اینجا چه می‌کنی؟ زن جواب داد؛ در اینجا حکومت ستمکار نیست. کنفوسیوس گفت؛ راست است، حکومت ستمکار سبع‌تر از ببر است. ‏
محاق کنفوسیوس در دوران انقلاب فرهنگی چین بسیار کوتاه بود. اندیشه‌ها در سیر زمان راه خود را می‌پیمایند. در اختیار قدرتمندان نیست که آنها را متروک یا مطلوب بخواهند. صاحبان فکر و هنر، فرق دارند با صاحبان مقام که مهمان چندروزه‌یی بیش نیستند. در همین چین و ایران، دو کشور دیرینه سال، چه تعداد وزیر و امیر و رئیس آمده و رفته اند؛ جان بر سر جاه‌طلبی گذاشته و به سیاهچال فراموشی سپرده شده‌اند.‏
اما کسانی که صاحب اندیشه و دغدغه انسانی بوده‌اند، برجایند. ما در کشور خود نمونه‌هایی چون کنفوسیوس داریم که در معرض انواع تعرض‌ها بوده‌اند. فردوسی را ببینیم و آن مذکر توس، که نگذاشت جنازه او در گورستان مسلمانان دفن شود. مثنوی را ببینیم که کسانی آن را با انبر بلند می‌کردند. مقبره حافظ را چند بار در شیراز ویران کردند، زیرا او را خارج از دین می‌شناختند، و حتی سعدی، معلم اخلاق، که او نیز همین ۵۰، ۶۰ ساله از طعن و تهمت گروهی از چپ روها در امان نماند. از حسین منصورحلاج و شهاب‌الدین سهروردی و عین‌القضات همدانی چه گوییم که شهید راه آزادی فکر شدند؟ در جامعه استبدادزده و عوام‌زده، فکر داشتن و مردمی اندیشیدن، تاوان دارد که باید آن را پرداخت.‏
با این حال انسان بودن آنچنان ارزش والایی دارد که بتوان در برابرش تحمل محرومی کرد. ۱۱۰۰ سال پیش شهید بلخی گفت؛ ‏
دانشا چون دریغم آیی از آنک؟/ بی بهایی ولیک از تو بهاست
بی تو از خواسته مبادم گنج/ هم چنین زاروار با تو رواست
باادب را ادب سپاه بس است/ بی ادب با هزار کس تنهاست
چین انقلاب فرهنگی گمان نمی‌کنم که با نیت بد خواست تا کنفوسیوس را از دور خارج کند. منظورش زدودن رسوبهای کهنه از مغز مردم خود بود، برای آنکه راه آنان را به سوی تجدد بگشاید، ولی اشتباهاتش در آن بود که ندانست فکر روشنگر، کهنه و نو ندارد. این خرافه و تحجر است، چه قدیم و چه جدید، که سد راه پیشرفت می شود. ولی زود به این اشتباه پی برد، و از آن راه برگشت.‏
اکنون که دانشکده ادبیات برای کسب معرفت تا به چین رفته است، خوب است در تدریس، به جوهره انسانی ادب فارسی نیز بیشتر توجه کند که با اندیشه های کنفوسیوس از یک خانواده اند. آنچه از سراپای این ادبیات استنباط می شود، در درجه اول درس آزادگی است؛ رهایی از تعصب، خرافه، زبونی، بنده درم بودن، تزویر و تلبیس.»

سلام بر مهندس موسوی
علیرضا محجوب، نماینده کارگری مجلس در سخن اول روزنامه کارو کارگر روز شنبه، از شکست سکوت مهندس موسوی و مصاحبه وی با سایت کلمه، استقبال کرده، می‌نویسد:
«وقتی مصاحبه مهندس میرحسین موسوی را اول بار خواندم فکر کردم که نسخه بی‌بدیلی در حال تولد است. فکر کردم که درمان همه دردهای بی‌درمان اقتصادی در یک جمله خلاصه شده است «رجعت» بیا برگردیم. بیایید به عقب‌تر برویم، بیایید اشتباهاتمان را کشف کنیم و بیایید که تا ارزش‌ها را از نو کشف کنیم و بیایید تا بدانیم چه باید می‌کردیم که نکردیم. بیایید با وجود اشتباهات فاحشی که مرتکب شده‌ایم. بیایید باز از نو کشف کنیم تا معلوم شود چه می‌توانیم بکنیم او از غفلت کرده‌هایی گفت و ناگفته‌هایی بود که پیش از این منتظر بودیم که همه بگویند، دیگران بگویند اما هیچکدام که نگفتند هیچ... آنگونه که دردهای دردها... درد اقتصاد را در نسخه‌های رنگارنگ لیبرالیستی و کاپیتالیستی جستجو کرد تا این بیمار را به جای معالجه به مرگ نزدیک کردند! او در مصاحبه‌اش به زنده‌یاد عالی‌نسب بازگشته بود. به یاد افتاد که او در گفتگویی گفت: که همه مسئولان ما دلسوزانه و مثل عمه و خاله و مادر می‌خواهند دلسوزانه مشکلات اقتصادی این بیمار را حل کنند و دور سر این بیمار حلقه زده‌اند که شاید راه کمکی و علاجی برای بیمارشان پیدا کنند اما چون شاهد بی‌حالی و بی‌رمقی عزیزشان هستند بدون آنکه بدانند که بیمارشان به بیماری قند دچار است مرتب برای اینکه بیمار را سرحال بیاورند آب‌قند به او می‌دهند اما در واقع این دلسوزان، بیمارشان را بجای بهبود و شفا به مرگ نزدیک می‌کنند.
...و در واقع قند بیمار را بجای کاهش افزایش می‌دهند. شک نیست که دلسوزند! اما وقتی چاره علاج نمی‌دانند بلکه به بیمار قند بیشتر می‌خورانند! به تعبیر آن استاد فرزانه که می‌گفت: بسیاری از دلسوزان ما نیز با درمان و تجویز غلط اقتصاد بیمار ما را به مرگ نزدیک می‌کنند که از نظر او راه‌حل‌های غربی و غیربومی چیزی جز نابودی اقتصاد بیمار ندارد.
در این مسیر آنقدر جلسه رفته‌ایم که اهل معرفت دینی نیز گاه سخنانی بر زبان می‌رانند که گویا علم و معرفت اقتصادی مخصوص غرب است!
کجروی در این مسیر آنقدر زیاد شده که گفته‌های مهندس موسوی که صدای روشنفکران دانشگاهی ماست اگر نبود شاید این خیال خام که از حرف اول، آخر اقتصاد، لیبرالیستی خلاصه می‌شود نسخه بی‌بدیلی می نمود اما او راه نشان داد و بار دیگر دست روی دردی گذاشت که همان اقتصاد اسلامی آیت‌الله طالقانی، شهید بهشتی و شهید آیت‌‌الله صدر و... است و چه زیبا از اقتصاد اسلامی بعنوان تنها علاج این درد با جسارت و شجاعت سخن گفت. او را تحسین می‌کنیم و به او سلام می‌فرستیم.»

بیداری اسلامی تا دولت عدل جهانی
روزنامه کیهان سرمقاله دیروز خود را به بررسی تأثیر پیروزی غزه در بیداری اسلامی اختصاص داده، از قلم حسام‌الدین برومند می‌نویسد: «آنچه امروز پس از پایان نبرد ۲۲روزه رزمندگان مقاومت در برابر متجاوزان رژیم صهیونیستی به وضوح قابل درک و رویت است؛ بهم ریختگی معادلات سیاسی، نظامی و امنیتی صهیونیستها در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی است.
تلاش برای تطهیر رژیم نامشروع صهیونیستی و عادی‌سازی روابط این رژیم با اعراب که چند ماه قبل مقدمات اجرایی آن در کنفرانس ادیان در نیویورک کلید خورده بود، ناکام مانده است.
این طرح، پیش از آن، با برپایی کنفرانس آناپولیس در ایالت مریلند آمریکا ـ پاییز سال ۲۰۰۷ ـ برای تقویت و اشاعه «خط سازش» طراحی و مهندسی شده و دیگر نشستها و اجلاسهایی از این دست در همین راستا صورت پذیرفته بود.
طرح صلح عربی هم که قریب به ۷ سال پیش با پیشنهاد عربستان به منظور به رسمیت شناختن رژیم جعلی صهیونیستی مطرح شده بود؛ امروز اجرا و عملیاتی شدن آن ناممکن به نظر می‌رسد. هرچند که صهیونیستها در شرایط نابسامان فعلی و تغییر کلی روندهای سیاسی در منطقه نسبت به اجرایی شدن این طرح ابراز رضایت بیشتری می‌کنند و از همه مهم تر آنکه با این اوضاع و احوال طرح خاورمیانه بزرگ که آمریکا با جدیت آن را با شاخصه‌های استعماری در راستای منافع خود و فرزندخوانده‌اش ـ رژیم صهیونیستی ـ دنبال می‌کرد نتیجه‌ای معکوس یافته و خاورمیانه جدیدی برخلاف خواسته‌ها و پیش‌بینی‌های آمریکا و هم پیمانانش در حال شکل گیری است که اسلام انقلابی محور آن است.
از همین روی؛ جنگ ۲۲روزه از سویی از لایه های پنهان بسیاری از تلاش ها، نشست ها و طرح ها پرده برداشت و از سویی دیگر هدف اصلی این جنگ که از جانب رژیم صهیونیستی «ترور خط مقاومت» و برچیده شدن جنبش مقاومت اسلامی «حماس»، محاسبه و ارزیابی شده بود ـ هرچند جرئت اعلام رسمی این هدف را نداشتندـ نه تنها به ثمر ننشست بلکه جریان مقاومت و حقانیت آن رسمیتی جهانی یافت.
درباره خاستگاه این تغییر و تحولات و همچنین منشأ نبرد پیروزمندانه رزمندگان مقاومت و تبعات و اثرات آن و چشم‌انداز آینده ذکر نکاتی ضروری به نظر می‌رسد؛
۱ـ این یک باور همگانی است که خاستگاه اصلی نهضتهای استقلال‌طلبانه و آزادی خواهانه در سطح خاورمیانه که امروزه ناکامی آمریکا، رژیم صهیونیستی و قدرتهای غربی در رسیدن به اهداف تعریف شده قبلی را درپی داشته است، «جنبش بیداری اسلامی» است. این جنبش اگرچه در دهه های گذشته نیز ردپایی داشته ولی با پیروزی انقلاب اسلامی نضج و رشد یافته و در مسیر اصلی قرار گرفته است.
بیداری اسلامی چهره سران سازشکار برخی از دولت های عربی را به خوبی برای افکار عمومی ترسیم کرده و «خط سازش» را به چالش کشیده است.در همین ایام جنگ ۲۲روزه اظهارات شخصیتها و مقامات سیاسی کشورهای مسلمان و خروش و جوشش ملتهای اسلامی مهر تاییدی است بر اینکه «بیداری اسلامی» در سراسر کشورهای منطقه فراگیر شده است.
ادبیات آگاهی بخش بیداری اسلامی در میان مسئولین ارشد کشورهای مسلمان آنچنان موج می‌زند که در گذشته این گونه ادبیات کمتر مسبوق به سابقه بوده است. رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه در پی حوادث اخیر غزه و جنایتهای وحشیانه رژیم صهیونیستی، غزه را کربلایی دیگر توصیف می کند و در همین حال «نعمان کورتولموش» رهبر حزب سعادت ترکیه نیز با وصف شهادت امام حسین(ع) به دست ظالمان عصر خود، اسرائیل را یزید قرن ۲۱معرفی و بر ضرورت قیام علیه ظلم در شرایط فعلی تاکید می‌کند. یا «ولید الطباطبایی» نماینده پارلمان کویت در نشست ویژه پارلمان این کشور برای تهاجم اسرائیل به غزه در هشداری کنایه آمیز و تلنگری تحقیرآمیز به سران سست عنصرعرب خواستار انتقال مقر اتحادیه عرب از مصر به ونزوئلا ـ کشوری که به همراه بولیوی روابط دیپلماتیک خود با اسرائیل را کاملا قطع کردـ می‌شود تا سیمای منفور و سازشکارانه حسنی مبارک و امثال او بیش از گذشته مورد نفرت و طرد عمومی قرار بگیرد.
بدیهی است که در این فضا، نه جنگ و درگیری نظامی، «بیداری اسلامی» را به خواب تسلیم و سازش خواهد برد و نه تصویب قطعنامه‌های شورای امنیت درباره روند سازش در خاورمیانه راه به جایی می‌برد.
۲ـ اثر این بیداری اسلامی که با توجه به عنصر «الهام بخشی» انقلاب اسلامی مرزها را درنوردیده و در سطح منطقه گسترش یافته به بستری مناسب برای شکل‌گیری «مقاومت اسلامی» مبدل گشته است. همچنانکه در جنگ ٣٣روزه، حزب‌الله لبنان جلوه‌ای از مقاومت اسلامی را به نمایش گذاشت و نتیجه آن شد که رژیم پرمدعای صهیونیستی که عنوان چهارمین ارتش برتر دنیا را یدک می کشید شکستی مفتضحانه را در کارنامه خود ثبت کرد و به تبع آن حجم انبوهی از مشکلات و بحرانها در کابینه ایهود اولمرت رقم خورد که استعفای وی فقط یکی از دهها چالشی است که رژیم صهیونیستی با آن روبرو بوده است.
امروز نیز شیمون پرز پس از وقایع دلخراش غزه و جنایات ددمنشانه رژیم صهیونیستی درباره این فجایع بشری می‌گوید: «هنگامی که مردم از من درباره تصاویر جنگی غزه می‌پرسند، می‌گویم باید اول زنده بمانیم، بعد وجهه خود را بهبود بخشیم» و این حکایت از آن دارد که چالشها و بحرانهای عمیق اسرائیل به حدی است که فقط به فکر بقاء و یا به تعبیری به تأخیر انداختن مرگ آن هستند.
٣ـ اما اتفاق مبارک و پربرکتی که در نبرد ۲۲روزه افتاده است «تثبیت مقاومت اسلامی» و آغاز دوران پیروزی جریان مقاومت است.
دومین شکست سهمگین صهیونیستها طی دوسال‌ونیم اخیر به وضوح نشان می‌دهد که موج پیروزیهای مقاومت اسلامی شروع شده و این رویه ادامه خواهد داشت. جریان سازش چه تشکیلات خودگردان به رهبری ابومازن و چه همراهان و همدستان خائن رژیم صهیونیستی نظیر سران کشورهای عربی مصر، عربستان و اردن همزمان با تثبیت «خط مقاومت» به حاشیه طرد شده و در شیب افول قرار گرفته‌اند.
۴ـ و اثر این تثبیت مقاومت اسلامی، «بیداری جهانی» است که دیگر محدود به جهان اسلام یا منطقه خاورمیانه نیست و طی جنگ ۲۲روزه تظاهرات خودجوش و خیزش ملت های مسلمان و غیرمسلمان و فریادهای اعتراض‌آمیز مردم اقصی نقاط دنیا علیه اقدامات وحشیانه رژیم صهیونیستی، جبهه گسترده و واحد بیداری جهانی را متولد و متبلور نمود تا خطر این غده سرطانی در سطح بین المللی برای افکار عمومی جهان و تک تک آحاد بشریت نمایان و عیان گردد.
۵- این «بیداری جهانی» می تواند و این قابلیت و پتانسیل را داراست ـ که همچون «بیداری اسلامی» که به «مقاومت اسلامی» منجر شدـ به یک «مقاومت جهانی» تبدیل شود. نقطه شروع این مقاومت جهانی تشکیل و برپایی یک دادگاه صالح برای رسیدگی و محاکمه جنایتکاران رژیم صهیونیستی در حوادث خونین غزه است تا مانع و سدی مستحکم برای جلوگیری از تکرار فجایع ضدبشری این چنینی باشد. در خبرها هم آمده بود ٣۰۰ نهاد و موسسه حقوق بشری و بیش از ٣۰۰ وکیل در دنیا خواستار شکوائیه‌ای علیه جنایتکاران صهیونیستی در دادگاه بین المللی هستند که جا دارد سازمان کنفرانس اسلامی نیز در این زمینه اقداماتی جدی تر انجام دهد و با پیگیری قضایی مسیر این حرکت را هموار سازد.
۶- استمرار روند «مقاومت جهانی» اردوگاه استکبار جهانی را بیش از پیش به چالش خواهد کشاند و مقابله با زورگوییها، زیاده‌خواهیها و گسترش ظلم در مقیاس جهانی قطعاً نتیجه‌بخش است و پیروزی مقاومت جهانی در برابر یکه تازی‌ها و جولان دادن جریان باطل چپاولگران و کودک‌کشان حرفه‌ای، چشم‌انداز روشن و شفاف «بیداری اسلامی» است و مقدمه‌ای برای تشکیل دولت عدل جهانی خواهد بود.»

وصیتنامه
روزنامه «صدای عدالت» روز شنبه به مناسبت سالگرد درگذشت شادروان مهندس مهدی بازرگان، نخستین نخست‌وزیر انقلاب، وصیتنامه وی را چاپ کرده است، که می‌خوانید:
وصیتنامه بنده گنهکار بی‌مقدار، محتاج عفو و رحمت پروردگار و درخواست کننده دعای بندگان مومن و مهربان، مهدی بازرگان، به همسر عزیز خود، فرزندان دلبند با همسران گرامی آنها، نوادگان نازنین و به همه خویشاوندان با مهر و صفا، به دوستان ارجمند و به آشنایان و اهل لطف. با اقرار به وحدانیت و ربوبیت خالق و با درود بر همه پیامبران علی الخصوص خاتم آنها محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و بر اهل بیت طهارت و امامت.‏
۱) اولین و مهم‌ترین آرزو و توصیه ام به خانواده و خویشان و دوستان این است که رفتن من برایشان عبرت بوده، به زندگی همیشگی خیلی بزرگ تری که در پیش دارند- بیشتر از دوروزه دنیای گذران- بیندیشند و تدارک ببینند.‏
زندگی بی‌مرگ و انتها که خبرش را فرستادگان خدا داده، ما را بر حذر از آتش و عذاب و امیدوار به رستگاری و رضوانش کرده‌اند، به فرض که کسی یقین به وقوع آن نداشته باشد، دلیل قطعی هم به دروغ بودن و عدم آن ندارد. حال که بنا به خبرها و هشدارهای شخصی چون محمد مصطفی(ص) و کتابی چون قرآن، شدت و مدت عذاب چنان وحشتناک و غیرقابل تحمل است که احتمال وقوعش را هر قدر کم و کوچک بگیریم، مصلحت و منفعت ما ایجاب می‌نماید که با توجه به عظمت واقعه و بی‌نهایت بودن مصیبت، آن را به حساب بیاوریم و راه احتیاط هم که شده باشد در پیش گیریم. وصیت من این است که نه آخرت و قیامت را نفی و فراموش کنید و نه روزی رسان و آفریننده خودتان را که برای جهان غیر او صاحب و گرداننده‌یی قابل تصور نبوده، اگر خودمان و جهان، دروغ و خیال نباشیم، او هم دروغ و خیال نمی‌تواند باشد. اینک که دنیا و زندگی در مجموع و متوسط، ناخشنودی و ناراحتی و زیانکاری است و جریان تاریخ بشریت در جهت افزایش گرفتاری‌ها و سختی‌ها یا توسعه ظلم و فشارهاست، باید سعی کنیم در عوض، آخرت‌مان در اثر تحمل و تلاش و با صبر و مرحمت، آباد و خشنودکننده باشد.‏
۲) دومین توصیه (خصوصی ام) به همسر و فرزندان و کسان، مهربانی و گذشت و خدمتگزاری در حق یکدیگر است. مخصوصاً نسبت به مادرها و پدرها، پس از آن برادر خواهرها، زن و شوهرها و بالاخره دیگر خویشاوندان و صله رحم.‏
٣) توصیه سوم قبول عذر تقصیرها و قصورهایم در حق خانواده و کسان و دوستان و هموطنان. از همگی حلالیت می‌طلبم و تقاضای بخشش و دعای خیر دارم، و رساندن این تقاضا به کسانی که در مجلس فاتحه حضور نداشته، آن را نشنیده باشند یا آگاه نشده باشند. هر بدی و نقصان و زیان که به کسی و به کسانی رسانده باشم و به هرگونه و‌اندازه و ارتباط که باشد، چه فردی و شخصی و چه اجتماعی و عمومی و سیاسی، تقاضایم این است که حلالم نمایید.‏
۴) کفن و دفن و ترحیم
برای محل دفن قبری را زیر سر نگذارده ام که زحمت بازماندگان کمتر باشد. و محل خاصی را هم در نظر ندارم ولی اگر امکان داشته و خالی از دردسر و اشکال باشد بدم نمی‌آید در مقبره بیات در جوار مرقد حضرت معصومه سلام الله علیها و در کنار پدر و مادر و عده‌ای از برادر خواهرها و عمو و عموزادگان باشد که احتمال سر خاک آمدن و از خدا طلب مغفرت خواستن برای همه به خاک سپردگان بیشتر باشد. برای کفن خلعتی سابقاً از سفر حج آورده و در چمدان عنابی‌رنگ گذارده بودم که پس از نقل مکان به نارون نمی‌دانم چه شده است. برای مجالس ترحیم و تذکر اگرچه بیشتر جنبه تشریفاتی و تکلف پیدا کرده و جزء آداب و حساب‌های سیاسی و گروهی شده، دردی از دنیا و آخرت مردگان و زندگان دوا نمی‌کند ولی با احتمال اینکه برای افرادی، مختصر عبرت از مرگ و خشیت از خدا و آخرت حاصل شود و حلالیت و آمرزشی نصیب می‌شود ایراد به برگزاری آن از محل ثلث خودم ندارم خصوصاً اگر همراه با اطعام مساکین و غذای دسته جمعی بدون تعیین و تشریفات برای بازماندگان و دوستان نزدیک باشد. بیشتر از توصیف و تمجید شخص از دنیا رفته به تذکر قیامت و توجه به آخرت پرداخته شود، توصیه‌های (۱) و (۲) و (٣) نیز بد نیست که در مجلس ترحیم خوانده شود.‏
وصیتنامه مورخ ۷,۱۰,۱٣۷٣- در خانه نارون
پی نوشت‌ها؛ --------------
۱- رحمن (۵۵) /۲۶ و۲۷؛ هرچه روی زمین است دستخوش فناست. و ذات پروردگار صاحب جلالت و اکرام توست که باقی می‌ماند.‏
۲- لقمان (٣۱) / ... ؛ ٣۴ و هیچ کس نمی‌داند که فردا چه چیز به دست خواهد آورد و کسی نمی‌داند که در کدام زمین خواهد مرد...
درگذشت بازرگان – ۱٣۷٣
پس از درگذشت نخستین رئیس دولت جمهوری اسلامی، رهبر انقلاب متنی به این شرح صادر کردند، که به نقل از روزنامه وطن امروز، آن را می‌خوانید:
بسمه تعالی
جناب آقای دکتر یدالله سحابی
درگذشت مرحوم آقای مهندس مهدی بازرگان را به جناب عالی و خانواده محترم آن مرحوم تسلیت می‌گویم. ایشان یکی از مبارزان دیرین با رژیم ستمشاهی و نیز از جمله پیشروان ترویج و تبیین اندیشه‌های ناب اسلامی با زبان و منطق و شیوه نوین بود و از این رهگذر بی‌شک در چشم همه علاقه‌مندان به گسترش و رواج ایمان اسلامی در میان طبقات تحصیلکرده در دوران خفقان و دین زدایی رژیم پهلوی، دارای شأن و ارزش بخصوصی بود. خداوند ایشان را مشمول رحمت و مغفرت و فضل خود قرار دهد و به تلاشهای ایشان با چشم رضا و قبول بنگرد. لطفاً مراتب تسلیت اینجانب را به همسر و فرزندان محترم ایشان ابلاغ فرمایید.
سیدعلی خامنه‌ای

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست