یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تاج شاهی بر سر خداوند خامنه ای


فیروز نجومی


• علیرغم سلطه تاریکی، جای امیدواری بسیار است. اما این بدان معنا نیست که دست بروی دست بگذاریم تا سرطان نظام ستمگر و ظالم را ار پا در آورد. نقد و بر رسی دین و قدرت ابزاری ست موثر در بر انداختن تاریکی و فراهم آوردن شرایط لازم برای کفن و دفن مریض ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۷ بهمن ۱٣٨۷ -  ۲۶ ژانويه ۲۰۰۹


اگر بگوئیم در شرایط کنونی یاس و نا امیدی بر روح و احساس ایرانی غلبه دارد چیزی به گزاف نگفته ایم. چرا که اکثرا به تغییر و تحول اساسی و فروپاشی حکومت دین امیدوار نیستند. دانسته و یا نا دانسته به شرایط موجود تسلیم شده اند. واقعیت نیز آنست که حکومت دین توانسته است بر تمام وجوه زندگی سلطه افکند. هم زندگی بیرونی و اجتماعی را تحت نظارت و کنترل گرفته است و هم زندگی درونی و خصوصی را در زیر نظر دارد. هم اندیشه و گفتارت را تفتیش میکند و هم کردار و رفتارت را تحت نظارت گیرد. هرچه هست از ثروت و منابع طبیعی و انسانی، علمی و صنعتی، مالی و مادی، تمام رسانه های جمعی، رادیو و تلویزیون و مطبوعات همه را در کنترل تام و تمام خود دارد. دستگاههای امنیتی و جاسوسی و انتظامی حکومت بسیار وسیع تر و گسترده تر است از آنچه نظام شاهی را حفظ و نگاهداری میکرد. حکومت دین خود را در لایه ای پس از لایه ای دیگر از عوامل و سازمانهای رسمی و غیررسمی امنیتی پیچیده است. ظاهرا نیز این نظام از حمایت توده های مقلد و پیروان فرمانبر با ایمان و مومن و معتقد برخور دار است. درست است که در برابر سختگیری ها و خشم و خشونت حکومت دین از آغاز استقرارش بخشی از زنان و دانشجویان هرگز تن به تسلیم نداده و مشروعیت نظام را پیوسته به چالش کشیده اند. اما با این وجود نمیتوان از سازمانی مخالف که در خور جانشینی باشد و مردم بدان علنی و یا نهانی دل بسته باشند، یاد نمود. این عوامل در جمع سبب شده اند که حکومت دین را تغییرناپذیر جلوه گر سازد گوئی که تا قیامت ادامه خواهد یافت. بگذریم که حکومت کنونی همان حکومتی نیست که مردم بر دوش خود گرفتند و بر اریکه قدرت نشاندند.

حال آنکه نیست حقیقتی مگر حقیقت تغییر و دگرگونی، مگر شدن از چیزی به چیز دیگری. تاریخ شهادت دهد که آنچه روزی نیک و خیر بوده است و فضیلت، تبدیل شده است به شر و بدی و رذیلت. هزاران سال شاهنشاهی پرجلال و شکوه بود و مایه افتخار ملت. اما بعد طاغوت شد و به زباله دان تاریخ پیوست. روزی مردم ایران سنی بودند و امام پرستان تقیه میکردند و در دخمه های تنگ و تاریک خود را پنهان می ساختند. امروز شیعه گری راه رستگاری است و صراط مستقیم بسوی خدا. راه انبیا ست. روزی دین توی مساجد بود و در حوزه های علمیه می زیست. مرحم روح بود و پناهگاه بی پناهان. امروز دین حکومت است و قهر و قدرت و خشم و خشونت. زمانی منبر جایگاه خیر بود و نیکی هم اکنون اریکه قدرت است و بارگاهی ست شیطانی.

واقعیتی ست تاریخی که تغییر و تحول گاهی شدید است و ناگهانی. ظاهر میشود، همچون طوفان و زلزله بدون آنکه انتظارش را داشتی باشی. میآید و همه چیز را درهم فرو میریزد. هست را نابود میکند و نیست را به هستی آورد. آنان که تحت دوران شاهی زیسته اند بخوبی میدانند که کمتر کسی بود که این اندیشه به مغزش خطور کند که نظام شاهی با دستگاه عریض و طویل امنیتی و نظامی ش برخوردار از حمایت قدرتهای جهانی، ظرف کمتر از شش ماه از هم فرو پاشد؟ آیا کسی میتوانست حدس بزند که حزبی که بدست لنین و استالین پایه گذاری شده بود و نیمه ای از جهان را تحت کنترل خود داشت، طی چند سال کوتاه بدون خونریزی و کشت و کشتار در هم فرو ریزد و اثری از اتحاد جماهیر شوری باقی نماند؟ آیا چائوسشکو را بخاطر دارید، رهبر پرقدرت کشور سوسیالیست رومانی. او در پیشگاه مردمی که به استقبالش رفته بودند که به سخنانش گوش فرا دهند، پا بگریز گذاشت. البته چیزی نگذشت که دستگیر شده و به جوخه اعدام سپرده شد. صدام حسین و بعثیان روزی در عراق خدائی میکردند. بنگر که به چه سرنوشتی گرفتار شدند. بیشمارند، از این نوع تغیرات ظاهرا سریع و ناگهانی.

اما نمیتوان حکومتی که برای گسترش و تداوم سلطه تام و تمام خود بر سراسر زندگی خصوصی و اجتماعی بر تیغ و تازیانه، سازمانهای مخفی مسلح و جاسوسی و نیز گسترش زندانها و شکنجه گاهها تکیه میکند، حکومتی پایدار، با ثبات و غیرقابل تغییر و دگرگونی خواند. حتی نمیتوان تعصب عمیق دینی و حمایت و پشتیبانی توده های فرمانبر و مقلد را شاخصی از مشروعیت و پایداری رژیم دانست. ممکن است ماهیت پوشالی بودن رژیم برای سالیان دراز پنهان بماند، همچنانکه در دوران شاهی ماند و یا در جماهیر شوری و یا در رومانی و یا در عراق و نیکاراگوئه، ماند. چرا که واکنش توده های فرمانبری که در مراسم نماز جمعه، یا در برپائی جشنهای انقلاب و یا در استقبال از خداوند خامنه ای و رئیس جمهور، ظاهر میشوند همیشه قابل پیش بینی نیست. درست است که ممکن است آنها را توده هائی دانست که حکومت خریداری میکند و آنها را از مناطق مختلف با اتوبوس و مینی بوس به محل موعود انتقال میدهند. ولی این توده همان توده هائی هستند که روزانه با فقر و محنت و حقارت و خواری دست به گریبانند. حتی توده های متوسط الاحوالی هم که در این جشن و سرورها و خوش آمد گویی ها هورا میکشند و پرچم و پلاکادر بدست میگیرند و یا زنانی که خود را سرتاسر در چادرهای سیاه پیچانده و در پیشاپیش مردان حرکت میکنند و ترس و وحشت در دل آفرینند، کمتر کسی میداند که در درون آنها چه میگذرد و تا چه حدی تاب تحمل رنج فقر و در ماندگی را دارند. فرزندان همین توده های فرمانبر حمایت گر نظام هستند که سربار خانواده های خود هستند و برای امرار معاش یا تن بخود فروشی دهند و یا برای گریز از زندگی محنت بار و حقارت انگیز، به مواد مخدر پناه میبرند. نیز به دشواری میتوان حمایت مداحان و سینه زنان و زنجیر زنان سینه چاک و کفن پوشان جان نثار را مسلم فرض نمود. زمانیکه طوفان وزیدن میگیرد، اینان همه ناپدید شوند. آتش سرخ و سوزان از زیر خاکستر سرد و خاموش به بیرون جهد، همه هرچه سخت است ذوب کند و به دودی تبدیل شان سازد. در دوران شاهنشاهی این دین پرستان بودند که در هم چون قطره ای در دریا ناپدید بودند. اگر جرقه ای زدند در مقایسه با نوری که از جرقه مادی گرایان چپ و لیبرال و دموکرات و ملی گرایان ناچیز قابل چشم پوشی است. اما هم چنانکه نظام شاهنشاهی به اضمحلال نزدیک میشد، انوع و اقسام گروه ها و احزاب دینی و مذهبی پا بعرصه وجود گذاردند و چیزی بطول نیانجامید که تمام رقبای خود را از میدان به بیرون راندند.

هستند افراد بسیاری که از سلامت کامل جسمانی برخوردارند و سرشار از شور زندگی اند. غافل از آنکه سلولهای سرطانی در وجود شان در حال رشد و گسترش بوده است بدون اینکه خود و یا حتی دکتر به وجود این موجود کشنده که در درون شخص زندگی میکند، پی ببرد. اما وقتی به وجود این مرض مرگ آور، آگاه میشوند که دیگر کار از کار گذشته است و جلوی گسترش و توسعه غده ی سرطانی را نمیتوان گرفت. آنگاه مریض متوجه میشود که در نبرد با مرگ اوست که مغلوب خواهد گردید.

حکومت دین نیز علیرغم ظاهر سالم و تندرستی که دارا می باشد و چرخش منظم (البته نه چندان منظم) ارگان های درونی و سازمانهای بیرونی، غده های سرطانی در درونش در حال رشد و نمو است و خود از آن آگاه نیست. آن غده های سرطانی را حتی ممکن است ماشینهای ام آر آی هم نادیده بگیرند. آنچه در این جا دارای اهمیت است، این است که غده های سرطانی تنها در ارگانهای قدرت نیست که در حال رشد هستند، بلکه بمراتب اولی در ارگانهای و اعضای مختلف دین است که در حال رشد و توسعه میباشند. چرا که این دین است که حاکم است. درست است که بسیاری از آیت الله ها و حجت الاسلام ها هنوز منبر وعظ و درس و خطابه را ترک نگفته اند و دامن کبریایی زهد و تقدس شان به ریا و حیله سیاست آلوده نشده است، ولی آنها را میتوان با سپهبدهای دوران شاه مقایسه نمود که پس از شاه پرقدرترین مقامها را در اشغال خود داشتند. تاج نامرئی شاهنشاهی بر سر ولایت فقیه امروز مرئی شده است. کیست نداند که او ست فرمانروای نهائی، شاه شاهان، خداوند روی زمین. به فرمان او ست که همه چیز به گردش در آید و یا از چرخش باز ایستد. زمانیکه خداوند خود فریب شیطان را خورد و بر بارگاه قدرت جلوس یابد، بنیان دین را لرزان سازد.

افسانه های رسالت و امامت و اسطوره های جهاد و شهادت امروز موضوع شوخی و مزاح عمومی ست. زبان و گفتار و سخن اسطوره سازی از انحصار دینداران حرفه ای خارج شده است. امروز به دشواری میتوان سره را از ناسره تشخیص داد و گفت کدام یک از مجالس عزاداری و نوحه خوانی جدی هستند و کدامیک شوخی هستند. کافی است که نیم نگاهی هم به وبلاگ های دینی هم بیندازید. کدامیک را باید جدی گرفت نیازمند تخصصی است که رفته، رفته کسب خواهد گردید. اما چرا راه دور برویم آقای، سید محمود حسینی دولت آبادی مخبر و عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی به این حقیقت اعتراف میکند که: مداحان و سخنرانان به خرافات دامن می زنند. وی در ادامه سخنانش خاطر نشان می سازد که:

اشعاری که مداحان استفاده می‌کنند باید دارای محتوا باشد. در سخنرانی‌ها باید دقت شود روایات یقینی ذکر شود. سخنرانان باید مواردی را پیگیری کنند که اهداف سیدالشهدا(ع) را آشکار سازد.

بزبان دیگر محتوای مداحی همان نیست که مورد تایید حجت الاسلام باشد. او منظور خود را نه از روایات یقینی روشن میسازد و نه از اهداف سید الشهدا. پس اگر مداحان در باره این موضوعها مداحی نمیکنند در باره چیست که داستانسرائی میکنند؟ آیا نباید از همین مداحان هراس داشت. مگر این مداحان نیستند که احساسات و عواطف مردم را بجوش میآورند و آنها را وادار بخود زنی کنند. آیا همین مداحان نیستند که میتوانند روزی مردم را بشورش بکشانند؟

همچنین آقای سید جلال یحیی‌زاده نماینده مجلس شورای اسلامی در گفتگو با «فردا»، در خصوص عزاداری های ماه محرم اظهار میدارد که: عزاداری های محرم تحریف شده . وی نیز خاطر نشان ساخت که:

باید معرفت دینی مردم را بالا ببریم. مسئولین باید در سخنرانی‌های خود، حکیمانه سخن بگویند. با توجه به آموزه‌های دینی صحبت کنند. آنچه که بوی ظاهرگرایی و خرافات دارد بر زبان نیاورند. در این صورت عزاداری‌ها خدشه‌دار نخواهد شد.

تعبیر و تفسیر این سخنان چیست؟ که دین سالم و تندرست است که دچار هیچگونه مرضی نیست؟ سی سال از حکومت دین میگذرد، آیت الله ها و حجت الاسلام های زمامدار دهان باعتراض گشوده اند و مداحان را مسئول توسعه و ترویج خرافات اعلام میکنند و یا ادعا میکنند که عزاداری های محرم تحریف شده اند. که از کیفیت افسانه ها و اسطوره های دینی کاسته شده است. بعبارت دیگر، این شکایات و اعتراضات که فقط نمونه ای از آنها این جا نقل شده است، تنها میتواند بیانگر رشد و توسعه آن غده های سرطانی باشد در ارگانهای مریض، علیرغم چهره سالم و بدنه ای تندرست. رمز این ظاهر فریبنده در اتحاد دین و قدرت نهفته است. چرا که این بنیان قدرت نیست که باید به سستی گراید بلکه این بنیان دین است که باید بسوی انقراض روی نهد. و آن زمانی ست که دینی نو بر ویرانه های دین کهنه ظهور یابد. یا مداحان را باید از دین پرستی انصراف داد و مداح انسان پرستی و ازادیشان ساخت و از اینطریق دین اسلام و یا دین افسانه و اسطوره را منقرض و دینی نوینی را بجای آن نشاند و یا آنها که به دین انسان پرستی گرایش یافته اند، باید مداح شوند.   

حتی کار بدانجا کشیده شده است که خداوند خامنه ای اغلب برای تحریک و تجهیز توده های خریداری شده از واژه ملی استفاده میکند و به اعتماد به نفس ملی رجوع نموده و با تردستی واژه ملی را جانشین واژه اسلامی مینماید. روشن است که آنزمان که غیرت اسلامی شیفتگان دین را به تحرک و تحریک در میآورد گذشته است. این در حالی ست که حکومت دین، ملی گرایان را سالهاست که لعنت و نفرین میکنند و آنها را بزندان می افکنند. آیا میتوان این جابچایی واژه اسلامی با ملی را دالی بر این واقعیت دانست که سکه دین رو به سیاهی نهاده است؟ بدون تردید. ولی باین واقعیت نیز باید اعتراف نمود که راه بسیار طولانی ست، بویژه زمانیکه بنیان قدرت است که هدف براندازی ست نه بنیان دین.

اما غده های سرطانی تنها در ارگانهای دین نیست که در حال رشد است. تورم و گرانی روز افزون، بیکاری و کمبود مسکن، فرار سرمایه ها، وابستگی روز افزون به درآمدهای حاصل از نفت، تحریمات اقتصادی و افزایش فقرو محنت و اعتیاد و روسپیگری میان جوانان و بحران در روابط خارجی را باید همه را از عوارض رشد و توسعه غدد سرطانی در بخش دولتی و سیاسی حکومت دین دانست.

اما همچنانکه کمی بیش از این اشاره شد غده های سرطانی ممکن است در ارگانها سالها برشد و نمو خود ادامه دهند. اگر چه این امکان نیز وجود دارد که از جلو رشد آن غدد را با تزریق داروهای شیمیائی به مریض تا حدی جلوگیری کرد یا حتی با حرکتی خصمانه تر چاقوی جراحی را بکار گرفت و غده را برید و بیرون کشید. اما هیچ تضمینی وجود ندارد که غده های کشنده رشد و نمو خود را باز از سر نگیرند.

به عبارت دیگر علیرغم سلطه تاریکی، جای امیدواری بسیار است. اما این بدان معنا نیست که دست بروی دست بگذاریم تا سرطان نظام ستمگر و ظالم را ار پا در آورد. نقد و بر رسی دین و قدرت ابزاری ست موثر در بر انداختن تاریکی و فراهم آوردن شرایط لازم برای کفن و دفن مریض. بعضا پند و اندرز دهند که نباید دچار تندروی شد، نمیتوان باورها و اعتقادات مردم را بباد انتقاد گرفت. حاصل آن چیزی جز جدائی از مردم نیست. مردم از دین خود دست بر ندارند. در پاسخ لازم است که یادآوری نمود که پس از حمله اسلام چهار صد سال بطول انجامید که مردم باسلام خو گیرند. وانگهی ایرانیان سنی مگر شیعه نشدند. اما ایرانیان امروز در زمانی دیگری زندگی میکنند. وسایل ارتباطی و اطلاع رسانی هر راز و رمزی را آشکار ، هر خفته ای را بیدار و هر نامرئی را مرئی میسازد از جمله تاج شاهی را بر سر خداوند خامنه ای.

fmonjem@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست