انتخابات دوره دهم ریاستجمهوری
خاتمی یا میرحسین؛ تعیین تکلیف هایی متمایز
محمد جواد روح
•
در میدان ماندن خاتمی به معنای تداوم سیاست «خودداری از خروج از حاکمیت» توسط عموم اصلاح طلبان (اعم از پیگیر، پیشرو و رانت جو) است. در نتیجه، از میان راهبردهای مطرح اصلاح طلبان، تز «خروج از حاکمیت» (در قالب انفعالی «خارج ماندن از قدرت») با نامزدی خاتمی حذف می شود و راهبردهای دیگر (و در رأس آن، «حاکمیت دوگانه») مجددا احیا می شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۰ بهمن ۱٣٨۷ -
۲۹ ژانويه ۲۰۰۹
این گفته آقای خاتمی که یا خود می آید و یا میرحسین موسوی؛ طبعا از نظر خبری واجد اهمیت است و اگر همچون برخی گفته های خاتمی در دوران ریاست جمهوری اش مصداق «وعده خوبان» نباشد، زمینه تحرک جدی فعالان ستادها و تیم تبلیغاتی اصلاح طلبان در سراسر کشور را فراهم می آورد.
این گفته، اما در سطحی کلان تر هم واجد اهمیت است، که در این روزها ندیده ام به آن پرداخته شود. این سطح کلان تر تحلیل، به تفاوت های خاتمی و میرحسین موسوی اشاره دارد و حول این پرسش شکل می گیرد که آمدن خاتمی یا میرحسین به کدام معناست؟ این پرسش به دو زیرپرسش کوتاه تر و روشن تر هم قابل تفکیک است: خاتمی کیست؟ و میرحسین موسوی کیست؟
از منظر کلان، خاتمی نماد و آشناترین چهره ای است که جامعه ایرانی برای مفهوم «اصلاحات» سراغ دارد. در عرصه جهانی هم، چنین است. چنانکه پس از رحلت امام خمینی، آیت الله خامنه ای بدرستی گفته بود: «این انقلاب، بی نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست»؛ در ابعادی کوچک تر، «این اصلاحات، هم بی نام خاتمی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست».
از همین منظر، میرحسین موسوی نماد چپگرایی انقلابی دوران امام خمینی است. میرحسین، البته نماد خشونت ها، محدودیت ها و حذف های سیاسی دهه اول شناخته نمی شود و عموما، این مسایل به چهره هایی چون اسدالله لاجوردی و نیز روحانیون تندرو و در سال های آخر، شایعات و خاطراتی در سطح کلان تر منتسب می شود. از این روست که میرحسین موسوی بیشتر صبغه ای اقتصادی و ضدامپریالیستی یافته است.
با توجه به این دو تصویر ذهنی (که البته هریک واجد جزئیات و حاشیه های بسیاری است)، حضور هر یک از دو کاندیدا جریان حامی وی را به سمت و سویی متفاوت و گفتمان هایی متمایز ناچار می سازد.
در صورت حضور خاتمی، جریان حامی وی حتی در صورتی که خود نخواهد، ناچار به ورود دوباره به مباحث کلان سیاسی، پاسخ گفتن به چالش های موجود حول ساختار مبتنی بر ولایت فقیه، گفت وگوهای جدی و چالش برانگیز فکری، تکیه بر پایگاه (هرچند تضعیف شده) دانشگاهی و در یک کلام ظاهر شدن در قد و قامت جریانی مدافع و سخنگوی «توسعه سیاسی» و «نسبیت فرهنگی» است.
در مقابل و با حضور میرحسین موسوی، جریان حامی وی طبعا به حوزه اقتصاد خواهد غلطید و این، در شرایطی که رقیب اصلی (احمدی نژاد) دیری است در پوستین «پوپولیسم چپ نما»افتاده، البته برگی برنده و سوزاننده بازی رقیب است. در وهله بعد، میرحسین موسوی با خود پتانسیلی جدی از خط امام را فعال خواهد کرد که این هم، در دوره و زمانه ای که جریانی غیراصیل بعنوان «احیاگر گفتمان امام و انقلاب» معرفی می شود، افشاگر یک شعار جعلی و جریانی مجعول خواهد بود.
در این نگاه، میرحسین موسوی و سیدمحمد خاتمی دو هویت متمایز را می مانند که حامیانی یکسان را هویت هایی متمایز می بخشند. به عبارت روشن تر، فرد a در صورتی که به خاتمی رأی دهد، رأی او به مفاهیمی چون «اصلاحات»، «دموکراسی»، «از سر گرفتن تز حاکمیت دوگانه» و پیگیری خط «مشروطه خواهی» تفسیر خواهد شد و در مقابل، اگر به میرحسین رأی دهد، رأی او به «بازگشت الگوهای خط امام»، «تأکید بر استقلال» و «پررنگ شدن الگوهای اقتصاد توزیعی» تفسیر می شود.
نکته جالب آن است که فرد a امکان انتخاب میان خاتمی یا میرحسین موسوی را ندارد و این انتخاب، پیشاپیش و در جلسات دونفره خاتمی-میرحسین (و نه حتی الگوهایی چون نظرسنجی و پارلمان اصلاحات) انجام شده و پیشاپیش، تفسیر رأی مردم انجام شده است. البته، طبعا در شرایط دشوار کنونی امکان به رأی گذاردن هر دو گزینه رأی آور محال و دور از عقل سیاسی است؛ اما حداقل انتظار آن است که این انتخاب، نه در جلسه ای دونفره، که توسط احزاب، نخبگان و گروه های سیاسی حامی اصلاحات انجام شود.
ضرورت این شکل از انتخاب کاندیدا زمانی روشن تر می شود، که از منظر مناسبات عالی قدرت هم به تأمل در ماجرا بپردازیم. از این منظر نیز، انتخاب خاتمی یا میرحسین بعنوان کاندیدای اصلی اصلاح طلبان واجد معانی متفاوتی خواهد بود.
در صورت نامزدی خاتمی، روشن می شود که گفتمان اصلاحات دموکراتیک و توسعه سیاسی برآمده از دوم خرداد، همچنان در میدان تعامل مستقیم با قدرت باقی مانده و «تعیین تکلیف» نکرده است. اگر بخواهم به بیان عباس عبدی سخن بگویم، در میدان ماندن خاتمی به معنای تداوم سیاست «خودداری از خروج از حاکمیت» توسط عموم اصلاح طلبان (اعم از پیگیر، پیشرو و رانت جو) است. در نتیجه، از میان راهبردهای مطرح اصلاح طلبان، تز «خروج از حاکمیت» (در قالب انفعالی «خارج ماندن از قدرت») با نامزدی خاتمی حذف می شود و راهبردهای دیگر (و در رأس آن، «حاکمیت دوگانه») مجددا احیا می شود.
اما در صورت نامزدی میرحسین موسوی، روشن می شود که اصلاح طلبان پیشاپیش و بی مجامله با ساخت قدرت تعیین تکلیف کرده اند و خود پذیرفته اند که ساختار موجود، ظرفیت جدال مبتنی بر دموکراسی خواهی (و به تعبیر علیرضا علوی تبار «بالفعل کردن ظرفیت های دموکراتیک نظام») را ندارد. در نتیجه، با نامزدشدن و حتی پیروزی میرحسین موسوی، گفتمان اصلاح طلبی پیشرو وارد ساختار قدرت نمی شود و اگر برخی نمادهای آن (مثلا اعضای شاخص سازمان مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت) هم وارد ساختار شوند، ورود آنها به صفت «خط امامی» و «ماقبل دوم خرداد» آنها خواهد بود و نه هویت دموکراسی خواه آنها در سال های ۷٨-٨۴.
به نظرم، صورت مسأله روشن باشد و اهمیت انتخاب و گزینش نهایی اصلاح طلبان، آشکار...
٢٨ دی ١٣٨٧
منبع: وبلاگ شخصی http://javadroh.blogspot.com
|