•
ـ دریا را
نمی خواهم ببینم
با لبهای کف آلوده
و دندانهای سپیدش
که در آفتاب می درخشد ـ
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۷ بهمن ۱٣٨۷ -
۵ فوريه ۲۰۰۹
به رویا مانند ه بود
موجهای سنگین و درشتی
که تن به ساحل بی کرانه ای می سودند،
چون انعکاس خورشید
بر ذره های شکستهی آیینه ای درمه.
ـ دریا را
نمی خواهم ببینم
بابرق شنگرف شنهای سوخته
مچاله دردست باد ـ
موجودی حقیر را می مانست
به گردابی مه آلوده گرفتار
با آرامش چشمه ای خرُد
که سوزش هزاران سنگ ریزه نومید
در اندام برهنه اش شعله می کشید
پنداری،حسرتی است بزرگ
که دریا
در خوابهای آشفته اش تکرار می کرد.
ـ دریا را
نمی خواهم ببینم
با جیغ بطهای نگرانش
که از ساحل دور می شوند
با افق و خط ممتد سرخگونش
که در مهی سنگین گم می شود ـ
هم اوست
که زمزمه می کرد
آهنگ مرگی زودرس
اگر چه
گناهانش به عقوبتی دیرینه سال آلوده بود
چون فراز فواره ای
که با طپشی مبهم
روز شمار پاره ای را مسخ می کرد.
ـ دریا را
نمی خواهم ببینم
غنوده در بستری لرزان
با سوزش نشتر های آفتاب در پهلویش ـ
چگونه می رقصند
چکه های مرطوب و بی قرار بامداد
بر سینه ارغوانی دریا
باد مست
چگونه مویه های شب را
از فراز کاجها گذر می دهد؟
ـ دریا را
نمی خواهم ببینم
با لبهای کف آلوده
و دندانهای سپیدش
که در آفتاب می درخشد ـ
۶-٣-۲۰۰۵
|