پدافند از اَهریمن در دادگاه راستی
(اشاره به " اژدهـا مَـردا" از دیدگاهی دیگر)
مردو آناهید
•
زمینه-ی این نوشتار سروده-ای است به نام "اژدها مَردا"، از سخنسرای راستمنش و اندیشمند: دکتر اسماعیل خویی، که چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۷ در تارنمای اخبار روز درج شده است. برگزیدن این شعر از آن روست که دیواری بلندتر و استوارتر از دیوار این سخنور نیافتم تا در سایه آن به آرامی بیاسایم.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۷ بهمن ۱٣٨۷ -
۵ فوريه ۲۰۰۹
دروغ زیربنای گفتار و کردار دینفروشان، به ویژه حکمرانان دینی، است. ستمکاران ویژگیهای پدیده-های اسطوره-ای را با پوشش دروغ و واژگون در ذهن همگان فرو میکنند. دین باوران ویژگیهای زیبایی را، که مردمان دوست دارند، به خدایان قهار خود و ویژگیهایی را، که مردم از آنها بیزارند، به پدیده-هایی نسبت میدهند که با خدایان آنها در ستیز هستند. مانند شیطان در برابر الله، ساتان یا زاتان در برای یهوه، اهریمن در برابر آهورامزدا و ابلیس در برابر یزدان و.....
(از آنجا که ما ایرانیان بیشتر با قهر و غضب الله آشنا هستیم در این نوشتار هم بیشتر الله مورد گفتگو است ولی همه الاهان، که در تصور زورمندان آفریده شده-اند، برای ستمکاری و انسان ستیزی به کار گرفته میشوند)
والیان اسلام، که پستترین نمونه-ی مردم ستیزان هستند، بیشتر از دینهای دیگر، زشتیهای کردار خود را در پیوند با الله به مردم میفروشند. آخوندها هر گونه زشتکاری را، که به ستم بر مردمان وارد میکنند، با کردار همسان آن، که الله انجام میهد، مردم پسند، درست و زیبا جلوه گر میسازند. با همین روش هم هر کرداری، که برای آنها سود آور نباشد، آن کردار را به شیطان میچسپانند.
والیان دینی، از راه مردمفریبی، میتوانند آدمکشی، جانستانی، غارتگری، دروغگویی و زشتیهای دیگر را زیبا ولی مهربانی، جانپروری، جوانمردی، راستی و زیباییهای دیگر را زشت بنمایانند. بدین سان رسول الله هم جهاد را، که کشتار و غارت دگراندیشان است، مقدس ولی جشن را، که سرور و شادمانی میآفریند، گناه مینامد.
انسان آزاده و اندیشمند میتواند خردمندانه ویژگیهای الاهان را بررسی و آزمون کند و یافته-های خود را بر مردمان فریب خورده آشگار سازد تا آنها نیز بتوانند، با اندیشه و خرد خود، زشتی و زیبایی را شناسایی کنند. کسانی، که به پسماندگی و فرسودگی-ی احکام اسلام پیبرده-اند، بهتر است که به ژرفی و خردمندانه همه-ی پدیده-ها و معیارهایی، که احکام دینی بر آنها استوار هستند، به چالش بکشند.
یعنی روشن اندیشان توانایی دارند که مفهوم عادل یا رحمان و رحیم بودن الله را در ترازوی راستی بسنجند تا پدیده-ی زشتی را، در قهر و غضب و جهنم او، شناسایی کنند و ناخواسته به دروغ مفهوم دادگر یا بخشنده و مهربان را به الله نچسپانند. آنها میتوانند آگاهانه در کردار شیطان مرور کنند تا، آزمون نکرده، ویژگیهای دروغ را، که الله از مکاری به او نسبت داده است، شناسایی کنند.
در این نوشتار روی سخن با همه-ی آزاداندیشان است که گاهی آنها، نسنجیده و ناخواسته، با معیارهای دینی ارزشهای فرهنگی را سرکوب میکنند. ولی زمینه-ی این نوشتار سروده-ای است به نام "اژدها مَردا"، از سخنسرای راستمنش و اندیشمند: دکتر اسماعیل خویی، که چهارشنبه ۹ بهمن ۱٣٨۷ - ۲٨ ژانویه ۲۰۰۹ در تارنمای اخبار روز درج شده است. برگزیدن این شعر از آن روست که دیواری بلندتر و استوارتر از دیوار این سخنور نیافتم تا در سایه آن به آرامی بیاسایم.
>> به زخم خورد حکایت کنم ز درد جراحت ----- که تندرست ملامت کند، چو من بخروشم<< (سعدی)
گرامی استاد در پیرامون گفتار و کردار پسماندگان حکومت اسلامی میسراید:
>> بیگمان، زیباست هرچ آنکهش نکوهش میکنی؛--- بیگمان، زشت است هرچ آن مایه ی تحسینِ توست.<<
این سخنِ راست نه تنها در مورد والیان اسلام بلکه میتواند تا اندازه-ای در مورد همه-ی دینفروشان دیگر هم درست باشد. در این جا به پدیدهایی میپردازیم که در شعر این استاد، با همان مفهوم، که ناپاکان نکوهش یا تحسین کرده-اند، به کار گرفته شده است.
در این سروده آمده است:
>> این چنین که پیشه کردی داد را در کارِ مرگ،---- شخص ِ عزراییل تا جاوید منّتگینِ توست
برنخواهد داد جز آن ها که اکنون میدهد: ------ کاین بد و نامردمی در ریشهی آیینِ توست.
در همه کاریست سر مشقِ تو گفت و کردِ او: ----- گرنه اهریمن خدای توست، پس همدینِ توست. <<
اگر از دیدگاه دیگری، به مفهومهای عزراییل و اهریمن، بنگریم:
میبینیم، این بیچاره عزراییل جان کسی را میگیرد که دیگر توان زیستن ندارد. از این گذشته او از جانستانی و آدمکشی شادمان نمیشود که منتگین مفتی-ی جهادگران بشود. آرمان من دفاع از عزراییل نیست بلکه پدافند از آهریمن است که سخنسرای گرامی او را، خدای حکومت اسلامی، همدین نامردمان انسان ستیز خوانده است.
آهریمن همزاد و به درستی همآهنگ کننده-ی کردار آهورامزدا ست. او هم درست مانند آهورامزدا خواستار فرمانروایی بر جهانیان را داشته و حتا او یک انسان را هم نکشته است. آرمان او فرمانروایی بر انسان نه حکمرانی با قهر بر مردمان یا ترساندن آنها از عذاب جهنم است.
آهورامزدا با اهریمن پیمان میبندد: تا زمانی که او به گسترش دین خود در کار است از کردار خود چشم بپوشد.
(در باور زرتشتییان: اَهورامزدا از سرشتش همیشه نیک کردار است و کردار زشت همیشه از سرشت اهریمن آشکار میشود. هستی-ی اهریمن در کردار اوست چنانچه او از کردار خود دست بردارد نابود خواهد شد)
به هر روی اَهورامزدا اهریمن را فریب میدهد و اهریمن آگاهانه بر پیمان خود میماند. از آن گذشته اَهورامزدا با خواندن ورد "اشم وهی" اهریمن را منتر میکند که او از کردار بازبماند و بمیرد.
استاد گرامی شما چگونه کسانی را، با اهریمن برابر میشمارید، که آنها جهاد، یعنی کشتار دگراندیشان، را وظیفه-ی هر مسلمان میدانند و میخواهند که پیروان پیوسته به کردار با کافران در جهاد باشند. شما با چه پنداری اهریمن را خدای خامنه-ی خوانده-اید. در هیچ اسطوره-ای پیدا نخواهید کرد که اهریمن زندان و شکنجه داشته است. آیا در جایی شنیده-اید که اَهریمن برای آزار و گسترش ترس در جامعه، انسانها را سنگسار یا به جرثقیل آویزان کرده باشد؟
کدام یک از پیروان اهریمن به خودش بمب بسته است تا با کینه توزی، برای یک وعده-ی پوچ، جان انسانهای دیگر را بگیرد؟ در کدام آیین آهریمن خوانده-اید که او آدمکشان را، پس از مرگ، به شهوترانی بشارت بدهد؟
الله مالک جهنم و حکمران عذابهایی است که در تصور هیچ جنایتکاری نمیگنجد.
دینی که این جهادگران و انسان ستیزان دارند زهرآگینترین افیون تاریخ است که خود به درستی بیان کرده-اید:
>> گندناک آمیزهای از خون و افیون و جنون: ----- دینِ تو، این دینِ تو، این دینِ تو، این دینِ توست.<<
اَهریمن چهره-ایست زشت نگاشته شده و اهورامزدا خدایی است زیبا سروده شده که هر دو مانند ابزاری برای مردمفریبی و زشتکاریهای ستمکاران حکمران به کار میروند. چگونه باید ویژگیهای این خدایان را، که به کردار در اسطوره-های شاهنامه آشگار شده-اند، ندیده گرفت؟
گشتاسب دین زرتشت را میپذیرد و اسفندیار را برای گسترش این دین به سرتاسر ایران زمین میفرستد. این کردار، که به یاری-ی اهورامزدا انجام میشود، اندکی به جهاد اسلامی میماند با این تفاوت که شاید غارتگری و برده گیری را در بر نداشته است.
دین زرتشت به زور اسفندیار و سپاه دینگستران در همه-ی سرزمین، به جز سیستان که جایگاه زال و رستم است، گسترده میشود. با وجودی که همه-ی پادشاهان پیش از زرتشت خانواده-ی رستم را گرامی میداشته-اند ولی گشتاسب از سرکشی خانواده-ی رستم، در برابر فرمان اهورامزدا، به خشم و کینه ورزی میگراید. او به اسفندیار فرمان میدهد: رستم را دست و پا بسته به بارگاه او بیاورد. در اینجا گناه رستم تنها دگراندیشی-ی اوست.
هر چه رستم خواهش و اسفندیار را نوازش میکند، نمیتواند او را به مهربانی و انسانیت برگرداند. اسفندیار بر فرمان گشتاسب پافشاری دارد که رستم را پای بسته و به خواری به پیشگاه او ببرد. رستم با دین زرتشت دشمنی نمیورزد ولی او نمیپذیرد که در برابر زور سرفرود آورد. سربلندی و گستاخی-ی رستم همان نقشی است که شیطان در برابر الله انجام میدهد. آیا باید بر منش پاک رستم آفرین گفت یا پیکار مقدس اسفندیار را ستود؟
گر چه سیمرغ (یا اهریمن) به کمک رستم میشتابد ولی سرانجام فرزند اسفندیار، که پرورش یافته-ی رستم است، با ناسپاسی و ناجوانمردانه به کشتار خانواده-ی رستم چنگ میاندازد. این انسان ستیزیهای اسطوره-ای هم بر پایه-ی دین زرتشت و یاری-ی اَهورامزدا انجام میشوند. در هیچ یک از این اسطوره-ها خشم و آزاری از سوی اَهریمن دیده نمیشود (او منتر شده-ی اَهورامزدا است). البته در تاریخ رد پای فراریان سکایی( که شاید همان سیستانیها باشند) در آسیای کوچک و کشورهای بالکن دیده شده است. نیازی نیست، برای روشناندیشان، بیش از این از ستمی که بر اَهریمن وارد آمده است سخن بگویم. زیرا ستمکاری، در جهان، همیشه از سوی الاهان پُر زور بر آزادمردمان وارد آمده است.
در سروده-ی نامبرده به این سخنان برخورد میکنیم:
>> خوردنِ کفتار و کرکس نیز را پایانهایست: ------ آنچه سیری ناپذیرد جانکِ مسکینِ توست.
دردِ جانات را نیارد گشت درمانگر خدای: ------ بنگر، ابلیس است آن که با تو بر بالینِ توست. <<
درست است که کفتار، با همیارنش، با خشم شکار دیگران را میدزدد ولی در جایی دیده نشده است که کفتاری یاران خود را به بند بکشد و از آزار آنها خشنود گردد. کردار کفتار آشگارا و راست است. او، با وجود نیرومندی و داشتن دندانهای تیز، هیچگاه ادعای سروری بر جانوران را نداشته است.
کرکسها مُردار، نه جاندار، میخورند. آنها هرگز جانوری را آزار نمیدهند. برابر انگاشتن این جانوران، که آنها از هیچ عقیده-ای پیروی نمیکنند، با خلیفه-ی الله، که او در راه معبود خود کشتار میکند، ستم بر جانداران است.
بر گردیم به ابلیس عزیز و خالق قهارش الله که او خود را مالک جهنم میخواند. الله در سرتاسر قرآنش از مجازاتهای ترسناک برای کافران سخن میگوید. اگر در قرآن از حوری و عسل هم سخن آمده است، آنها دامهایی هستند که الله آنها را برای فریب دادان مسلمانانی گسترده است که آنها در نور ایمان، هم کور وهم کر شده-اند.
ابلیس که در شاهنامه از او سخن رانده شده است هرگز دروغ نمیگوید. درست است که او به ضحاک در کژروی پند میدهد ولی او خودش به کشتن و آزار کسی دست نمیبرد. ضحاک است که پندهای ابلیس را، از فرومایگی، بدون اندیشه و آزمون میپذیرد. ابلیس به سزای زشت کرداری و نادانی او را سزاوار نازندگی میداند، بر شانههای او بوسه میزند، تا ضحاک گرفتار مارهای شانه-ی خود بشود.
کسی که از خودپرستی فرمان کشتار جوانان را میدهد ضحاک است نه ابلیس. ضحاک است که گوشورون را میکشد. گاو ویژه-ای که، در شاهنامه، پرورش دهنده-ی فریدون است. ( همین گاو را هم میترا میکشد ولی باز هم میترا مانند ضحاک ناکام میماند، زیرا از خون آن گاو جانداران از زمین میرویند. این اسطوره-ها با یکدیگر همسانی و گاهی همانی دارند)
به هر روی ستمکاری همیشه از سوی خدایان سرچشمه دارد نه از سوی ابلیس. ابلیس برانگیزنده-ی شوق پرواز در اندیشه-ی کیکاوس است. در آن زمان، از این که کیکاوس به آسمان، جایگاه خدایان، پرواز کرده است، دینداران او را سرزنش و کردارش نکوهش میکنند. در این زمان باید هر اندیشمندی از ابلیس سپاسگزار باشد که انسان را به یافتن دانش پرواز برانگیخته است.
ابلیس زیباییهای مازندران را میسراید و مینوازد. از شنیدن این همه زیبایی کیکاوس به شگفتی میآید. کیکاوس بجای زیبا ساختن سرزمین خود، برخلاف اندرزهای خردمندان، کژروی میکند و به مازندران میتازد. کژروی و کژپنداری برآیند آز و نادانی از سوی کیکاوس است نه از گفتار راست و درست ابلیس.
میبینیم ابلیس برانگیزنده-ی خرد انسان در راه جویندگی و دانش پژوهی است، او هرگز با دانشستیزان و نادان پروران هم بالین نمیشود.
آیا دانشمندان میتوانند، بدون پندار هنرمندان، پیروزمندانه به جویندگی بپردازند؟
گر چه، درشعر مورد این نوشتار، سخنی از زاتان یهودیها و شیطان مسلمانان رانده نشده است ولی این پدیده-های زشت شده در ذهن همگان حتا در ذهن روشنفکران با یکدیگر همانی پیدا کرده-اند.
زاتان آدم را، که او در باغ عدن بیهوده میخرامد و مخلوق نادان یهوه است، به خوردن از میوه-ی درخت معرفت تشویق میکند. از این روی انسان از آن باغ سوت و کور به زمین رانده میشود. (انسانی که با معرفت و آزاد شده است، مانند جمشید، میتواند خودش در روی زمین پهشت بسازد)
پرسش این است آیا یهوه که توفان نوح میفرستد، او که شهرها را با زمین لرزه ویران میکند، بیماریهای مداوا ناپذیر بر مردم فرو میریزد و جهانیان را در ترس از پرسش و پیشرفت بازمیدارد سزاوار ستایش ولی زاتان که راهنمای آدم است درخور نکوهش است؟
گرچه دگرگون شدن، یهوه معبود یهودیها به پدر آسمانی در مسحیت، اندکی از خشونت او میکاهد ولی نباید فراموش کرد: سران کلیسا، که ولایت فقیه برای مسیحیان هستند، خود را در پشت ماسک مهربانی پنهان میکنند آنها هرگز از راه کشتار و ستمکاری برنگشته-اند. گردانندگان کلیسا زمینه-ی کشتار یهودیان را، که بخشی از آن به دست نازیها در آلمان اجرا شده است، آماده ساخته بودند. کلیسا در درازای تاریخش بیزاری خود را از یهودیها پنهان نکرده است. یهودیها محکوم به مرگ بوده-اند زیرا کلیسا بر این باوراست که عیسی به دست یهودیها کشته شده است. اسطوره-ی عیسی تنها پنداری است نگاشته شده ولی کشتار یهودیها واقعیتی است اجرا شده. جنایانی که کلیساهای مسیحی کرده-اند در فکر حزب نازیهای آلمان نمیگنجد.
برای ما از همه آشناتر شیطان است که به ادعای مسلمانان او مخلوق الله و از آتش سرشته شده است. گناه این شیطان بی زبون این است: او بر آدم، که مخلوق الله باشد، سجده نمیکند.
استاد گرامی، شما که به درستی نه تنها از این آدم های پلید بیزارید بلکه نام آنها را ننگی برای ادب ایران میدانید.
آیا میتوانید از شیطان، که بر این مخلوق خشم آور سجده نکرده است، به زشتی یاد کنید؟
آیا سر فرود نیاوردن در برابر زور، نپذیرفتن پستی و خواری، گناه است؟
آیا شک ورزی و گستاخی در برابر قهاران، مکاران و ستمکاران پسندیده نیست؟
آیا جنایات و ستمی که جهادگران الله از زمان پیدایش او تا به امروز بر جهانیان وارد کرده-اند کمتر از جهنم الله شرم آور و ننگین است که بتوان شیطان را گناهکار و دشمن آدم دانست؟
مگر شیطان از آتش نیست؟ خورشید جانبخش هم از آتش است، در درون سینه-ی همه-ی آزادگان و آزاداندیشان آتشی نهفته است که حافظ آن را به نیکی ستایش میکند.
برخلاف این آتش،" الله " در درون پیروان اسلام حاکم است؛ پدیده-ای که از خشم، ترس، جبر، مکر و غضب سرشته شده است. از این روی پیروان او هم با همان سرشت از کشتار دگراندیشان شادمان میگردند.
آفرین بر دیدگاه شیطان که، بر این مخلوق پلید و خشم آور، سجده نکرده است. ولی فرزندان این مخلوق نه تنها بر کشندگان انسانها و تاراج کنندگان انسانیت سجده میکنند بلکه بر گور این جهادگران گنبد زرین میسازند و برای بزرگداشت جنایات آنها جانفشانی میکنند.
آیا برترین افتخار مخلوق الله این نیست که از نزدیک در برابر سنگی سیاه، که پیش از پیدایش الله بر زمین افتاده است، به خاک بیفتد؟
الله از زبونی و بیچارگی است که توان برابر شدن با شیطان را ندارد و مخلوق نادان خود مجبور میکند که به جایگاه شیطان سنگ پرتاب کند.
نیازی نیست که بیش از این از زشتکاریهایی سخن بگویم که پیروان الله آن زشتیها را ستایش میکنند. ولی برای پدافند از شیطان بهتر است که از زبان سخنوران اندیشمند بشنوید.
مولوی در داستان معاویه و ابلیس، که در مثنوی معنوی آمده است، راستگویی و درست کرداری ابلیس را نشان میدهد و خودکامگی الله را آشگار میسازد.( پیروان دینهای ابراهیمی، از راه خودفریبی که خدای آنها تنها خداست، ابلیس، ساتان، اهریمن و شیطان را هم یکی میپندارند)
از زبان شیطان:
>> نیک را چون بد کنم؟ یزدان نیم--- داعیم من خالق ایشان نیم
خوب را من زشت سازم؟ رب نه ام---- زشت را و خوب را آیینه ام
سوخت هندو آینه از درد را----- کین سیه رو می نماید مرد را
او مرا غماز کرد و راست گو---- تا بگویم زشت کو و خوب کو<<
معاویه گفتار ابلیس را تأیید می کند ولی بد گمان است. و شیطان ادامه می دهد:
>> گفت هر مردی که باشد بد گمان----- نشنود او راست را با سد نشان
هر درونی که خیال اندیش شد----- چون دلیل آری خیالش بیش شد
چون سخن در وی رود علت شود----- تیغ غازی دزد را آلت شود<<
(غازی غارتگر اسلامی، که البته او هم دزد است، ولی در اینجا مولوی از دیدگاه یک مسلمان سخن میگوید)
مولوی در این داستان انسان را به اندیشه می گمارد که اگر الله خالق همه چیز است پس خوب و زشت هم از ساخته های اوست و ابلیس چون آیینه راستگو است. دیگر اینکه الله بینش مردم را به بد گمانی آلوده ساخته است. این است که مردم با ایمان نمیتوانند راستی را از کژی تمیز دهند.
نمونه-ای دیگر داستانی است از منطق الطیر که در آن عطار ویژگیهای الله را با سربلندیهای شیطان مقایسه میکند. دراین حکایت روشن می شود که شیطان راستکار و الله نیرنگباز و ناجوانمرد است.
>> گفت چون حق میدمید این جان پاک----- در تن آدم که آبی بود و خاک
خواست تا خیل ملا یک سر به سر------ نه خبر یابند از جان نه اثر
گفت ای روحانیان آسمان----- پیش آدم سجده آرید این زمان
سر نهادند آن همه بر روی خاک----- لاجرم یک تن ندید آن سرّ پاک<<
می بینیم در اینجا الله نیرنگ می زند. او نمی خواهد کسی، از راز جان در آدم، آگاه شود. از این روی امر به سجده کردن می دهد. همه-ی ملا یک، که مانند ابزاری بیخرد هستند، اطاعت می کنند، مگر شیطان که او شکورز، گستاخ و اندیشمند است.
>> باز ابلیس آمد و گفت این نفس------ سجده-ای از من نبیند هیچ کس
گر بیندازند سر ا ز تن مرا------ نیست غم چون هست این گردن مرا
من همی دانم که آدم خاک نیست----- سر نهم تا سرّ ببینم با ک نیست
چون نبود ابلیس را سر بر زمین----- سرّ بدید او زآنکه بود او در کمین<<
در اینجا تنها ابلیس سرفراز است، و سر به سُجده نمی گذارد چون می داند که آدم خاکی نیست، او به معرفت جان انسان (ورای آنچه که الله گفته بود) پیمیبرد. پس از آنکه الله میبیند، که رازش بر ابلیس آشگار شده است، به خشم میآید ولی شیطان را نمیکشد یا نمی تواند بکشد.
>> حق تعالی گفت مهلت بر منت----- طوق لعنت کردم اندر گردنت
نام تو کذاب خواهم زد رقم------ تا بمانی تا قیامت متهم
بعد از آن ابلیس گفت آن گنج پاک------ چون مرا روشن شد، از لعنت چه باک
لعنت آن تو ست رحمت آنِ توست----- بنده آن ِ توست قسمت آنِِ تست<<
این داستان نشان می دهد که ابلیس دروغی نگفته است. الله کذاب است که او را به دروغگویی متهم می کند تا کسی معرفتِ ابلیس را باور نکند.
شیطان با سر فرازی، از گوهر انسان ( نه آدم خاکی که مخلوق الله باشد) آگاه شده است. او به لعنت و رحمت الله ارزشی نمینهد. برای عطار انسان آزاد آفریده شده و به خرد آراسته است. او داستان خاکی بودن و خلقت آدم را، که در تصور مسلمانان است، رد می کند.
به درستی میتوان گفت که دینفروشان هر زیبایی را زشت و هر زشتی را زیبا مینگارند. کردار پیروان آیینه-ی منش الاهان آنهاست. تا الاهان این هستند، پیروان چنین خواهند بود. اگر کسانی برآنند که از عبدهای الله انسان آزاد بسازند باید نخست منش آزادگی را در الاهان بدمند تا آدم هم خدایی آفریننده، نه مخلوقی نادان، باشد. پس از آن " دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد".
امید است آزاداندیشانی، که به این نکته پی برده-اند، بتوانند، مانند شما استاد گرامی، زشتیهای الاهان( یهوه، پدرآسمانی، الله) و نیز زیباییهای خدایان( اهریمن، ابلیس و شیطان) را بر همگان آشگار سازند.
جوینده، گستاخ و آتشین بمانید
مردو آناهید
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانند گان: MarduAnahid@yahoo.de
|