روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٣ بهمن ۱٣٨۷ -
۱۱ فوريه ۲۰۰۹
روزنامه «کیهان» در سرمقاله روز دوشنبهاش: «سیا و سیمرغ» نوشته است:
«سیمرغ شدن سی مرغ و پریدن تا قله کوه قاف اگر چه افسانه ای در ادبیات ما باشد اما در تاریخ انقلاب ما قطعاً تجسم و عینیت یافته است. ٣۰ سال پیش در کشوری پرافتخار که گویی گرد مرگ در آن پاشیده و رمق از مردمانش گرفته بودند و جز رعب ربوده شدن و شکنجه دیدن و جان دادن و سرمایه باختن در افق پیدا نبود، روح خدا به کالبد ملتی ٣۰ میلیونی بازآمد. سی سال پیش در چنین روزهایی بود که روزنامه انگلیسی گاردین از قول خبرنگار حیرت زده خود وولوکات نوشت: «همه چشمها به آیتالله روح الله خمینی دوخته شده که پس از ۱۵ سال تبعید در ترکیه، عراق و فرانسه در آستانه بازگشت به کشور است. او حالا در مرکز اتفاقات است.این همان لحظه ای است که مردم در انتظارش بودند؛ آیتالله خمینی پس از غیبتی ۱۵ساله، سرانجام به ایران بازمی گردد... این انقلاب همه را شگفت زده کرده است، حتی خود ایرانیها را.»
یکی شدن دلهای مضطرب و پراکنده؟ جنبش و انقلاب، آن هم در پایگاه و ژاندارم آمریکا در منطقه؟ محال است! ۵۰ سال ـ به بلندای نیم قرن ـ کوشیده اند عصاره جرئت و غیرت و هویت و شخصیت را از کالبد این مردم بیرون کشند و به جایش رعب و خودباختگی و ناامیدی و تسلیم طلبی تزریق کنند. هر کس صدایی بلند کرده سرب در حلقومش ریخته اند. فراعـنه هر جا حرکتی پدید آمده در نطفه خفه اش کرده اند مباد که این بار کار از دست در برود و موسای دوران دوباره متولد شود. نه، محال است ملتی که جسم و جانش را به استضعاف کشیده و تار و پود جمعیتش را از هم پراکنده اند، سربلند کند.
اما شد آنچه از آن میترسیدند. ملتی از دام و دانه رستند و این بار افقی دورتر را نگریستند. پیش از آن که دستها درهم گره خورد، این نگاهها وتمناها ـ دیدهها و دلها ـ بود که در نام و مرام حضرت روح الله به هم رسیده بود. تئوریسینهای انقلاب در دنیا، اکنون متحیر مانده بودند در پس فردیتها و منفعت طلبیها و خودخواهیها، سیمرغی را که به چشم میدیدند چگونه توصیف کنند و چگونه مدلها و نظریات تنگ خود را بر تن جنبشی چنان پر هیبت کنند. باور کنید همین یک گزارش ساواک، برای انبوه نظریه پردازان منصف «انقلاب» در دنیا کافی است تا قلم از توصیف و تحلیل در کشند و از شگفتی این رویداد نو پدید، دست جای ترنج ببرند:
«عصر روز پنجشنبه ۵۷.۹.۲ در خیابان کورش کبیر بین دو اتومبیل تصادفی رخ داده است. افسری که جهت کروکی در محل حاضر شده با مشاهده وضع رانندگان با لحن تهدیدآمیزی اظهار داشته صبر کنید خمینی برایتان کروکی بکشد. با این عمل افسر مزبور، بلافاصله راننده مقصر با کشیدن چکی به مبلغ ۶۰ هزار ریال به راننده خسارت دیده اظهار داشته اتومبیل خودتان را تعمیر نمایید و اگر مخارج آن زیاد شد باتوجه به آدرسی که در اختیار دارید حاضر به پرداخت مابقی مخارج میباشم. در این هنگام راننده مقابل ضمن استرداد مدارک و سوزاندن چک مورد بحث، خطاب به افسر راهنمایی اظهار میدارد جهت خوشنودی آقا (خمینی) این پولها ارزشی ندارد و بعد از روبوسی با راننده دیگر محل را ترک و تماشاچیان این صحنه، مامور را مورد تمسخر قرار داده اند.» (کتاب انقلاب به روایت اسناد ساواک و سفارت آمریکا، صفحه ٣۰۰).
همان روزها که پیروزی در افق انقلاب پدیدار شده بود، جس جیمز لایف ـ رئیس بخش ایران در سازمان سیا در سالهای ۱۹۶٨ تا ۱۹۷٣ ـ به مجله آلمانی اشپیگل گفت: «شعار سازمان سیا همیشه این است که با دیکتاتورها تا وقتی که با ما باشند مخالفتی نخواهیم کرد. مثلاً هر وقت که مسئله ایران در ستاد مرکزی سیا مطرح میشد روسا همیشه میگفتند آمریکا به شاه احتیاج دارد و تا او را داریم هیچ غمی نباید داشت... از این رو جای تعجب نیست که ما در مقابل انقلاب ایران چنین انگشت به دهان مانده ایم.... ما آنقدر مجهز هستیم که میتوانیم نمره اتومبیل لیموزین برژنف را هنگام ورود به کاخ کرملین از هوا برداریم ولی متاسفانه عکسهای ماهواره ای ما کما فی السابق از منعکس کردن افکاری که مردم در سر دارند عاجزند. گناه بزرگ سیا این است که در ایران با همه کس جز مردم کوچه و بازار تماس داشت.»
پس از ٣۰ سال بالندگی انقلاب، سیمرغ نامی کوچک و نارسا و جامه ای تنگ بر پیکر انقلابی است که اکنون جای جای خاورمیانه اسلامی را درنوردیده و امواج آن خود را در آمریکای لاتین به سواحل آمریکا میکوبد. جهانی به جنبش آمده است. اکنون روزنامه الاهرام اگر چه به استناد سخنان شیخی ساده لوح و فریب خورده منافقین در دیدار با سران گروهک نهضت آزادی، ولایت فقیه را شرک میخواند تا ملت مصر را از نزدیک شدن به انقلاب ایران بترساند اما بلافاصله اذعان میکند که رویکرد به ولایت فقیه دیگر شیعه و سنی نمیشناسد. حالا اگر سیدحسن نصرالله محبوب ترین شخصیت در جهان عرب سر خود را بالا میگیرد و میگوید «خیال میکنند که میخواهند ما را تحقیر کنند، من افتخارم این است که عضو حزب ولایت فقیه باشم»، اخوان المسلمین مصر و حماس و جهاد اسلامی فلسطین هم از اخوت با چنان جنبشی و الگو گرفتن از آن سخن میگویند.
اما روزها بر انقلاب و انقلابیون یکسان نگذشته است. آمیختگی تلخ و شیرین سنت روزگار است. «فتنه» و دگرگونی باید تا عیار گوهر انسان به دست آید، که گفته اند فتنه، نزدیک ساختن طلا به آتش است برای گرفتن ناخالصیها از آن. راست فرمود امیرمومنان (علیه السلام )که «مدت طولانی به آنها مهلت داده شد تا رسوایی را به سر حد نهایت رسانند و مستحق دگرگونی نعمت گردند، تا اجل آنها به سر آمد. گروهی به خاطر راحتی به فتنهها پیوستند و دست از مجاهدت در راه حق کشیدند اما مسلمانان راست قامت به خاطر صبر و استقامت شان بر خداوند منتی نگذاشتند و جانبازی در راه حق را بزرگ نشمردند تا آن که فرمان خدا، آزمایش را به سر آورد. آنها بصیرت و بینش را بر شمشیرهای خود حمل کردند» (خطبه ۱۵۰ نهج البلاغه).
حزب حزب کردن و فرقه فرقه نمودن ملت، جریان سازی موازی برای کاستن از نفوذ ولایت و رهبری، غبارآلود کردن فضا تا آنجا که تشخیص جبهه حق و باطل دشوار شود، و تزریق ناامیدی و سرخوردگی و فرسوده ساختن روحیهها و ارادهها، محورهایی بود که جبهه استکبار پس از بیرون آمدن از شوک اولیه عملیاتی کرد. استراتژی اصلی در این ٣۰ سال آن بود که در کنار تهاجم و فشار آشکار بیرونی، نزاع و تفرقه و درگیری درونی و «بومی» شود. بنابراین در طول ٣ دهه از منافقین قدیمی و جدید یارگیری کردند؛ جریانی که به تعبیر قرآن در سوره محمد(ص) با «لحن قول و طرز گفتار» قابل شناسایی اند. اگر منافقین در صدر اسلام با دو مشخصه «عداوت با علی بن ابیطالب» و «مخالفت سرزنش آمیز با جهاد و مقاومت» شناسایی میشدند، امروز نیز با همان دو مشخصه عناد و لجاجت با ولایت، و سرزنش مجاهدت و استقامت در برابر استکبار قابل شناسایی هستند.
هر چند که ۲۰ سال پیش روح خدا خمینی از میان ملت رفت و تا ملکوت پر کشید اما این بار به برکت بیداری و شجاعت اصحاب انقلاب، نهضت اسلامی به بیراهه نرفت و ستاره راهنما با وجود درخشندگی گم نشد و امت و نخبگان آن این بار در قبال امام و مقتدای خود کم نگذاشتند و با پراکنده شدن، برندگی و نفوذ کلام او را کند نکردند. بله، ریزش و خیانت در امانت و کج فهمی و کجروی و سنگ اندازی و ایذاء هم بود اما شهادت باید داد که امت و جبهه بزرگ انقلاب در چهره جانشین شایسته حضرت روح الله سیمای امام را دیدند و در قبال مقتدای خود کم فروشی نکردند. آنها شاهدی بر کلام نغز لسان الغیب شدند که:
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
فردا در سی امین جشن پیروزی انقلاب، سیمرغ انقلاب است که از فرودگاه و آشیانه ای به وسعت یک کشور به پرواز درمی آید. ناباوران کافی است چشم بسته بگشایند و گوش تیز دارند تا صحنه با شکوه پر زدن و بال گشودن سیمرغ را نظاره کنند و صدای بلند به هم خوردن بالهای آن را بشنوند.
فردا مجال عشق است و جولان عاشقی. عشق هم بی قرار فرداست، بی قرار روز خوب خدا، بیست و دوم بهمن.
سلام خدا بر شاهدان شهید انقلاب و رضوان حق، نثار حضرت روح الله.َ»
یک نوع تسامح درقبال دولت
«اقتصاد تحت سیطره سیاست در دولت نهم» عنوان نوشتهای است در روزنامه «اعتماد» که در پی نقل شده است:
«مدل تنظیم بودجه در دولت نهم منحصر به این دولت و تا به حال سابقه نداشته است که تمام ابزارها و عوامل قبض و بسط در اختیار دولت باشد. تجارب دولتهای گذشته در تمام دوران بعد از انقلاب ثابت میکند همواره چارچوبها و محدودیتهای معین و قانونی وجود داشت که دولتها به آنها پایبند بودند و ازسویی دیگر نهادهای نظارتی نیز خود را ملزم میدانستند که حوزه اختیارات و تصمیم گیریهای دولت را بررسی کرده و در آن حوزه نظارت کامل داشته باشند، مثلاً خاطرم هست در دولت هشتم وقتی هیات دولت و رئیس جمهور قصد سفرهای خارجی داشتند مجلس قانونی را مصوب کرد که کلیه قراردادهای تجاری دولت که در خارج از کشور امضا میشود، باید قبل از آن بهتصویب مجلس رسیده باشد در غیر این صورت قانونی محسوب نمیشود.
ولی متاسفانه در دوره دولت نهم به رغم تمام بی انضباطیهای مالی، نظارتی بر آن صورت نمیگیرد و از سویی دیگر خود دولت نیز توجهی به اصول علمی و انضباطی مالی ندارد. نمود این دو معضل را به راحتی میتوانید در گم شدن یک میلیارد دلار در دولت نهم که خبر آن اخیراً منتشر شد ملاحظه کنید. این اتفاق کمی نیست، که دولت باید یک میلیارد دلار به خزانه واریز میکرده و این کار را انجام نداده است. این مورد صرفاً یک نمونه از دهها موردی است که فقط در دولت نهم دیده میشود.
و از نگاهی دیگر میتوان گفت این آزادی و بی قیدی در بودجه و برنامه ریزی امتیازی است که فقط دولت نهم از آن بهره میبرد. این دولت در تمام ٣۰ سال گذشته از این حیث منحصر به فرد بوده است. رئیس دولت نهم هرگاه اراده کرده توانسته هر کسی را در هر مقامی بگمارد و هر کسی را در هر زمانی از مسئولیت خود خارج کند بدون آنکه توضیح یا توجیهی ارائه کند. نتیجه آنکه این دولت از اختیارات ویژه یی برخوردار است که نمیتوان آنها را قانونی تلقی کرد. با دقتی کوتاه بر لایحه بودجه پیشنهادی دولت، اختیارات خاص و ویژه دولت نهم خود را نشان میدهد. درحالیکه اگر قرار باشد برای یک دولت محدودیتها را بیشتر کرد همین دولت باید باشد ولی متاسفانه به رغم تمام تخلفات قانونی دولت یک نوع تسامح غیرقابل پذیرش از سوی مجلس و سایر نهادهای نظارتی در قبال دولت صورت میگیرد که بعضاً توجیه قانونی هم ندارد و وضع به گونه یی پیش میرود که گویا قرار است قوانین هم تحت سیطره و نفوذ سیاسی دولت تهیه و تنظیم شود. نتیجه تمام این نوع اقدامات شکلگیری یک قدرت فراقانونی است که در آینده چه تبعاتی را به بار خواهد آورد معلوم نیست. هرچند با توجه به اتفاقاتی که تاکنون پیش آمده و پیش بینی وضع آینده چندان دور از ذهن نیست.
در این شرایط باید علی الاصول نهادهای نظارتی خصوصاً مجلس فعالیت خود را گسترده تر و وظیفه نظارتی اش را بهتر از گذشته ایفا کند تا حقوق مردم بیش از این ضایع نشود. مجلس میتواند مهاری باشد برای اقدامات فراقانونی دولت نهم که البته شواهد و قرائن نشان میدهد متاسفانه مجلس چنین اراده یی ندارد اما به هر حال امید است لااقل در بحث لایحه بودجه ٨٨ این اراده به طور جدی به وجود آید و پیگیری شود تا حداقلهایی از برنامه و قانون در دولت لحاظ شود.»
ورود خاتمی به عرصه انتخابات
الهه کولایی استاد دانشگاه و نماینده دوره ششم مجلس درباره «آمدن خاتمی» در روزنامه «فرهنگ آشتی» نوشته است:
«در آستانه چهارمین دهه انقلاب اسلامی سرانجام سیدمحمد خاتمی بر تردیدهای متنوع و موجه خود برای ورود به عرصه انتخاب دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران فائق آمد. با اعلام نامزدی خود برای ورود به این دوره از انتخابات تعهد و پایبندی خود را در مسیر تحقق بخشیدن آرمانهای انقلاب اسلامی دوباره مورد تأکید قرار داد. اگر سیدمحمد خاتمی در سال ۱٣۷۶ تنها برای آزمونی پرابهام وارد عرصه رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری کشور شد و اگر خاتمی و همراهانش آن را تنها آزمونی برای سنجش پایگاه اجتماعی خود در کشور و تمهیدی برای آماده شدن در مراحل بعدی ورود به عرصه قدرت برآورد میکرد، این بار درسال ۱٣٨۷ ورود به این عرصه تنها آزمونی برای محاسبه جایگاه و پایگاه اجتماعی به شمار نمیآید. بلکه این بار سیدمحمد خاتمی برای ادامه تلاش بیوقفه، متعهدانه و آگاهانه برای اجرایی کردن اهداف و برنامههایی که در فروردین ۱٣۵٨ مردم ایران در پی انقلاب اسلامی در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آن را مطرح کردند و آرزوهای تاریخی خود را برای تعیین سرنوشت خود، برای سهیم شدن در همه سطوح قدرت اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و برای استقلال و آزادی خود و برای اجرایی کردن آرمانهای ایرانی و اسلامی خود آن را در متن قانون اسلامی گنجاندند، پا به این عرصه نهاده است. ورود آقای خاتمی به عرصه انتخابات ریاست جمهوری بیتردید در تداوم تلاشها و برنامهریزیهای دوران اصلاحات برای ارتقاء جایگاه مادی و معنوی ایران و همه ایرانیان، در شرایطی که کشورهای منطقه دوران سختی را پشت سر گذاشتهاند، در شرایطی که کشور ما از مزایای همهجانبه کمنظیر برای ارتقاء جایگاه خود و تامین منافع ایران برخوردار است. در شرایطی که سوءمدیریت، سادهسازیهای افراطی و عدم به کارگیری تجربه کشور را با دشواریهای جدی مواجه ساخته، که در شرایطی زنان ایرانی نتیجه تلاشهای هشت ساله ریاست جمهوری آقای خاتمی در برجسته ساختن ضرورت رفع محرومیت و تبعیض علیه خود را با مجال فراهم آمده در دولت نهم که تلاش گسترده برای پاک کردن و از میان بردن نتایج درخشان جنسیتی ساختن برنامه توسعه کردهاند، میتواند جریان اصلاحات را در تداوم تلاشهای سی سال گذشته پرامیدتر، پرانرژیتر و استوارتر به پیش ببرد. تردیدی نیست. همه کسانی که شرایط هشت سال ریاست جمهوری آقای خاتمی را مورد ارزیابی قرار میدهند، با نقاط مثبت فراوان در کنار نقاط قابل تاملی که باید راهنمای عمل قرار گیرد و اصلاحات را از درون پالایش کرده، در مسیر تامین اهداف ملی به پیش ببرد، از اندوخته و ذخیره گرانقدر برای ارائه مسیر اصلاحات بهره خواهند گرفت. تجربه هشت سال ریاست جمهوری آقای خاتمی اینک درسهای گرانقدری را به همه یاران اصلاحات و اصلاحطلبان، همه کسانی که دغدغه اعتلای ایران و اسلام را دارند، ارائه میکنند که میتواند دستمایهای گرانبها برای ادامه تلاشهای اصلاحی در کشور باشد.»
تعادل استراتژیک در منطقه
روزنامه «صدای عدالت» با عنوان: «با آمریکا به تعادل استراتژیک رسیدهایم» نوشته است:
«ارزش استراتژیک گفتوگو با آمریکا در اوضاع کنونی درجلوگیری از نهادینه شدن نقش آمریکا در منطقه و «بازتعریف نقش ایران» در محیط حیاتی امنیتی خود به ویژه در منطقه خلیجفارس ، بیشتر نمایان میشود. منطقه خاورمیانه پس از بحرانهای افغانستان، عراق، لبنان و به تازگی غزه، در حال انتقال به نظم جدید سیاسی ـ امنیتی و بازتعریف نقش بازیگران منطقهای و فرامنطقهای است. در این میان، ایران و آمریکا، قدرت اصلی و تأثیرگذار در دوران «تثبیت نقشهای جدید» هستند؛ بنابراین، هرگونه همکاری ایران در حل بحرانهای منطقهای و ایجاد ثبات باید با هدف کمک به بیرون بردن نیروهای آمریکا از منطقه، جلوگیری از نهادینه شدن نقش آمریکا و بازتعریف نقش سیاسی ـ امنیتی ایران در این دوران انتقالی باشد.نگاه غالب در نزد نخبگان حاکم در ایران این است که هرگونه گفتوگوی مستقیم با آمریکا در «شرایط نابرابر» به ضرر امنیت و منافع ملی بوده و ایران سرانجام بازنده این میدان خواهد بود. همچنین، اصولاً ارزش استراتژیک و توان بالای بازیگری و مشروعیت نقش ایران در سطح منطقه و در نزد احزاب و گروههای سیاسی و دولتهای دوست ، به خاطر ایفای یک نقش مستقل و گفتوگو نکردن مستقیم با آمریکاست.
در این باره باید گفت که نقش کارساز ایران در بحرانهای عراق و لبنان، نمونه ای آشکار است. از این دیدگاه، به سود ایران است تا مسائل خود با آمریکا را غیرمستقیم و از راه بازوهای ـ قدرت ـ خود در منطقه حل و فصل کند.
اما ایران با بهرهگیری از سیاست فعال و حضور موثر در مسائل منطقهای در چهار مرحله در بحرانهای افغانستان، عراق، لبنان و غزه برای نخستین بار در تاریخ سیاسی معاصر توانسته است به نوعی «تعادل استراتژیک» از لحاظ ایفای «نقش برابر» در مقابل یک قدرت هژمونطلب خارجی همچون آمریکا در منطقه برسد؛ امری که به ایران فرصت داده تا شرایط بازی را از نوع «باخت ـ برد»
(باخت برای ایران ـ برد برای آمریکا) به «برد ـ برد» تغییر جهت دهد و بکوشد تا از راه گفتوگوی مستقیم با هدف بهینه کردن دستیابی به اهداف امنیتی و منافع ملی، به بازتعریف نقش خود در نظامهای سیاسی ـ امنیتی محیط پیرامون خود، به ویژه منطقه خلیج فارس بپردازد.ورود ایران به سه دوره گفتوگوهای مستقیم با آمریکا در عراق، بر مبنای بازی برد ـ برد و در نتیجه افزایش نقش منطقهای ایران است.
در مقابل، افزایش نقش منطقهای ایران، به نوعی به «تضاد» در روابط ایران و آمریکا در منطقه منجر میشود. در دهههای گذشته، سیاست خارجی آمریکا در منطقه، بر به حداقل رساندن نقش سیاسی ـ امنیتی ایران استوار بود که با تکیه بر رویکرد سنتی توازن قوا و تقویت قدرتهای رقیب منطقهای مانند عراق در زمان رژیم بعث و عربستان و اسرائیل در اوضاع کنونی اجرا شده است؛ چیزی که نخبگان حاکم و محافظهکار در جهان غرب و اسرائیل، خواهان تشدید آن هستند. البته باید افزود که تأکید این نخبگان بر مفاهیمی مانند شکلگیری «هلال شیعی» به رهبری ایران و یا آغاز یک رقابت بزرگ و «جنگ سرد جدید» بین ایران و آمریکا در سراسر منطقه، با هدف تأثیرگذاری در حوزه سیاستگذاری آمریکا و همچنین قرار دادن منطقه در حالتی است که مجبور باشد بین نقش آفرینی ایران یا آمریکا یکی را انتخاب نماید. البته در این باره باید گفت که چنین تحلیلهایی بر جنبه منفی افزایش قدرت منطقهای ایران تأکید دارند؛ یعنی هدف اصلی آنها، تأکید بر وجود تضادهای استراتژیک و مسائل حل نشدنی بین ایران و آمریکا در همه درگیریهای خاورمیانه، از جمله عراق و افغانستان است؛ امری که بسیار خطرناک بوده و میتواند انرژی سیاسی ـ امنیتی ایران را صرف مقابله با یک قدرت بزرگ فرامنطقهای کند و سرانجام به زیان منافع امنیتی ملی ایران تمام شود. به این ترتیب، چنین دیدگاههایی در منطقه به طور طبیعی از سیاستهای «تغییر» اوباما نسبت به ایران استقبال نخواهند کرد.بر خلاف دیدگاههای بدبینانه موجود در ایران، روند «تغییر» در سیاست خارجی اوباما نسبت به ایران را نباید دستکم گرفت، چرا که چنین تغییری به دلیل بروز تحولات جدید ژئوپلتیک در منطقه و افزایش نقش ایران، اجتنابناپذیر شده است. در وضعیت جدید، سرنوشت درگیریهای موجود در سه زیرسیستم منطقهای، عراق و خلیج فارس، افغانستان و آسیای جنوبی و لبنان و فلسطین و خاور نزدیک ـ که آمریکا دارای منافع حیاتی در آنهاست ـ بستگی به حل معضلات استراتژیک بین ایران و آمریکا و «تعریف نقشهای جدید» دارد؛ دولت اوباما نمیتواند بدون بازتعریف نقش جدید ایران در سیاست خارجی آمریکا از ایران توقع همکاری در حل مسائل منطقه را داشته باشد. شرایط ناپایدار سیاسی منطقه خاورمیانه به ایران هیچ تضمینی برای حفظ نفوذ، حضور همیشگی و نقش آفرینیاش در منطقه نمیدهد. ارزش راهبردی نقش ایران در منطقه در شرایطی که آمریکا حضوری دائمی و نهادینه شده نداشته باشد ظهور و بروز خواهد یافت. والبته باید در نظر داشت که ریشه اصلی درگیریهای آینده خاورمیانه بر محور «تثبیت نقشها» استوار خواهد بود.بر این مبنا، دوگانگیهای تحلیلی دیگری مانند دموکراسیسازی، جهانیشدن و جنگ ایدئولوژیها ـ میان شیعه و سنی ـ در خدمت دولتها و در راستای تثبیت نقشها خواهند بود. همچنین در این زمینه باید این را افزود که مهمترین مسأله ایران و آمریکا در سالهای آینده بر محور بازتعریف نقش منطقهای ایران خواهد بود، که جایگاه منطقهای و جهانی ایران را در دهههای آینده تعیین میکند. ایران باید از این فرصت استثنایی تاریخی در شرایط اوج نقش منطقهای خود استفاده کرده و با حل معضلات استراتژیک خود با آمریکا، به «امنیت پایدار» و در نتیجه «توسعه پایدار» برسد. دولت جدید آمریکا نیز باید دریابد که تنها یک ایران قدرتمند و دارای نقش متناسب با شأن و جایگاه خود در منطقه، تمایل به گفتگو با آمریکا را خواهد داشت.»
دوبی بدون حضور ایرانیان
روزنامه «جام جم» با عنوان «غرور ملی در سفر» اقدام مأموران فرودگاهی امارات را در ایجاد مزاحمتهایی برای مسافران ایرانی مورد انتقاد قراد داده و نوشته است:
«گاه و بیگاه اخباری در جراید منعکس میشود که برخی از آنها موجب تعجب و تاثر هر فرد که دارای عرق اسلامی ـ ایرانی است، میشود. از جمله این حوادث، تفتیش بدنی و انگشتنگاری از ایرانیان در مبادی ورودی امارات بویژه دوبی است.
برخورد اهانتآمیز در بازرسی بدنی و انگشتنگاری از هموطنان اولین سوال را که به ذهن متبادر میکند «ضرورت سفر به این جزایر نوتمدن است.» براستی چه عاملی سبب وجوب اینگونه سفرها میگردد؟
در مورد دوبی، مسافران عازم به مجموعه جزایر امارات عبارتند از تجار و بازرگانانی که یا دفاتری در آنجا دارند یا به قصد انجام خریدهای مختلف تجاری به آنجا عزیمت میکنند. به جرات میتوان گفت بخش اعظم چرخه اقتصادی و بازرگانی دوبی مستقیم و غیرمستقیم مرهون سرمایههای ایرانی بوده و بخش قابل توجهی از جمعیت مقیم آن، نسل دوم یا سوم مهاجران ایرانی هستند.
گروه دوم از مسافران عبارتند از افرادی که جهت تغییر آب و هوا، گردش یا خرید به سفر میروند؛ یعنی صاحبان درآمدهای کاذب و افرادی که خرید از (دی.تو.دی)، (سیتیسنتر) و امثالهم را عاملی برای تفاخر برگزیدهاند.
حکایتهای مفصل آنان از مراکز خرید، خیابانها و رستورانها ـ که تنها جاذبههای گردشگری امارات است ـ تا مدتها وسیله برتریجویی بعضی از خانمها در میهمانیها و آرایشگاههاست.
در این میان نقش تلویزیونهای ماهوارهای در تبلیغات مراکز خرید و حتی بعضی از پزشکان در دوبی مزید بر علت شده است.
غافل از این که امروز پزشکان و مراکز درمانی ایران بدون اغراق یکی از بهترین مراکز طبی جهان بوده و بسیاری از شهروندان ممالک همسایه بهرهمندی از آنها را بر هر کشور دیگری ترجیح میدهند. درباره اجناس و اقلام موجود در مراکز فروشگاهی به تصدیق مسافران اروپایی بسیاری از کالاهای برقی، پوشاک و اقلام تزئینی ایران نیز قابل مقایسه با کالای اروپایی است، حال آن که کالای عرضه شده در بازارهای دوبی تولیدات درجه ۲ و ٣ کشورهای آسیای جنوب شرقی و چین بوده که در کشور ما به نام تجارتی (بنجل) شناخته میشوند.
در چنین شرایطی، دولت به عنوان حافظ منافع ملی و متولی شوون بینالمللی شهروندان در بسیاری از اوقات با احضار سفیر امارات و اعتراض شدید به وی حتی مقابله به مثل (انگشتنگاری و تفتیش بدنی) عملیات بازدارنده را اعمال میکند.
اما آیا شایسته نیست که ما هم به خاطر غرور ملی و اثبات احترام به حقوق اولیه مسافران بینالمللی در جهت حفظ شخصیت ایرانی ـ اسلامی خود از سفرهای غیرضروری به این گونه کشورها خودداری کنیم؟! و دور ریختن پولهای خود را متوقف سازیم؟! کیش، قشم، چابهار و دیگر مناطق آزاد علاوه بر جاذبه گردشگری میتوانند نیازهای مردم ما به خرید را برآورده سازند و از لطمه به شخصیت ملی ما نیز جلوگیری میکنند.
با این کار، حداقل این اقمار تازه به دوران رسیده درک میکنند که ایرانیان برای غرور ملی و شخصیت خود، ارزش قائل هستند و بدون حضور آنها، برجهای سر به فلک کشیده و رشد کاذب دوبی و بازارهای آن تبدیل به شهر اشباح میشود.»
دیروز به مناسبت ۲۲ بهمن در ایران تعطیل عمومی بود و روزنامهای منتشر نشد. مطالب این شماره «انعکاس...» نقل از روزنامههای روز دوشنبه تهران است.)
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|