"کلارسون" راست می گوید، "فاولکس" درست!
الف. ع. خ
•
مفاهیم و واژه های موجود در یک زبان مانند قوانین مصوب در یک جامعه است. اگر قوانین واقعا موجود در جامعه به درستی و تا سر حد کمال اجرا نشود هرگز ضرورت طرح قوانین جدید و بهتر حادث نمی شود.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۶ بهمن ۱٣٨۷ -
۱۴ فوريه ۲۰۰۹
وقتی به صورت بنیادی به « مفاهیم » می پردازیم و از منظر فلسفی به آنها نگاه می کنیم، ناگزیر در وادی زبان پیچیده ای می افتیم، زبانی که درک مفاهیم ارائه شده در آن تنها با دقت و تاملی بیشتر ممکن خواهد بود . متاسفانه جامعه ای که بحران های همه جانبه ای گریبانگیرش شده باشد، تاملش برای درک مفاهیم بنیادی اندک خواهد بود . در چنین فضایی تنها راه تفهیم مفاهیم بنیادی از طریق مثالهای عینی امکانپذیر خواهد بود . بر همین اساس چند روز پیش « موضوعی » را به عنوان مثال مد نظر قرار دادم تا بلکه از طریق آن برای خوانندگان مقالات اخیرم * توضیح بیشتر و روشنتری بدهم . اما متاسفانه مشاهده کردم که یکی از نویسندگان، مطلب مرا با حذف « زیرنویس » آن ( که به مقالات مورد نظر اشاره داشت و در حکم صورت مسئله بود ) در سایت خود قرار داده و تنها از جنبه ای « خاص » اقدام به انعکاس آن نموده است . یعنی در واقع با پاک کردن صورت مسئله، مثال مرا از حیض انتفاع ساقط کرده و محتویات آن مثال را مصادره به مطلوب نموده است .
با خودم گفتم : تقصیر با من است، چرا باید مثالی را انتخاب می کردم که جنبه جنجالی آن تحت شعاع جنبه مثالی اش قرار بگیرد، این بود که تصمیم گرفتم مثالی بدون مناقشه بزنم و به موضوعی در خارج از جامعهً فارسی زبانان اشاره کنم تا هموطنانم فارق از حب و بغض ها،(و یا مناقشه در مثل) پیرامون مثال مورد نظر اندیشه کنند و آن را با مدعیات مقالات اخیرم تطبیق دهند . قبل از شرح مثال مورد نظر لازم می دانم پیرامون محتویات مقالات اخیر توضیح اندکی بدهم :
در مقالات مذکور خصوصا مقاله " زبان و حقیقت " اشاره کرده بودم که حقیقت یک اتفاق ( توافق ) ذهنی است و « راستی » مفهومی است که برای ارزیابی آن ( حقیقت ) به کار می رود، یعنی اگر دو نفر بر سر موضوعی توافق ذهنی دارند آن موضوع برای هر دوی آنها « راست » است و « حقیقت » دارد، اما لزوما " درست " نیست، بلکه واژه " درست " مفهومی است که برای ارزیابی « واقعیت » که یک اتفاق عینی است به کار می رود . یعنی اقدامات ما از جمله وقایعی هستند که با واژه های « درست » و « نادرست » ارزیابی می شوند . درستی و نادرستی نیز به فایده مندی و نامفیدی مرتبط است . جامعه گرایان اقداماتی را درست می دانند که برای « جامعه » مفید باشد، فردگرایان نیز اقداماتی را درست می دانند که برای « فرد » مفید باشد . انتخابگرِ جامعه گرایان « عقل جمعی » است، حال آنکه انتخابگرِ فردگرایان « عقل فردی » است .
حال به مثال مورد نظر می پردازم :
(« جرمی کلارسون » روزنامه نگار سرشناس انگلیسی و مجری برنامه معروف Top Gear که از شبکه بی بی سی پخش می شود، در یک کنفرانس خبری در استرالیا گفته است « ما در انگلیس یک اسکاتلندی یک چشمی و احمق داریم ». او این عبارت را در مورد گوردن براون نخست وزیر انگلیس بیان کرده است . هر چند او بلافاصله بابت عبارت « یک اسکاتلندی » و توهین به افراد نابینا عذر خواهی کرده، اما « موسسه ملی افراد نابینا در بریتانیا » و « لورد فاولکس » یکی از وزرای پیشین کابینهً حزب کارگر که اسکاتلندی است، اظهارات کلارسون را غیرقابل قبول دانسته و خواستار تعیین جریمه برای این مجری و روزنامه نگار معروف شده اند .
گوردن براون نخست وزیر انگلیس یک اسکاتلندی است که بینایی چشم چپ خود را در ۱۶ سالگی و در جریان بازی « راگبی » از دست داده است .)
در قضیه بالا مشاهده می کنیم که آقای کلارسون به خاطر دو موضوع کاملا « راست » مجبور می شود بلافاصله از اقدام خود مبنی بر بیان آن دو موضوع راست ( یعنی کور بودن و اسکاتلندی بودن گوردن براون ) عذر خواهی کند، حال آنکه پیرامون موضوعی که کاملا واضح و دقیق نیست ( و راستی آن به شدت دچار تردید است، یعنی احمق دانستن براون ) بر گفته ً خود اصرار می ورزد .
یعنی آقای کلارسون، به زبان آوردن موضوعی « راست » را « نادرست » می داند ! حال آنکه به زبان آوردن موضوعی قابل تردید ( یا حتی ناراست ) را درست می داند . این نشان می دهد که « راستی » با « درستی » تفاوت دارد ! یعنی « راستی » می تواند به عنوان ابزاری برای اقدامات « درست » و « نادرست » باشد .
آقای کلارسون از « راست گفتن » خود به غلط کردن افتاده است و خود پیش از همه دریافته که چه هذیانی گفته است . این تنها « موسسه ملی افراد نابینا در بریتانیا » و « آقای فاولکس » هستند که « درست » می گویند .
« موضوع مورد مثال » وقتی « خارجی » باشد ! دست انسان برای هرگونه « داوری » نیز باز است، یعنی به راحتی می توان گفت : اگر گوردن براون احمق باشد قطعا کلارسون از او احمق تر است، چون انسانی که بخواهد احمق بودن دیگران را با دلالت بر دو « راستی » بی ربط و خنثی آشکار کند، قطعا احمق تر است ! کلارسون خود از همه زودتر دریافته است که سخنی احمقانه به زبان آورده، چون بلافاصله عذرخواهی کرده است . اگر کلارسون احمق نیست، واقعا « احمق بودن گوردون براون » چه ربطی به کور بودن و اسکاتلندی بودنش دارد؟ ! این مسئله نشان می دهد که ارزش و اهمیت یک سخن « راست » به درستی و نادرستی « اقدام » ما بستگی دارد، اقدام ما نیز از انگیزه و ارادهً ما ناشی می شود . یعنی ارزش هر چیز « راست » بسته به « اقدامات » ماست .
اصرار من از لزوم کاربری دقیق مفاهیم و واژه ها، و تفکیک مفاهیمی نظیر « راستی و درستی » ، یا مفاهیمی نظیر « ایده و عقیده » یا « عقل و علم » یا بسیاری مفاهیم دیگر، همه از آن روست که اگر مثلا سی سال بعد کسی بنابه هر منظوری دو سطر از مقاله چند صفحه ای ما را منتشر کرد، لازم نباشد که وارد شویم و بگوییم : اگر « راستی » را به جای « درستی » به کار برده بودم قضیه حل بود ! حال آنکه عدم دقت در کاربری واژه ها باعث خواهد شد که به کلی فراموش کنیم که تنها سه سال بیشتر نگذشته که با یکی از همین « راستی » ها دیو دوسری ساختیم و آن را دشمن بورکینافاسو نامیدیم . همین عدم دقت باعث می شود که سه روز نگذشته، اقدامی مشابه با اقدام همان کسی را مرتکب شویم که سخن سی سال پیش ما را ناقص منتشر نمود و ما را به سختی برآشفته ساخت .
اصرار من از لزوم کاربری دقیق مفاهیم و واژه ها، خصوصا تفکیک مفاهیمی چون « راستی » و « درستی » ، همه از آن روست که هرکسی تصور نکند که « حقیقت » نزد اوست و وظیفه دارد که آن را به دیگران منتقل کند . بلکه بداند که حقیقت، ذهنیتی بیش نیست و بداند که راستی با درستی دو مقوله متفاوت هستند .
وقتی بداند که حقیقت خنثی است و تنها در « اقدامات » ماست که « باردار » می شود و صفت مثبت یا منفی به خود می گیرد، آنگاه است که به واقع گرایی وارد می شود و همه چیز را نسبی می یابد . متاسفانه در حال حاضر حقیقت نه به صورت خنثی و نسبی، بلکه به صورت مطلق در ذهن بسیارانی قرار دارد و چنان بحرانی آفریده که اولا مجبوری سربسته سخن بگویی و ثانیا مجبوری مثال هایت را نیز از میان موضوعات خارجی انتخاب کنی !
به نظر من یکی از مشکلات ما فارسی زبان عدم استفاده دقیق و به جا از واژه ها و مفاهیم موجود است وگرنه برای من! کمتر پیش آمده است که برای بیان ذهنیات خود دچار فقر مفهومی یا فقر واژه ای شوم. مفاهیم و واژه های موجود در یک زبان مانند قوانین مصوب در یک جامعه است. اگر قوانین واقعا موجود در جامعه به درستی و تا سر حد کمال اجرا نشود هرگز ضرورت طرح قوانین جدید و بهتر حادث نمی شود. مفاهیم و واژه های موجود در یک زبان نیز به همین شکل است، یعنی اگر از مفاهیم و واژه های موجود در یک زبان به درستی و تا سر حد کمال استفاده نشود هرگز آن زبان ارتقاع نخواهد یافت، پس پیش به سوی استفاده دقیق و به جا از مفاهیم و واژه ها.
الف-ع-خ
----------------------------------
* مقالاتی نظیر «زبان و حقیقت»، «عقل معلق» و «حرص کهنه یا دندان دایناسور) که هر سه در گویا و اخبارروز منتشر شده است.
|