روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲ اسفند ۱٣٨۷ -
۲۰ فوريه ۲۰۰۹
«نفت و درآمدهای نفتی در بودجه ٨٨» عنوان نوشتهای است از بیژن نامدار زنگنه وزیر پیشین نفت در روزنامه «جامجم» دیروز این نوشته در پی نقل شده است:
«دولت قیمت نفت در بودجه ٨٨ را حدود ٣۷ دلار تعیین کرده است. به نظر میرسد این قیمت، قیمت پرتی نیست و انحراف این قیمت از واقعیت و آنچه در بازار جهانی نفت احتمالا اتفاق خواهد افتاد، خیلی زیاد نخواهد بود.
در واقع به نظر میرسد دولت جبر واقعیت قیمت نفت را پذیرفته و آن را در لایحه بودجه ٨٨ ذکر کرده است.
با این حال، چنین قیمت نفتی تامینکننده توقعات و نیازهای دولت در سال آینده نیست و ما با کسر بودجهای بین ۲۵ تا ٣۰ هزار میلیارد تومان مواجه خواهیم بود با نگاهی به بودجه، دیدم که دولت درآمدها را بسیار بیشتر از تحقق واقعی و در مقابل، هزینه را بسیار کمتر از آنچه واقعا خواهد بود، منظور کرده است.
با عنایت به آنچه درباره وضعیت قیمت نفت گفته شد، میتوان حدس زد که تحقق درآمدهای دولت دستکم از محل فروش نفت خام، کفاف نیازهای آن را نخواهد داد و کاهش هزینههای دولت نیز با توجه به رشد طبیعی هزینهها و نرخ تورمی که به طور پنهان اثر خود را به رشد هزینه تولید برجای میگذارد، امکانپذیر نخواهد بود.
در چنین حالتی دولت ٣ رده برای جبران کسری ناشی از این نوع نگاه به درآمد و هزینه در بودجه ٨٨ خواهد داشت ؛ راه نخست افزایش قیمت اسمی ارز است که مانند یک تیغ دولبه عمل میکند، راه دوم واقعی کردن قیمت فرآوردههای نفتی و منظور کردن پول یارانه آن در منابع درآمدی بودجه و راه سوم، آوردن اصلاحیه به مجلس و تامین ۷ تا ٨ هزار میلیارد تومان پول از این طریق است.
در میان راههای ٣ گانه هرچند آسانترین راه آوردن اصلاحیه بودجه و کاستن از بودجه عمرانی و افزودن به بودجه جاری است و احتمال هم میرود دولت مانند امسال و سالهای قبل همین رویه را در پیش بگیرد، اما کمضررترین راه را باید بالا نگاه داشتن طبیعی قیمت ارز دانست.
در شرایط فعلی به نظر میرسد بالا بردن قیمت ارزهای نفتی در بودجه خوب و به سود اقتصاد ملی است، چرا که هر اندازه قیمت ارز پایین بیاید، تقاضا برای ورود کالای خارجی بیشتر میشود و صادرات کشور کاهش مییابد.
این امر را اگر در کنار تبعات بحران جهانی اقتصاد بر صادراتمان بگذاریم، به نتیجه بالا بردن قیمت ارز میرسیم. نکته دیگر در این محور آن است که اگر ارز با قیمت پایین در بازار ریخته شود، ما مقدار زیادی از ذخایر گرانبهای ارزیمان را با قیمت پایین از دست خواهیم داد و این به ضرر اقتصاد ملی است.»
کروبی تا کجا ایستاده است
امیر محبیان در دومین بخش از ارزیابی کاندیداهای جناح اصلاحات، در روزنامه رسالت نوشته است:
«خطوط تبلیغاتی کروبی از میان اظهارات او قابل استنتاج است.این خطوط عبارتند از:
۱.ظاهرا قرار است هدف اول تهاجم تبلیغاتی ستاد کروبی، دکتر احمدی نژاد باشد لذا وی خواهد کوشید دولت احمدی نژاد را فاقد برنامه ریزی دقیق و در تند ترین حالت برنامه ستیز نشان دهدو رفتار دولت نهم با سازمان برنامه و بودجه را در همین راستا ارزیابی کند.در همین حال احمدی نژاد را فاقد توانایی برای استفاده از خرد جمعی بنمایاند لذا در این دو محور، موج تبلیغاتی خود علیه رقیب اصلی به بیان خود را به پیش برد.
۲ .شعار اصلی او آنچنان که اذعان کرده شعار تغییر است؛ شعاری که وام گرفته شده از شعار اوباما رئیس جمهور آمریکاست.
٣ .کروبی خود پیرامون محورهای تبلیغاتیش گفته است:
- در بخشهای اقتصادی، سیاست خارجی، فرهنگی، بهداشت، درمان، اشتغال و امکانات دانشگاهی دچار مشکلات جدی هستیم و بخشی از این مشکلات به قوه مجریه (اشاره به دولت فعلی) بازمیگردد.
- مبنای شعارم تغییر در قوه مجریه است، از ظرفیت و پتانسیل نیروهای مجرب و کارشناس دو جناح که توسط دولتهای قبل کنار گذاشته شدهاند، استفاده کرده و تغییراتی را در قوه مجریه ایجاد خواهم کرد.
- سازمان مدیریت و برنامهریزی را احیا خواهم کرد زیرا کشور احتیاج به برنامهریزی دارد و باید با کار کارشناسی امور را به پیش برد.
- معتقد به تعامل با سایر قوا هستم و از طریق تعامل مثبت با قوه قضائیه از حقوق تک تک شهروندان دفاع خواهم کرد.همچنین باید با نمایندگان مجلس تعامل خوبی داشته باشیم تا بتوانیم با کمک آنها امور کشور را به پیش ببریم.
- بزودی طرح جامع اقتصادی را که با نظر کارشناسان مجرب و با هدف نجات کشور تهیه کردهام به تفصیل به مردم ارائه میدهم.
- باید فشار تورم را از دوش مردم کم کنیم.
- همواره در مورد مسائل و مشکلات کشور موضع گیری کردهام، بویژه درخصوص رد صلاحیتها، بازداشتها، تهدید نشریات، بی آنکه خود را طلبکار بدانم. مردم را مختار میدانم چه من را برای ریاست جمهوری انتخاب کنند یا نکنند.من خدمتگزار این ملت و نظام هستم. من به خرد جمعی اهمیت میدهم و اجازه نمیدهم گروهی خاص تفکر و رای خود را به اجبار به مردم تحمیل کنند.»
-امروز اندیشه مترقی امام(ره) ـ جمهوریت نظام - در خطر است
-اکنون که سیسال از انقلاب اسلامی ایران گذشته است هم هجمه به اسلامیت وجود دارد و هم هجمه به جمهوریت؛ اما کفه هجمه به جمهوریت سنگینتر از اسلامیت است. آنها میخواهند رای را از میزان بودن بیندازند.
- برای اعمال محدودیت در دانشگاهها بهانه گیریهایی میشود.
- استصواب چیزی است که در قانون وجود نداشت؛ بلکه تفسیر شورای نگهبان است.
- معتقدم باید در سیاستهای خارجی خود در ارتباط با سایر کشورها به طور جدی تجدید نظر کنیم و در این راستا منافع و مصالح نظام را در نظر داشته باشیم.
- تابوی مذاکره با آمریکا از سوی دولت نهم با ارسال نامههای تبریک شکسته شد و راه برای ادامه این روند باز شده است لذا میتوان در چارچوب اصول سیاست خارجی که کلیات آن توسط مقام معظم رهبری تبیین شده است, با آمریکا گفتگو کرد.
- بدون شک در دولت نیز به خانمها و بانوان عزیز کشور فرصت فعالیت بسیاری داده خواهد شد، به اندازهای که در هیچ دورانی تکرار نشده است.
***
نگاهی به سخنان کروبی تا کنون نشان میدهد که او تلاش دارد مجموعه ای از شعارها مرکب از بخشهایی ازشعارهای دوم خردادی نظیر اعتراض به نظارت استصوابی، محدودیتهای مطبوعات و دانشجویی و بحث جمهوریت را بصورت نرم تکرار کند؛در سیاست خارجی صراحتا شعار رابطه با آمریکا را البته با کمی تعارفات محور تبلیغات کند؛چراغ سبزهایی به مجلس و قوه قضائیه دهد؛با شعار افزایش تعداد خانمهای مسئول در کابینه رای آنان را گردآورد و نهایتا با تاکید بر اقشار فقیر و شعار کاهش فشار گرانی پاره ای از شعارها و مخاطبان احمدی نژاد را از آن خود کند.
نتیجه گیری: مجموعه سخنان و موضع گیریهای کروبی تاکنون نشان دهنده آناست که دغدغه اصلی او علیرغم انکارهای مکرر، حضور سایر کاندیداهای اصلاح طلب و تاکید بر ایستادگی خود تا آخر است.همین امر باعث شده است که مجموعه سخنان او حاکی از برنامهریزی دقیق برای طرح شعارهای فراگیر که بتواند اقشار مختلف را پوشش دهد؛ نیست. وزن شعارهای اقتصادی که در دوره قبل برخلاف انتظارات رای خوبی برای او به ارمغان آورد در این دوره چندان بالا نیست و فقط به ذکر بعضی از کلیات بسنده شده است.در حالی که احمدی نژاد محور اصلی بازی تبلیغاتی خود را برروی این شعارها قرار داده است.
در سیاست خارجی ابراز تمایل برای ایجاد رابطه با آمریکا در حالی صورت میگیرد که ابتکار عمل با احمدی نژاد است و سیگنالهای او فعلا قویتر شنیده میشود.
شعارهای اصلاحطلبانه کروبی نیز اساسا از سوی خاتمی پذیرفتنی تر به نظر میرسد.فقط یک نکته شعارهای
دست دوم اصلاحات را از او پذیرفتنی تر میکند و آن این است که او اراده خود را در پیگیری و ایستادگی بر شعارهارا بیش از خاتمی بنمایش میگذارد.شاید از همین رو کسانی چون عبدی او را بر خاتمی ترجیح میدهند زیرا ایستادگی این مرد کوهستان را بر شعارها از نرمش مرد صحرا یعنی خاتمی مفید تر ارزیابی میکنند. در نهایت روشن نیست که واقعا کروبی تا کجا ایستاده است؟آیا میرحسین موسوی برای او رقیبی چون خاتمی است؟آیا فشارهای رقیبان داخلی یا رفیقان حزبی پیش از انتخابات او را به کناره گیری وادار خواهد کرد؟یا آنکه تا آخر ولو انزوا و انتقاد اصلاح طلبان پس از انتخابات و در صورت شکست را به جان بخرد؛ در صحنه خواهد ماند؟»
خشونتهایی در حال شکلگیری
«چارهای جز خشونت ندارند!» عنوان نوشتهای است از محمدعلی ابطحی معاون رئیس جمهوری دوران اصلاحات، در روزنامه فرهنگ آشتی این نوشته در پی نقل شده است:
«از هنگامی که آقای خاتمی کاندیداتوری خود را برای رقابتهای آینده ریاستجمهوری به صورت رسمی اعلام کرده است شاهد آن هستیم که خشونتهایی همزاد و همراه این کاندیداتوری در عرصه سیاسی کشور در حال شکلگیری است. این امر البته برای آقای خاتمی و همراهانشان امری بدیع، نوظهور و ناآشنا نیست چرا که در تمام دورههایی که آقای خاتمی نامزد احراز ریاست جمهوری بودهاند، درست از همان روز اعلام کاندیداتوری واکنشهای غیرمنطقی و انواع خشونت بهعنوان پدیدهای تاریخی، حضور ایشان را همراهی کرده است. در تحلیل این خشونتورزی اما چه میتوان گفت؟ شاید مهمترین دلیل خشونتورزان بازمیگردد به جایگاه و پایگاهی که از آن سخن میگویند. مخالفان آقای خاتمی همواره از پایگاهی سخن گفتهاند که پشتوانه نظری و اندیشهورزی نداشته و طبعا آنها که از چنین خاستگاهی برخاستهاند منطقا چارهای جز برگزیدن چماق و راهی جز انتخاب کردن مسیرفحاشی و تهمت نمیتوانند داشته باشند و با اینکه اتخاذ چنین منطقی هیچگاه و در هیچ انتخاباتی به آنها مدد هم نرسانده اما همچنان به اجبار از همین دالان تنگ خشونت گذر میکنند. با این وجود این گروه و مشیای که اتخاذ میکنند همیشه قابل درک هستند و این بار البته بیش از همیشه؛ چرا که این برای اولین بار در تاریخ جمهوریت این کشور است که رقابتی جدی با «رئیسجمهور» شکل میگیرد. روسای جمهور همیشه و در طول تاریخ انتخابات این کشور در مرتبه دوم انتخاب مطمئن بودهاند که یک بار دیگر نیز برگزیده میشوند و رقبا هم معمولا رقبایی بودهاند که انتظار رای نداشتهاند. اما این بار برای نخستین بار در تاریخ سیاسی ایران، خواست تغییر آنقدر گسترده است و مطالبه رقابت با رئیسجمهور آنقدر فراگیر است که حضور خاتمی به عنوان کاندیدایی که به راحتی میتواند رقابت کند و به راحتی هم میتواند آقای رئیسجمهور شود خشونت جناح مسلط را برمیانگیزد؛خشونتی که البته قابل درک است چرا که روادارندگان چنین خشونتی چاره دیگری جز روی آوردن به آن ندارند.این همان چیزی است که قابل درک است. از سوی دیگر نکته قابل درک دیگری هم وجود دارد و آن اینکه امروز «پدیده» خاتمی در ذهن و دل اصولگرایان حتی از آنچه که ما به آن باور داشتیم جدیتر مطرح است و میزان عمق و فراوانی خشونتها هم نشان از این دارد که اصولگرایان به دلیل دسترسی به منابع نظرسنجی بیشتر و گستردهتر از اصلاحطلبان، زمینه وسیع رای آوردن آقای خاتمی در جامعه را حتی بهتر از خود ما میدانند و به همین دلیل هم هست که تسلط به اعصاب خود را از دست دادهاند. اما در این میان هواداران و علاقهمندان آقای خاتمی در رویارویی با این تهمتها و فحاشیها که این بار تهدید به «ترور» هم به آن اضافه شده باید بیش از پیش امیدوار باشند و تلاش کنند تا در سایه جنگ روانی سنگین به وادی بیاخلاقی و از دست دادن آرامش خود نلغزند.»
تغییرات کادر سیاسی عربستان
روزنامه «کیهان» در سرمقاله دیروزش: «چند و چون تغییرات در عربستان» نوشته است:
«تغییرات گسترده در کادر سیاسی عربستان سعودی منشأ مباحث فراوانی در این خصوص شده و تحلیلهای متفاوتی را در پی داشته است. برای تحلیل تحولات عربستان توجه به نکات زیر ضرورت دارد:
۱-آخرین بار در تاریخ ۱۱,۵/۱٣۴۷ پادشاه وقت عربستان- فهدبن عبدالعزیز- ۱۵وزیر کابینه سعودی را برکنار کرد که عمده آنان وزرای اقتصادی بودند. دو سال پیش از آن فهد وعده تغییرات و اصلاحات را داده بود. تغییرات ۱۴سال پیش عربستان بعنوان تلاش دستگاه سیاسی عربستان برای «نوسازی» تعبیر شد و بسیاری از روزنامههای اروپایی و آمریکایی اذعان کردند که حکومت عربستان پایگاه خود را در میان مردم از دست داده است. یک سال پس از این تغییرات روزنامه «نیویورک تایمز» در تاریخ ۲٣آذرماه ۱٣۷۵ نوشت: «مخالفت مردم با رژیم سلطنتی عربستان گسترده بوده و نشانه آن است که حکومت حمایت خود را در میان تشکیلات مذهبی و مردم از دست داده است.» روند جدایی مردم از حکومت در عربستان با تحولاتی که در فاصله این ۱٣سال به وقوع پیوسته تشدید شده است.
۲-کمتر از سه ماه پس از آخرین تغییرات سیاسی در عربستان سعودی، پایگاه نیروی هوایی آمریکا در شهر ظهران از سوی نیروهای مذهبی عربستان منفجر شد و ۱٣ماه پس از آن دومین انفجار سنگین علیه مراکز نظامی آمریکا در عربستان در ریاض به وقوع پیوست و این انفجارات سبب خروج نیروهای آمریکایی از عربستان و انتقال آنان به کشورهای کوچکتر شبه جزیره گردید. پس از این انفجارها مقامات آمریکایی بر ضرورت اصلاحات در عربستان تاکید کردند. ارزیابی آنان این بود که حکومت سنتی سعودی توانایی اداره امور و بخصوص کنترل نیروهای مذهبی را ندارد پس از آن محافل آمریکایی روی توانایی ولیعهد وقت عربستان- عبدالله بن عبدالعزیز- مانور کردند و اعلام نمودند که با روی کار آمدن عبدالله سیستم سیاسی عربستان نوسازی میشود و از دامنه اقتدار نیروهای مذهبی کاسته میشود.
٣- با روی کار آمدن عبدالله اتفاقات عمده ای در منطقه روی داد، آزادی لبنان از اشغال رژیم صهیونیستی بر اثر اقدامات حزب الله، عقب نشینی رژیم صهیونیستی از غزه، روی کار آمدن یک دولت شیعی در عراق، شکست سیاستهای امنیتی و اقتصادی آمریکا در مواجهه با ایران بر اهمیت نقش عربستان سعودی برای حفظ منافع آمریکا در خاورمیانه تاکید کرد از همین رو موضوع تغییر در عربستان از سوی ایالات متحده کنار گذاشته شد و حفظ وضع موجود در دستور کار قرار گرفت. براساس گزارش مجله فرانسوی «ژون آفریک» در آن زمان سرویسهای اطلاعاتی آمریکا به مقامات این کشور هشدار دادند که: «عربستان وارد دوره طولانی از بی ثباتی سیاسی شده که قادر است به سقوط پادشاهی سعودی منجر شود.»
۴- جریان مذهبی عربستان در این دوره به دامنه فعالیتهای خود افزود و دخالت آن در امور حکومت رو به فزونی گذاشت این در حالی بود که رژیم سعودی به رهبری ملک عبدالله یک رژیم کاملا لائیک بود که بر پیروی از برنامههای غرب تاکید داشت. باید دانست که جریان مذهبی در عربستان ابتدا به دو گروه کلی سنیها و شیعیان تقسیم میشوند و سپس در حوزه اهل سنت دو جریان وابسته به دولت و جدا از دولت هستند. جریان سنی وابسته به دولت از سوی سیستم لائیک مورد پشتیبانی کامل قرار میگیرد ولی جریان مذهبی که جدای از دولت است دائما دولت را متهم به دور افتادن از وظایف مذهبی میکند. این جریان به ویژه پیروی دولت از غرب را مورد شماتت قرار میدهد و در عین حال روحیهای ضد علمی دارد که پذیرای هیچ نوع تغییری نیز نیست. در دوره ملک عبدالله جریان مذهبی شیعه و جریان مذهبی سنی غیردولتی تحت تاثیر موج تغییر در منطقه بر دامنه مطالبات خود از حکومت افزوده اند و البته دولت ریاض نیز در مواجهه با این مطالبات واکنشهای متفاوت- از همکاری تا تعارض- بروز داده است.
۵- مسئله دیگر در عربستان تعارض سیستم سیاسی با موج نوخواهی است. براساس آمار سه چهارم جمعیت ۲٣میلیونی عربستان را جوانان زیر ٣۰سال تشکیل میدهند. این جوانان با دو رویکرد شناخته میشود؛ مخالفت با غرب و شکسته شدن حلقه مدیریت کشور. این مسئله سیستم فرتوت عربستان را با چالش اساسی مواجه کرده است. پادشاهان و وزرا از معدل سنی ۷۵سال برخوردارند و به طبقه ای تعلق دارند که غرب زدگی و مذهب ستیزی از ویژگیهای آنان است.
۶-تغییرات اخیر عربستان سعودی که شامل تغییر ۴وزیر و رئیس کل بانک مرکزی و تغییر در شورای مشورتی عربستان میشود در شرایط فعلی معنادار است. این معانی عمدتا به مواجهه سیستم لائیک عربستان با سیستم مذهبی آن بازمیگردد و در بقیه موارد جنبه شکلی و غیراساسی دارد. در مواجهه مذهبی، پادشاه عربستان درصدد برآمده است تا با وارد کردن رهبران بقیه مذاهب سنی به حلقه شورای مشورتی از اقتدار جریان وهابیت بکاهد.
در یک تحلیل کلی باید به این برداشت ملک عبدالله صحه گذاشت. طی سالهای گذشته وهابیت تاثیرات مهمی در کاهش نفوذ عربستان در خاورمیانه داشته اند و دست و پای دولت ریاض را برای همکاری با روندهای خاورمیانه بسته اند و این به شکست سیاستهای آنان در لبنان، فلسطین و عراق منجر شده است.
هرچند نتیجه گیری از این تحولات و بنیادی خواندن آن عجولانه میباشد ولی میتوان این تغییرات را یک «نشانه» مهم تلقی کرد. تغییرات این هفته سعودی نشان داد که سیستم فعلی سعودی فرسوده تر از آن است که بتوان آن را به حال خود واگذاشت.
فرسودگی رژیم در عربستان دارای دو جنبه اساسی است؛ از یک سو رژیمهای سلطنتی در دنیا واژگون شده اند و عدم کارایی آنان برای همه ملل به اثبات رسیده است و لذا «رژیم سلطنتی سعودی» مایه سرافکندگی شهروندان آن تلقی میشود. از سوی دیگر حضور گسترده یک خاندان در همه امورات این کشور، این رژیم را در میان خاورمیانه به یک استثنا تبدیل کرده است. در واقع شاهان و شاهزادگان سعودی، عربستان را به مثابه ملک شخصی خود تلقی میکنند.
۷- شکست عربستان، مصر و رژیم صهیونیستی در دو جنگ ٣٣روزه و ۲۲روزه که علیه دو کشور عربی به راه افتاد، اوج حقارت دربار سعودی را به نمایش گذاشت و طبعا عربستان باید راهی برای برون رفت از آن بیابد. جابجایی محدود مدیران و کمی باز شدن حلقه وهابیها و سکولارهای حاکم طبعا پاسخ کارسازی به نیاز عربستان به تغییرات نیست. شورایی که فهد در سال ۱٣۷۲ اعضای آن را از ۶۰ نفر به ۹۰نفر رسانده و ملک عبدالله در هفته گذشته اعضای آن را به ۱۲۰نفر افزایش داد تا بعضی از ناراضیها هم در دایره «مشورت»- و نه تصمیم گیری- وارد شوند از سوی شهروندان یک تغییر واقعی تلقی نمیشود و در یک کلمه میتوان تغییرات اخیر در حاکمیت عربستان را ناشی از پس لرزههای شکست حلقه آمریکا، اسرائیل و برخی رژیمهای مرتجع منطقه از جمله رژیم سعودی در جنگهای ٣٣روزه و ۲۲روزه دانست و باید در انتظار تحولات بنیادین دیگری در حاکمیت آل سعود بر حجاز بود.»
مبنای منطق نظام داوری غربیها
دکتر عطاءالله مهاجرانی با عنوان «برخورد زیردریاییهای اتمی» در روزنامه «اعتماد ملی» نوشته است:
«انگلستان و فرانسه هر دو کشوری بوده و هستند که درباره غنیسازی اورانیوم و درجه آن در ایران تردید داشتهاند؛ سالها است با طرف ایرانی در این باره مذاکره میکنند. هنوز هم حکایت همچنان باقی است و گهگاه از راستیآزمایی رفتار ایران سخن میگویند. همه سخنشان بر سر این است که ممکن است ایران از ظرفیت و توان بالقوه غنیسازی صنعتی برای ساخت سلاح اتمی استفاده کند. به عبارت دیگر انگلستان و فرانسه خود را در موضع کشیش مهربانی تلقی میکنند که نگران صلح جهانی است. این داستان یک رویه دیگر هم دارد؛ به تعبیر مرحوم دکتر حائری، رویه دیگر تمدن غربی. رویه دیگر برخورد دو زیر دریایی اتمی انگستان و فرانسه در اقیانوس اطلس است.
زیردریایی اتمی اچاماس ونگارد انگلیسی و زیردریایی تریوم فان فرانسوی در وسط اقیانوس اطلس با هم برخورد کردهاند. طرفین در باره این برخورد که در سوم یا چهارم فوریه صورت گرفته است، اطلاعات اندکی را مطرح کردهاند. اجمالا باخبر شدیم: اول: هر دو زیردریایی موشکهای بالستیک حمل میکردهاند؛ ۱۶ موشک بالستیک ٣۵ تنی در زیردریاییها وجود داشته است. دوم: موشکها قابلیت هدفگیری اهدافی در فاصله هشت هزار کیلومتری را داشتهاند. سوم: بر هر موشک شش کلاهک هستهای نصب شده بوده است. چهارم: انگلستان و فرانسه هرکدام چهار زیردریایی استراتژیک هستهای دارند که یکی از آنها مثل همین دوتا در حال ماموریت و گشت و گذار همیشگی است. میگویند هرچند در این حادثه هیچ یک از ۲۵۰ سرنشین زیردریاییها آسیب ندیدهاند؛ هیچگونه نشت اتمی صورت نگرفته و احتمال چنین حادثهای یک در میلیون بوده است اما هر دو کشور در تداوم توان بازدارندگی هستهای خود تردیدی ندارند. گرچه این حادثه میتوانست به یک فاجعه بینجامد. پرسشی که به نظر میرسد این است؛ انگلستان و فرانسه و نیز آلمان و آمریکا و... که اینچنین دست پری از سلاح هستهای دارند و با این تجربه برخورد میتوانند جهان را با فاجعه رویارو کنند، با کدام مشروعیت و پشتوانه اخلاقی نگران بهرهبرداری یک کشور از ظرفیت غنیسازی هستند؛ کشوری که همیشه نظارت مدام و مستمر و هرهنگام ناظران سازمان بینالمللی انرژی اتمی را پذیرفته است. تنها میتوان یک توجیه پیدا کرد؛ غرب و آمریکا خود را مرکز جهان میدانند. کشورهای پیرامونی از دید آنان باید در زیر چتر آنان زندگی و فعالیت کنند. توماس فریدمن نویسنده نیویورکتایمز کتاب جالبی دارد؛ «جهان هموار است.» در جهان هموار دیگر نمیتوان برای دانش مرز و محدودیت گذاشت. در جهان هموار دیگر نمیتوان به کشورها دیکته کرد. در جهان ناهموار محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران در کتاب «پاسخ به تاریخ» نوشت: «من از آمریکاییها تعجب میکنم. چرا این رفتار را با ما دارند. (به شاه ویزا نمیدادند)! آنها که هر چه گفتند من عمل کردم»! همان شاه وقتی میلیاردها دلار ثروت و سرمایه ایران را روانه فرانسه و آلمان و اسرائیل میکرد، میتوانست سلاح هستهای هم داشته باشد؛ که البته میلیاردها دلار سرمایه ملت ایران را خوردند و شاه را بازی دادند.
مبنای منطق و اندیشه و اخلاق نظام داوری غربیها چیست و کجا است؟»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|