دوران اصلاحات در گفتگو با عمادالدین باقی
چگونه خاتمی، اصلاحات را از یاد برد؟
•
باقی می گوید: اقای خاتمی هرگز از دهها نفری که در جریان اصلاحطلبی به زندان رفته بودند، یادی نکرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۷ اسفند ۱٣٨۷ -
۲۵ فوريه ۲۰۰۹
خرداد: در گفتوگوی تازهای که ضمیمهی تحلیلی روزنامهی "اعتماد ملی" از "عمادالدین باقی" منتشر ساخته، بار دیگر بر تفاوت دیدگاههای خاتمی و دیگر اصلاحطلبان شناخته شده و هزینه پرداختهی کشور تاکید شده است.
عمادالدین باقی، روزنامهنگار مشهوری که به دلیل افشاگری جسورانهی خود دربارهی قتلهای زنجیرهای چندین سال را به همراه "اکبر گنجی" در زندان اوین گذارند، در این گفتگو تاکید کرده است که گرچه خاتمی شعارها و دیدگاههای محفل "چهارشنبهها" را در زمان انتخابات مطرح ساخت اما به آنها وفادار نماند.
محفل چهارشنبهها را جمعی از نظریهپردازان و کنشگران سیاسی در سال ۷۴ تشکیل داده بودند تا برای برون رفت از وضعیت بغرنج سیاسی کشور راهی اصلاحطلبانه بیابند. این محفل سیاسی به همراه حلقهی "کیان" تاثیر بهسزایی در شکلگیری جریان دوم خرداد، پیروزی محمد خاتمی و طرح گفتمان اصلاحطلبی داشت.
باقی که خود از اعضای فعال این محفل بوده، تاکید میکند که گفتمان اصلاحطلبی نه ساخته و پرداختهی خاتمی که ایدهی ذهنی روشنفکران این دو محفل بوده که محمد خاتمی به عنوان کاندیدایی متفاوت از رقیب محافظهکار خود دیدگاههای اصلاحطلبانهی آنها را در ابتدا پذیرفته و برای شعار انتخاباتی خود برگزیده است.
باقی که خود روزگاری در جرگهی انقلابیون قرار داشته در پاسخ به "رضا خجسته رحیمی" دربارهی سیر تغییر فکری خود، خاطرهای از آیتالله منتظری را نقل کرده است. باقی پس از نوشتن کتابی دربارهی روحانیون در دههی ۶۰ تا نزدیکیهای حکم ارتداد هم پیش رفت و عدم تحمل این کتاب را آغاز تردید خود نسبت به اهداف انقلاب دانسته است.
او میگوید: «۲۴ سالم بود. این اتفاقات فوق طاقت من بود و بنابراین دچار یاس و سرخوردگی شدم. اما وقتی قائم مقام رهبری وقت، خلاف انتظار من، پیغامی دادند و از من خواستند که به ملاقاتشان بروم و در آن ملاقات به من روحیهای دادند که احیا شدم. مردد شده بودم که از قم به تهران برگردم و از کارهای فرهنگی فاصله بگیرم و کتاب و قلم را کنار بگذارم. اما آن صحبتها باعث احیای روحی من شد. اما این برخوردها برای آن دگردیسی کافی نبود. مشاهده برخی حوادث و برخورد مستقیم من با مسائل برخی از زندانیان در آن زمان هم در تغییر تدریجی نگرش ما و مشاهده تفاوت آنچه بخاطرش انقلاب کردیم و آنچه رخ می داد بسیار موثر بود.»
باقی در توضیح توصیه منتظری به خود گفته است:
«در آن فضای یاس و سرخوردگی ایشان مرا خواستند و گفتند که بولتنها را خواندهام و از برخوردهایی که با شما شده هم آگاه هستم. اظهار تاسف کردند و چند آیه از آیات «ابتلا» در قرآن را خواندند و گفتند که این عالم، عالم تزاحم و تصادم است و زندگی یک جاده صاف و هموار نیست که شما پشت ماشین بنشینید و گاز بدهید و بروید. پرسنگلاخ است. ایشان گفت که خود من را که میبینید الان قائم مقام رهبری هستم شاید یک روز توسط دوستانم با من برخورد دیگری بشود و اصلا زندگی همین است.»
آیتالله منتظری دو سال پس از این توصیه و در پی انتقاد خود از اعدام گستردهی زندانیان سیاسی از مقام قائم مقام رهبری کنار رفت!
عمادالدین باقی در ادامه واکاوی اصلاحطلبی به سالهای شکلگیری آن رسیده و تاکید میکند؛ «اصلاحطلبی قبل از دوم خرداد به شکل یک ایده بود و در آستانه دوم خرداد به شکل یک جریان درآمد و بعد از دوم خرداد تبدیل به یک گفتمان شد.»
او به نشستهای اصحاب چهارشنبه اشاره میکند که به همراه حلقهی کیان سببساز بروز اصلاحطلبی شدهاند. تفاوت این نشستهای به گفتهی باقی اعضای محدود حلقهی کیان بودند اما در نشستهای اصحاب چهارشنبه افرادی چون رضاقلی، آرش نراقی، جواد کاشی، محسن سازگارا، گنجی، شمسالواعظین، آقای رضا تهرانی، هومن پناهنده، علیرضا علویتبار و دکتر سلطانی شرکت داشتهاند. باقی میگوید که این جریان کار سیاسی برای اصلاحامور را در چارچوب قانون اساسی دنبال میکرد و در برنامهریزیهای خود به دنبال تاسیس حزب و انتشار روزنامه بود اما کاندیداتوری خاتمی، نشستها را به سمت و سوی انتخابات سوق داد.
به گفتهی این نویسنده پس از کاندیداتوری خاتمی، او از اصحاب چهارشنبه برای تعیین خطمشی انتخاباتی کمک خواست و ایدهی اصلاحطلبی را از اعضای این نشست گرفت؛ آقای پورعزیزی که یکی از اعضای آن جلسات هم بود وقتی آقای خاتمی نامزد شد، سوالهایی که از مطبوعات و رسانهها برای آقای خاتمی فرستاده میشد را برای چند نفراز جمله خود من میفرستاد تا مطالعه کنیم و پاسخی به آن سوالات بدهیم و این جوابها به رویت آقای خاتمی میرسید و به عنوان پاسخهای وی به آن رسانهها ارسال میشد.»
عمادالدین باقی با رد این مدعا که این آنها بودند که باید مطالبات خود را با خاتمی هماهنگ میکردند و قرار نبوده خاتمی، برنامههای اصلاحطلبانهی مدنظر روشنفکران را دنبال کند، تاکید کرده است:
«پاسخهای ما به سوالات رسانهها در فضای تبلیغاتی به رویت خاتمی میرسید و ایشان امضا میکرد بنابراین ایشان آن ایدهها را پذیرفته بود.
وقتی وی آن ایدهها را در شعارهای انتخاباتی خود بر زبان میآورد، تلقی ما این بود که آنها را پذیرفته است که اقرار به لسان میکند.»
با این وجود باقی اذغان میکند که تصوری از تشکیل دولت اصلاحطلب وجود نداشت و کسی گمان نمیکرد که محمد خاتمی رییسجمهور شود.»
او در ادامه دوباره گوشزد میکند؛ چون ما تاثیر مباحث جلساتمان را در آقای خاتمی به صورت جدی میدیدیم و مصاحبههای مکتوب آقای خاتمی توسط بعضی از اعضای همین جمع منتشر میشد، ما انعکاس دیدگاههای این جمع را در ایشان میدیدیم. بحث آزادی مطبوعات و بحث آزادی احزاب در این جلسات به تفصیل مورد گفتوگو قرار گرفته و به آقای خاتمی منتقل میشد.»
اما پس از پیروزی محمد خاتمی چه شد؟
این پرسشی است که باقی در پاسخ به آن به دو مسالهی مهم اشاره میکند؛
نخست، از هم پاشیده شدن حلقههای روشنفکری
و دوم، فاصله گرفتن از محمد خاتمی و بروز تفاوت دیدگاهها از اصلاحطلبی.
باقی میگوید:
«اوایل من این تصور را به هیچ وجه نداشتم که میان درک ما و درک مجموعه اصلاحطلبان در قدرت اختلاف زیادی وجود داشته باشد. اول گمان میکردم که اختلاف درک میان کسانی است که در نحلههای مختلف عقیدتی و ایدئولوژیک قرار دارند. اما به تدریج پیغامهایی میآمد که نشانه تفاوت برداشتها از اصلاحات بود.»
در این قسمت اشارههای باقی نشان میدهد که میان عبدالله نوری و محمد خاتمی فاصلهی شگرفی در تعریف اصلاحطلبی وجود داشته است. هر چند در سالهای اخیر برای بسیاری تفاوت ماهوی دیدگاههای نوری و خاتمی و مدلهای اصلاحطلبی این دو روشن شده اما این تفاوت دیدگاه از ابتدا وجود داشته است. خاطرههای عمادالدین باقی موید همین امر است؛
«آقای عبدالله نوری که مدیرمسوول روزنامه خرداد بود، جلساتی با خاتمی داشت و گاهی آقای خاتمی برخی از انتقادات را به صورت مشخص و با ذکر نام از طریق ایشان منتقل میکرد. در اینجا بود که من متوجه برخی از تفاوت نظرها شدم. خاتمی معتقد بودند که ما دچار تندروی هستیم. یکبار به نوری گفته بودند که باقی بهگونهای درباره قتلها مینویسد که انگار همه جنایتها از زمان حضرت آدم تا به حال برعهده همین جمهوری اسلامی بوده است. در حالی که واقعاً نوشتههای من چنین سیاقی نداشت. به هر حال مشخص بود که خاتمی از این مشی ما راضی نیست.»
فاصله گرفتن محمد خاتمی از کسانی که اصلاحات را ساخته و پرداخته کرده بودند از همین نقطه آغاز میشود و باقی تاکید میکند که «ما دیگر خاتمی را ندیدیم». خاطرهی بعدی او شکاف را آشکار میسازد؛
«یک بار هم در ماجرای دادگاه آقای نوری، چندنفر از نمایندگان گروههای اصلاحطلب نزد آقای نوری آمدند و خود من هم در آنجا حضور داشتم؛ آنها به آقای نوری انتقاد میکردند که دفاعیات شما تندروانه است و مشخصا به آقای نوری میگفتند که شما نباید تحت تاثیر امثال فلانی قرار بگیرید. به من اشاره میکردند و میگفتند که وقتی اینها (باقی و گنجی) دفاعیات شما را بنویسند، شما را از نظام دور میکنند. در آنجا آقای نوری جوابهایی داد که آنها فهمیدند آقای نوری خیلی جلوتر از ماست. این هم یکی از نقاط عطفی بود که من متوجه شدم میان درک ما از اصلاحات با درک برخی از دوستان و نمایندگان اصلاحطلبان تفاوت وجود دارد.»
باقی سپس در برابر این پرسش قرار میگیرد که چرا با وجود چنین شکافی و عدم توانایی خاتمی در پیگیری خواسته های اصلاحطلبانه و بیتوجهی او به روشنفکرانی که اصلاحات را اندیشه کرده بودند، باز هم در دور دوم از او پشتیبانی کردند؟
این روزنامهنگار که به مدد پشتیبانیهای گستردهی محمد خاتمی، سال ٨۰ را در زندان میگذارند به مخالفت خود، گنجی و شمس الواعظین با کاندیداتوری مجدد خاتمی اشاره میکند اما تاکید دارد که فریب اطلاعات غلطی را خوردهاند که از بیرون به آنها داده میشد تا مجبور به پشتیبانی از خاتمی شوند.
با این وجود محمد خاتمی پاسخ پشتیبانی عمادالدین باقی، اکبر گنجی و ماشاالله شمسالواعظین را که در سختترین شرایط و از زندان اوین و سلولهای انفرادی خود، مردم را به دادن رای مجدد به خاتمی فرا خوانده بودند، به سردی داد. در روز پیروزی صدا و سیما محمد خاتمی را نشان داد که در پی هجوم خبرنگاران و در پاسخ به این پرسش که «در این دور برای زندانیان سیاسی چه میکنید» گفت: «آنها حتما جرمی مرتکب شدهاند که در زندان هستند»!
باقی آن روز تلخ را چنین به یاد میآورد؛
«ما داشتیم تلویزیون را نگاه میکردیم که یک باره این جمله را از آقای خاتمی شنیدیم و یک مقدار هم شوکه شدیم.
واقعا هم در شرایط سختی نامه حمایت خود از خاتمی را بیرون دادیم. ما احتمال میدادیم که برای جلوگیری از حمایتمان از آقای خاتمی، شاید ما سه نفر را از هم جدا کنند. برای همین من از آقای گنجی و شمس خواستم که یک برگه سفید را امضا کنند تا اگر ما را از هم جدا کردند، من آن بیانیه را بنویسم و بیرون بفرستم. آنها هم یک برگه سفید را امضا کردند و به من دادند.
پیشبینی ما محقق شد و ما را از هم جدا کردند. هریک از آن دو را به سلولهای انفرادی جداگانه بردند و من هم به صورت تنها در همان جای قبلی بودم. من هم آن بیانیه را البته براساس محورهایی که روی آن با هم توافق کرده بودیم نوشتم و بیرون دادم.
اما شاید آقای خاتمی خودش احساس میکرد که نیازی به این حمایتها نداشته یا آن حمایت تاثیری نداشته که آن موضع را گرفت. من صحبتهای ایشان را از تلویزیون شنیدم که درباره زندانیان سیاسی گفت که آنها حتما جرمی مرتکب شدهاند که بازداشت شدهاند.
آدم متعجب میشود اما واقعا ما وقتی شعار آزادی بیان میدادیم این حق را برای آقای خاتمی هم قائل بودیم که آزاد باشد آنچه اعتقاد دارد را بیان کند و ما هم نباید ناراحت شویم.»
محمد خاتمی نه تنها این چنین پاسخ کسانی را داد که گفتمان اصلاحطلبی را طرح کرده، به او یاد داده و در جامعه تئوریزه کرده بودند که هرگز دیگر از دهها نفری که در جریان اصلاحطلبی به زندان رفته بودند، یادی نکرد. باقی میگوید؛ «تماسی وجود نداشت. هرگز با خانوادههای ما تماس نگرفت.»
|