سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اینجا یک پنجره


شهلا بهاردوست


• حالا می توانی برای مرگ گل بچینی
برای سوزاندن شعرم آتش بیاوری ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٨ اسفند ۱٣٨۷ -  ۲۶ فوريه ۲۰۰۹


 
پلکم با اوج پرواز باز، تنم با خیسی ِ باران آب
اینجا یک پنجره، مرا هنوز دیوانه می کند
شادی ام هنوز کودکانه از دیوار بالا می رود
دهانم هنوز خوشمزه ها را مزه مزه می کند
اینجا هنوز عکسها در خنده، وقتی که من گریه می کنم
هنوز نگاهی، هی ی ی مرا از دورها، به هزار تکّه می دوزد
مرا هزار، هزار پاره، میان ِ پیچهای شب می کشد
مرا تا میان ِ آسمان برده به دگمه های ستاره ای می آویزد
من گریه، من خنده، می گویم: بچّه شیرها گاه می ترسند!
گاه این صندلی بیهوده تکان، بیهوده کسی می آید
کسی با کفشهایش لیس به گلهای قالی می زند
قالی دوست ندارد، بی ریا به من می گوید:  
هی ی ی شاعر، چشمهایش جادو نمی شناسند، نگاه نکن
نگاه نمی کنم
اینجا یک پنجره مرا هنوز دیوانه می کند
هر شب که ساعت زنگ، لبخندی میان من وُ واژه ها در رقص
تا زیر باران دویده، ماهی می شود
میان رودها، نه ه ه ، گم نمی شود
کنار هر حرف، خطی خوشرنگ
پلکم با اوج پرواز باز، تنم با خیسی ِ باران آب می شود
ساعت که باز زنگ می زند
نگاهم چه غمگین، ناخنهایم کبود می شوند
گیج وُ منگ در پرسه با واژه ها
روی خطهای شب، خوابیده سایه ات خمار
حالا می توانی برای مرگ گل بچینی
برای سوزاندن شعرم آتش بیاوری
می توانی دلت را به بوسه ای هرز خوش کنی
وسط این خیابان دراز شوی
به عین وُ شین وُ قاف هرهر بخندی
آری می توانی
از شاخه های زیتون تا گلهای نارنج بچینی
از ماه وُ ستاره عکس بگیری
روی آبها، خاکها از شهر به شهر، بچرخی   
آری می توانی
امّا، اینجا یک پنجره، مرا هنوز دیوانه می کند
شادی ام هنوز کودکانه از دیوار بالا می رود
دهانم هنوز خوشمزه ها را مزه مزه می کند
و خوابم هنوز بوی ِ شکوفه های یاس را می دهد.
 
هامبورگ، ۲۵   فوریه ۲۰۰۹
از مجموعه ی هوسهای خمار
www.bahardoost.org
 
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست