باز هم فریب خواهیم خورد؟
محمدرضا قاسمپور
•
آقای خاتمی! از صدراعظم های ایرانی و ایرانی خواه خلیفه های عباسی گرفته تا زنده یاد مصدق که عشق ایران و سعادت ایرانی در سر داشتند همه در برابر خلفا و شاهان غصب کننده کشور به مقتضای زمان و شرایط و فضای حاکم بر جامعه روزگار خود نقش رهبری اپوزیسیون مردمی را بر عهده داشته اند. غلط مردم نجیب و با حسن نیت این بود که تشخیص ندادند شما در جایگاه و قامت آنان قرار نداشته و نخواهید داشت!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۱ اسفند ۱٣٨۷ -
۱ مارس ۲۰۰۹
درست است که عملکرد اقتصادی و موضع گیری های سیاسی و اجتماعی هر فرد نشئات گرفته از پایگاه طبقاتی اوست ، اما اندیشه فرد را نمی توان مطلقا به پایگاه طبقاتی او گره زد ،بویژه آنکه این فرد در اوج بلوغ اندیشه به ارتقاء طبقاتی نائل شده باشد. در خلوت هر فرد اندیشه مستقل از طبقه پرورش یافته و به کمال می رسد . درست بهمین دلیل است که از گذشته های دور احزاب و گروه های ایده ئولوژیگ باتمام قوا کوشیده اند خلوت را از فرد دزدیده و به بند کشند. رضاشاه کبیر همان رضا خان میرپنج بود هر چند آموزش مملکت داری در کشوری چون ایران را به خوبی فرا گرفت، اما خصلت فر مانبرداری و فرماندهی و خشم و خشونت ریشه گرفته از هراس دائم از سقوط، هرگز از او زائل نشد و همان را به فرزند هم منتقل کرد. رضا خان حتی در کسوت جدید پادشاهی ایران زمین نیز نتوانست چوب تعلیمی خود را غلاف کند.
با جشمانی باز و ذهنی خالی از پیش داوری مطالب زیر را نه یک بار بلکه بار ها مطالعه کنیم سپس آستین ها را بالا بزنیم و با گام های قابل دفاع و آگاهانه به جمع آوری آرا بپردازیم تا فردا بی حرکت و سر به زیر چشم ها را نبندیم و تکرار کنیم "فریب خوردیم"
- من بارها گفته ام در مجموعه همین نظام مشغول فعالیت هستم و قانون اساسی و رهبری را قبول دارم و باید متوجه دغدغه هایی باشیم که در بخش های دیگر به خصوص نزد رهبری وجود دارد.
- این توقع که رئیس جمهور که در راس کار است به عنوان اپوزیسیون فعالیت کند غلط است و بنده این طور نبوده و نخواهم بود .
- جامعه مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اعتقادات خاص خود را دارد و ما با این واقعیت ها رو برو هستیم. در جامعه ای که آب و نان نباشد نمی توان از آزادی های مدنی دم زد. وی با اشاره به حدیث پیامبر اکرم (ص) که اگر نان نباشد نماز و روزه هم نخواهد بود گفت کسی که شکم گرسنه دارد یا کسی که زندگی آشفته دارد و امید به آینده ندارد مجالی ندارد تا در باره آزادی بیندیشد.
در دیدار با جمعی از دانشجویان دانشکده خبر ( آفتاب یزد ۲۷ بهمن ٨۷ )
بخشی از سنخنان آقای خاتمی است. دوستان اصلاح طلب بدنبال این نباشند در جستجوی بقیه مطالب تفسیر دیگری ارائه دهند. اول اینکه هیچ جمله نقض کننده ای در کل متن یافت نمی شود، دیگر اینکه روحانیون ایران به خوبی آموخته اند مطلب اصلی خود را در خروار ها صغری و کبری بی ربط پوشانده و تحویل دهند. این هم یکی از هزاران نمونه است. اگر از کل کتاب التحریر و الوسیله فقط عباراتی را که فرمان قتل کسروی را صادر کرد، استخراج و درک می کردیم، سال ها بعد فتوای قتل سلمان رشدی به معضل سیاست خارجی و شاخصه فرهنگی کشوری با دیرینه چند هزار ساله تبدیل نمی شد و فرمان کشتار هزاران دگراندیش دست بسته و بی دفاع داغ بر دل تاریخ نمی گذاشت تا ولی فقیه از گورهای دسته جمعی آنها نیز بوحشت افتد و فرمان تخریب زمین مسطح را صادر کند تا اصلاح طلبان رهبریش را قبول کنند و دم بر نیاورند. به کُنه مطالب آقای خاتمی توجه کنیم و کمی بیاندیشبم!
۱- بخش های دیگر حاکمیت یعنی سپاه، شورای نگهبان، باند مصباح و روحانیون درباری، آقازاده ها. سر مایه داران بزرگ و قطعا" نظامیان سرمایه دار شده! ضمن آنکه دغدغه های رهبری بر کسی پوشیده نیست. آیا با بر طرف کردن دغدغه های این طیف خوش خوراک و پراشتها و آزادی کش می توان اصلاحات مورد تقاضای ملت را سامان داد؟
از خاتمی که قانون اساسی و رهبری را قبول دارد نه تنها انتظار حمایت از تغییر و بازنگری قانون اساسی را نباید داشت، بلکه پذیرش هر حکم حکومتی نیز دور از انتظار نیست. هم چنان که لوایح تقدیمی را پس گرفت، در برابر حکم حکومتی قانون مطبو عات سکوت کرد، مقابل رد صلاحیت های گسترده یاران خود خاضع بود و حکم ضددموکراتیک خمینی و یارانش را در رابطه با نهضت آزادی بسهولت پذیرفت.
۲- خاتمی درست می گوید در کشوری که رابطه دولت و ملت در چهارچوب اصول دموکراسی تعریف شده است و تغییر دولت ها و به تبع آن سیاست های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی از طریق انتخابات آزاد امکان پذیر است و نیروئی غیرپاسخگو مافوق دولت انتخابی تعیین کننده سرنوشت کشور نیست، رئیس جمهوری که با انتخابات قدرت اجرائی را در اختیار گرفته است دیگر نمی تواند بعنوان رهبر اپوزیسون فعالیت کند. اما در کشوری که قدرتی غیرپاسخگو در قالب شاه و ولی فقیه کنترل واقعی را در دست دارد، طبیعی است که ملت از فرد برگزیده خود توقع رهبری اپوزیسیون داشته باشد. اگر خاتمی با نگرش فقیه اندر سفیه ملت را به غلط پنداری متهم می کند یا خود و مردم را می فریبد و یا با نظام اسلامی و ساختار حکومتی آن بیگانه است! بعید است کودک جنتلمنی که نطفه وزارت و ریاستش در رحم چند منظوره این نظام منعقد شده عطر و چهره زاینده خود را فراموش کرده باشد اما هنوز افتخار کند مقتدایش خمینی و رهبرش خامنه ایست!
آقای خاتمی! از صدراعظم های ایرانی و ایرانی خواه خلیفه های عباسی گرفته تا زنده یاد مصدق که عشق ایران و سعادت ایرانی در سر داشتند همه در برابر خلفا و شاهان غصب کننده کشور به مقتضای زمان و شرایط و فضای حاکم بر جامعه روزگار خود نقش رهبری اپوزیسیون مردمی را بر عهده داشته اند. غلط مردم نجیب و با حسن نیت این بود که تشخیص ندادند شما در جایگاه و قامت آنان قرار نداشته و نخواهید داشت! هم چنان که به برکت افرادی چون شما تشخیص ندادند خمینی آزادی، دموکراسی و سروری مستضعفان را به ار مغان نخواهد آورد.
٣- آقای خاتمی ظاهرا" بر خلاف گذشته معتقد است در جامعه ای که نان و آب نباشد نمی توان از جامعه مدنی حرف زد! یعنی تا مشکل تأمین نان و آبی که تنور و چشمه اش در دست صاحبان دغدغه بخش های دیگر است توسط آقایان حل نشود نباید انتظار آزادی های مدنی را داشت. پس باید پرسید ملت و اصلاح طلبانی را که صادقانه به اصلاحاتی می اندیشند که باید به برقراری جامعه مدنی آزاد، دموکراسی و بر خورداری از حق تعویض مسالمت آمیز دولت ها منتهی گردد،برای کدام معجزه بسیج می کنید!
ایشان معتقد شده است کسی که شکم گرسنه دارد یا کسی که زندگی آشفته دارد و امید به آینده ندارد مجالی ندارد تا در باره آزادی بیاندیشد. دقیقا" عین عباراتی که در تمام دوران اصلاحات و پس از آن کلیه بزرگان جناح راست و شخص رهبری برزبان میراندند و اصلاح طلبان در برابر آن موضع نفی می گرفتند. آیا می خواهید در جوار رهبری و دغدغه هایش به ملت شکم سیر و امید به آینده اعطا کنید و یا به تبعیت از انگلیسی های بذله گو ملت را گرسنه نگه دارید تا آزادی را فراموش کنند؟
حتی اگر از اصلاح طلبان صادق نخواهیم به خودشکنی دست زنند و این فرض را بپذیریم که تجربه عملی هشت سال دولت مداری و برخورد با واقعیت های موجود یعنی قدرت مافیائی بخش های دیگر حاکمیت، اصلاح طلبان حکومتی و شخص خاتمی را وادار به تغییر مواضع کرده است دیگر نباید خود و بخش وسیعی از ملت را فریفت و آنها را امید وار کرد که با این پلاتفرم و این طیف اصلاح طلبان حکومتی می توان به دموکراسی دست یافت. حتی این رویای پوچ را نیز نباید تعمیم داد که به مدد اصلاح طلبان حکومتی و تزریق مدیرت علمی به بدنه رو به احتراز و تهی از مغز اقتصاد کشور و پذیرش لاعلاج دفن دموکراسی، می توان با تلطیف استراتژی تدوین شده حاکمیت شانه به شانه چین سائید و به توسعه اقتصادی دست یافت.
روی سخن با نیروهای صادق اصلاح طلب، روشنفکران، دانش جویان و کلیه گروه ها و سازمان های ملی و آزادیخواهی است که خواست دموکراسی دارند! هر چند گذرگاه عبور به دموکراسی طولانی، پر مشقت و صبرشکن است و باید آنرا پیمود، اما از بیراهه که نمی توان رفت. اگر از انقلاب ۵۷ نیاموخته ایم از دوم خرداد و هشت سال اصلاحات که اموخته ایم! نیروهای ملی و مذهبی، نهضت آزادی و سایر نیروهائی که علیرغم همه حمایت های ممکن هنوز نه از سوی جناح راست بلکه از سوی اصلاح طلبان حکومتی در دایره خودی قرار نگرفته اند نباید باقیمانده نفوذ خود در جامعه تاثیرگذار روشنفکری و بورزوازی ملی در تنگنا قرار گرفته را هزینه گمراه سازی دوباره ملت کنند. این طیف از نیروها در کنار سایر طبقات مولد اجتماعی و تشکل های مردمی مخالف خود کامگی و استبداد ولایت مطلقه فقیه داخل و خارج کشور، خود می توانند به اپوزیسیون نیرومند و تعیین کننده ای تبدیل شوند که حاکمیت را وادار به تمکین کند. نگارنده معتقد به واگذاری صحنه خالی به حاکمیت جور نیست بلکه اعتقاد دارد با شکل دهی به اپوزیسیونی مستقل از اصلاح طلبان حکومتی، حتی می توان با حمایت مشروط از این طیف آنان را به دوراندیشی، اصلاح روش و پذیرش واقعی دموکراسی وادار ساخت تا بتوانند بدون معاملات پشت پرده از حاکمیت ملت دفاع کنند. نباید هم چون انقلاب ۵۷ و دوم خرداد تمام نیروی خود را بدون کسب امتیازی غیرقابل فسخ بنفع ملت در طبق اخلاص گذاشت و دودستی هدیه کرد. تکرار این اشتباه از سوی هیچ یک از شخصیت های با تجربه و قابل احترام ملی که خود می توانند وزنه ای بشمار روند بخشودنی نیست! این بحث را در مقاله ای که تقدیم خواهم کرد مفصلا" تشریح کرده ام.
محمد رضا قاسمپور
۶/۱۲/٨۷ تهران
|