یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تاریخ چه خواهد گفت؟


میزان


• شاید بتوان ادعا کرد که پس از سالهای ۵۶ و ۵۷، امسال برای اولین بار است که رسانه های داخلی و خارجی تا این وسعت برسر "انقلاب" همسو شده اند. در آن زمان بر سر احقاق حقوق مردم ایران با یکدیگر در مسابقه بودند و اکنون برای تبدیل آن انقلاب به ضدخودش تلاش می کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۲ اسفند ۱٣٨۷ -  ۲ مارس ۲۰۰۹


انقلاب سی ساله شد. به همین مناسبت روزها و هفته های قبل شاهد برنامه های وسیع و بدون سابقه رسانه های خارجی بودیم. با نگاهی اجمالی به این برنامه های به ظاهر متنوع نوشتاری و صوتی و تصویری یک هماهنگی حساب شده در آنها نتوانست خود را پنهان نماید. در این برنامه ها که از تمامی جناح ها و فعالان سیاسی که هریک به نحوی می توانست در معرفی انقلاب به عنوان مسئول تمامی نابسامانیهای موجود کمکی به آنها کنند به نحو شایسته ای بهره گرفتند. ازمیان فعالان سیاسی "انقلابی" گرفته تا ضدانقلاب را برای طرح خویش بسیج کرده بودند. هدفشان القاء کردن این پیام به جهان بود که انقلاب جز خشونت و پشیمانی و عقب افتادگی نیست و نظام موجود در ایران نتیجه درست و منطقی همان انقلاب است و انقلابیون هدفی جز وضع موجود را دنبال نمی کردند. البته در وضع بحران زده اقتصادی و اجتماعی و سیاسی که غرب امروز در آن گرفتار آمده، طبیعی است که افکار عمومی خویش را از دست زدن به هر تحرکی ترسانده و بازدارند تا به زعم خویش "در آرامش" با "اصلاحات"، موفق شوند "سرمایه داری" را از مهلکه ای که خود برای خود تدارک دیده است نجات دهند. اما آنچه در اینجا مورد نظر میباشد سر دیگر قضیه است که به کشور ما ربط مستقیم دارد و بر هر وطن دوستی واجب می شود که در آن اندیشه کند و تا دیر نشده است شاید بتوان با بهای کمتری اهداف پلیدی که اطاقهای فکر مافیائی همواره برای ملتها تدارک می بینند را از عمل باز داشت.
روشن است که مردم را از انقلاب ترساندن یعنی منع کردن آنان از دخالت در سرنوشت خویش در کشورهای استبدادی، و در دمکراسی ها یعنی بازگذاشتن دست کسانی که نه به حقوق مردم و نه به منافع آنان توجه چندانی ندارند، در غارت سرمایه های آنها. ترساندن مردم از انقلاب، پیام دیگری هم با خود حمل می کند و آن این است که تصمیم گیرنده واقعی ما هستیم و در برابر خواستهای شما مقاومت می کنیم. زیرا در غیر این صورت چنانچه به خواست و حقوق مردم توجه می شد انقلاب محلی پیدا نمی کرد که کسی از او بترسد یا نترسد، خشن باشد یا نباشد. بنابراین بدون وجود بحران، انقلاب اولا معنی پیدا نمی کند و ثانیا ترساندن مردم از انقلاب، هدفی جز حفاظت بحران سازان از خطر جنبش مردم در بر ندارد.
    شاید بتوان ادعا کرد که پس از سالهای 56 و 57، امسال برای اولین بار است که رسانه های داخلی و خارجی تا این وسعت برسر "انقلاب" همسو شده اند. در آن زمان بر سر احقاق حقوق مردم ایران با یکدیگر در مسابقه بودند و اکنون برای تبدیل آن انقلاب به ضدخودش تلاش می کنند.
برای اینکه از دایره مشاهدات و احیانا ذهنیات خود را دور کرده باشیم، به سراغ امرهای واقع شده و روشن می رویم تا خود را به واقعیت امر نزدیک نمائیم و نخست ببینیم ادعای مشترک رسانه های یاد شده، یعنی یکی کردن نظام موجود با آن انقلابی که یکی از ثمراتش سرنگونی رژیمی استبدادی بود، تا چه اندازه صحت دارد؟ و سپس، با ردیابی بتوانیم از اهداف آنان پرده برداریم.
   می دانیم که در طول سال های 56 و 57، در دریای متلاطم شور و هیجان و عبور از «خطوط قرمز»، شعار استقلال و آزادی با صلابت و استحکام در میان آن تلاطم ها، استوار و محکم لحظه ای از مردم جدا نمی شد. پس از سرنگونی نظام سابق و با اعتمادی که مردم به رهبر انقلاب داشتند، قانون اساسی با شتاب به تأیید ملت رسید. به دلیل مذهبی بودن انقلاب و رهبر آن، روحانیون فرصت را غنیمت شمردند و مساجد را به مراکز تصمیم گیری و سنگری برای کسب هرچه بیشتر قدرت تبدیل کردند. به زودی قانون شکنی و فساد به مثابه یکی از اهرم ها و لوازم اصلی قدرت نوبنیاد در جامعه رواج پیدا کرد. مزاحمت ها و تصفیه حساب های شخصی و مصادره ها از امور روزمره شدند و مردم دقیق و از نزدیک شاهد این روند بودند تا فرصتی را که انتخابات ریاست جمهوری باشد، در برابر خود یافتند. اگر انقلاب خشونت بود، مردم قبل از فرصت انتخابات به مصاف استبداد می رفتند و منتظر نمی ماندند تا در محیطی مردم سالارانه نظر خود را ابراز کنند. به هرحال اولین انتخابات ریاست جمهوری در حالی صورت گرفت که جناح های گوناگون شرکت کننده در انقلاب از لحاظ نظری و عملی تقریبا برای عموم شناخته شده بودند. شبانه روز بحث های سیاسی و تحلیل نظرات و کردار فعالان سیاسی در خانواده ها، امری عادی شده بود. مردم شناخت بالائی از جناح های مختلف به دست آورده بودند. این مردم فرصت انتخابات را به ثمره انقلاب تبدیل کردند. به این سئوال مهم پاسخ دادند که: برای چه انقلاب کردند؟ جواب دادند برای استقلال و آزادی. زیرا از میان گونه گون نظرات و کردارها که در آن فرصت چند ماهه از سوی شخصیت ها و جناح های مختلف مشاهده می شد، نظر و عمل آقای بنی صدر را مورد تأیید قرار دادند. این انتخابات، انتخاباتی بود که مردم عملا خود، اجرای آن را برعهده گرفته بودند، خود آن را نظارت کردند وبا درصدی حیرت آور بار دیگر انقلابی را که کرده بودند مورد تأیید قرار دادند. از سر انصاف، از این انقلاب عاقلانه تر و مردمی تر و زیباتر و انسانی تر و آرامش بخش تر مگر می توان تصور نمود؟ بنابراین، از نظر امور واقع و حقیقی، اولین انتخابات ریاست جمهوری ثمره انقلاب بود، نماد و پیام انقلاب بود. و هیچ ناظر بی طرفی نمی تواند منکر آن باشد.
   حال از دید هر ناظر بی طرف، حذف این بخش مهم از انقلاب، و به نظر نویسنده، مهم ترین حادثه منسوب به اتقلاب می بایستی تعجب آور باشد. وقتی این سانسور به صورت هماهنگ و به گستردگی جهانی باشد، باید گوشها را تیز و چشمها را باز کرد. زیرا تحرکات سیاسی و آن هم به این وسعت، نمی تواند دفعتا و بدون هماهنگی های لازم صورت گرفته باشد. زیرا سمبل این نماد و پیام انقلاب، یعنی اولین منتخب ملتی انقلابی در قید حیات و در دسترس تمامی خبرنگاران و تحلیل گران سیاسی می باشد. مصاحبه با ایشان در سی سالگی انقلاب نه هزینه جانی و نه هزینه مالی دارد. به علاوه اینکه در همین ایام، در مواردی غیر از سالگرد انقلاب مصاحبه هائی با ایشان به عمل آمده بود. بنابراین سانسور ایشان در سالگرد انقلاب نمی تواند اتفاقی باشد و در پی برنامه و تصمیمی به اجرا درآمده است و هدف اصلی آن هم حذف خواست عمومی مردم و هدف انقلابشان، یعنی استقلال و آزادی بوده است. حذف استقلال و آزادی هم بدون سانسور ابوالحسن بنی صدر محال است زیرا او نماینده مردم در شهادت به استقلال و آزادی خواهی و نماد انقلاب است.
   حذف این قسمت از انقلاب، حذف شعار استقلال و آزادی است. اما باید دید به چه هدفی می خواهند استقلال و آزادی را از ایرانیان جدا سازند؟ اولین درسی را که ما ایرانیان می توانیم از این سانسور جهانی بگیریم این است که ادعای دمکرات بودن و پشتیبانی از دمکراسی که غرب به خورد بعضی از هموطنان ما داده است دروغ بزرگی بیش نیست.
   پی گیری برنامه های یادشده، نشان میدهد که سی سالگی انقلاب را فرصتی تبلیغاتی کرده اند برای انتخابات در پیش ریاست جمهوری که حیرت انسان را دو چندان می کند. باز میگردیم به این که چرا سعی براین است انقلاب را برابر با خشونت گردانند و حاصل آن را همین رژیم حاکم قلمداد کنند؟ و این موضوع چه رابطه می تواند با انتخابات ریاست جمهوری داشته باشد؟ مگر تأکید و تأیید مردم بر استقلال و آزادی چه گناهی است که عده ای را می سوزاند؟ شکی نیست که دخالت مردم در تعیین سرنوشت خویش سم مهلکی است برای عوامل مافیائی خارجی و داخلی، اما تعجب از کسانی است که مدعی آزادی و استقلال اند و فرصت انتخابات ریاست جمهوری را نه همانند مردم در زمان اولین ریاست جمهوری که آن را فرصتی برای اعلام مردمسالاری کرده بودند، فرصتی برای دعواها و تصفیه حساب های درون رژیم استبدادی کنند که به گفته بعضی از سران آن، از انقلاب به دور است و به زعم خط استقلال و آزادی، ضدانقلاب است. حذف استقلال و آزادی و تبلیغات انتخاباتی در یک مجموعه، پرده از راز بازیگران برنامه ها برمیدارد. حذف آزادی، یعنی قبول ولایت مطلقه فقیه و نظارت استصوابی و... و حذف استقلال، یعنی فراهم آوردن محیطی جهت "رابطه و نزدیکی" باغرب و سلطه گران. همکاران داخلی بازیگران برنامه ها اگر "رابطه و نزدیکی" با غرب را در تضاد با استقلال نمی دیدند، دلیلی نمی بود که انقلاب و مردم را از استقلال و آزادی مبرا جلوه دهند. اگر به مردم سالاری معتقد بودند، دلیلی نبود برای تبلیغات انتخاباتی دست به دامان رسانه های به قول خودشان "صهیونیستی" شوند. با تأسف فراوان، حقیقت این است و مصاحبه ها هم که در جوف آن برنامه ها گذاشته بودند حکایت از این دارد که "رابطه و نزدیکی" با غرب در برنامه آنها خلاف حقوق و در نتیجه، منافع مردم است. واین برنامه جز در درون نظامی استبدادی غیرقابل اجرا است. از طرفی گفتن اینکه "ولایت مطلقه (استبداد) ستون خیمه نظام است" و از سوی دیگر از مردم سالاری سخن گفتن، دروغ گفتن به مردم است و این دروغ را نمی توان جز با دروغ اصلاحات به خورد مردم داد. غرب هم خوب می داند که منافعش جز در شرائط استبدادی قابل تأمین نمی باشند، با ادعاهای دمکراتیک به راحتی سمبل دمکراسی و آزادیخواهی کشور را به دلیل پافشاری بر استقلال، به سود ضدانقلاب سانسور می کند تا استقلال را فراموش شده جا بیندازد. نظام استبدادی را خواست مردم و انقلاب نمایش می دهد و کاستی ها را نتیجه بدبودن حاکمین جلوه می دهد و نه استبدادی بودن نظام. تا بتواند راه حل مسائل را در گرو انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب یک فرد "لایق و مردمسالار" (خاتمی) جا بیندازد. و فراموش می شود که همین آقای خاتمی که از عاملان این رژیم بود، با در دست داشتن دو قوه در دو دوره ریاست جمهوری، از عاملان همین رژیم استبدادی ماند. آن چه جلب توجه می کند اما همین امر است که اغلب آن برنامه ها، ناکامی آقای خاتمی را نتیجه عدم کمک و همکاری غرب، علی رغم درخواست های ایشان می داند و انتخابات اخیر را فرصتی تلقی می کند تا غرب اشتباهات گذشته خود را جبران نماید. روشن و شفاف است که جبران آن ناکامیهای آقای خاتمی و اشتباهات غرب که می بایستی به دور از استقلال و آزادی به عمل آورده شوند، نه به سود مردم و نه به سود کشور خواهند بود.
    بنابراین، جدا کردن استقلال و آزادی از انقلاب و مردم، دگردیسی انقلاب است به ضدانقلاب، دگردیسی آزادی است به استبداد و دگردیسی استقلال است به وابستگی. اگر ابوالحسن بنی صدر را حذف نکنند، نخواهند توانست بگویند مردم ایران اشتباه کردند و شعور لازم را ندارند و ما باید برایشان رئیس جمهور تعیین کنیم. و اگر چنین نکنند، نمی توانند به نام اصلاحات استقلال کشور را به خطر اندازند. برنامه های سی سالگی انقلاب را به برنامه های انتخاباتی ریاست جمهوری تبدیل نمایند و عملا در امور داخلی ایران دخالت کنند و دخالت داده شوند. این سانسور مسلم می کند که هدف اصلی آنان تعدیل شعار استقلال و آزادی، یا به عبارتی دیگر، "اصلاح" و تثبیت نظام استبدادی ولایت مطلقه فقیه است که در آستانه سقوط قرار دارد.
    اما آن چه را که این حضرات تاکنون نتوانسته و یا نخواسته اند ببینند، آن 76 درصد مردمی اند که در اولین انتخابات ریاست جمهوری تصمیم خود را مبنی بر استقرار استقلال و آزادی با تدبر و تفکر و تعقل و عمل به منصه ظهور درآوردند. اگر ادعا شود که در این مدت سی ساله، نظام استبدادی موفق شده است آن مردم را از آرمانهای خویش باز دارد، باید دلیلی بر این مدعی ارائه شود. مثلا با پیشرفت های شگرف آور اقتصادی، یا پیشرفتهای خارق العاده علمی، یا پیشرفت های فرهنگی و شکوفائی روابط اجتماعی، با مبارزه با فساد و اعتیاد و... آن مردم را متقاعد کرده باشد که استبداد بهتر از آزادی است و یا حداقل به آنها قبولانده باشد که استبداد چنین و چنان خوبی هائی هم دربر دارد!! به یک چنین ملتی نمی توان دروغ گفت و آن را تکرار کرد الا درپناه یک نظام استبدادی. به همین دلیل است که نظام مطلقه مقدس می گردد و غرب هم ناگهان تغییر موضع می دهد و بنا را بر این می گذارد که جز با چنین نظامی نخواهد توانست رابطه دلخواه خود را برقرار کند.
    گویی سی سال استبداد غرب را متقاعد کرده است تا اجرای برنامه های استعماری در منطقه را که در پی انقلاب یکچند متوقف شده بود، پی بگیرد. به همین دلیل به فکر بهزیستی ملت ایران افتاده است و برای رهائی او از بحرانهای موجود، باصرف وقت و هزینه های مالی به دنبال رئیس جمهوری است که بتواند خواسته های همه را بر آورده سازد! هم استبداد را قبول داشته باشد و هم آزادی را. هم ولایت مطلقه را اساس کار خود بداند و هم دغدغه آزادی مردم را در سر داشته باشد. هم استقلال کشور را ارج گذارد و هم منافع قدرتهای انیرانی در منطقه را پاس دارد و به گفته خودش از آمریکا بخواهد تا ایران را در حمله به عراق "شریک" خود گرداند.
    این حضرات مردم ایران را همانانی می دانند که با دردست گرفتن شمع بر یازده سپتامبر اشک می ریزند درحالی که از موقعیت کشنده خود غافلند. ملت ایران را همانانی می دانند که حکومت خود را به دلیل کمک به فلسطینیان بی پناه انتقاد می کنند درحالیکه استبداد حاکم بر خویش را طبیعی می دانند. ملت ایران را همانانی می دانند که با چشم بردگی به غرب می نگرند و راه حل مشکلات را کوتاه آمدن در برابر خواستهای آنان می دانند. مردم ایران را محدود به آنانی می دانند که با عینک آفتابی در پیست های اسکی پرسه می زنند و خواستار برقراری "روابط" می باشند. مردم ایران را همانانی می دانند که با قمه و زنجیر برسر و صورت دانشجویان حمله ور می شوند. مردم ایران را همانانی می دانند که در روز روشن با خونسردی دست به ترور هم وطنان خود می زنند. و... نه، اینان مردم ایران نیستند. مردم ایران آنانی اند که با فرهنگی بالا، از روستا گرفته تا شهرهای کوچک و بزرگ، یک پارچه، در آرامش تمام بسیج می شوند و خود تصدی انتخابات را به دست می گیرند و در کمال آرامش آن را با خوبی و خوشی به انجام می رسانند. مردم ایران آنانی اند که همچنان درپی فرصت می باشند تا بار دیگر با انقلاب خود زمینه دومین انتخابات را آماده سازند و به راه خود ادامه دهند. راهی را که امیر کبیر و مصدق و بنی صدر رفتند. استقامت دربرابر هر آن چه بر استقلال کشور و آزادی ملت خدشه ای وارد کند. کودتای 28 مرداد به هدف انتقام جوئی ملی کردن نفت صورت نگرفت، بلکه برای ایستادگی مصدق برسر استقلال کشور انجام شد. علت کودتای خرداد 60، مسئله جناح بندی و برخوردهای سیاسی نبود، زیرا رئیس جمهور هنوز از داشتن یک حزب منسجم و قوی محروم بود و اطراف او مملو از خبرچین و جاسوس بود. حتی مشاور فرهنگی او جاسوس آقای خمینی بود. علت و هدف از کودتا، پافشاری او بر سر استقلال کشور و آزادی ملت بود.
هیچ عاملی نمی توان یافت که بر پایه آن بتوان ادعا کرد که آن 76 درصد هشیار و عاقل از آرمان های خود عدول کرده اند. اما درذهن می توان واقعیت های عمیق اجتماعی را در پناه استبداد با انواع توجیهات نادیده گرفت و ناگهان با یک «سورپرایز» مواجه شد. به این ترتیب به نظر میرسد کاندیداتوری آقای خاتمی اگر حاصل اتفاق تمامی جناح های درون نظام در جهت ایجاد روابط نباشد، نتیجه ای جز تقویت استبداد در درون نظام دربر نخواهد داشت. اگر در آن روزها به قولی در فاصله اذان صبح و طلوع آفتاب رئیس جمهور عوض می شد، اکنون در روز روشن و در انظار عمومی، اقلیتی که وقت یا توان تحلیل مسائل سیاسی را ندارند و چه بسا به استقلال کشور دلبسته اند و وابسته را مستقل می انگارند و یا در این رژیم منافع دارند، انتخابی در برابر خود، جز "احمدی نژاد" یا همانند او نخواهند یافت.

Mizan.57@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست