تشخیصِ آواها شرطِ اولِ اموختن زبان است- ۳
رباب محب
•
محققان براین عقیدهاند که اختلالاتِ زبانی و معلولیتهائی از این دست به ندرت به تنهائی بروز کرده و اغلب چند مشکل/معلولیت با هم، درکنارهم و یا به موازات هم ظاهر میشود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۲ اسفند ۱٣٨۷ -
۲ مارس ۲۰۰۹
توضیح تصویر: دیسلکسی طبقِ تعریفِ " ناهمخوانی": فردی که سنِ زبان آموزیاش (یادگیریِ خواندن) حدودِ یک سال و نیمِ از سنِ رشدِ ذهنیاش عقبتر باشد مبتلا به دیسلکسی است (برگرفته از ماتس میربرگ 2007 ص 26).
هانس – یُرگِن گِسینگ میانِ انواعِ دیسلکسی؛ " دیسلکسی سمعی/مربوط به شنوائی"، " دیسلکسی بصری/مربوط به بینائی"، " دیسلکسیِ سمعی– بصری " ،" دیسلکسیِ حسی/هیجانی"، دیسلکسیِ پداگویک" و سایرِ انواعِ دیسلکسیِ تمایز قائل میشود. وی متدی به نام " آنالیزِ فرهنگی " نیز ارائه داده است. همکارِ او اینگوَر لوندبرگ با دیدهیِ تردید به این تقسیم بندی و متد نگاه میکند. به عقیدهیِ او متدِ "آنالیزِ فرهنگی" باعثِ خلقِ گروههایِ کوچکی که بازشناختنشان آسان نیست، میشود. از اینها گذشته نقشِ ابزار و متدها اساسی شده و به عاملی تعین کننده مبدل میشوند. به همین لحاظ لوندبرگ ترجیح میدهد که بر اختلال فونوتیکی/آوائی تأکید کند تا موارد دیگر.
تا کنون پروژههایِ چندی در زمینهیِ دیسلکسی و مشکلاتِ آموزشی درامریکا و کشورهایِ اروپائی و استرالیا به اجرا درآمده است. هدفِ اصلیِ این پروژهها رسیدن به تعریف علمی دیسلکسی و شیوههایِ برخورد با آن است. اینجا به عنوان مثال میتوان از پروژهیِ برگن (1978)، پروژهیِ بورنهولم، پروژهیِ یی وِسکی له و پروژهیِ کرونوبرگ (1988- 2000) نام برد.
در کشورِ نروژ دو انستیویِ بینالمللی زبان گفتاری – نوشتاری و مشکلات زبان آموزی و یک مرکزتحقیقاتی
“Senter för leseforskning” وجود دارد. محققان دانشگاهِ اسلو عمومأ دربارهیِ موضوعاتِ زیر تحقیق میکنند:
- دیسلکسی
- لکنت زبان و اختلالات زبانی از این قبیل
- اَفاسیا Aphasia
- اختلالِ صدا
- نقایصِ لب و سقِ دهان
- جراحیهایِ حلق و دهان
- دیسآرتی Dysarti (اختلالِ زبان ناشی از اختلاتِ عصبی). ( به انواعِ اختلالات زبانی توجه شود.)
- اختلالِ زبان ( Specific Language Impairment )
اختلالات زبانی انواعِ گوناگون دارد؛ گفتارپریشی/ dyslalia/dysphasia ، زبان پریشی/ dysphasia ، آواپریشی/ dysphonia ، زبان پریشیِ نحوی/ dysphrasia ، خوانش پریشی/ dyslexia ، نوشتارپریشی/ dysgrahpia و غیره.
محققان براین عقیدهاند که اختلالاتِ زبانی و معلولیتهائی از این دست به ندرت به تنهائی بروز کرده و اغلب چند مشکل/معلولیت با هم، درکنارهم و یا به موازات هم ظاهر میشود. بسیاری از افرادِ مبتلا به اختلالِ زبان/ Specific Language Impairment هنگامِ سوادآموزی با مشکلات ریشهداری روبهرو میشوند. افراد مبتلا به دیسلکسی نیز علاوه برمشکلاتی که با خواندن و نوشتن دارند، گاه از نظرِ رشد و مهارتهایِ حرکتی نیز با دشواری روبهروهستند. این دسته از مهارتها به دو بخش تقسیم میشوند: مهارتهایِ حرکتی ظریف ؛ یعنی توانائی به کارگیری انگشتانِ دست؛ گرفتنِ دُرستِ اشیاء. بسیاری از متبلایان به دیسلکسی در سنینِ پائین برایِ در دست گرفتن اشیاء( قاشق یا مداد) به تمرین زیاد نیاز دارند. دوم مهارتهایِ حرکتیِ درشت ؛ مثلِ حرکتِ بدن و پاها، راه رفتن، نشستن و غیره. رشد مهارتهایِ حرکتی درشت بعضی از مبتلایان به دیسلکسی متناسب با رشد سنی آنها نیست.
بنا به دلایلِ آمده نمیتوان اینگونه معلولیتها را مجزا از هم بررسیِ و تحقیق کرد. از آنجائیکه اختلالاتِ زبانی یکی از عوارض اوتیسم (وگاه ای دی اچ دی) نیز هست، ایندسته از معلولیتها نیز مستقیم یا غیی مستقیم در حیطهیِ تحقیقاتی فوق قرارمی گیرند.
.
مختصری تاریخِ دیسلکسی:
اولین بار مرگان چشمپزشکِ انگلیسی در سال 1896 در مقالهای تحتِ عنوانِ " یک پسرِ کورواژه" از شرحِ حالِ پسری مینویسد که با وجودِ بهرهیِ هوشی خوب و رشد کافیِ جسمی و ذهنی قادر به آموختن زبان (خواندن و نوشتن) نیست. او به راحتی اعداد را میآموزد، اما از درک و فهمِ حروفِ الفبا و کلمات عاجز است. به تصورِ مرگان حسِ بینائی ِاین نوآموز دچار اختلالاتِ عملکردی است، زیرا که این کودک به جز هنگام خواندن و نوشتن با مشکلی روبهرونیست.
در سالِ 1920 آلهیلد تام پزشکِ یکی از مدارسِ استکهلم در زمینهیِ « کورواژهای» تحقیقی کرد که با یک تفاوت، با نظراتِ مرگان همخوانی داشت؛ به عقیدهیِ آلهیلد مسئله فقط بر سرِ عملکرد حسی بینائیِ نیست و مشکل به توانائیِ سوادآموزی نیز برمیگردد.
کوگن (1943) اولین محققی است که میانِ دیسلکسی و بهرهیِ هوشی تمایز قائل شده و معتقد است که بروزِ دیسلکسی همانقدر میانِ افرادِ مستعد معمول است که میانِ افرادِ کم استعداد و حتا بیاستعداد. او با مطالعهیِ همزمانِ افرادِ مبتلا به دیسلکسی و افاسیا(زبان پریشی) به تفاوتهایِ موجود میان این دو معلولیت پی برد و متوجه شد که ناحیهیِ چپِ مغز این افراد (ناحیهیِ ورنیکه) دچار صدمه شده است.
استفادهیِ "واژهکوری" تا سالهایِ متمادی میانِ محققان و پزشکان مرسوم بود. کلمهیِ دیسلکسی اولین بار در سالِ 1942 در کشورهایِ اسکاندیناوی (به جز کشورِ دانمارک) رایج و از همان تاریخ دیسلکسی به عنوان یک ضربهیِ مغزی شناخته شد. اما بنا به گفتهیِ کریتچ لی (1975) در سال 1930 محققان میانِ دو نوع دیسلکسی اکتسابی و دیسلکسی رشدی/ارثی تفاوت گذاشتهاند.
عصبشناسِ آمریکائی ساموئل اوتون ضمنِ بهره جستن از نظراتِ مرگان و تَرمِ "واژهکوری"ِ او تئوریِ " نقصِ بینائی " را پایه گذاشت. به نظرِ او مشکلِ اساسی افرادِ مبتلا بازشناختنِ نقشهایِ چشمی است و این امر به کارکردِ دو نیمهیِ مغز و رابطهیِ دو نیمهیِ مغز باهم برمی گردد. به عبارت دیگر دو نیمهیِ مغز در رقابتی همزمان تصاویری از حروف واژهها تولید میکنند.( سالها بعد نادرست بودن این تئوریِ به اثبات رسید.) اوتون "آموزشِ چندحسی" نواموزان را به عنوانِ راه حل ارائه میدهد. با وجودِ اشتباه بودن این نظریه اما "آموزشِ چندحسی" به عنوانِ راهگشائی تازهای شناخته شد.
از سال 1920 تا 1950 با وجودِ بحثهایِ دامنهداری در زمینهیِ عللِ بروزِ دیسلکسی، نقشِ محیط و خانواده، عواملِ ارثی و بیولوژیکی، اتفاق تازهای در این حوزهیِ تحقیقاتی رخ نداد و کماکان "واژهکوری" و نظراتِ آمده هم بر حوزههایِ تحقیقاتی، هم در مدارس غالب بود. سال 1950 تِزِ دکترای برتیل هَلگرن با عنوانِ " دیسلکسیِ ویژه " درِ تازهای بررویِ محققان این حوزه گشود. هلگرن تعدادی خانواده مبتلا به دیسلکسی که درآن میان تعدادی دوقلوی وجود داشت مورد مطالعه قرارداد. خلاصهیِ نتایجِ تحقیقات او به شرحِ زیر میباشد :
- وجودِ دیسلکسی و اختلالاتِ زبانی در میان اکثر افرادِ این خانوادهها.
- ارتباطی میانِ دیسلکسی و چپ دست بودن، مشکلاتِ چشمی و بهرهیِ هوشی مشاهده نشده است.
- دو نوع دیسلکسی مشاهده شده است: نوع اول کاملا ارثی است و نوع دوم عاملِ ارثیِ شناختهشدهای یافت نشده است.
جالب توجه است که با وجودِ تحقیقاتِ هلگرن، در فاصلهیِ سالهایِ 1970 – 1980 کمتر به عاملِ بیولوژیکی و ارثی توجهی میشد. در این سالها دیسلکسی بر اساسِ تفاوتها و ناهمخوانیها و بر پایهیِ سنِ رشدِ ذهنی نوآموز و سنِ پیشرفتِ زبانی اوتعریف شده است که به " سنتِ ناهمخوانی " مشهور میباشد. بنا به تعریفِ " تئوری ناهمخوانی" نوآموزی که سنِ زبان آموزیِ او (یادگیریِ خواندن) حدودِ یک سال و نیمِ از سنِ رشدِ ذهنی او عقبتر باشد مبتلا به دیسلکسی است. این بدین معناست که نوآموز مبتلا از بهرهیِ هوشیِ نورمال/معمولی یا حتا بالاتری برخوردار است، اما قادر به اموختن زبانِ خواندن نیست یا با دشواریهایِ ریشهداری روبهروست و سنِ یادگیری زبان در قیاس با سنِ رشدِ ذهنی نوآموز دچار انحراف و یا عقبماندهگی شده است.
به اعتقادِ ماتس میربرگ پایهیِ این تعریف بر اساسِ فرضیه و تئوریهایِ علمی ریخته نشده و نمیتواند مشکلی از مشکلات ما را حل کند، از اینها گذشته آمار ارائه شده کامل نیست و از اینرو باید از خود پرسید: مرزِ بین مبتلا یا مبتلا نبودنِ به دیسلکسی کجاست؟ تعریفِ انحراف کدام است؟ معلولِ ذهنی که قادر به آموختن نیست را چگونه باید در این رده جای داد؟ (ماتس میربرگ 2007 ص 23).
شاید یکی از دلایل عمرِ طولانیِ "تئوری ناهمخوانی" مشکلاتی است که افراد مبتلا به دیسلکسی با بینائی و چشمهایِ خود دارند. اغلب افراد مورد آزمایش از پریدن و جابه جائی حروف و کلمات شکایت کردهاند. تلاشِ محققان برایِ یافتن پاسخی به این مشکل به نظریهای ختم شد که از ناهماهنگ بودن چشمها سخن میگوید. حرکتِ مردمکها رویِ خطوط با هم همگون و همراه نیستند. بعضی از محققان عاملِ پیدایش دیسلکسی را به حس شنوائی وضعفِ درکِ شنوائی مربوط میدانند. افرادی که علاوه بر داشتن مشکلاتِ سوادآموزی (خواندن و نوشتن) با مشکلاتِ زبان محاوره و درکِ مطلبی که میشنوند، دست و پنجه نرم میکنند، موردنظرِ این دسته از محققان قرار گرفتهاست. . آزمایشات1970 آمریکا حاکی برآن است که کودکانی که با زبان محاوره مشکل داشتهاند، شنیدن و درکِ بعضی از صداهای مرکب بنا به سرعتِ تلفظ یا شنیدنشان برایِ آنها دشوار است و انها قادر به تشخیصِ صدایِ نزدیک و شبیه به هم مثلِ "با" و "دا" نیستند. این صداها در هم و مخدوش به گوششان میرسد.
سال 1973 بُردِر ازترمها یا واژههایِ علمیِ از قبیلِ" دیس فونوتیک "، " دیسایدِتیک " و " آلِکتیک " نام میبرد. به اعتقاد او نوآموزی که به "دیس فونوتیک" مبتلاست، هنگامِ سوادآموزی به شکلِ کلیِ کلمه توجه میکند زیراکه او از درکِ صداهایِ زبانی کلمات عاجز است و نوآموزِ مبتلا با " دیسایدِتیک" برعکس از شکل دادن چشمیِ الفبایِ موجود در یک کلمه، بدونِ هجا کردن آهسته و قدم به قدمِ حروف برنمیآید. طبعأ اینگونه تلاش برایِ خواندن کلمات جائی برایِ فهم و درکِ مطلب نمیگذارد. نوآموزی که مشکلِ "آلِکتیک" روبه روست، هیچکدام از استراتژیهای فوق را ندارد، یعنی نه قادر به خواندنِ شکلِ کلیِ کلمه است و نه میتواند با هجایِ قدم به قدمِ حروف موجود در یک کلمه موفق به خواندنِ آن کلمه شود.
تحقیقاتِ بُردِر کماکان اعتبارِ خود را حفظ کرده است. نوآموزان هنگامِ خواندن یک متن (صرف نظر از کوتاهی/بلندی/سادهگی یا دشواریِ متن) راه ها و استراتژیهایِ مختلفی دارند. بعضی از نوآموزان بدون اینکه بررویِ جزئیات تمرکز کنند، میاموزند " تقریبی " بخواند. این دسته از شاگردان به دانشِ پیشینِ خود تکیه کرده و میکوشند آنچه را که نمیفهمند یا آنچه که با دانشِ پیشینِ آنها هم آهنگی ندارد را بر طبقِ دانشِ پیشین خود تعبیر کنند. دستهای دیگر به سختی وبه کُندی از لابلایِ حروف و صداهایِ حروف میگذرند و کمتر خطا میکنند، اما از محتوا و موضوعِ موردِ نظرِ متن غافل میمانند.
دستهای دیگر از محققان از دیدگاهِ دیگری به "واژهکوری" پرداختهاند. لیبرمن (1974) به همراهِ همکارانش نشان دادند که علتِ "واژهکوری" عدمِ درکِ شکل و فرمِ بعضی از حروف و تمایز میانِ اشکال مختلفِ آن حروف است. به عنوانِ مثال حروفِ لاتین p – b در ترکیب با حروف صداداری چون : a ba/pa از جملهیِ مشکلاتی است که افراد مبتلا به "واژهکوری" از آن رنج میبرند. این جا لازم به تذکر است که امروزه در جامعه یِ علمی دیگر از اصطلاحِ "واژهکوری" استفاده نمیشود.
محققانِ دیگری، از جمله تالال (2004) معقتدند که سرعتِ و فرکانس بالایِ صداها علتِ اصلیِ دیسلکسی است. فردِ مبتلا قادر به ثبت و ضبطِ این فرکانسها نیست. تالال ضرباتِ مغزی را عامل بروزاین دشواری میداند. (ولوتین - 2004نقل قول از تالال) .
تحقیقات بعدی گویایِ این امر است که قوهیِ شنوائی مبتلایان به دیسلکسی کاملا طبیعی بوده و ضعفِ شنوائی علتِ سختیهایِ آموزشیِ ناشی از دیسلکسی نیست، بلکه وقتی آواها از طریقِ زبانِ محاوره باید فهمیده شوند ایجادِ دشواری میکنند. به عبارت سادهتر تشخیصِ آواهاست که مسئله آفرین است. آواها در سیرِ حرکتِ خود و در ترکیباتِ زبانی پیچیدهگیهائی پیدا میکنند که فهم و درکشان بدونِ قوهیِ تشخیص آواها امکان ندارد. فردِ شنونده یا خوانندهیِ متن باید بتواند در یک لحظهیِ بسیار کوتاه روندِ این ترکیبات را دریابد. از این روی توجه و تمرکز پیش فرضیهیِ اولیهیِ شناختِ آواست. نوآموزی که بنا به دلایلی قادر به تمرکز خود نباشد و نتواند به آواها توجه کند، از فهمِ آواها عاجز میماند یا آنها را نیمه و ناقص درمییابد و در ادامه، حاصلِ این معضل دشوار شدنِ رمزشکنیِ الفبا و سواداموزی (خواندن و نوشتن) خواهد شد.
عواملِ دیسلکسی:
طبقِ تحقیقاتِ ساموئلسون (2005) 60 در صد از دوقلوهایِ پنج سالهیِ موردِ آزمایش قرار گرفته بر اثرِ عواملِ ژنتیکی مبتلا به دیسلکسی شدهاند. به اعتقاد او ژنتیک بر عواملِ بیولوژیکی و محیط اثر میگذارد. پیامدِ وجود دیسلکسی در خانواده اغلب بروزِ مسائلِ جانبی (اجتماعی – فرهنگی) است. ماتس میربرگ معتقد است عاملِ ارثی خود را در مدرسه و هنگامِ سوادآموزی نشان میدهد و عاملِ محیطی و اجتماعی عاملِ ارثی را شدت میبخشد یا در بروزِ آن کمک میکند. پدر یا مادری که خود با خواندن و نوشتن دست و پنجه نرم میکنند نمیتوانند در امر سوادآموزی به فرزندِ خود آنگونه یاری رسانند که سایرِ اولیاء.
تحقیقاتِ روانشناسیِ رفتارها حاکی از چندتائی بودنِ عواملِ دیسلکسی است. به عبارت دیگر یک ژنِ خاص و مشخص وجود ندارد که در صورت صدمه به دیسلکسی بیانجامد، بلکه در شرایطی خاص چند ژن همزمان میتوانند عاملِ بروز دیسلکسی یا دشواریِ خواندن و نوشتن شوند؛(کروموزومهایِ 2 و 6 میتوانند به دشواریهائی از قبیلِ اختلالِ فونوتیکی ختم شوند و کروموزوم 15می تواند عاملِ ناتوانیِ رمزشکنیِ الفبا باشد: میربرگ 2007 ص 40).
توجه شود که 25 تا 30 هزار ژنهایِ ادمی در 23 کروموزوم گِرد آمدهاند. از این23 کروموزوم، کروموزوم 1و 2و 3و 6و 15 و 18 به عنوان عاملِ دیسلکسی موردِ شک قرار گرفته است. اما اینجا باید تأکید شود که این عواملِ ژنتیکی نیست که در مدرسه مشکلآفرین است، بلکه عدم شناخت همه جانبه به آن و عالم نبودن به شیوههایِ مناسبِ آموزشی است که فرد مبتلا را معلول میکند. و همچنین لازم به تذکر است که سنِ نوآموز عاملی اساسی و تعینکنندهدر امر اموزش است. بعضی از نوآموزان شش ساله دیرتر از همسن و سالانِ خود آواهای زبانی را از هم تشخیصِ میدهند وبرایِ مرزشکنیِ الفباء به زمانِ بیشتری نیاز دارند و به قولِ ماتس میربرگ (2007) وقتی پایِ سوادآموزی به میان میآید، نمیتوان میانِ نورمال و غیرِ نورمال مرزِ مشخصی کشید.
در پایان همانطور که در مقالاتِ قبلی آمد؛ خواندن و نوشتن یک فعالیتِ فرهنگی است. آئین و رسوم و عادتِ خواندن و نوشتن از نسلی به نسلی به ارث میرسد. احترام به تفاوتهایِ فردی، تدریسِ علمی و آگاهانه و محیطی که به کودک هنرِ سوادآموزی بیاموزد، به ارتقایِ فرد و جامعه کمک میکند.
چند توضیح:
- م هارتهاِیِ حرکتی ظریف : fine motor skill و مهارتهایِ حرکتی درشت: gross motor skills
- "یک پسرِ کورواژهای" : عنوان این مقاله به زبان انگلیسی:
" A case of congenital wordblindness " انتخابِ عنوانِ فارسی از من است.
- ناحیهیِ ورنیکه Wernicke, s area
- دیسلکسی اکتسابی Acquired dyslexia
- دیسلکسی رشدی/ارثی developmental dyslexia
- تفاوتها و ناهمخوانیها Discrepancy
- دیسلکسیِ ویژه Specific dyslexia
- دیسلکسیِ حسی/هیجانی emotional
اسامی:
Bergen projektet – Bornholms projektet –Jyväskylä projektet - Kronobergsprojektet – Morgan – Alhild Tamm – Kågen – Samuel Orton- Bertil Hallgren –
مأخذ:
Boder, E (1973) Developmental Dyslexia: A Diagnostic Approach Based on three Atypical Reading – spelling Patterns. Developmental Medicine and Child Neurology 15.
Critcheley, M. (1975) Developmental Dyslexia : Its History, nature and Prospects. I: Reading , Perception and Language. Papers from the world congress on Dyslexia. (Eds: Drake Duane& Margaret Rawson). Oxford , England : York .
Gjessing, H. (1997) Specifika läs – och skrivsvårigheter – dyslexi. Stockholm: AWE Gebers.
Hallgren, B (1950) Specific Dyslexia (”Congenital word – blindness ”) A Clinical and Genetic Study . Akad. Avh. Stockholm: Karolinska Insuttet .
Liberman, I., Shankweiler, D., fischer, F. W. & Carter, B. (1974) Explicit Syllable and Phoneme Segmentation in the Young Child Journal of Experimental child Psychology . 18
Morgan, W:P. (1896) A Case of Congenital Word Blindness. British Medical Journal. No. 1871.
Myrberg, M.( 2007). Dyslexi – en kunskapsöversikt. Stockholm:
Orton , S. (1928) Specific reading Disability – strephosymbolia. Journal of the America Medical Association . 90.
Samuelsson, S., Byrne,B,. Quain,P.,Wadsqorth, S., Corley, R., DeFries, J. C., Willkutt, E., & Olson,R. (2005) Enviremental and Genetic I fluences on Pprereading Skill in Australia , Scandinavia , and the United States . Journal of Educational Psychology , 97
Tamm, A, Kågen, B. Grönblad, e. Börjeson, A & Blomberg, I.(1943) Läs – och skrivsårigheter hos barn . Stockholm: Svensk läraretidnings förlag.
Vellutino, F., fletcher, J. M., Snowling, M. J., Scanlon, D. M. (2004) Specific Reading Disability (dyslexia): What Have we Learned in the Past Four Decades? Journal of Child Psychology and Psychiatry 45
|