روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۲ اسفند ۱٣٨۷ -
۲ مارس ۲۰۰۹
روزنامه «جام جم» در گزارشی با عنوان: «آغاز انشعابهای انتخاباتی در جبهه اصلاحطلبان» خبر داده است کرباسچی احتمالاً از حزب کارگزاران استعفا خواهد کرد.
گزارش «جام جم» درپی آمده است: «انتصاب غلامحسین کرباسچی دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی به ریاست ستاد انتخاباتی مهدی کروبی، انشعابی جدید را در میان اصلاحطلبان رقم زده است.
جبهه دوم خرداد که پس از اعلام رسمی سیدمحمدخاتمی به عنوان دومین کاندیدای این جریان در انتخابات ریاستجمهوری برای رسیدن به نامزد واحد با مشکلاتی روبرو شدهاند اینک با بوجود آمدن انشعاباتی در میان تشکلهای این جریان مواجه هستند و همین مساله، مسیر پیش روی آنها برای رسیدن به ائتلاف کامل را پرچالشتر میکند. از جمله این انشعابات میتوان به دو دسته شدن احزابی چون همبستگی و کارگزاران سازندگی اشاره کرد که گروهی از اعضای این دو تشکل خاتمی را کاندیدای خود در انتخابات میدانند و عدهای نیز عزم فعالیت در ستادهای انتخاباتی کروبی را دارند...
حزب کارگزاران تشکلی نزدیک به آیتالله اکبرهاشمی رفسنجانی است که براساس مصوبه شورای مرکزی، در انتخابات ریاست جمهوری دهم از کاندیداتوری سیدمحمد خاتمی حمایت خواهد کرد، اما غلامحسین کرباسچی برخلاف مصوبه حزب متبوعش ریاست ستاد انتخاباتی مهدی کروبی دبیرکل حزب اعتماد ملی را عهدهدار شده است. اختلاف در حزب کارگزاران برای حمایت از کاندیداتوری سیدمحمد خاتمی که اینک با ریاست کرباسچی بر ستاد انتخاباتی کروبی نمود بیرونی پیدا کرده است، از مدتها قبل وجود داشت، انتقادات دبیرکل این حزب از عملکرد سیدمحمد خاتمی در دوران تصدی ریاست جمهوری و همچنین دوران بعد از آن را میتوان از جمله این اختلافات عنوان کرد.
وی مدتی پیش و در زمانی که سیدمحمد خاتمی هنوز مردد بود که بیاید یا نیاید، در مصاحبهای با روزنامه اعتماد ملی درخصوص خاتمی گفت: به نظرم این که با مردم شفاف و صادق باشیم بهتر از این است که کاریزمایی از خود بسازیم و بخواهیم مردم را به جای وعده و برنامه مشخص، جذب این کاریزمای خودساخته کنیم.
وی با اشاره به برخی اظهارات مبنی بر این که دولت اصلاحات هر ۹ روز با یک بحران مواجه بوده است، افزود: امروز که میخواهید دوباره کاندیدا شوید، آیا شرایط تغییر کرده یا شما تغییر کردهاید؟ یا باز هم همان آش است و همان کاسه؟!...
انتقادات کرباسچی به اینجا رسید که با وجود گذراندن مصوبهای در حزب کارگزاران سازندگی مبنی بر حمایت از کاندیداتوری خاتمی در ریاست جمهوری، دبیرکل این حزب در ستاد انتخاباتی کروبی فعالیت میکند و ریاست آن را نیز به عهده دارد. این مساله البته با واکنشهایی از سوی اعضای این حزب مواجه شده است. هدایت آقایی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی در این خصوص گفت: در حزب کارگزاران رأی اکثریت مهم است نه رأی کرباسچی، رأی او در حزب، همانند دیگر آرا و بهاندازه یک رأی ارزش دارد. آقایی در گفتگو با ایرنا، گفت: کرباسچی موظف است دستورالعملهای کلی حزب را اجرا کند و مطمئنا ریاست ستاد انتخاباتی کروبی نباید در نحوه کار او تأثیرگذار باشد. این در حالی است که قبلا اخباری منتشر شده بود که کرباسچی تهدید کرده است که در صورت پافشاری حزب کارگزاران سازندگی بر ضرورت حمایت از خاتمی از دبیرکلی این حزب استعفا خواهد کرد.
البته جدایی کرباسچی از مسیر کلی حزب کارگزاران را نمیتوان تنها انشعاب در این حزب عنوان کرد؛ چرا که با توجه به نزدیکی این حزب بههاشمی رفسنجانی، بعید نیست در صورت کاندیداتوری بعضی از نزدیکان وی از جمله حسن روحانی، بخشی از این حزب نیز به حمایت از او بپردازند و این در حالی است که محمدهاشمی عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی نیز تاکنون، بارها از احتمال حضور مستقلش در انتخابات ریاست جمهوری دهم سخن گفته است...»
رقابت وزیر با رئیس
روزنامه «اعتماد ملی» نیز در شماره دیروز خود گزارشی از رقابتهای انتخاباتی در جبهه اصولگرایان دارد. این گزارش را با عنوان: «مردان کابینه نهم در مقابل جهرمی» در پی میخوانید: «وزیر کار این روزها مجبور است کنایه همکاران خود در کابینه را تحمل کند چرا که آنان برخی اقدامات و سخنان جهرمی را انتخاباتی میدانند. تب و تاب فضای انتخابات ریاستجمهوری دهم، کابینه دولت نهم را نیز به تکاپوانداخته است. برخی وزرای دولت نهم با سنجش قدرت و تواناییهای خود در مقابل رئیس، قد علم کردهاند و قصد دارند در عرصه انتخابات دهم ریاستجمهوری با او به رقابت بپردازند؛ البته این مهم چندان مورد حمایت دیگر اعضای کابینه قرار نگرفته است. مردان محمود احمدینژاد بعد از گذشت چهار سال از حضور در کابینه او به این تجربه رسیدهاند که شاید خودشان نیز بتوانند بر جایگاه رئیس تکیه زنند و این روزها سودای قدرت ریاستجمهوری در سر دارند.
شاید سیدمحمد جهرمی وزیر کار و امور اجتماعی محمود احمدینژاد یکی از جدیترین گزینههای دولتی باشد که این روزها برای حضور در عرصه رقابتهای انتخاباتی برنامهریزی میکند.
جهرمی معتقد است که با توجه به پیشینه کاری خود و نیز ضرورت حضور برای خدمت به مردم احساس میکند باید برای دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری آماده شود.
وزیر کار و امور اجتماعی دولت نهم که در برخی موارد نیز منتقد دولت است مشکلات اقتصادی و نیاز کشور به رشد و توسعه را از دلایل تمایلش برای حضور در انتخابات دهم مطرح میکند. جهرمی نیز همچون دیگر کاندیداها، فعالیتهای انتخاباتی خود را آغاز کرده اما به شکلی غیرمحسوس در حال برنامهریزی برای حضور است.
راهاندازی سایت اینترنتی «پدیده ایران» نشان از همین فعالیتها دارد و به کمک جهرمی آمده تا برای حضور در عرصه انتخابات آماده شود البته زمزمهها نیز خبر از تشکیل ستادهای انتخاباتی او میدهد.
اما به نظر میآید که در اردوگاه دولت نهم، دیگر وزرا با این نوع فعالیتها آن هم از سوی جهرمی چندان موافق نباشند بهطوری که بعضا نیز در گوشه و کنار مخالفت تلویحی خود را با این موضوع مطرح کردهاند.
البته جهرمی از آن دسته مردان کابینه است که تاکنون مورد اقبال و طرفداری رئیس خود واقع شده؛ حمایتهای محمود احمدینژاد از سیدمحمد جهرمی تا آنجا پیش رفت که در جریان اختلافات میان بانک مرکزی و وزارت کار و امور اجتماعی، رئیسجمهور در نهایت تن به نظر جهرمی داد و با مظاهری رئیسکل بانک مرکزی خداحافظی کرد و امروز در حالی که تنها سه ماه به برگزاری انتخابات دهم ریاستجمهوری باقی مانده، محمود احمدینژاد وزیر مورد وثوق خود را به جای اینکه در کنار خود داشته باشد در مقابل خود میبیند و شاید مجبور باشد در خردادماه سال آینده علاوهبر رقابت با کاندیداهای جبهه مقابل، جهرمی از اردوگاه خودی را نیز تحمل کند.
به هر روی آنچه از گوشه و کنار دولت به گوش میرسد، نشان از عدم موافقت همکاران جهرمی با کاندیداتوری او دارد چرا که جهرمی این روزها مجبور است برای ورود به عرصه انتخابات چهرهای منتقد از خود به نمایش بگذارد و برای این مهم باید در بعضی مقاطع به عملکرد مردان کابینه نهم انتقاد کند. از آنجا که این نوع انتقادات به مذاق برخی وزرا خوش نمیآید، میتواند زمینه تنشهای میان کابینهای را فراهم آورد.
شاید بتوان انتقاد جهرمی از وزارت علوم را یکی از جدیترین انتقادات او طی روزهای اخیر و همزمان با داغ شدن تنور انتخابات به دستگاههای دولتی دانست، البته طرح انتقادات جهرمی از وزارت علوم با زمزمههای استیضاح زاهدی در مجلس نیز همزمان شده است. جهرمی معتقد است که شیوه پذیرش دانشجو در دانشگاهها جز استعدادکشی حاصلی نخواهد داشت و دانشآموختگان دانشگاهها کمتر از دانشگاهنرفتهها ریسکپذیر و کارآفرین هستند. وزیر کار و امور اجتماعی این اظهارات را در گردهمایی روسای مراکز کارآفرینی در دانشگاه امیرکبیر در حالی مطرح کرد که میهمان وزارت علوم بود...
این اظهارات و انتقادات وزیر کار، زاهدی وزیر علوم را بر آن داشت تا در مقام پاسخ برآید. از نظر زاهدی سخنان جهرمی متناسب با این گردهمایی نبود. وزیر علوم در همین گردهمایی عنوان کرد: اگر از وزارت علوم تنها انتظار کارآفرینی دارند منتظر افت علمی هم باشند.
به هرحال بهنظر میآید با جدی شدن فضای رقابتهای انتخاباتی، در صورت حضور قطعی جهرمی در عرصه، روزبهروز بر انتقادات و مخالفتهای اعضای کابینه با این کاندیداتوری افزوده شود.»
درخواست چک سفید از نمایندگان
روزنامه «اعتماد» انتقاد سایت «الف» را از دولت با عنوان: «با این دولت چه باید کرد» چنین منعکس کرده است: «سایت «الف» وابسته به احمد توکلی در تحلیلی دو لایحه دولت در زمینه بودجه ٨٨ و هدفمند کردن یارانهها را مورد ارزیابی قرار داده و نتیجه گرفته است حکایت دولت فعلی، حکایت آن خودرویی است که موتوری بسیار قوی دارد اما فاقد فرمان است. بنابراین امروز وظیفه نمایندگان است که ترش رویی و تهمت دولتمردان را به جان خریده و با تعبیه فرمان درست در این خودروی پرقدرت، اقتصاد ایران را از حرکات اعوجاج گونه، غیرقابل پیشبینی و بعضاً رو به سراشیبی نجات دهند.
در یادداشت تحلیلی الف چنین نوشته شده است:
طی سه سال گذشته دولت نهم همواره خواستار افزایش نسبتاً شدید بودجههای عمرانی بوده است. طبیعی است دولت محترم به قصد خدمت به ملت و ایجاد عمران و آبادی در کشور، میخواهد و میخواسته مازاد درآمدهای ارزی را به ریال تبدیل و صرف پروژههای عمرانی کند.
در هر سه سال گذشته، اقتصاددانان میهن دوست و خیرخواه به دولت محترم تذکر داده بودند افزایش شدید بودجههای عمرانی از محل ارزهای نفتی باعث رشد نقدینگی، افزایش تورم، افزایش واردات کالا و ایجاد فشار بیشتر بر تولیدکنندگان داخلی میشود. (همان عوارض بیماری هلندی که بارها به دولت محترم یادآوری و بارها نشنیده گرفته شد.) دولت محترم در هر سه سال گذشته هنگام تدوین لایحه بودجه، به طور غیرمستقیم از نمایندگان مجلس خواسته چشم و گوش بسته بهایدهها و طرحهای رئیسجمهور محترم اعتماد کنند و به ایشان چک سفید دهند تا به صلاحدید خود، برای امور مالی، طرحهای عمرانی و هزینههای کشور اتخاذ تصمیم کند. اگرایدهها و سیاستهای اقتصادی دولت محترم منسجم، منطقی و درست هم بود، توقع دولت برای دریافت چک سفید از مجلس، توقعی بیجا و مخالف قانون اساسی بود، حال آنکه نه فقط دولت محترم فاقد تئوری اقتصادی منسجم و درستی است، بلکه تجربه سالهای ٨۴ و ٨۵ نشان داد اعتماد بهایده اشتباه دولت در «افزایش شدید طرحهای عمرانی از محل ارزهای نفتی»، چطور تورم سرکش اقتصاد ایران را بیدار کرد، چطور بازارهای داخلی را مملو از خودرو، کالاهای لوکس، لوازم خانگی و حتی غذایی و میوه خام از اقصی نقاط جهان کرد و متناسباً چطور صنعتگر و کشاورز و باغدار ایرانی را تحت فشار مضاعف قرار داد.
در لایحه بودجه سال ٨٨ دولت محترم علاوه بر ادامه تدوین بودجه بر اساس ساختاری غیرقانونی (تخصیص بودجه بر مبنای ٣۹ دستگاه برخلاف مصوبه مجلس)، بودجه یی به ظاهر انقباضی و در عمل با افزایشی بسیار شدید ( ۴۴ درصد رشد اعتبارات عمرانی نسبت به عملکرد سال ٨۷ ) با برداشتهایی کم سابقه از حساب ذخیره ارزی ( ۵,۱۲ میلیارد دلار) و کسری بودجه حقیقتاً بیسابقه (تخمیناً حدود ۴۴ هزار میلیارد تومان در عمل) به مجلس شورای اسلامی ارائه داده است. دولت محترم با این نوع تنظیم و ارائه لایحه بودجه از یک سو توقع دارد نمایندگان مطیع باشند و به هر دو لایحه هدفمند کردن یارانهها و بودجه ٨٨ رأی مثبت دهند و از سوی دیگر، ارائه حقایق در پس این دو لایحه را تحمل نمیکند و انتقادهای خیرخواهانه را با تندی و بعضاً تهمت پاسخ میدهد. در این شرایط اقتصاددانان میهن دوست و نمایندگان محترم مجلس هشتم، وظیفهای سخت و دردناک بر عهده دارند؛ وظیفهای که جز با روحیه ایثارگری قادر به انجام کامل و صحیح آن نخواهند بود. به فرموده رهبر انقلاب، مجلس باید ریل گذار مسیر حرکت دولت باشد. چنانچه نمایندگان محترم به این نکته عنایت و تمایلات منطقهای خود (که باعث میل به خرج تراشی برای بودجه کشور با نیت خیرعمران و آبادی در حوزه انتخابیه میشود) را فراموش کنند، تکلیف نمایندگی ایجاب میکند با هدف اجبار دولت محترم به انضباط مالی، مهار کسری بودجه و تورمهای آتی، تا حد ممکن میل سیری ناپذیر مدیران و بوروکراتهای دولتی را به گسترش بودجه سازمانی خود مهار کنند. لازمه این امر، چشم پوشی از منافع ظاهری طرحهای عمرانی جدید، حذف بسیاری از ردیفهای زائد ولی به ظاهر ضروری هزینهای و نگاه واقع بینانه به ردیفهای درآمدی است.البته این کار، خوشایند دولت محترم نیست اما حتماً به نفع دولت و ملت خواهد بود. تجربه سه سال گذشته و سالهای پیش از آن به خصوص در دوره سازندگی پیش روی ماست؛ افزایش هزینههای عمرانی از محل ارزهای نفتی و ایجاد کسری بودجههای هنگفت، هم تخصیص بودجه به کل پروژهها را کند میکند و هم بلای نقدینگی و تورم را بر سر ملت (اعم از تولیدکننده و مصرف کننده) نازل میگرداند. آن ایثارگری که از نمایندگان محترم انتظار میرود این است که امروز اعتراض و تهمت و حتی توهین دولتمردان محترم را نشنیده گرفته و به تکلیف خود بر اساس منافع کشور عمل کنند. امروز خیرخواهان واقعی دولت، نه آن چاپلوسان مواجب بگیر و نه سکوت کنندگان در برابر اشتباههای دولت در ریل گذاریاند.»
دولت نازکدل و زودرنج
یک نماینده اصلاحطلب مجلس ششم معتقد است: «دولت منتقدان را به دشمنی متهم میکند.
احمد شیرزاد در روزنامه «اعتماد» نوشته است: «آنچه به نظر میرسد این است که دولت نهم در مدتی که بر مصدر حکومت نشسته است و زمام امور را در این مدت سه سال واندی در اختیار دارد، نسبت به انتقادها و نقدهای دیگران بسیار نازک دل و زودرنج بوده و هرگز در برابر انتقادها از خود صبوری و تحمل نشان نداده است. درست است که در این مدت حجم انتقادها بسیار زیاد بود اما این حجم از انتقادها به عملکرد خود دولت مربوط میشود که باعث به وجود آمدن سوال و سوءظن در بین اذهان میشود اما متأسفانه دولت در مواجهه با انتقادها برای توجیه رفتار خود به کثرت انتقادها اشاره میکند و همواره بیان داشته است دولت با حجم بیرحمانه یی از انتقادهای ناروا روبه رو است، در حالی که کثرت انتقادها نه حقانیتی برای منتقدان و نه حقانیتی برای انتقادشونده به وجود میآورد. آنچه در گفتمان انتقادی مهم است جوابهایی است که انتقادشونده به انتقاددهندگان ارائه میکند. همان طور که اشاره کردم در این مدت سه سال واندی که دولت نهم بر سر کار است با توجه به عملکرد ضعیف خود، هم از سوی اصولگرایان و به اصطلاح خودیها مورد شدیدترین انتقادها قرار گرفته و هم از طرف جریان رقیب آنها که اصلاح طلبان هستند به شدت از آنها انتقاد شده است و متأسفانه در همه این موارد دولت در برابر انتقادها بسیار زودرنج و نازک دل نشان داده است و نمیتواند انتقادها را تحمل کند. نمونه بارز این رفتار در نوع برخورد رئیس دولت نهم با منتقدان مشهود و قابل لمس است. آقای احمدی نژاد در این مدت که به قدرت رسیده است همیشه از دست روزنامهها و رسانههای منتقد گلایه و شکایت کرده و همواره در مواجهه با این انتقادها به مظلوم نمایی پرداخته است. در شرایطی که دولت نهم در آن قرار دارد، بهتر است اگر کسی از عملکرد دولت انتقاد کرد حتی اگر این انتقاد ناروا و غیرکارشناسی باشد، به آن جواب داده شود و تا جایی که میشود نقاط ابهام را در اذهان از بین برد نه اینکه با مظلوم نمایی بیان کنیم همیشه به ما ظلم شده و دولت مظلوم بوده است. متأسفانه در نگاه حاکم بر دولت به منتقدان به عنوان معاندان نگاه میشود که این اصلاً مطلوب نیست.در این نگاه منتقدان همواره در جایگاه متهم قرار دارند. رفتار دولت با کسانی که اقدام به نقد عملکرد آنها میکنند رفتاری ناشایست و غیراخلاقی است. متأسفانه از دید دولت و دولتمردان همه منتقدان یا متهم به مخالفت و معارضت با دولت هستند یا به عدم اطلاع و آگاهی متهم میشوند یا به بیانصافی و عداوت. به طور مثال در مساله و بحران آقای کردان هم مخالف و هم موافق از مجموعه دولت و شخص آقای احمدی نژاد انتقاد و شکایت کردند اما دولت در مقابل انتقادها هیچ جواب و پاسخی ارائه نکرد و حتی شخص رئیسجمهوری آقای احمدی نژاد به عنوان کسی که آقای کردان را برای وزارت کشور به مجلس معرفی کرده بود در جلسه استیضاح آقای کردان حاضر نشد و در مجامع مختلف در برابر انتقادهای مجلس بیان کرد مجلس به دولت ظلم کرده و مجلس در برابر دولت بیانصافی کرده است.ای کاش دولت در آن زمان جواب میداد که به چه دلیل از کردان دفاع کرده است یا اگر در انتخاب خود به هر دلیلی اشتباه کرده بود به طور صادقانه بیان میکرد ما اشتباه کردیم اما متأسفانه این رفتار را از دولت و رئیس دولت شاهد نبودیم. در این شرایط بهتر است دولت به جای ژست مظلوم نمایی و فرافکنی، پاسخ انتقادها و سوالات را به صورت شفاف و صادقانه بیان کند. در این حالت مشخص میشود چه کسی با عناد و دشمنی اقدام به انتقاد کرده است.»
بحرانسازی مصنوعی
دکتر محمدعلی مهتدی با نگاهی به وقایع اخیر در روابط ایران، بحرین آن را «هیاهوی بسیار برای هیچ» نامیده و در روزنامه «اطلاعات» نوشته است: «با سفر وزیر کشورمان به منامه و سفر وزیر امور خارجه بحرین به تهران، اعلام شد که «بحران» به وجود آمده در روابط دوطرف از میان رفته و روابط به حال عادی برگشته است. بر این اساس، حال که اوضاع آرام شده بد نیست نگاهی به این به اصطلاح «بحران» بیفکنیم و چگونگی پیدایش و بزرگ شدن آن را بررسی کنیم.
موضوع از آنجا شروع شد که گفتند آقای ناطق نوری طی اظهاراتی بحرین را بخشی از خاک ایران دانسته است. در پی پخش این خبر مقامات بحرینی به شدت موضع گرفتند و اعتراض کردند و در همین حال بعضی از سران عرب مانند حسنی مبارک، رئیسجمهوری مصر و عبدالله دوم پادشاه اردن به عنوان حمایت از بحرین به منامه سفر کردند. دولتهای دیگر مانند عربستان سعودی و حتی کشور پادشاهی مغرب (مراکش) نیز موضع گرفتندو حمایت خود را از استقلال و حاکمیت بحرین اعلام کردند و بطور خلاصه موجی از تبلیغات علیه جمهوری اسلامی ایران در منطقه به راه افتاد که کاملاً بیسابقه بود.
این فضای غیردوستانه و تلاشی که برای گسترش آن به عمل آمد نشان داد که جریانی از سوءنیت در منطقه وجود دارد که مترصد است بهانهای برای حمله به جمهوری اسلامی و متهم کردن آن به توسعهطلبی بیابد. چراکه اگر حسننیت وجود داشت بااندکی دقت همه متوجه میشدند که اصولاً چیزی وجود نداشته که قابلیت این همه هیاهو و سروصدا را داشته باشد چرا که اولاً: مواضع رسمی کشور را آقای ناطق نوری اعلام نمیکنند، و ثانیاً ایشان در یک سخنرانی درمشهد پیرامون مسائل تاریخی در مورد حفظ تمامیت ارضی کشور مقایسهای کردهاند بین دوره قاجار و دوره پهلوی و دوران جمهوری اسلامی با این نتیجهگیری که در دورههای قبل بخشهایی از قلمرو کشور از خاک اصلی جدا شده اما در جمهوری اسلامی به رغم جنگ و تلاش دشمنان تمامیت ارضی کشور حفظ شده است.
از این سخنان برنمیآید که ایران طمعی در خاک بحرین دارد بویژه که ایران از همان آغاز استقلال بحرین پس از همهپرسی زیرنظر سازمان ملل، این کشور را به رسمیت شناخته و در آنجا سفارت باز کرده و کشور بحرین نیز در تهران سفارت دارد و لذا نباید هیچ شائبهای در مورد استقلال بحرین بهوجود آید و ذکر مسائل تاریخی نیز دلیلی بر وجود موضعی غیر از موضع رسمی کشور نیست.
بنابراین، باید پرسید که این همه هیاهو و بحرانسازی مصنوعی برای چیست؟
با پیگیری دقیق تحولات میتوان دو علت داخلی و خارجی برای این امر متصور شد:
۱- در داخل بحرین این به اصطلاح بحران زمانی پدید آمد که گفته میشد دولت میکوشد به دهها هزار نفر از بعثیهای عراقی (سنی مذهب) تابعیت بحرینی بدهد تا بتدریج وضعیت دموگرافی کشور را که اکثریت جمعیت را مسلمانان شیعه تشکیل میدهند برهم زند. این موضوع باعث به وجود آمدن تظاهرات خیابانی و دستگیری و بازداشت عدهای از شخصیتهای شیعه بحرینی شده بود. احتمالاً برخی از محافل در بحرین تصمیم میگیرند با سوءاستفاده از سخنان آقای ناطقنوری یک بحران ساختگی به وجود آورند تا از این طریق بر بحران داخل سرپوش بگذارند یا آن را تحتالشعاع قرار دهند. قبلاً نیز مشاهده شده که هرگاه در بحرین چنین مشکلی پدید آمده، برخی کوشیدهاند پای ایران را به میان بکشند و ادعا کنند که چنین مشکلاتی نتیجه دخالت ایران است.
۲- اما در خارج واکنش سران کشورهای به اصطلاح میانهرو عرب، یعنی کشورهایی که سرنوشت خود را به سیاستهای آمریکا در منطقه گره زدهاند، قابل توجه بود. در این زمینه، روزنامه «القدس العربی» چاپ لندن حتی این سوال را مطرح کرد که ۲۲ روز کشتار مردم فلسطین در نوار غزه باعث نشد که حسنیمبارک اعتراضی به اسرائیل بکند یا حداقل گذرگاه رفح را بگشاید، اما اینک چه شده که برای ابراز حمایت از بحرین بار سفر میبندد و به منامه میرود؟!
واقعیت این است که این رژیمها از قدرت و نفوذ فزاینده جمهوری اسلامی ایران در منطقه در هراسند، بخصوص که آمریکا زیرفشار بحران اقتصادی مجبور است حضور خود در منطقه را کاهش دهد و چارهای جز مذاکره با ایران و سوریه ندارد. این بدان معنی است که در آینده هر نظام امنیتی که بر منطقه حاکم شود ایران و ترکیه پایههای اصلی آن خواهند بود و کشورهای عرب دوست آمریکا به دلیل ضعف مفرطی که دچار آنند جایگاه مهمی نخواهند داشت. لذا آنها میکوشند با استفاده از هر بهانهای به جایگاه منطقهای جمهوری اسلامی ضربه بزنند و ماجرای بحرین این را ثابت کرد.
کاش این آقایان به جای این همه هیاهوی بیحاصل، بااندکی حسن نیت به مذاکره با جمهوری اسلامی میپرداختند تا برایشان ثابت میشد که ایران هیچ نیت سلطهجویانه یا توسعهطلبانه در منطقه ندارد بلکه پیوسته خواستار همکاری منطقهای در جهت حفظ منافع ملل منطقه و کوتاه کردن دست قدرتهای خارجی از این منطقه بوده است. سرانجام نیز ثابت خواهد شد که در این دنیای پرتلاطم که همه به سمت منطقهگرایی میروند، کشورهای اسلامی در این منطقه راهی جز همکاری در برابر خود ندارند، چرا که خارجیها بناچار میروند و این ملتهای منطقهاند که میمانند و باید با تشریک مساعی و تفاهم، منافع خود را حفظ کنند.»
چیزی تغییر نمیکند
روزنامه «کیهان» با عنوان «حاشیهای که متن را میخورد» نوشته است: «انتصاب دنیس رأس به عنوان مشاور ویژه وزیرخارجه آمریکا در امور خلیج فارس نشانهای است از اینکه اوباما همانطور که به هنگام مبارزات انتخاباتی وعده داده بود، در اجرایایده «تغییر» جدی است، آنقدر جدی که «تغییر» را از خود آغاز کرده و هنوز دو ماه از پیروزی در انتخابات نگذشته در حال به باد دادن همه آن امیدهایی است که برخی ساده دلان به دوران ریاست جمهوری او بسته بودند!
در حکم صادر شده برای راس، سخنی از ایران به میان نیامده اما تقریباً همه تحلیلگران مرتبط با موضوع در داخل و خارج از آمریکا اتفاق نظر دارند که مأموریت اصلی او رسیدگی به پرونده ایران است.
همانطور که در دوران انتخابات نیز نظرات اوباما درباره ایران عمدتاً برگرفته از مشورتهای او بود. رأس را میتوان نزدیکترین عضو دولت اوباما به دیدگاههای جرج بوش دانست، کسی که حتی زمانی بیانیه تند و تیز نومحافظه کاران دولت سابق آمریکا علیه ایران را امضا کرده بود اگرچه، امروز مقامهای کاخ سفید ترجیح میدهند چندان ذکری از این موضوع به میان نیاورند. واگذار کردن مسئولیت پرونده ایران به فردی چون او علامت روشنی است که به ما میگوید درباره ایران عملا چیزی تغییر نخواهد کرد و تنها باید منتظر بود که روشها پیچیدهتر شود در حالی که اهداف به جای خود باقی خواهد ماند.
با این وجود، هرگونه بحثی راجع به سیاست آینده اوباما درباره ایران را باید بااین پرسش آغاز کرد: «آمریکا اساساً چه کار میتواند بکند»؟ حرف زدن درباره پدیدهای چون ایران برای موجودات حرافی از قبیل سردمداران فعلی کاخ سفید قاعدتاً نباید کار سختی باشد اما وقت عمل که فرا میرسد انبوهی از ملاحظات هست که باید آنها را در نظر گرفت و همین «ملاحظات عملی» است که اکنون موجب شده تیم اوباما مجبور به تزریق مقدار بیشتری از «واقعیت» به شعارهای ضدایرانی خود در دوران مبارزات انتخاباتی شود. تلاش برای تبدیل کردن شعار به استراتژی، خیلی زود به مانعی جدی به نام «واقعیت» برخورد میکند طوری که گاه باید نشست و همه چیز را از نو محاسبه کرد.
باراک اوباما تا قبل از ورود به کاخ سفید چنان درباره ایران سخن میگفت که گویی همه چیز «محاسبه شده» و «مرتب» است و میتوان از فردای ورود به دفتربیضی شکل کار را با انتصاب نمایندهای ویژه در امور ایران، شروع کرد. اما اتفاقی که در عمل افتاد این بود که او بلافاصله پس از ورود به کاخ سفید خود را با یک بحران مالی خردکننده در اقتصاد ایالات متحده مواجه دید، چند تصمیم اشتباه درباره آن گرفت، بعد با توجه به وخامت اوضاع در خاورمیانه و شبه قاره نمایندگان خود را در این دو منطقه منصوب کرد و حالا پس از دو ماه تازه کسی را که به مسئول پرونده ایران شهره بود، به عنوان مشاوری در امور خلیج فارس منصوب کرده است.
صرف نظر از جزئیات، طی شدن این فرآیند در طول دو ماه یعنی اوباما دارد تغییر میکند و آب و هوای کاخ سفید به اضافه مقادیر معتنابهی «مشکلات عملی» و «اضطرارها»، در حال اثرگذاری بر ذهنیات او و جابجا کردن اولویتهای اعلام شده دولت جدید آمریکاست.
همین نحوه رفتار است که موجب شده بسیاری از تحلیلگران به این نتیجه گیری برسند که اوباما «هنوز» سیاست روشنی درباره ایران ندارد و صرفاً در حال طی یک مرحله «یادگیری» درباره ایران و حداکثر «تست» کردن مواضع آن با ارسال پیامهای گوناگون است. تا زمانی که این مرحله ادامه دارد - که البته نمیتوان زمان مشخصی برای آن تعیین کرد - بدون شک هیچ «اتفاق رسمی» رخ نخواهد داد و فقط میتوان به تحلیلها و اخبار غیررسمی بسنده کرد - این شکل از طرح مسأله البته به این معنا نیست که درباره آینده سیاست آمریکا راجع به ایران هیچ چیز نمیتوان گفت؛ کاملا برعکس، بسیاری نکات مهم هست که از حالا باید درباره آنهااندیشید، فقط کافی است به جای در انتظار اقدامات رسمی ماندن، نگاهی هر چند اجمالی به صحنه واقعیات بیندازیم.
مشخصترین پدیدهای که اکنون میتوان آن را در سیاستگزاری آمریکا درباره ایران رصد کرد و احتمالاً شکل تکمیل شده آن به زودی «استراتژی اوباما درباره ایران» خواهد بود، نوعی ترتیبات مذاکراتی ۴ وجهی است که سعی میکند همه «طرفهای مرتبط با موضوع ایران» را هماهنگ کند، برخی منابع غربی اخیرا گفتهاند که اوباما کامل شدن این ترتیبات را «مقدمهای ضروری» برای هرگونه حرکت مستقیمتر در آینده میداند. گامهای مقدماتی اوباما ۴ بلوک اروپا، روسیه و چین، اعراب و اسرائیل را شامل میشود که هر یک به نوعی با موضوع ایران درگیر است و پیش بردن هرگونه استراتژی اجماعی درباره ایران - چنانکه موضع اعلام شده اوباماست- مستلزم توجیه شدن و جلب همراهی آنهاست.
در قدم اول، ظاهرا قضیه از این قرار است که اوباما میخواهد چماق را به دست اروپا بدهد. طی دو هفته گذشته تلاشهای جدیدی از جانب تروئیکای اروپا آغاز شده است که هدف آن آمادهسازی بسته جدیدی از تحریمها علیه ایران است. آنطور که برخی منابع اروپایی گفتهاند این بسته شامل تحریمهایی است که اگر مذاکرات مستقیم آمریکا و ایران شکست بخورد بلافاصله اعمال خواهد شد و به تعبیر یکی از دیپلماتهای اروپایی هدف آن است که ایران بداند در صورت شکست مذاکرات، «چیز بدی» وجود دارد. این شیوه کار لااقل چند اشکال اساسی دارد. اولاً، اگر ایران از چماقهای بالا رفته توسط دیوانگانی چون اسرائیل و آمریکای جرج بوش نترسید، چرا باید از چماق اروپا - که اساسا شکل این حرفها نیست- بترسد؟! ثانیا، این قبیل اقدامات نشان میدهد غرب قصد ندارد از پیگیری استراتژی سوخته چماق و هویج دست بردارد- و فقط بناست چماقدار و صاحب هویج جای خود را عوض کنند- و این دورنمای هرگونه ابتکار دیپلماتیک را از همین حالا تیره و تار خواهد کرد و ثالثا یک سوال بسیار جدی و ساده هست، آیا هنوز تحریمی برای اعمال کردن باقی مانده است؟! قدم بعدی به جانب روسیه و چین برداشته خواهد شد. آمریکاییها تقریباً روشن کردهاند که قصد دارند از طرح استقرار سپر دفاع موشکی در اروپای شرقی صرف نظر کنند و احتمالاً موضوع عضویت اوکراین و گرجستان در ناتو هم منتفی یا لااقل برای مدت زمانی نامشخص به تعویقانداخته خواهد شد.
در مورد چین پیشنهاد دنیس رأس این است که پکن با اهرم نفت عربستان کنترل شود، درباره این موارد باید صبر کرد و دید که آیا روسها و چینیها با گرفتن یکی دو باج مختصر ساکت خواهند شد یا این که همانطور که برخی آمریکاییها گفتهاند: «در حال تهیه یک فهرست طویل از درخواستها» هستند؟ علاوه بر این، این هم مهم است که روسها و چینیها تا چه حد حاضرند از قطعنامههای شورای امنیت فراتر بروند؟ هدف قدم سوم رژیم اشغالگر قدس است، جایی که «دیوانه وجود دارد و باید مهار شود». حقیقت این است که آمریکاییها به شدت از جانب رفتارهای خودسرانه اسرائیل غاصب نگرانند و این نگرانی خود را پنهان هم نمیکنند. مشخصترین موضوع این است که آیا دولت جعلی بنیامین نتانیاهو سرعت و رادیکالیته اقدامات خود را با آنچه مورد نظر آمریکاست تطبیق خواهد داد؟ این سوالی است که هنوز خود آمریکاییها هم جوابی برای آن ندارند. و نهایتا هدف قدم آخر جامعه عربی است، جایی که آمریکاییها امیدوارند برخی اعضای آن به کندن بازوهای منطقهای ایران- چیزی که آمریکاییها برای تقویت موضع خود در قبال ایران سخت به آن محتاجند- کمک کنند. نبرد ۲۲ روزه در غزه نشان داد که چنین درخواستی از برخی کشورهای عربی حقیقتاً فوق طاقت آنهاست و کاملا محتمل است که به جای تضعیف ایران با ارتکاب اشتباهات پی درپی، جایگاه آن را ارتقا بدهند همچنان که اخیرا چند بار در لبنان و فلسطین این اتفاق رخ داده است.
با این اوصاف میتوان فهمید که سختیهای کار تازه در حال رخ نمودن است و استراتژی ۴ ضلعی اوباما مقدمهای است که متن را خواهد خورد. بحث درباره برخی نکات مرتبط با داخل در استراتژی اوباما را در فرصتی دیگر پی خواهیم گرفت.»
تذکر درباره دو نوشتار
غلامحسین کرباسچی دبیرکل حزب کارگزاران با عنوان «سخنی با علما» در روزنامه «اعتمادملی» نوشته است: «نزدیکی دهمین انتخابات ریاستجمهوری در ماههای اخیر فضای سیاسی و رسانهای کشور را آنقدر متاثر کرده و تمنای قدرت برای برخی افراد و گروهها تا حدی بالا گرفته که در میان نوشتهها و تحلیلها، نقدها و نظرها گاه صداهایی شنیده میشود که به واقع تاسفآور و نگرانکننده است تا حدی که گاه بیم آن میرود بهعنوان شاهدی برای ناظران مغرض و حتی بیطرف در محکومیت فضای شفاف انقلاب به کار گرفته شود. آنچه در هفتههای اخیر در قالب سرمقاله یکی از روزنامههای اصولگرا با طرح موضوع درباره ترور آقای خاتمی و مقایسه وضعیت ایشان در ایران با وضعیت خانم بوتو در پاکستان آغاز شد و با اعتراض شدید مجمع روحانیون مبارز و دوستان اصلاحطلب ادامه یافت در روزهای بعد ابعاد دیگری هم پیدا کرد تا آنجا که همسر یکی از مسئولان دولت در یک وبسایت توهین به ایشان و نیز علمای اسلام را به اوج رساند. درباره این دو نوشتار در روزنامه و سایت چند نکته قابل تذکر و توجه جدی است.
۱- آنچه برای یک ناظر از بیرون مکان یا زمان در ابتدا به ذهن خطور میکند (گو اینکه واقعیت هم نداشته باشد) ارتباط و هماهنگی بین این دو بینش و نوشته است. گرچه پس از اعتراض مجمع روحانیون آن روزنامه توجیه سیاسی خود را فورا با استناد موضوع به آمریکا و عوامل آن تغییر داد ولی با توجه به سوابقی که از قتلهای زنجیرهای و استناد آن توسط بعضی از مفسران مطبوعاتی به عناصر اسرائیلی در خاطرهها هنوز باقی است، آیا این مستند وجود یک مرکز القایایدئولوژی ترور نیست و آنچه در این نوشتهها و موارد مشابه آن در سایتها و مطبوعات و سخنرانیها بیان میشود، القای خشونتی کور را به ذهن نمیآورد؟
واقعا پس از گذشت ٣۰ سال از انقلاب و اثبات وفاداری و شعور مردم و به ویژه زمانی که همه ارکان حکومت در ید قدرت یک جناح متمرکز است نیازی به این سنخ نوشتهها و به اصطلاح القای رعب است؟ ممکن است با هر توجیهی اینگونه نوشتهها بر قلم آید ولی باید آثار القایی و جانبی آن مورد توجه قرار گیرد. آیا تحلیلها و سیاهنماییهایی که پس از چنین نوشتارهایی در روزنامهها و خبرگزاریها و مجامع بینالمللی به راه افتاده است را نمیشنوید؟
۲- نوشتههای هتاکانه و توهینآمیز فردی که منسوب به یک مقام مسئول دولتی است و در سالهای اخیر بارها و بارها با ادبیاتی تخریبی، برجستهترین شخصیتهای نظام و انقلاب را با بدترین الفاظ و سخیفترین ادبیات تخریب کرده، درصدد اثبات چه چیزی است؟ چگونه یک جمله یا خبر اشتباه موجبات تعطیلی و بیکاری و محاکمه جماعتی را فراهم میآورد اما این نوشتهها که حاوی نگرانکنندهترین اظهارنظرها و اهانتها است هیچگاه از سوی مراجع مسئول به صورت جدی مورد توجه قرار نمیگیرد؟ مسئولان و کسانی که در برابر نوشتههایی از این دست در سالهای اخیر سکوت کردهاند یا کمترین واکنش را نشان دادهاند حتما آخرین نوشته که بدان اشاره رفت را نخواندهاند.»
دو گرایش فکری و پژوهشی
دکتر عطاءالله مهاجرانی نوشتهای با عنوان: «به حقیقت پیامبر قسم!» در روزنامه «اعتمادملی» دارد که در پی نقل شده است: «قرآن مجید تأکید تمام دارد که پیامبر اسلام(ص) بشر بود.(فصلت/۴۱) مثل مردم زندگی میکرد، میخورد و میآشامید و زیست و زندگی میکرد. مثل سایر انسانها از مرگ گریزی نداشت و درگذشت. انک میت و انهم میتون(زمر/٣۰)
از روزگار پیامبر اسلام(ص) تا به امروز شاهد دو گرایش فکری و یا پژوهشی هستیم که هر دو در داوری درباره پیامبر اسلام(ص) به افراط و تفریط گراییدهاند.
شاید نطفه آغاز یک گرایش هنگامی بود که عمر بن خطاب که از یاران و اصحاب پیامبر(ص) بود، در حادثه مرگ پیامبر فریاد زد که: محمد(ص) نمرده است! ابوبکر صحابی دیگر پیامبر(ص) به همین آیه شماره ٣۰ سوره زمر اشاره کرد و عمر ساکت شد.( النکت و العیون، ماوردی)
در واقع عمر میخواست وجه بشری پیامبر(ص) را انکار کند که با یادآوری آیه قرآنی متوجه خطای داوریاش شد.
گرایش دیگر میخواهد همان وجه الهی و معنوی پیامبر(ص) را که با وحی محقق شده است، انسانی و این جهانی جلوه دهد. گرایش اول وجه انسانی و بشری را انکار میکرد؛ مثل داوری غالیان درباره امام علی(ع). گرایش دوم از وجه الهی و رسالت و نبوت تفسیری انسانی و تجربی و این جهانی به دست میدهد.
گرایش دوم گمان میکند که میخواهد نقش پیامبر اسلام(ص) را در اسلام پررنگ کند و به پیامبر(ص) نقشی مرکزی اختصاص دهد.
اسلام آیینی است که مرکزیت آن قرآن مجید است. از این رو اسلام با آیین یهود که مرکزیتش قوم یهود( بنیاسرائیل) و آیین مسیحیت که مرکزیت آن شخصیت مسیح است متفاوت است.
موارد متعددی که در حقیقت نقد روش و یا هشدار شدید به پیامبر اسلام(ص) است و در قرآن به صراحت ذکر شده است، نشانه روشنی است که پیامبر(ص) بهعنوان نبی، برای مردم زمانه خود و همه زمانها پیامی را از سوی خداوند آورده است. رسول یعنی فرستاده خداوند است تا آن پیام را به مردم ابلاغ کند.
گرایشی که شخصیت پیامبر(ص) را از بعد الهی و ظرفیت دریافت وحی خداوند منفک میکند، در حقیقت پیوند میان آسمان و زمین و باطن و ظاهر و معنویت و ماده را قطع میکند.
این گرایش گاه آنچنان دچار افراط میشود که برای موجه نشان دادن نظر خویش- آنچه تا به حال در این باره مطرح شده است، یک نظر است و نه نظریه- در جستوجوی خطا در متن قرآن مجید و زندگی پیامبر(ص) هم برآمده است.
محصول چنین گرایشی تخریبایمان مومنان به الهی بودن کلام خداوند و نیز عصمت و قدسیت شخصیت پیامبر(ص) است.
تردیدی نیست که نمیتوان درباره انگیزهها و یا انگیختههای نظرپردازان داوری کرد، اما میتوان آثار چنان مطالب یا مفاهیمی را مشاهده کرد. گفتهاند میتوان درخت را از میوهاش شناسایی کرد. باید دید نظری که تقدس را از متن آیات قرآنی و شخصیت پیامبر اسلام(ص) حذف میکند، چه محصولی دارد؟نتیجه این رویکرد عشق وایمان بیشتر و ژرفتر به قرآن و پیامبر(ص) است، یا برعکس تردید و تزلزل دراندیشهها و ایمانها ایجاد میکند؟
حتما برخی با شنیدن چنین شبهههایی در صدداندیشه و پژوهش بر میآیند واندیشه دینی وایمان آنان توان و بالندگی بیشتری پیدا میکند و البته برخی یا بسیاری نیز آسیب میبینند.
دکتر ابراهیمی دینانی در گفتوگوهای جذابی که با پژوهشگر جوان و هوشمند آقای کریم فیضی داشتهاند، به همین موضوع پرداختهاند. چنان که میدانیم رسم متفکران و فیلسوفان این نیست که برایاندیشه و نظر خود سوگند یاد کنند. دکتر دینانی در این کتاب- البته فقط در این کتاب!- در بحث پیامبر اسلام(ص) و مقوله وحی قسم خوردهاند. در قسم ایشان سوز و صمیمیتی بود که دریغم آمد شما آن را نخوانید:
«میخواهم یک جواب صریح و رک و مقداری تند به شما بدهم. به حقیقت خود پیغمبر قسم! وحی زبان پیغمبر است ولی زبان پیغمبر به خدا قسم زبان خداست...به صورت مستقیم زبان خداست، بدون مجاز خداوند اگر بخواهد حرف بزند، به زبان حضرت ختمی مرتبت حرف میزند.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|