یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جان بی ارزش انسان برای حکومت ولایی
جنایتی دیگر در زندان گوهردشت


علی کلائی


• یادم هست در زمان شهادت زنده یاد اکبر محمدی در جلسه ادوار تحکیم سخنی گفته شد. گفته شد که باید کاری کنیم تا دیگر رژیم ولایی نتواند اکبر محمدی دیگری را به قتل برساند. اما خب! ظاهرا حاکمیت از این همه تشتت بین نیروها و فعالین دانشجویی و حقوق بشری و دیگر نیروها بیشترین استفاده را می کند و کمر به قتل زندانیان سیاسی بسته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۶ اسفند ۱٣٨۷ -  ۶ مارس ۲۰۰۹


در این ملک نمی دانم تا کجا باید تحمل کرد بی ارزشی جان انسانها را. زندانی به جرم دگراندیشی و مخالفت با حاکمیت جماعتی خاص بر ایران عزیز محاکمه می شود. به زندان می رود. در زندان بار دیگر محاکمه می شود و هشت سال محکومیتش به شانزده سال تبدیل می شود. اما جانش در بند نیز از دستبرد دزدان در امان نیست. در زندان مورد هجوم ددمنشان جلاد قرار می گیرد. وی در حمله ای که توسط کرمانی و نبی الله فرج زاده همراه با ۳۰ نفر از افراد گارد ویژه زندان به سلول او و سایر هم بندیهایش می شود، آماج ضربات باطوم قرار می گیرد و در اثر بی توجهی مسئولان زندان و تزریق داروهای مشکوک و مخلوط شده و پس از سه بار اغما به بیمارستان رجائی کرج، بخش مراقبهای ویژه، منتقل می شود. در حال بیهوشی نیز به دستان او دستبند می زنند. می ترسند زندانی سیاسی بیهوش مبادا بگریزد! آری! زندانی سیاسی برای اینان از صد زندانی عادی و قاتل و جانی خطرناک تر است. یک زندانی سیاسی می تواند جامعه ای را به ظلم دستگاه جبار حاکم آگاهی بخشد. وی به تخت بیمارستان بسته می شود. آنهم در حال کما و بیهوشی. ببینید ددمنشی را. اینان از یک زندانی در حال کما نیز در هراسند. این زندانی یک زندانی عادی نیست. زندانی سیاسی است و مخالفت حکومت ولائی. پس باید از او ترسید. از همه زندانیان سیاسی باید ترسید. پزشک معالج بر خلاف سوگندی که خورده و تنها برای خوش آمد قدرت شرفش را به زیر پا می گذارد و با رذالت هر چه تمامتر از دادن هرگونه اطلاعاتی از وضعیت جسمی زندانی خودداری می کند. فرزندان زندانی اما چندین بار تلاش کردند که پدر خود را ببینند ولی مامورین از دادن اجازه به آنها خودداری می کنند. سه فرزند این زندانی که برای دیدار پدر خود لحظه شماری می کنند. پدری که به خور و خواب و خشم و شهوت بسنده نمی کند و برای اندیشه اش و عقیده اش به مبارزه بر می خیزد. اما زندانی بدلیل شدت ضریات وارده به سر و تزریق داروهای مشکوک، پس از ۴۸ ساعت کما، در 9 صبح روز 16 اسفند کشته می شود. سکته مغزی می کند و مرگ او را در بر می گیرد. البته این سکته مغزی نیز از مدعیات رژیم است. گاهی عده ای سکته می کنند. گاهی سکته داده می شوند. یادمان نرود که اینها سابقه ای بس درخشان! در این زمینه دارند. یک بار یکی از خودشان را گرفتند. طرف خودکشی شد!
منطق ماجرا را ببینید! یک زندانی سیاسی به جرم ایجاد تشکلی مستقل و اعتراض یه روند حاکمیت مستبد ایران به زندان می رود. در زندان انواع برخوردهای غیرقانونی و ضدحقوق بشری را تحمل می کند. در زندان گوهردشتی به بند می رود که شهره است به این مسئله که زندانی به زندان می رود، اما از زندان زنده خارج نمی شود. همانطور که در دو سال گذشته و با مرگ زندانیان سیاسی چون عبدالرضا رجبی و ولی الله فیض مهدوی این مسئله به اثبات رسیده است. این زندان اما گذشته ای دهشت بار دارد. در سال 67 نیز یکی از زندانهایی که همراه با زندان اوین تهران به جولانگاه قتل عام زندانیان سیاسی تبدیل شده بود همین زندان بود .
در طول زندانش تنها یکبار به مرخصی می آید و آنهم پس از پایان دوران مرخصیش با حضور ماموران در منزلش دوباره بازداشت و روانه زندان می شود.
این همه ددمنشی را در کجای عالم می توان سراغ گرفت؟ گوانتانامویی که حاکمیت ایران همواره آن را به عنوان مصداق نقض حقوق بشر توسط رژیم آمریکا مطرح می کند، با تمام مشی جلادی این رژیم در این زندان باز هم در برابر جان زندانیان سیاسی تعهد دارد. زندانی سیاسی اما برای رژیم ایران نه یک انسان معترض که اعتراض می کند به وضع موجود و به حاکمیت سیاسی که یک موجود است که لاجرم هست و باید تحملش کرد. همانطور که به زندانیان دانشجوی فاجعه کوی خونین دانشگاه چنین گفتند.
امیر حسین حشمت ساران دبیرکل جبهه اتحاد ملی ایران در سال 82 و به جرم تشکیل یک گروه سیاسی (که از اولین اختیارات یک شهروند در یک جامعه انسانی است) بازداشت می شود. به هشت سال حبس محکوم می شود و به زندان مخوف گوهردشت برده می شود و بعد محکومیت به هشت سال دیگر و بعد سکته مغزی و مرگ او . این چه چیزی را ثابت می کند؟
حاکمان جمهوری اسلامی برای جان انسانها هیچ ارزشی قائل نیستند. این حاکمیت که این روزها اتفاقا دندان تیز کرده است برای آزادی خواهان و برابری طلبان و به خصوص دانشجویان، اما سابقه ای بس فاجعه بار در نقض اساسی ترین حقوق انسانی دارد. دهه سیاه شصت هیچ گاه از ذهن و ضمیر ایرانیان پاک نمی شود. تیر خلاص های مکرر و هرشبه آن دهه را علاوه کنید با قتل عام بیش از 30 هزار نفر در مرداد و شهریور 67. تنها به جرم عدم تمکین به حکومت ولایی. در دهه 70 نیز این روند دهشت بار ادامه داشته و فی الحال دردهه 80 نیز با افت و خیزهای فراوان در مقاطع مختلف این روند جنایت بار ادامه دارد.
سوال اینجاست؟ مسئول جان امیرحسین حشمت ساران و امثال او کیست؟ آیا نظام ولایی نباید پاسخگوی این فاجعه قتل و فجایعی این چنین باشد؟ مگر در متون دینیمان این امر ذکر نشده که مرگ و زندگی یک انسان برابر با مرگ و زندگی بشریت است؟ در کجای حکومت علوی و نبوی با مخالفین سیاسی حاکمیت اینگونه برخورد می کردند؟ آیا این برخورد تنه به تنه برخوردهای معاویه و دار و دسته اش و همچنین خلفای جور بنی امیه و بنی عباس در مقابل مخالفین سیاسی نیست؟ اگر واقعا تئوری قدرت نظام ولایی النصر بالرعب است، بگوید تا ما نیز تکلیف خود را بدانیم. این قتل و قتلهای اینچنین را چه کسی باید پاسخگو باشد؟
مگر امیر حسین حشمت ساران در تاریخ 10 آبانماه 1387 خورشیدی و از زندان رجائی شهر کرج طی رنجنامه ای اعلام نکرد که تلاشی که برای تامین معاش خانواده خود کرده را باند فاسدی در شهریار با شکست مواجه کرد و بعد مگر او اعلام نکرد و به اطلاع آقایان خامنه ای و شاهرودی نرساند که این گونه در کشور فساد می شود؟ مگر مسئولیت زندانها و این گونه فجایع با نهادهایی نیست که مستقیما و بدون هیچ واسطه ای خود را منسوب به رهبری می دانند و تنها خود را مطیع او می شمرند؟ به نظر می رسد رهبری نظام و تمامی نهادهای امنیتی و حکومتی در برابر این فاجعه باید پاسخگو باشند. مولایمان علی هماره خود را در معرض سوال و پرسش خلائق قرار می داد و حتی صراحتا اعلام می کرد که خود را بالاتر از اینکه خطا کند نمی داند. کاش مشی علوی و نه اموی نصب العین اعمال حاکمان باشد. اما صد حیف که اینچنین نیست.
امیر حسن حشمت ساران در زندان درگذشت. این سخن می تواند تنها یک خبر باشد. اما اگر با وجدان های بیدار با این خبر مواجه کنید باید خاک سیاه بر سر بپاشید از مرگ همه بشریت. من به شخصه امیرحسن حشمت ساران را نه می شناختم و نه دیده بودم. اما این امر برای من فخر نیست که ذمی آشکار است. چه اگر کسی می خواهد و می گوید که فعالیت حقوق بشری کند و برای انسانها و ارزش ایشان مبارزه کند، می بایستی که پیش از ایجاد چنین فاجعه ای از این همه محرومیت این مرد سپیدموی خبر داشته باشد.
اینجا می خواهم سخنی خطاب به فعالین محترم حقوق بشر در ایران بگویم. عزیزان! امیرحسین حشمت ساران و امثال او در ایران بسیارند. کاش از دست دادن این زندانی سیاسی و مرگ او و شاید بهتر است با ادبیات دینی صحبت کنم، شهادت او تلنگری به وجدان همه ما باشد. بسیارند امثال امیرحسین حشمت ساران که در زندانهای جمهوری ولایی در حال گذراندن دوران محکومیت خویش اند. محکومیتی که تنها به جرم دگر خواهی و اعتراض سیاسی پدید آمده است. این زندانیان در تهران، کرج، دیزل آباد کرمانشاه، سنندج و تمامی نقاط کردستان عزیز همیشه ایرانی، اصفهان و شیراز و تبریز و همه شهرهای کشور در بنداند. حکومت تهران ایران را به زندانی برای ایرانیان تبدیل کرده است. کاش فعالان حقوق بشری بدون درنظر گرفتن گرایشات ایدئولوژیک و طیفی به این موضوع بپردازند. فی الحال در موضوع دانشگاه طیف های متفاوت دانشجویان در بنداند. از عزیزان انجمنی و تحکیمی تا رفقای عزیز چپ تا برادران و خواهران کرد تا عزیزانی که در 2 اسفند امسال با هجوم ددمنشانه و خشونت بار به خانه هایشان به بند کشیده شدند. امروز حاکمیت ولایی شمشیر را برای تمامی آزادیخواهان از هر طیف و گروه و سازمان از رو بسته و قصد حذف سیاسی و اگر دستش برسد فیزیکی ایشان را دارد. مصداقهایی مانند امیرحسن حشمت ساران و ولی الله فیض مهدوی و عبدالرضا رجبی نمونه بارزی در طی دو سال اخیراند که در زندانهای جمهوری اسلامی جان به جان آفرین تسلیم کرده اند. کاش تلاش کنیم که دیگر چنین فجایعی اتفاق نیافتد
یادم هست در زمان شهادت زنده یاد اکبر محمدی در جلسه ادوار تحکیم سخنی گفته شد. گفته شد که باید کاری کنیم تا دیگر رژیم ولایی نتواند اکبر محمدی دیگری را به قتل برساند. اما خب! ظاهرا حاکمیت از این همه تشتت بین نیروها و فعالین دانشجویی و حقوق بشری و دیگر نیروها بیشترین استفاده را می کند و کمر به قتل زندانیان سیاسی بسته است. رژیمی که یک بار سابقه قتل عام گسترده کوتاه مدتی را دارد، این بار به صورتی تدریجی به قتل زندانیان سیاسی می پردازد. شاید باز باید اسمهایی که یادم می آید را در طول این سالهای اخیر بگویم. اکبر محمدی. ولی الله فیض مهدوی. عبدلرضا رجبی. امیرحسین حشمت ساران و بسیاری دیگر که حافظه ام یاری نمی کند .زمانی هم علنا به اعدام می پردازد و یک فعال مدنی را، یعقوب مهرنهاد را اعدام می کند. به بهانه ای واهی که هیچ بنی بشری جز خود حاکمان باور نمی کند.
رژیم ولایی باید بداند که خون را نمی توان شست و خون عاقبت دامان قاتل را خواهد گرفت. این سنت خدا و سنت تاریخ است که هر عملی به عامل باز می گردد. و هیچ عملی هم پاک شدنی نیست. چرا که فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره . و من یعمل مثقال ذره شرا یره
و السلام علی شهداء و الصدیقین

منابع:
1- وکیل حشمت ساران: در مرگ امیرحسین حشمت ساران «کوتاهی مقامات زندان مسلم است»
news.iransarfaraz.com
2-رنجنامه امیر حسین حشمت ساران
ettelaat.net
3-امیر ساران، زندانی سیاسی در زندان درگذشت، کمیته گزارشگران حقوق بشر و مجموعه فعالان حقوق بشر
news.gooya.com
4- ججبهه اتحاد ملی ایران
jebheettehademelli.blogfa.com
5- ویکی پدیا، امیرحسین حشمت ساران
fa.wikipedia.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست