یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

انتخابات دوره دهم ریاست‌جمهوری
چه انتخاباتی؟


فیروز نجومی


• به راستی با وجود ولایت فقیه چه نیازی ست به گزینش ریاست جمهوری؟ آیا تحمیل هزینه سنگین انتخابات بر مردم در حالیکه یک حاکم مطلق، واقعی و نهایی حضور دارد و همچون خدا بر سرزمین ایران حکومت میکند، خود نوعی ستم نیست، نوعی اجحاف و تجاوز به ملت نیست؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۶ اسفند ۱٣٨۷ -  ۱۶ مارس ۲۰۰۹


به راستی با وجود ولایت فقیه چه نیازی ست به گزینش ریاست جمهوری؟ آیا تحمیل هزینه سنگین انتخابات بر مردم در حالیکه یک حاکم مطلق، واقعی و نهایی حضور دارد و همچون خدا بر سرزمین ایران حکومت میکند، خود نوعی ستم نیست، نوعی اجحاف و تجاوز به ملت نیست؟ گفته میشود که از شرایط فقاهت، اجتهاد است به معنای بکارگیری عقل و خرد در شناخت آنچه مفید و سودمند است و مناسب با شرایط بیرونی. چگونه میتوان انتخابات رئیس جمهور را در حکومت آیت الله ها و حجت الاسلامها، فقها و علما، به لحاظ اجتهاد و یا عقل و خرد، توجیه نمود؟ چرا که در حکومت دین نهاد های جمهوریت التزام دارند و تعهد به اجرا و تقنین احکام و فرامین الهی- بر خلاف جمهوری هایی از نوع دموکراتیک که هستند تبلور اراده مردمی. روشن است که آنچه وجود نهاد ریاست جمهوری را توجیه میسازد، نیاز به نمود ی نوین و تازه است بر ساختاری کهنه و پوسیده؟ در چنین صورتی آیا جمهوریت میتواند چیزی جز نهادی باشد نامشروع که بیشتر ریشه دارد در فریب و ریا تا یک نهاد سیاسی، تبلور اراده ی ملی و مردمی؟

اول آنکه ولایت فقیه نهادی ست در تداوم افسانه ها و اسطوره های رسالت و امامت. یعنی حکومت فقیه، طبق اصل و اصول دین شیعی، باید ادامه یابد تا قیامت. بدین لحاظ بی نیاز است از هر گونه مشروعیت و یا کسب رای و نظر ملت. ولی فقیه تبلور اراده الهی ست. فرمان او قانون است و نهایی. یعنی که فرمان او را نیست چون و چرایی. یعنی که مقاومت مجاز نیست و هرگز نتوانی. تمام نهادهای جامعه، از نهادهای جمهوریت گرفته تا حوزه ها و مدارس الهی، تحت فرمان مقام ولایت، سامان یافته و به چرخش درآیند. فقیه اعظم نه تنها رئیس کل قوا ست و رئیس قوای سه گانه ی اجرائی و مقننه و قضایی، بلکه رئیس همه آیت الله ها و حجت الاسلامها، فقها و علما هم هست و نیز رئیس حوزه های علمیه و امام جمعه ها در سراسر نقاط کشور. یعنی که او فقیه اعظم است و دارای ولایت الهی ست. او طراح اصلی هویت و شخصیت و خصوصیات جامعه، است. چون مسئولیت او الهی ست دارای حق قیومت بر ملت است و فرمانروایی. فقیه اعظم در برابر الله هی که اکبر است مسئولیت دارد نه در برابر مردم و ملتی که حقیر و صغیر است. الله است که باو آموخته است آنچه به سود و نفع نه تنها مردم ایران بلکه سراسر جهان است. او از خواست و نیاز مردم آگاه است، برای اجرا و بعمل در آوردن آنها، به یک صدرالاعظم و یا کارگزار است که احتیاج دارد.

در چنین شرایطی آیا واقعا چه نیازی ست به اجرای یک برنامه ی پرهزینه ای برای انتخاب رئیس جمهوری، آنهم در زمانیکه فقیه اعظم پیشاپیش تعیین و مشخص ساخته است که تا بیست سال آینده، کشور و جامعه در کدام سو باید روان شده و به کجا رسیده باشد و چه شخصی را برای بانجام رساندن این وظیفه الهی ترجیج داده است.

همشهری آنلاین در ۲۱ دی ماه ۱٣٨۷ گزارش میدهد که:

«حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در نامه‌ای به آقای احمدی نژاد رئیس جمهور، سیاست‌های کلی برنامه پنجم توسعه را ابلاغ کردند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، این سیاستهای کلی در چارچوب سند چشم انداز بیست ساله و با رویکرد مبنایی پیشرفت و عدالت، ابلاغ شده است.

در ادامه همشهری خاطر نشان میسازد که:

«سیاستهای کلی برنامه پنجم توسعه دارای ۴۵ بند و شامل سر فصل های: امور فرهنگی – امور علمی و فناوری – امور اجتماعی – امور اقتصادی و امور سیاسی، دفاعی و امنیتی است.
متن ابلاغیه مقام معظم رهبری به رئیس جمهور که همزمان برای رئیس مجلس، رئیس قوه قضاییه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ارسال شده است».

این فرمان- البته نه ابلاغیه- سندی ست زنده بر قدرت نامحدود و عاری از هرگونه مرز و حدود ولی فقیه. فرمان فقیه اعظم، فرمانی ست به تمام نهادهای جمهوریت و در راس آن رئیس جمهور مبنی بر موظف ساختن آنها در اجرای اراده خویش. فقیه اعظم به نهادهای جمهوریت فرمان میدهد و نقشه راهی که آنها باید بپیمایند تا به مقصد برسند، نشان میدهد. از آنجائیکه ولی فقیه عقل و خرد نهایی ست در فرمان خود یاد آوری میکند که مباد از بکارگیری اندیشمندان دانشگاه ها و حوزه های علمیه در بکار بستن فرامین وی غفلتی شود. بهمین دلیل یاد آوری میکند که «مشارکت جدی اندیشه وران حوزه و دانشگاه در تبیین مقوله‌ی عدالت و اقتضائات آن نقشی تعیین کننده در این امر دارد».

بعبارت دیگر، چون ولی فقیه وظیفه الهی خود را اعلام میدارد، انس و جن، همه باید جمع شده تا فرامین وی را مورد بررسی و تجزیه تحلیل قرار داده، ژرفی و وسعت آنرا درک نموده و سپس به آن جامه عمل پوشانند. جامعه ای بر اساس پیشرفت و عدالت، در خور سلیقه و خواست ولایت الهی بنا سازند. صدور فرمان چشم انداز بیست ساله نشان میدهد که تنها بر آینده نیست که فقیه اعظم سلطه افکنده است، که به ریشه خود، یعنی دوران رسالت و امامت باز گردد، بلکه زمان حال را نیز تعریف و تعیین میکند. اگر چه دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد در حال گذراندن لحظات وا پسین خود است با این وجود فقیه اعظم، فرمان سند چشم انداز بیست ساله را به نام وی صادر میکند. به زبانی ساده تری، با صدور فرمان مزبور، فقیه اعظم اعلام میدارد، خاطر نشان میسازد و شاید در فصل انتخاباتی یادآوری هم میکند که اولا از دیدگاه او آقای احمدی نژاد برنده انتخابات خواهد بود و در دوره دهم بر سریر ریاست جمهوری ابقا خواهد شد. در ثانی مهم نیست که مردم چه کسی را به ریاست جمهوری بر گزینند، وی مسئول خواهد بود که فرمان و رهنمودها ی فقیه اعظم را که در کلیه امور و برای پنج سال دوم از سند چشم انداز بیست ساله تعیین و ترسیم گردیده است، باجرا در آورد.

این تنها میتواند بآن معنا باشد که نهاد جمهوریت صرفنظر از وعده و وعیدهای انتخاباتی، مامور و موظف است که فرامین صادره در سند چشم انداز بیست ساله را بکار ببندد. بعبارت دیگر، مردم رئیس جمهور را انتخاب میکنند که فرامین ولایت فقیه را همانگونه که اعلام گردیده است بکار ببندد. بنابراین رای مردم به ریاست جمهوری، به آن معنا نیست که از میان رقیبان انتخاباتی کسی را برگزیده اند که در خدمت به ملت و به کشور برجسته ترین و درخشنده ترین بوده و توانسته است که رای و اعتماد شان را در مبارزات انتخاباتی کسب کند. بلکه هر رای که به صندوق ریخته میشود، تنها میتواند به معنای اطاعت و تبعیت از ولایت فقیه و مشروع ساختن برنامه های رویا انگیز وی-همانگونه که در سند بیست ساله اعلام گردیده است، باشد. ریختن رای به صندوق به معنای تفویض قدرت فردی و جمعی به یک فرد و حاکم ساختن او نیست. چرا که حاکم هم اکنون وجود دارد و حکمرانی میکند. حال آنکه مردم دل خوش دارند که فردی را برگزیده اند که اراده شان را حاکم خواهد ساخت.

چون حکومت اسلامی، حکومتی است مردم سالار، نه یک حکومت استبدادی به سبک سلطان های سنتی، ولایت فقیه گزینش صدرالاعظم خود را به مردم واگذار نموده است. از اینرو ریاست جمهوری در نظام اسلامی چیزی بیش از یک نماد میان تهی نیست. چرا که قدرت او علیرغم رای مردم، منشعب است از فقیه اعظم. در حکومت اسلامی سلسله مراتب از الله آغاز میگردد که مسئولیت اجرای احکام الهی را بر دوش رئیس فقها گزارده است و وی نیز آن شخصی را مسئول میداند که مردم برای اداره امور فقیه برگزیده اند. یعنی رئیس جمهور نه نسبت به مردم بلکه نسبت به فقیه اعظم است که مسئول است. وی اگر از مسئولیت خود که اطاعت بی چون و چرا از فرمان فقیه اعظم است بهر عنوانی موجه و یا غیر موجه، سر باز زند میتواند بوسیله فقیه اعظم، خلع گردد. در این معنا در انتخابات ریاست جمهوری، مردم در واقع مبادرت به گزینش یک کارگزار و یا مدیری نموده اند که اداره ی امور ولایت فقیه را به عهده بگیرد. به این لحاظ است که رئیس جمهور میتواند دارای قدرتی وسیع باشد، مشروط بر اینکه مورد تایید و تصدیق فقیه اعظم قرار گرفته، محبت و بزرگواری وی را بخود جلب نماید. میزان قدرت رئیس جمهور به تایید و تصدیق ولی فقیه، بسته است. کارگزار هر چه مطیع تر و با وفاداری بیشتر در اجرای برنامه ای که فقیه اعظم مولف آن بوده است قدم نهد، قدرت و اقتدار ش بیشتر. از این نمونه است، احمدی نژاد. حال آنکه اگر چموشی کند سخن از اصلاحات در نظام اسلامی براند، خوار و رسوا شود. حجت الاسلام محمد خاتمی با ۷۵% رای مردم چنین کارگزاری بوده است که علیرغم اعتباری که برای حکومت آیت الله ها و حجت الاسلامها که در نتیجه بخاک و خون کشیدن مخالفین خود در اقصی نقاط جهان، فراهم آورده بود، ولایت فقیه عملا او را به یک مقام تشریفاتی، زبون و دورو تبدیل نموده بود. خاتمی بجای اینکه مورد حمایت و پشتیبانی مردم قرار گیرد، هرچه بیشتر انزجار مردم را برانگیخت. عملا مجلس ششم و جمهوریت، را ولایت اعظم به بی کفایتی کشانده بود. اگر چیزی بتوان از دوران ریاست جمهوری خاتمی بیاد آورد، سرکوب مطبوعات، براه انداختن قتل های زنجیره ای و متلاشی ساختن جنبش دانشجویان است. البته بعدا وی به منفعل بودن در برابر نیروهای جهانی در مذاکرات انرژی هسته ای نیز متهم گردید.

حال آنکه احمدی نژاد را باید یکی از پرقدرترین روسای جمهوری تاکنون دانست. او ماموریت خود را به نمایندگی رعایای رای دهنده با دست بوسی ولی فقیه آغاز نمود. احمدی نژاد بیش از تمام پیشینیان ش که بر سریر جمهوریت نشسته اند، به دین و حکومت دینی برهبری ولایت فقیه، التزام و تعهد داشته و هرگز لحظه ای از بلند پروازی در خدمتگزاری به الله و رسول و امام باز نایستاده است. بندگی نسبت به الله که خصیصه ذاتی او بوده است، او را آماده خدمتگزاری به ولایت فقیه با جانفشانی و جان نثاری تمام ساخته بود. چون با امداد غیبی و از طرف امام عج (نه رای مردم) به خدمت ولایت فقیه گمارده شده بود، همه تعهدات انتخاباتی خود را بفراموشی سپرد و بجای بردن نفت بر سر سفره های مردم که بعدها خود به ریشخند گرفت، به غنی سازی هسته ای پرداخت تا با دست یافتن باسلحه نهایی، در پیروی از پیامبر اعظم اسلام، جهانیان را به اسلام دعوت نماید و جهاد و شهادت در راه الله را به سرانجام رساند. برای چند صباحی هم به لباس موسی درآمد و فرعونیان جهان را به زورآزمایی طلبید. از اینرو از خوشامد گویی به یک درگیری با شیطان بزرگ، آنکه به فرمان الله وقعی ننهد، هرگز کوچکترین هراسی بخود راه نداده است. او در خدمت به الله و جانشین او فقیه اعظم آنقدر به پیش راند که اسرائیل را نیز برای خشنودی و تحصیل رضای خدا تهدید به نابودی نمود. از سوی دیگر تحریمات شورای امنیت را بارها به شیشکی بسته، قطعنامه ها را کاغذ پاره خوانده و به آنها هشدار داده است که امام عج است که مدیریت جهان را بعهده دارد. در پی اجرای منویات ولایت فقیه بوده است که وی با شجاعت و درایت بی نظیر، به انکار بحران عمیق اقتصادی، تورم و بیکاری، افزایش روز افزون فقر و محنت و تنگدستی، پرداخته و برای برقراری امنیت اخلاقی و روانی و مبارزه با هنجار شکنی و بد حجابی و مد گرایی، نیروهای انتظامی به همراهی نیروهای بسیج را به کوچه ها و خیابانها گسیل داشت که اصل جدائی زنان از مردان را در نظام اسلامی برقرار سازد. احمدی نژاد در گفتار و کردار، دقیقا همان گفته است و به انجام رسانده است که پیوسته مورد حمایت فقیه اعظم بوده است. گاهی البته تو دهنی هم خورده است و مورد توبیخ ولی فقیه هم قرار گرفته است، اما او کماکان در خدمتگزاری به ولایت فقیه پایداری نموده است.

علیرغم این واقعیت که رای مردم هرگز به معنای انتقال قدرت از جمع به فرد نبوده است، کاندید های رئیس جمهور سعی میکنند آنرا وارونه سازند. که رای مردم خود انتقال قدرت است و چنانچه برگزیده شوند قصد دارند که قدرت را به نفع مردم بکار گیرند، اگرچه بخوبی آگاهند که تنها زمانی میتوانند در راس قدرتمداران قرار گیرند و به عنوان رئیس جمهور به رتق و فتق امور کشور بپردازند که در تعهد و التزامشان باجرا ی منویات و اراده فقیه اعظم لغزشی احساس نشود. حجت الاسلام کروبی که بعضی از مطبوعات اصلاح طلب او را شیخ اصلاح طلب نامیده اند، در یکی از نشست های غیررسمی انتخاباتی خود اظهار میدارد که:

امام (ره) برای اینکه جمهوری اسلامی تداوم داشته باشد نظام را بر دو پایه جمهوریت و اسلامیت قرار داد تا ملت احساس کنند که بر سرنوشت خود حاکم هستند و امام همواره جمهوریت و اسلامیت را در کنار یکدیگر می دانست» (اعتماد،۱۲ اسفند ٨۷).

در این سخنان شیخ اصلاحات، ضمن اینکه اسلامیت و جمهوریت را دو نهاد لازم و ملزوم و مساوی با یکدیگر میسازد، نادانسته به این واقعیت اشاره میکند که امام خمینی هرگز رای مردم را منشا قدرت نمیدانسته است. چراکه امام خمینی بخوبی آگاه بود که قدرت در دست او و تنها در وجود او، نهفته بود. هرگز نیز تردیدی نداشت که رای او بالاتر و برتر از رای کل جامعه و مردم است و خود بارها باین موضوع نیز اشاره کرده است که اگر همه مردم بگویند نه، من میگویم آری. بیان امام شفاف و صریح، جلوه ی قدرت بود. درست باین دلیل بوده است که خاطر نشان ساخته است که ضرورت جمهوری از راضی ساختن احساسات مردم بر میخیزد. امام خمینی هرگز نمیتوانسته است به جمهوریت بمثابه ساختاری بنگرد که جلوه گر قدرت مردم باشد، ساختاری که بر عقل و خرد انسانی و نه الهی به منظور تامین خواست معطوف به رهائی از استبداد و خودکامگی و گشودن فصلی نوین در تاریخ ایرانی، بنیان گذارده شده باشد. چرا که امام خمینی مردم را همانگونه می انگاشت و می فهمید که الله آنها را تعریف و بیان داشته است. الله خود را ارباب دو جهان هستی و نیستی میداند و ابنا بشر را بنده و رعیت خود بشمار آورد. رعیت وقتی دارای هستی و موجودیت است که تسلیم اراده الله بوده و سر اطاعت در برابر او فرود آورد. مردمی که رعیت محسوب میشوند با احساس خود میزیند نه با عقل و خرد خود. رعیت مانند کودکی بشمار آید که با نقل و نباتی به شادی و طرب میپردازد و همه دردها و گرفتاری هایش را بزودی بفراموشی می سپارد. واقعیت و ضرورت و نیاز به جمهوریت را بهتر از این نمیتوان تعریف نمود. یعنی جمهوریت نمودی است برای دلخوشی رعیت که به محرومیت خود هرگز آگاه نگردد و پیوسته در این توهم گرفتار بماند که رای او ست که حاکم را بر سریر قدرت می نشاند. حال آنکه حاکم اصلی را الله خود برگزیده است که حکومت رسالت و امامت را تا قیامت، ادامه دهد.
نکته جالب آنجاست که شیخ اصلاحات در حالیکه مدعی هم وزن بودن ولایت و جمهوریت، است، در یکی دیگر از همان نشست های غیررسمی انتخابات، اظهار میدارد که:

«در دانشگاه شهید بهشتی دانشجویی سوال کرد که <اگر رهبری خطاب به شما ‌بگوید در انتخابات حاضر نشوید چه می کنید؟> که من در پاسخ گفتم نمی آیم زیرا برای کار کردن و خدمت ‌کردن می خواهم بیایم و قصد دعوا ندارم» ( آفتاب یزد، ۰۲ اسفند ٨۷).

اگرچه او قصد خدمت بمردم را دارد، آماده است که امر ولایت فقیه را پذیرفته و از میدان مبارزات انتخابی بیرون شود. البته سوال این است کدام کاندید ریاست جمهوری میتواند تعهد و التزام به خدمت مردم داشته باشد، ولی در پیروی از فرماندهی بالاتر و برتر از مردم، فرمان برد و سر اطاعت در برابر وی فرود آورده و صحنه مبارزه را ترک گوید؟ علیرغم این واقعیت است که کروبی در تعبیر و تفسیر نظریات امام اظهار میدارد که تاکید امام بر جمهوریت دلالت بر تزئینی نبودن رای مردم میکند. حال آنگه تجربه جمهوریت در سی سال گذشته نشان میدهد رای مردم در جمهوریت جز تزئینی بر ساختار نظام استبداد و مطلق گرایی چیزی دیگری نبوده است. این اطاعت و تعهد و التزام و وفاداری به نظام ولایت فقیه است که رای مردم را تزئینی میسازد. آیا از فردی که هم اکنون آماده است در برابر امر ولایت فقیه مبنی بر ترک میدان انتخابات سر تعظیم فرود آورد و صحنه زورآزمایی را ترک کند، میتوان انتظار داشت که در مسند جمهوریت تصمیمی علیرغم میل و اراده ولی فقیه و به نفع مردم، اتخاذ کند. آیا در آنزمان هم چاره ی دیگری جز اطاعت وجود دارد؟

بدین لحاظ همه کاندید های ریاست جمهوری هم وزن یکدیگرند. یعنی که در نظام ولایت فقیه، مهم نیست که کیست که وارد میدان مبارزات انتخابی میشود، چون همه آنها در یک چیز با یک دیگر اشتراک دارند و شبیه به یکدیگر هستند. تعهد و التزام به نظام ولایت فقیه شرط اساسی گزینش است. لذا رای به هریک از آنان رای به گزینش و تداوم نظام تسلیم و اطاعت است و اعتراف به حقارت و خواری.

آنچه انتخابات ریاست جمهوری را هر چه بیشتر تهی ساخته است از معنا و مفهوم، آن است که نامزدهای مقام ریاست جمهوری تعدادی کمتر از تعداد انگشت ها ی دو دست هستند که از میان صدها بلکه هزاران داوطلب بوسیله شورای فقاهت (نگهبان) که اعضای آن را خود فقیه منصوب نموده است، برگزیده میشوند. آنان که میخواهند در مبارزات انتخاباتی و در رقابت کسب رای مردم شرکت جویند، باید اول از صافی تفحص و تفتیش عقاید شورای فقاهت (نگهبان) گذر کنند. یعنی که تعهد و التزام آنها به حکومت دین، به رهبر و یا فقیه اعظم باید در ماورای هر گونه شک و تردیدی ثابت شود تا مورد گزینش فقهای شورای نگهبان واقع شوند. بنابراین آنها که وارد میدان مبارزات انتخاباتی میشوند، به لحاظ تعهد و التزام و وفادار ی که به حکومت ولایت فقیه دارند یکسان و برابرند. در چنین صورتی آیا بهتر نیست که شورای نگهبان بین آنان که رد صلاحیت نشده اند قرعه کشی نموده و یکی را بر گزینند و بدینوسیله از تحمیل یک هزینه سنگین بر مردم مسکین ایران خود داری کنند؟

fmonjem@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست