تقابل دو فرهنگ در مهاجرت و پیآمدهای آن
طاهره شیخ الاسلام
•
آیا براستی ما نمی توانیم خود را از تار و پود آداب و رسومی که در زیر بار فقر و ترس و بیعدالتی در اجداد ما بوجود آمده و بعنوان میراث فرهنگی به ما به ارث رسیده است برهانیم؟ آداب و عاداتی که نه تنها کمترین اثری در پیشرفت کشور و جامعه ما ندارد، بلکه راه را بر روابط سالم اجتماعی در بین ما بسته است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۷ اسفند ۱٣٨۴ -
۲۶ فوريه ۲۰۰۶
اگر نقل مکان از کشوری به کشور دیگر را مهاجرت بنامیم و کشورهای جهان را در دو گروه عمده مدرن و سنتی قرار دهیم چهار نوع مهاجرت خواهیم داشت.
الف- مهاجرت از کشورهای سنتی به یکدیگر؛
ب- مهاجرت از کشورهای مدرن به یکدیگر؛
ج- مهاجرت از کشورهای مدرن به سنتی و بالاخره
د- مهاجرت از کشورهای سنتی به مدرن.
با توجه به اینکه تنش از تفاوت بر می خیزد، می توان دریافت که مهاجرت از دو کشور سنتی به یکدیگر، مانند مهاجرت از افغانستان و پاکستان و ایران و سوریه به یکدیگر چندان مشکل ساز نیست، چرا که شرایط حاکم بر دو جامعه از بسیاری لحاظ شبیه بوده و در نتیجه فرهنگ این جوامع مشابهند. بهمین ترتیب مهاجرت از کشورهای مدرن مانند کانادا، استرالیا، امریکا و ... به یکدیگر بحرانی در پی نخواهد داشت، چرا که شرایط حاکم بر این جوامع تقریبا یکسان و در نتیجه فرهنگ آنها بهم شبیه است.
مهاجرت از کشورهای مدرن به سنتی نیز معمول نیست و اگر مسافرتی هم صورت گیرد کوتاه مدت بوده و به منظور گردش و یا ماموریتهای علمی و سیاسی است. آنچه که می ماند مهاجرت از کشورهای سنتی به مدرن است که در سطح میلیونی صورت می گیرد در این نوع مهاجرت است که سنت در تقابل با مدرنیته قرار می گیرد و این تقابل که از تفاوتهای عمده فرهنگی بین دو جامعه بر می خیزد، بیشترین تنشها را در پی دارد. این تقابل را در حال حاضر نه تنها در کشورهای مدرن ، آنجا که رودخانه سنت (مهاجران) به دریای مدرنیسم (غرب)میریزد می توان دید بلکه در کشورهای سنتی نیز آنجا که رودخانه مدرنیته -نه بشکل مهاجرت متعارف- از طریق تلویزیون، ماهواره و اینترنت به دریای سنت یعنی جامعه وارد میشود به نوع دیگری می توان به مشاهده نشست . آنچه که در این نوشتار مورد بررسی اجمالی قرار خواه د گرفت نتایج این تقابل در کشورهای مدرن است.
نتایج تقابل دو فرهنگ سنتی و مدرن در کشورهای مدرن
با توجه به اینکه خصوصیات انسانها جدای از ارث و تربیت خانوادگی حاصل شرایط حاکم بر جامعه ایست که در آن زندگی میکنند ، اولین قدم برای بر رسی این تقابل این است که ببینیم در هر یک از این دو جامعه چه شرایطی حاکم است و این شرایط باعث بروز چه ویژگی های اخلاقی و رفتاری در شهروندان این دو جامعه میشود.
الف- جوامع دموکراتیک که به پیشرفته، قانونمند، مدرن، انسان سالار، و آ زاد نیز شهرت دارند. شاخصه اصلی این جوامع داشتن امنیت نسبی اقتصادی، سیاسی و هم چنین وجود عدالت اجتماعی است. در این جوامع انسانها معمولا صرف نظر از سن، جنس، مقام و موقعیت اجتماعی، باور مذهبی، رنگ ، نژاد و ملیت در پناه قانون هستند.
زیستن طولانی مدت در چنین شرایطی موجب پدید آمدن خصوصیاتی در مرد مان آین ج وامع می گردد که به برخی از آنها در زیر اشاره میشود . عدم هراس انسانها از یکدیگر را در بوجود آمدن این ویژگیها در نظر داشته باشید. این عدم هراس بدلیل وجود امنیت نسبی سه گانه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است که مردمان این جوامع از آن برخوردارند.
تعدادی از ویژگی های مردمان پرورش یافته در جوامع مدرن
- با صراحت حرف می زنند و از بیان عقیده شان هراسی ندارند.
- حرف و نظرشان را بطور مستقیم و بدون اینکه به حاشیه بروند بیان می دارند.
- معمولا به یکدیگر اعتماد می کنند، مبالغه نمی نمایند و قسم نمی خورند.
- به گفته ها و رفتارهای یکدیگر مشکوک ن بوده و هر حرکت و حرفی را به خود نم ی گیرند.
- به تعریف و تمجید کردن و شنیدن ، و استفاده از القاب و عناوین عادت ندارند .
- معمولا با انتقاد راحت تر برخورد می کنند، اشتباه و خطا ی خود را می پذیرند و معذرت خواهی برایشان آسان است
- احترام بیشتر در گرو درستی، صداقت و تلاشهای اجتماعی و انسانی آنهاست و نه مقام و مدرک و موقعیت اجتماعی و میزان ثروت.
- معمولا به سرعت و با دیدن یک مورد در باره افراد قضاوت نکرده و در قضاوتشان از مطلق گرائی پرهیز می کنند بدین معنی که افراد را در دو گروه خوب و بد ، خادم و خائن، آشنا و غریبه، خودی و غیر خودی و ... قرار نمی دهند .
- کمتر احساساتشان را در قضاوتشان دخالت می دهند و معمولاٌ از حق دفاع می کنند و نه از قوم و خویش، خودی، آشنا و یا قدرتمند تر از خود.
- اگر صفتی را در کسی نپسندیدند بر سایر خصوصیات خوب دیگر او خط بطلان نمی کشند .
- حساب شخص خطا کار را از حساب اقوام و بستگان او جدا نگاه میدارند .
- عادت به کنج ک اوی و پرس و جو از زندگی خصوصی یکدیگر ندارند و اینکار را تجاوز به حریم شخصی تلقی می کنند.
- در انجام کارها کمتر به یکدیگر فشار می آورند ، اجازه انتخاب به هم می دهند و از تحمیل عقیده و سلیقه و نظر خود به یکدیگر پرهیز می کنند.
- معمولا منطقی، متعادل و میانه روند و در بیان حوادث و احساسات خویش راه افراط نم ی پیمایند و از کاه کوه نمی سازند .
- به زنان و به کودکان نگاهی انسانی دارند و به عقیده و سلیقه آنان احترام می گذارند و حتی با حیوانات نیز انسانی رفتار می کنند .
- بیشتر بر مبنای خواست باطنی خودشان خدمتی را برای کسی انجام می دهن د و بهمین دلیل منت بر سر او نمی گذارند و کمتر توقع جبران دارند .
- اگر درخواستی از آنها شود که قادر به انجام آن نبوده و یا تمایلی به انجام آن ندا شته باشند، با صراحت به آن جواب منفی می دهند. و بهمین ترتیب اگر پیشنهاد کمک ی به آنها شود و یا دعوتی از آنها به عمل آید در صورت داشتن نیاز یا تمایل آنرا براحتی می پذیرند و بعبارت دیگر تعارف نمی کنند.
- در هنگام تلفن کردن معمولا خود را معرفی می کنند .
- بدون اطلاع قبلی به دیدار کسی نمی روند .
- وقت شناسند و در کارهایشان انظباط دارند.
- از اعمال یا گفتارها (جوک) و کنایاتی که نژاد، رنگ، جنسیت، قیافه، ملیت، مذهب کسی را به مضحکه بگیرد می پرهیزند .
لازم به ذکر است که تمامی افراد پرورش یافته در جوامع فوق الذکر بگونه یکسانی دارای کلیه ویژگیهای فوق ن میباشند. خصوصیات فردی (ارثی) و تربیت خانوادگی افراد بر روی برخی از این ویژگی ها و رفتارها که منع قانونی ندارند تاثیر می گذارند .
ب - جوامع غیر پیشرفته که به نام های غیر دموکراتیک، نابرابر، سنتی، مردسالار، پدر سالار ، در حال توسعه، توسعه نیافته و یا عقب مانده نیز نامیده میشو ن د. از مشخصات این جوامع نبود امنیت اقتصادی و سیاسی و عدالت اجتماعی است. در این کشورها انسان ها از نظر جنس، سن و موقعیت اجتماعی و میزان ثروت در برابر قانون و در چشم یکدیگر یکسان دیده نمیشوند. تاثیرات زیستن دراز مدت در چنین شرایطی در بوجود آمدن تعدادی از ویژگی های اخلاقی و رفتاری مردم این جوامع در زیر بیان شده است. این خصوصیات نیز در همه یکسان مشاهده نمیشود ، خصوصیات فردی یا ارثی و هم چنین خانواده و نوع تربیت آن (خصوصیات طبقاتی) میتواند در تعدیل یا تشدید ویژگی های یاد شده موثر باشد. اما بدلیل اینکه همه ما بخش قابل ملاحظه ای از زندگی خود را -از سنین کودکستان و دبستان به بعد- در جامعه میگذرانیم ، نمیتوانیم بکلی از اثرات شرایط حاکم بر جامعه خویش مبرا باشیم. به بیان دیگر ایرانی بودن مستلزم داشتن تعداد کم یا زیاد و یا تمامی خصوصیات زیر است. این خصوصیات همه از اثرات اولیه یا ثانویه ترس و نابرابری و فقر در طول تاریخ ماست . با کمی توجه می توان ارتباط زنجیره ای بین این ویژگی ها را دریافت، بدین معنی که یک خصوصیت به خصوصیت دیگری منجر می گردد و الی آخر . *
برخی از ویژگی های مردمان پرورش یافته در جوامع سنتی
- کمتر صراحت در گفتار دارند ، غیر مستقیم صحبت کرده و یا در لفافه حرف می زنند.
- کمتر به یکدیگر اعتماد داشته و معمولا برای اثبات صداقت خویش از قسم کمک می گیرند.
- تعریف و تمجید کردن از یکدیگر و استفاده از القاب و عناوین در بین آنها رایج است.
- معمولا ا نتقاد را چندان تحمل نمی کنند.
- اشتباه خود سخت پذیرفته و عذر خواهی برایشان معمولا مشکل است .
- به حرفها و حرکات یکدیگر حساس بوده آنها را به خود می گیرند.
- احترام را بیشتر در گرو ثروت، ظاهر ، مقام و موقعیت اجتماعی می دانند.
- معمولا نسبت به زندگی خصوصی یکدیگر کنجکاو ند.
- بیشتر از دوست، فامیل، آشنا و قدرتمند دفاع می کنند تا حق.
- د ر بیشتر کارها حتی خوردن چیزها به یکدیگر فشار می آ ورند و معمولا تمایل به تحمیل عقیده و نظر خود به دیگران دارند .
- احساساتی، عاطفی و اهل افراط و تفریطند ، در بیان احساسات و نقل حوادث اکثرا مبالغه می کنند .
- تواضع و تفاخر در بین آ نها رایج است.
- تمایل بسیار به قضاوت در مورد یکدیگر از خود نشان می دهند و به قضاوت مردم بسیار اهمیت می دهند
- معمولا افراد را یا خوب می ببینند یا بد ، یا خادم یا خائن ، یا دوست و یا دشمن.
- گاهی به خاطر اینکه یک صفت را در کسی نمی پسندند بقیه صفات خوب او را نادیده می گیرند .
- اگر مورد ظلم یا خیانت کسی قرار گرفتند نه تنها با آ ن شخص که معمولا با بستگان او نیز قطع ارتباط می کنند .
- برای زنان و کودکان احترامی معادل مردان قایل نبوده، همسر و فرزندانشان را مایملک خویش می دانند و از آنها انتظار متابعت بی چون و چرا دارند .
- آزار حیوانات را امری عادی تلقی می کنند و اهمیت چندانی به تمیز نگاهداشتن معابر عمومی نمی دهند.
- دادن جواب منفی به درخواست دیگران برایشان دشوار بوده و پیشنهاد کمک را به اسانی نمی پذیرند.
- بیشتر به خاطر انتظاراتی که دیگران از آنها دارند و کمتر به خاطر میل باطنی خویش خدمتی را انجام می دهند ، معمولا منت می گذارند و توقع جبران محبت دارند.
- عادت به معرفی خویش در هنگام تلفن کردن ندا شته و معمولا سرزده و بدون اطلاع بدیدار یکدیگر می روند
- از انجام اعمال و بیان کنایات و جوک هائی که ملیت، مذهب، قیافه یا لهجه کسی و یا جنسیتش را به تمسخر بگیرد چندان ابائی ندارند .
با یک نگاه به خصوصیات و آداب و عادات افراد در دو جامعه فوق و تفاوت بین آنها میتوان دریافت که کسانی که از کشورهای سنتی به کشورهای مدرن مهاجرت می نمایند با چه دشواریهائی م مکنست مواجه شوند.
بعضی از ویژگی های ما که به نظر خودمان بسیار طبیعی و حتی دلپذیر است در چشم مردمان کشور میزبان ناخوشایند بوده و حتی گاه مجازات قانونی در پی دارد. در اینجا به ذکر مختصری از آین رفتارها می پردازیم:
برخی از اعمال که ناخوشایند جامعه میزبان بوده و مجازات قانونی در پی دارد:
- دروغ گفتن
- بی احترامی به افراد به خاطر سن، جنس، رنگ، نژاد، نقص عضو و لهجه و در یک کلمه متفاوت بودنشان با ما
- رشوه دادن یا پیشنهاد دادن آن برای انجام کارها
- ظلم کردن به انسانها و آزار رساندن حیوانات.
- کثیف کردن محیط زیست و ........
برخی از اعمال که خوشایند جامعه میزبان نیست اما مجازات قانونی در پی ندارد:
- اصرار زیاد در خوردن چیز ی یا انجام کار ی ( مهمان نوازی - تعارف)
- سوال کردن از وضعیت ماد ی ، بیمار ی و یا خانوادگی افراد .
- رفتن به دیدار آ نها بدون قرار قبلی
- معرفی نکردن خود در هنگام تلفن کردن
- تعریف و تمجید زیاده از حد از خود یا از طرف مقابل
- نپذیرفتن اشتباه و سعی در توجیه آن
- غیر مستقیم صحبت کردن و به اصل مطلب نپرداختن
- قضاوت کردن در مورد افراد، برچسب زدن به آنان و عمومیت دادن
اما موضوع تقابل دو فرهنگ به همین جا ختم نمیشود . این تقابل به بحرانهای جد ی تر ی در زندگی مهاجر منجر م ی گردد از آنجمله بوجود آمدن یا شدت گرفتن اختلافات زناشوئی، شدت گرفتن اختلافات بین والدین و فرزندان، سست شدن پیوندهای عاطفی بین افراد خانواده و ...
قسمت اعظم بحرانهای مهاجرت در غرب ناشی از بزرگترین، ارزشمندترین و زیباترین دستاور غربیان یعنی برسمیت شناخته شدن حقوق انسانها صرف نظر از جنس، سن، نژاد، ملیت و مذهب و وابستگی های قومی و قبیله ایست.
الف- برسمیت شناخته شدن حقوق انسانی زنان در غرب و تاثیر آن در بوجود آمدن یا شدت گرفتن اختلافات زناشوئی در بین مهاجران:
اختلافات زناشوئی و طلاق تاریخچهای به قدمت تاریخچه ازدواج دارد . این پدیده در تمامی جوامع چه مدرن و چه سنتی به وفور دیده میشود. هر چند اساسیترین ریشههای این اختلافات به تفاوتهائی بر میگردد که بطور طبیعی بین مرد و زن وجود دارد ، اما بروز این مشکل و شدت گرفتن آن در بین مهاجرانی که از کشورهای سنتی به غرب میآیند را میتوان به بارزترین تفاوتی مربوط دانست که بین این دو جامعه وجود دارد ؛ و آن برابری نسبی بین زن و مرد در جوامع مدرن و عدم وجود این برابری در جوامع سنتی است ( بهمین خاطر است که جوامع سنتی به جوامع مرد سالار یا پدر سالار نیز شهرت دارند). آگاهی یافتن زنان مهاجر از حقوقی که در جامعه خویش به ناحق از آنان سلب گردیده ، اما در کشورهای پیشرفته به آسانی به آنان تفویض میشود ، و عدم پذیرش این حقوق توسط مردان عامل بزرگی در شروع، تداوم و تشدید اختلافات بین زنان و شوهران است.
در توضیح بیشتر این مسئله باید گفت که ازدواج بطور کلی به معاملهای شبیه است . این معامله در هر جامعه ضوابط، معیارها و قوانین خاص خود را دارد. در جوامع سنتی و مردسالار، وظیفه مرد در این معامله تأمین زن به لحاظ اقتصادی و اجتماعی و وظیفه زن علاوه بر تمکین جنسی، شستوشو، پخت و پز، رفت و روب، بچهداری و ... است . با توجه به این که در این جوامع قانونی از حقوق زنان دفاع نمیکند ، و زن بعنوان موجودی ضعیف و صغیر تحت سرپرستی شوهر قرار دارد ، اگر همسر وظایف محوله را به درستی انجام ندهد و از مسئولیتهای پدر بودن شانه خالی کند، و یا به آزار زن بپردازد، زن براحتی نخواهد توانست از او جدا شود . باین دلیل که اولا اکثریتی از زنان منبع در آمدی ندارند و بهمین خاطر پس از طلاق بایستی به خانه پدر یا برادر یا مرد محرم دیگری نقل مکان کنند و باری بر دوش آنان شوند ، ثانیا سرپرستی کودکان معمولا به شوهران واگذار میشود و ثالثا زنان مطلقه از احترام اجتماعی برابر با زنان شوهر دار برخوردار نمیباشند. طبیعی است که در چنین شرایطی زنان تحمل هر سختی را به جدائی ترجیح می دهند .
حال این خانواده به کشوری وارد می شوند که در آن به زن به چشم انسانی تقریبا برابر یا برابر با مرد نگاه می شود. به کشوری که قانون با پشتوانه تعلیم و تربیت ، محیط نسبتا امنی بوجود آورده که در آن زنان دیگر برای حضور خویش در اجتماع احتیاجی به سایه بالاسر یا محافظ (قیم) ندارند ، به جامعه ای که پس از طلاق دولت به لحاظ مادی از زنان حمایت می نماید و کودکان را نیز به جز در شرایط بسیار نادر به آنان می سپارد، و بالاخره به کشوری که زنان مطلقه احترام اجتماعی خود را نیز کماکان حفظ مینمایند. چنین شرایطی باعث می شود که زنان مهاجر احساس امنیت پیدا نموده و این احساس به تدریج به عدم تمکین به همسرانشان منجر شود .
از طرفی همانقدر که دست یافتن زنان به حقوق پایمال شده خود خوشایند است ، پذیرش و واگذار کردن این حقوق برای مردان سخت و ناخوشایند است ، به خصوص که داشتن این امتیازات غیر عادلانه ، در طی زمان بخش مهمی از ذهنیت و باور آنان را تشکیل داده است. باین ترتیب عدم تمکین زنان به جدال و درگیری لفظی و گاه فیزیکی و در بسیاری از مواقع جدایی بین زوجین می انجامد که زیانبارترین نتیجه آن از بین رفتن آشیانه فرزندانی است که اکثریتی از والدین به خاطر آینده آنها به مهاجرت دست زدهاند.
علاوه بر آن شاید توجه به این نکته نیز خالی از فایده نباشد که زندگی کردن در فضای آزادی برای کسانی اعم از زن و یا مرد که عمری در بند زیستهاند، ظرفیتی میخواهد که همه آن را ندارند. ناگهان در سنین میانهسالی به غرب آمدن و آگاهی یافتن از این واقعیت که : " ما هم انسان بودیم و نمیدانستیم، چه ظلمها بر ما رفت که اگر در اینجا زاده شده بودیم بر ما نمی رفت، و چه سوءاستفادهها از مظلومیت ما شد ، که اگر در اینجا متولد شده بودیم از ما نمی شد؛ چه پیشرفتها که میتوانستیم بکنیم و نکردیم و چه زجرها که میتوانستیم نکشیم و کشیدیم ". ناگهان احساس باز پس گرفتن تمامی زندگی از دست رفته که تا دیروز در جامع ه ی خود، معقول و حتی گاهی حسرت بر انگیز بود و امروز با معیارهای حاکم بر یک جامع ه ی آزاد، تباه شده به نظر میرسد بیدار میشود، که اولین واکنش گاه نادرست در برابر آن چیزی جز فرار از قفسی به نام زندگی خانوادگی که یا خود برای خود و یا دیگران برای آنها ساختهاند نیست.
ب- برسمیت شناخته شدن حقوق انسانی کودکان و نوجوانان در غرب و تاثیر آن در شدت گرفتن اختلافات بین والدین و فرزندان
اختلاف سنی بین دو نسل یعنی والدین و فرزندان معمولا کمی کمتر یا بیشتر از بیست تا بیست و پنجسال است . این اختلاف بطور کلی چه در کشورهای مدرن و چه در کشورهای سنتی باعث بروز تنشهائی بین والدین و فرزندان می گردد و در زمانی حادث می شود که فرزندان سنین بلوغ را طی می کنند . توضیح این که یک مادر یا پدر پنجاه ساله با فرزند سی ساله خود مشکل چندانی ندار ن د و بهمین ترتیب والدین بیست و پنج ساله با فرزند دو ساله یا پنجساله خود. در سنین بلوغ هورمونهای جنسی در خون شروع به ترشح میکنند و کودک به تدریج می رود تا به انسان بالغی تبدیل گردد. تغییرات هورمونی منجر به تغییرات فیزیکی و رفتاری و احساسی در نوجوان میگردد. این یک مرحله بینابینی است که گذار از آن حتی در بهترین شرایط به اندازه کافی سخت است. متاسفانه گاه دیده میشود که پدران و مادران (به خصوص در کشورهای سنتی) این تغییر رفتارها را به بی ادبی و گستاخی تعبیر نموده و در مقابل فرزندانشان به واکنشهای غیر اصولی دست میزنند ، بدون توجه به این واقعیت که آنان نخواهند توانست با داد و فریاد ، خشونت ، توهین و تحقیر میزان ترشحات هورمونها را در بدن فرزندانشان پائین بیاورند. این گونه برخوردها نه تنها آثار منفی و مادام العمر در روحیه جوانان باقی میگذارد ، بلکه آرامش و آسایش را از بقیه افراد خانواده بخصوص فرزندان کوچکتر سلب میکند.
حال تصور کنید که خانوادهای که دارای فرزندانی در سنین نوجوانی یا کوچکتر میباشند از یک کشور سنتی پدر سالار به یک کشور مدرن انسان سالار وارد میشوند . در چنین شرایطی فاصله بین دو نسل دیگر بیست یا سی سال نیست، بلکه به این فاصله چند صد سال اضافه میگردد. چند صد سالی که غرب به لحاظ تاریخی تحولاتی را پشت سر نهاده است . یکی از آثار این تحولات همانا از بین رفتن تبعیض سنی و بعبارت دیگر برسمیت شناختن حقوق کودکان بعنوان انسانهائی کامل میباشد. در جوامع سنتی همانگونه که می دانیم هر کس به نوعی مورد تبعیض قرار میگیرد زنان به جرم جنسیتشان، کودکان به جرم کوچک بودنشان، فقرا به جرم فقرشان، و... در بسیاری از این جوامع فرزندان نه تنها حق ندارند بالای حرف بزرگترها به خصوص پدرانشان حرف بزنند ، بلکه گاهی چون فرش و مبل و یخچال جزو مایملک پدران به حساب میآیند.
فرزندان نسل دوم مهاجر بهتدریج فرهنگ حاکم بر جامعه مدرن را از طر ق مختلفی هم چون رسانههای گروهی، فیلمها، داستانها، در دبستان و دبیرستان و محیط خارج از خانه جذب میکنند . آنها یاد میگیرند که نه کسی به دلیل کمسنی مستوجب احترام کمتری است و نه کسی بهخاطر داشتن سن زیادتر شایسته احترام بیشتر. آنها میآموزند که هیچکس حق ندارد به دلیل کوچک تر بودن به آنها زور گفته یا عقیده و نظری را به آنان تحمیل نماید. یاد میگیرند که نه ابراز عقیده بیاحترامی است و نه فرمانبرداری بیچون و چرا احترام است. آشنائی با این حقوق باعث میشود که رفتار آنها تا اندازه زیادی نسبت به آنچه که ما در جامعه و فرهنگ سنتی خویش از آنان انتظار داریم تغییر نماید. این تغییر بصورت ابراز عقیده و سلیقه خود و عدم اطاعت از والدین خود را نشان می دهد. طبیعتاً این نوع برخورد برای ما که در جامعهای بزرگ شدهایم که در آن بزرگی گفتهاند و کوچکی، زنی گفتهاند و مردی، نوکری گفتهاند و آقایی و هیچکس قرار نیست از محدودهای که برایش مقرر شده پای خویش را بیرون بگذارد بی احترامی تلقی میشود. همین تفاوت در معنا و تفسیری که از احترام در این دو فرهنگ وجود دارد باعث تنش و درگیری و گاه حتی برخورد فیزیکی بین والدین و فرزندان گشته و گاه به دخالت پلیس میانجامد.
در چنین وضعیتی ترک کردن خانواده میتواند یکی از واکنشهائی باشد که جوانان در برابر اینگونه برخوردها از خود نشان دهند. به خصوص که در این کشورها نوجوانان از سن شانزده سالگی تحت حمایت مادی دولت قرار می گیرند، و کار کردن نیز در این سنین بسیار رایج است. این جدائی زود رس از خانواده میتواند فرزندان را در معرض خطراتی چون آمیخته شدن با دوستان ناباب (که آنها نیز به دلایل مشابه یا متفاوتی از تربیت والدین خویش محروم ماندهاند) ، اعتیاد و فساد و.. قرار دهد بخصوص که آنان تجربه زندگی در جامعه آزاد را ندارند .
از طرف دیگر این امر احساس نوعی واماندگی، آزردگی و ورشکستگی فرهنگی در والدین بوجود می آورد ، چرا که فرهنگ جامعه میزبان در این تقابل برنده شده و دست آنها را از همه جا کوتاه کرده است.
فشار آوردن به فرزندان در حفظ بعضی خصوصیات فرهنگی و رسمها و سنتها ، که گاه با تهدید و توهین و خشونت صورت میگیرد ، باعث میشود که حتی اگر خانه را نیز ترک نکنند رفتاری دوگانه پیش گیرند ؛ بدین معنی که در محیط خانه طبق توقعات والدین و با معیارهای سنتی عمل نموده و در محیط خارج از خانه به نوع دیگری عمل کنند ، یعنی تبدیل به موجوداتی دو رو شوند و این خود میتواند خطرات زیادی را برای آنها در جامعه آزاد غرب بوجود آورد.
طبیعی است که هر چه والدین از مسایلی چون تغییرات جسمی و روحی فرزندانشان در سنین بلوغ، از سختی عبور از این دوران، از تفاوت فرهنگی جامعه خود و میزبان با اطلاعتر و اگاهتر باشند تنش های مهاجرت برای آنان و فرزندانشان کمتر خواهد بود
ج - برسیمت شناخته شدن آزادی روابط بین دو جنس در غرب و تاثیر آن در بروز اختلافات خانوادگی در مهاجرت
برای اکثریتی از مهاجران که دارای فرزندانی نوجوان هستند ، آزادی رابطه بین دو جنس در جامعه غرب میتواند منشاء بروز و یا شدت گرفتن اختلاف بین والدین و فرزندان گردد. این پدیده هر چند در مورد دختران و پسران هر دو مسئله ساز است ، اما سختگیری و حساسیت در مورد دختران به دلیل باورهای مذهبی و سنتی بیشتر است . این تنش نیز بدلیل همان تفاوت چند صد ساله ایست که بین ما و غربی ها به لحاظ تاریخی وجود دارد و همانگونه که در بخش دوم به آن اشاره گردید به نحو بارزی بین دو نسل در مهاجرت خود را به نمایش می گذارد. شدت و دامنه این برخوردها در بین خانواده ها نیز همانگونه که دیدیم بسته به میزان دانش و درک والدین از مسایل زیست شناختی، اجتماعی، روانشناختی، تاریخی و فرهنگی فرق میکند .
در توضیح بیشتر مسئله باید گفت که ما و غربیها به دو دنیای کاملا متفاوت متعلق میباشیم. وقتی ما به غرب پا میگذاریم در حقیقت مانند جزئی جدا شده از یک مجموعه (شرق) هستیم با باورها و ارزشها و معیارهای ذهنی خویش، که به مجموعه دیگری از ارزشها و باورها(غرب) وارد میشویم. برای درک و بخصوص قبول این باورها و ارزشها باید از مراحل تاریخی و اجتماعی عبور کرد که غرب آنرا پشت سر گذارده است و این مسیری نیست که بتوان در مدت کوتاهی از آن گذشت. همین امر خود سر آغاز و ریشه بسیاری از تنشها و بحرانهای فردی و جمعی ما در مهاجرت است. بسیاری از دستاوردهای غرب مانند آزادی بیان و عقیده، آزادی زنان، شناخته شدن حقوق کودکان و جوانان و آزادی روابط بین دو جنس در مهاجرت به ما تحمیل می شود، حتی اگر عقل و منطقمان آنها را قبول کند ، عواطف و احساساتمان آنها را رد میکند. برای بسیاری از ما کنار گذاشتن حتی بخشی از آداب و عادات فرهنگی مان تهدیدی به کل هویت ملی و مذهبی ما تلقی میشود و به این خاطر است که به نوجوانانمان در حفظ و حراست این هویت اصرار ورزیده و فشار وارد میآوریم.
برخوردهای تند و عجولانه والدین در تحمیل فرهنگ قومی خویش به فرزندان می تواند باعث بروز واکنشهای متفاوتی از جانب فرزندان گردد که به تعدادی از آنها در زیر اشاره می شود:
- یا نوجوان مجبور می شود از ترس و یا بخاطر علاقه خویش به والدین ، از موازین فرهنگی خویش پیروی نموده و بهای آن که رنج متفاوت بودن با سایرین است را بپردازد . چرا که متفاوت بودن معمولا باعث مورد تمسخر قرار گرفتن از طرف جمع همسالان میگردد.
- یا دست به فریبکاری و پنهان کاری می زند، یعنی در خارج از خانه موازین حاکم بر فرهنگ غ رب را رعایت می نم اید، بعبارتی همرنگ با جماعت می شود و در داخل به خواست والدین رفتار می کند .
- و یا اینکه خانواده را ترک می گوید .
با توجه به اینکه خانواده اولین مکانی است که سنگ بنای تربیتی کودکان و نوجوانان در آنجا گذارده میشود، کلیه این واکنشها در دراز مدت می تواند اثرات سوئی بر زندگی نوجوان بگذارد . فراموش نباید کرد که مشکلات سنین نوجوانی و بلوغ در خانواده هائی که روابط دوستانه و صمیمانه بین والدین با یکدیگر و با فرزندان بر قرار است، بسیار کمتر از خانواده هائی است که عواملی چون خجالت یا ترس، ترسی که متاسفانه مخمل زیبای احترام بر آن کشیده شده، مانع ارتباط دوستانه نه تنها بین زنان و شوهران با یکدیگر بلکه بین آنان و فرزندانشان نیز میگردد. باید دانست که هر قدر بیشتر با موعظه، سرزنش و یا تهدید با جوانانمان روبرو شویم ، آنها را سریعتر وادار به تسلیم به م عیارهای فرهنگ محیطی که در آن زیست میکنند – و در اینجا نظر به جنبه های منفی آن است- قرار می دهیم .
این مشکل برای نوجوانانی که هنوز به بلوغ فکری نرسیدهاند ، حتی در خود کشورهای غربی نیز بسیار مسئله ساز است. بد نیست بدانیم که نیاز وافر انسان به عشق و توجه ریشه بسیاری از این نوع تنش هاست. کمبود عشق و محبت در خانواده میتواند به فرار فرزندان (به خصوص دختران و حتی زنان)، فحشا، خودکشی و بیماریهای روانی و نهایتا متلاشی شدن خانواده منجر گردد. گفته می شود یکی از دلایلی که دختران در سنین نوجوانی به طرف جنس مخالف خود کشیده میشوند، صرف نظر از تمایلات غریزی، نیاز وافر ی است که آنها به مورد توجه و علاقه بودن دارند . بعضی از روانشناسان غربی معتقدند که والدین و بخصوص پدران میتوانند با نشان دادن توجه و علاقه مستقیم خویش به دختران نوجوانشان نقش بسیار مهمی را در این رابطه بازی کنند و مانع کشیده شدن آنان به طرف جنس مخالف خود، حداقل تا زمانیکه به بلوغ فکری کامل نرسیدهاند بشوند.
د- عدم ارتباط "احترام" با "مدرک و عنوان" در غرب و تاثیر آن در کم شدن علاقه جوانان به تحصیلات دانشگاهی
یکی دیگر از مسایلی که مهاجران با آن در غرب روبرو هستند کم شدن تمایل جوانانشان به تحصیلات دانشگاهی است. این مسئله باین دلیل حادث می شود که در غرب امنیت اقتصادی و مهمتر از آن احترام اجتماعی ، در گرو داشتن تحصیلات آکادمیک و به خصوص عناوین مهندسی و دکترا بشدتی که در جامعه ما دیده می شود، نیست. در جوامع مدرن نه کسی به خاطر داشتن عنوان و مشاغل بالا، مورد توجه و عنایت بیش از حد مردم قرار میگیرد و نه کسی به خاطر داشتن مشاغل سادهتر از هر نوع آن، مورد بی مهری و تحقیر واقع می شود. به عبارت سادهتر همه افراد در پناه قانون بوده و از یک امنیت نسبی اقتصادی و احترام و شان اجتماعی تقریبا برابر برخوردارند . فرزندان مهاجران که با سرعت، معیارهای حاکم بر جامعه میزبان را جذب و با روال و آهنگ آن حرکت میکنند، متوجه میشوند که بدون گذر از هفتخوان دانشگاه نیز میتوان راحت زیست و از زندگی لذت برد و مورد احترام جامعه میزبان بود. بنابراین اگر تمایلی به ادامه تحصیل نداشته باشند ، دلیلی برای اتلاف حداقل چهار سال از وقت خود برای خواندن مطالبی که علاقهای به آنها ندارند را نمیبینند. این مسأله برای والدینی که در جامعه ای زیسته اند که احترام و آبرو در گرو داشتن مدرک و بخصوص عناوین است، سخت ناگوار میآید. کنجکاوی پی در پی اقوام و بستگان این خانواده ها در ایران و سایر دوستان و آشنایان ایرانی در کشور میزبان، در مورد تحصیلات فرزندان، والدین را در تنگنای بیشتری قرار می دهد و این خود باعث فشار بیشتر از طرف والدین به فرزندان در رفتن به دانشگاه و ادامه تحصیل بهخصوص در رشتههایی که دکترا و مهندسی میدهند میگردد. نتیجه نهایی این تفاوت فرهنگی ایجاد تنش، رخت بربستن خرسندی و آرامش از خانواده و سایر اثرات منفی و جنبی ناشی از آن برای همگی آنها است.
متاسفانه والدین برای تشویق و ترغیب فرزندانشان به ادامه تحصیلات دانشگاهی در غرب از همان دلایلی سود مانند بدست آوردن احترام اجتماعی سود می جویند. دلایلی که در کشورهای غربی چندان کار ساز نیست. شاید ذکر این نکته در اینجا خالی از فایده نباشد که اصولا این چنین انگیزه هایی برای وارد شدن به دانشگاه در کشورهای در حال توسعه، خود یکی از دلایل عقب ماندگی این کشورهاست. زیرا هنگامی که فرار از تحقیر، فخر فروختن به دیگران و بر انگیختن حسرت در آنان و کسب احترام کاذب انگیزه تحصیلات عالی شد، نتیجه آن بوجود آمدن مدرک دارانی بیسواد و متخصصینی بی علاقه خواهد گردید که نخواهند توانست آنچنانکه باید در روند بهبود جامعه ای که در آن زندگی می کنند گام بردارند. متاسفانه اکثریتی از ما مردم جوامع عقب مانده از این نکته غافلیم که استعداد و علاقه دو عامل مهم برای تحصیلات آکادمیک در تمامی رشته ها علمی، ادبی و هنری است و این عوامل در همگان به یک نسبت وجود ندارد. تشویق فرزندان به ادامه تحصیلات فقط در موردی می تواند توجیه منطقی داشته باشد که آنان دارای هوش و استعداد بوده، اما بدلایلی چون تنبلی یا بی حوصلگی و ... از ادامه تحصیل خودداری کنند. در چنین حالتی منطقیترین راه مجاب کردن یک جوان به ادامه تحصیلات، متوجه کردن او به این نکته انسانی است که اگر او بتواند مثلا یک جراح یا فیزیکدان یا خلبان شود، یا استعدادهای هنری خود را پرورش دهد، اما به مشاغلی چون فروشندگی، شستشوی اتومبیل، تهیه ساندویچ و یا هر کار دیگری که نیاز به نبوغ و هوش و استعداد زیادی ندارد، مشغول گردد، جای آن انسانی را غصب کرده است که استعداد و توانائی جراح، خلبان و یا فیزیکدان یا هنرمند شدن را نداشته است.
ه- فردگرایی و تنوع راههای زندگی در غرب و تاثیر آن در سست شدن پیوندهای عاطفی خانواده:
معاشرت و رفت و آمدهای خانوادگی یکی از رایج ترین و ارزانترین سرگرمی های مردمان در تمامی کشور های فقیر منجمله کشور ما بوده و می باشد. تداوم فقر باعث شده است که این سرگرمی بصورت عادت در بین ما در آید، بطوری که حتی در بین اقشاری که به لحاظ مادی با اجداد خویش تفاوت بسیار کرده اند، هنوز رفت و آمد و مهمانی دادن و مهمانی رفتن یکی از رایج ترین سرگرمی هاست، با این تفاوت که به حشو و زواید و تکلفات و تشریفات آن افزوده گشته است. یکی از شرایط داشتن چنین سرگرمی وجود خانواده و فامیل بزرگ است که آن نیز منوط به آنست که ازدواج در جوانی صورت گیرد و فرزندانی در خانواده متولد گردند.
در حالیکه در کشورهای مدرن شرایط دیگری حاکم است، بهبود وضع اقتصادی، توزیع عادلانهتر ثروت، وجود امنیت نسبی و حمایت قانون از فرد باعث شده که دنباله روی از سنتها و آداب جای خود را به انتخاب فردی دهد. در این جوامع زندگی تنها در درس خواندن، کارگرفتن، ازدواج کردن و بچه دار شدن خلاصه نمی شود. یکی از بزرگترین دستاوردهای دموکراسی خود بودن، برای خود و نه برای رضایت و خواست دیگران زندگی کردن است. فرزندان مهاجران فرهنگ حاکم بر جامعه میزبان را به دلیل متنوع تر بودن راههای زندگی بر فرهنگ سنتی خویش ترجیج می دهند. حاصل این رجحان عدم تمایل به ازدواج، احتمال ازدواج با غیر هموطن و عدم تمایل به داشتن فرزند و یا فرزندان متعدد است. باین ترتیب گسترش معمول خانواده در مهاجرت از دست می رود.
والدین در این رابطه نیز سعی زیادی می کنند که فرزندانشان را وادار به اطاعت از فرهنگ سنتی و آداب و رسوم خویش نمایند. اما وجود امکان ورود جوانان به بازار کار و حمایتی که دولت از آنان می کند را می توان از دلایل عدم موفقیت والدین در این امر دانست. استقلال مالی منجر به استقلال فردی، شخصیتی و فکری میگردد که اولین نشانه آن عدم اطاعت از والدین است. به بیان دیگر والدین نمیتوانند از طریق تهدید به قطع و یا کاهش کمکهای مالی، فرزندان خود را به پیروی از سنتها و آداب و عادات خویش قرار دهند. چرا که اگر چنین کنند فرزندان میتوانند خانه را ترک گفته و بهطور مستقل زندگی خود را هر چند با دشواری ادامه دهند.
از طرفی از آنجا که کانون خانواده تنها مایه امید و دلخوشی بسیاری از مهاجران نسل اول در این کشورها است، والدین در بسیاری از اوقات مجبور می شوند در جهت حفظ آن، استقلال رای و شخصیت فرزندان خود را بهرسمیت بشناسند و بهگونهای بلاعوض آنها را از حمایتهای عاطفی و خدماتی و مالی خود بهرهمند سازند. این وضعیت هر اندازه که برای والدین دل آزار و غیرمنصفانه می نماید، برای فرزندان گوارا و خوشایند است، چرا که آنان از دو نعمت بزرگ برخوردارند، یکی آزادی و استقلال غربی و دیگر داشتن والدین شرقی که از هیچ نوع محبتی برای آنان دریغ نمی دارند. غرق شدن فرزندان در جامعه و فرهنگ میزبان، فراموش کردن آداب و رسوم همراه با ضعیف شدن زبان مادری، خود منجر به احساس تنهایی در والدین و بهدنبال آن افسردگی در آنان می گردد به بخصوص برای مهاجرینی که بطور عادتی بیشترین سرگرمی زمان میانسالی شان را معاشرتهای فامیلی و ارتباطات تنگاتنگ با فرزندان و نوه هایشان تشکیل میداده است. نداشتن کار و برنامه هایی که والدین بتوانند با آن اوقات فراغت خویش را پر کنند به این احساس در غربت بیشتر دامن میزند. عباراتی چون «در خارج بچهها دیگر مال آدم نیستند» یا «در خارج آدم بچههایش را از دست میدهد» در رابطه با همین مسأله گفته میشود.
و - بحران هویت
خلقیات، عادات و آداب و رسوم که هویت انسان را تشکیل میدهد با گذشت زمان ریشههای عمیقتری مییابد. این عادات و آداب که ریشه در زندگی جمعی و روابط خانوادگی و قومی ما دارد، در مهاجرت دچار بحران میشود. توضیح اینکه پس از مهاجرت جا و مکان و زندگی مانوس و مالوفی که مهاجر به آن خو کرده است بهم میریزد. علاوه بر آن شان اجتماعی، هویت ملی و شغلی و گاهی هویت سیاسی و حزبی او از دست میرود. در چنین شرایطی اگر مهاجر از اعتماد به نفس و هویت فردی استواری برخوردار نباشد، احساس نوعی پوچی، بی ارزشی، تنهائی، بیگانگی و نهایتا خود گم کردگی میکند. به بیان دیگر وقتی انسان در وطن خود مقیم است ده ها و گاه صدها نفر او را میشناسند، اگر معلم است شاگردانی دارد، اگر کارمند است، همکاران و ارباب رجوعانی، اگر شغل آزاد دارد، مشتریانی و اگر هیچ شغلی نیز نداشته باشد همسایگان، صاحبان مغازهها و سوپر مارکتهای محله او را میشناسند. اینها در فرد احساس متمایز بودن از دیگران و "کسی بودن" را بوجود میآورد و این به نوعی همان هویت او را تشکیل می دهد. مضافاً اینکه اقوام و بستگان، دوستان و آشنایان، و شهر و دیاری که گذشتهء زندگی او را در خود تنیده است به این هویت و کیستی استحکام بیشتری میبخشد. هر یک از این اقلام در مهاجرت به نوعی فرو پاشیده میشود و شخصی که تا دیروز در دیار خود کسی بوده است یا خیال می کرده است که کسی است، پس از مهاجرت تبدیل به هیچکس می گردد و این امر مهاجر را با بحرانی سخت و دردناک روبرو میسازد. بدیهی است کسانی که هویتشان بسته به قابلیتها و خلاقیت های درونی خویش است-دانشمندان، هنرمندان- کمتر دچار چنین بحرانهایی می گردند چرا که پس از مدت کوتاهی می توانند همان قابلیتها را در محیط جدید نیز متجلی ساخته و برای خویش هویتی کسب نمایند.
ز- احساس بی وطنی
انسان بطور طبیعی از تغییر میهراسد و در تکرار زندگی روزانه و عادتی خود احساس نوعی امنیت میکند. دشواری یادگیری زبان و کسب مهارتهای تازه و ترس از عدم موفقیت باعث میشود مهاجر به خصوص در سنین بالا، بیش از پیش به آداب و عاداتش پناه ببرد و از حشر و نشر با جامعه میزبان -بدلیل نداشتن وجوه فرهنگی مشترک- بگریزد. بدین ترتیب است که او در میان هموطنان خویش دوستانی مییابد و فقط با همانان نشست و برخاست می کند. فقط به رادیوهای فارسی زبان گوش میکند، روزنامههای فارسی را میخواند و تلویزیونهای فارسی زبان را تماشا میکند. به معنای دیگر در ایران کوچکی که برای خود ساخته است با همان آداب و رسومی که در زمان مهاجرت با خود آورده است، روزگار می گذراند. نتیجتاً پس از گذشت سالها نه از جریان امور کشوری که در آن زندگی میکند، کوچکترین خبری دارد و نه از تغییراتی اجتماعی- فرهنگی که در وطن خودش روی داده با خبر است. چنین کسی وقتی به وطن بر میگردد، مشاهده میکند که تحولات و تغییرات بیشماری-مثبت یا منفی- صورت گرفته و کشورش دیگر آن سرزمینی نیست که او آنجا را ترک گفته بود. بعبارت دیگر نه تنها در کشور محل اقامت خویش که در وطن خویش نیز غریب است.
نقش سازنده مهاجرت
هر چند این نوشتار در رابطه با پی آمدهای ناگوار مهاجرت بود، اما بد نیست اشاره ای نیز، هر چند مختصر به نقش سازنده مهاجرت داشته باشیم.
مهاجرت اصولا تاریخ ساز است. بسیاری از تمدنهای بشری چه قدیم (ایران و مصر) و یا جدید (امریکا، کانادا و استرالیا) بوسیله مهاجران به این سرزمینها شکل گرفته اند.
در مهاجرت است که امکان دوبارهای برای رشد و تکامل فراهم می شود. در مهاجرت است که اقتدار کاذبی که ما به خاطر مال و منال یا مدرک و عنوان و یا هر چیز دیگری داشتیم از بین می رود و ضعفهای درونی ما امکان بروز مییابد. در مهاجرت است که برای انسان این موقعیت فراهم می شود که از تمامی عاداتی که نا آگاهانه به آنها خو گرفته و به آنها وابسته شده است جدا شود، و اینها خود شانس و فرصت دومی است برای مهاجر که اختیار زندگی خویش را آگاهانه بدست گیرد.
در حقیقت میتوان گفت در مهاجرت به کشورهای آزاد، انسان به دنیائی وارد میشود که امکان رشد و پیشرفت در آن کم نیست، امنیت اقتصادی و اجتماعی مهیاست و چندان مانعی بر سر راه ترقی و تعالی آدمی وجود ندارد. باید و نبایدهای زندگی قومی و قبیلگی که آزادیهای فردی و بدنبال آن امکان خلاقیت و رشد و شکوفایی را از فرد سلب کرده بود، از میان می رود و اگر مهاجر زندگی و کار خود را محدود به دایره هموطنان ننماید، میتواند از این فرصتها و امکانات بهره گرفته و استعدادهای خفته خود را به منصه ظهور برساند. شاید درخشش ایرانیان مقیم کشورهای پیشرفته در زمینه های مختلف علمی، ادبی، فرهنگی و هنری را بتوان به وجود استعداد و قابلیت در آنان و مهمتر از آن به استفاده صحیح این عزیزان از این امکانات منتسب دانست. این امر خود نشانگر اینست که هیچ ملتی به لحاظ هوش و استعداد از ملت دیگر بالاتر یا پایین تر نیست، بلکه این شرایط محیطی است که زمینه ساز بروز خلاقیت ها و استعداهاست. به عبارت ساده تر همانطور که یک بذر خوب برای تبدیل شدن به یک گیاه شاداب و پر بار احتیاج به خاک مناسب، آب و نور و حرارت کافی دارد، انسانها نیز برای رشد و شکوفائی زمینه مساعد می خواهند و این معنا را بخوبی در شعر فروغ می توان یافت که:
هیچ صیادی از جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد.
-------------------------------------------------------------------------------------------
* ویژگیهای مردمان پرورش یافته در جوامع مدرن و سنتی در کتابی تحت عنوان "در اسارت فرهنگ" به قلم همین نویسنده بگونه ای مشروح بیان و کالبد شکافی شده است. این کتاب در انتظار دریافت مجوز برای چاپ است.
tshey47@yahoo.com.au
|