•
بالیده سرو اما بر قامت بلندش
صد زخم تازه دارد، از داغ و تازیانه
تنها است بید مجنون، چون نسل لیلیان را
زُهـد کریه یک جا، تارانده از میانه
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
٣۰ اسفند ۱٣٨۷ -
۲۰ مارس ۲۰۰۹
آن روز می ستردم، گرد وغبار خانه
دستم به کارو ذهنم لبریز از ترانه
اسفند بود و نم نم، می شد زمان فراهم
تا کام گیرد عالم، از غنچه و جوانه
تا دختر بهاران، رقصد شکوفه افشان
در کوچه و خیابان، طناز و جادُوانه
جامی به دست، جمشید، تاجی به سر زخورشید
آید برون خرامان از کشور فسانه...
پس پنجره گشودم بر شیشه زد چو باران،
گیرد مگر اتاقم، عطری بدین بهانه
دیدم ولی طراوت بویی غریب دارد
غرق است در کسالت، باران ِ دانه دانه
بالیده سرو اما بر قامت بلندش
صد زخم تازه دارد، از داغ و تازیانه
تنها است بید مجنون، چون نسل لیلیان را
زُهـد کریه یک جا، تارانده از میانه
دیدم پرنده ها را کنج قفس خزیده
آوازشان سکوتی، در سوگ آشیانه
باری، شکست شادی در بغض بیقرارم
آسیمه سر پریدم زان خواب کودکانه
از جای جای خانه گـَرد زمان ستردم
اما کشید خشم از هر واژه ام زبانه
ای روز نو ببخشا این سان اگر کلامم
رغم تلاش خامم، خالی است از ترانه
ویدا فرهودی
بهار ۱٣٨٨ - پاریس
|