ملی شدن صنعت نفت و استقلال سیاسی و اقتصادی
سخنرانی کورش زعیم در همایش ملی شدن صنعت نفت در تبریز
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱ فروردين ۱٣٨٨ -
۲۱ مارس ۲۰۰۹
امروز، سالگرد ۲۹ اسفند ۱٣۲۹، نباید روز ویژه ای برای ما ایرانیان باشد. پنجاه و پنج سال است که به بهانه ملی شدن صنعت نفت و نیز برای دموکراسی، این عزیز از دست رفته، سالگرد می گیریم و مویه می کنیم. ملی شدن صنعت نفت را سالگرد می گیریم، خلع ید را سالگرد می گیریم، سی تیر را سالگرد می گیریم و ۲٨ مرداد را. ما براستی یک ملت سوگوار هستیم. از آن زمان که مرگ سیاوش ما را سوگوار کرد تا سوگواری حمله تازیان، سوگواری امام حسین و عاشورا، سوگواری حمله مغول و تاتار و سوگواری برای دهها مصیبت دیگر. ولی آنچه به راستی ما را سوگوار می کند، از دست رفتن دموکراسی و آزادی است. ما آن را در مشت خود داشتیم؛ و اگر هنوز آن را می داشتیم، دیگر ملی شدن صنعت نفت و کوتاه کردن دست بیگانگان و باز پس گیری استقلال سیاسی و اقتصادی و حفظ منافع ملی برایمان افتخاری نبود، زیرا آن را هر روز انجام می دادیم. این وظیفه هر دولت می بود. هر روز این دهه های از دست رفته، دولتهای ملی ما، دولتهای مستقل و خردمند و درستکار برگزیده مردم ما در پی حفظ و افزایش منافع ملی می بودند. اگر فقط می توانستیم مشتمان را ببندیم.
در این شش دهه اندوه بار، جهان شش دهه دیگر از ما جلو زد و اکنون ما را زیر چکمه های خود دارد. چکمه هایی که فقط یک لنگه اش ساخت خارج است. دیگران با توان علمی ما بجای ما به ماه و مریخ می روند و ما هنوز یک افتخار قرن گذشته را سالانه در ذهن خود بازسازی می کنیم تا از شکسته شدن غرورمان و اعتماد به نفسمان جلوگیری کنیم. ما ملت ایران که روزی با همبستگی و هم آوایی دولتی ملی بوجود آوردیم که جهان را از عظمت خود لرزاند و به ستایش واداشت، اکنون فقط از خاطره آن افتخارآفرینی زودگذر تغذیه می کنیم. در این شش دهه کجا بوده ایم و چکار کرده ایم؟ کاری که نکرده ایم، ولی می توانم بگویم چکار شده ایم. دهان بسته شده ایم، ترسانده شده ایم، غارت شده ایم، زندانی شده ایم، کشته شده ایم، سنگسار شده ایم، دست و پایمان قطع شده است، تودهنی خورده ایم، توهین شده ایم، منفور جهان شده ایم، گریزان از میهن خود شده ایم، مجبور به مهاجرت شده ایم، فقیر شده ایم، معتاد شده ایم، فاسد شده ایم، تجاوز فرهنگی شده ایم، خاک ما مورد آزمندی کوتوله ها قرار گرفته، تاریخ ما تحریف و میراثمان ویران شده و جهانی متحد علیه ما شمشیر کشیده است. مهم نیست در این مدت چه کسانی بر ما حکومت کرده بوده باشند، همیشه بی خردی، ناهوشمندی، خودخواهی، خودکامگی و فساد نصیب ما بوده است. بجای تولید و توسعه اقتصادی بمب اتم خواسته ایم، انگار ژاپن و آلمان ویران شده، که اکنون دومین و سومین اقتصاد و قدرت جهانی را تشکیل می دهند، با بمب اتم به عظمت رسیدند. همیشه برای عزیز شدن، به بیگانگان باج داده ایم، چه در رژیم گذشته که سرمایه مان خرج دیگران می کردیم یا تسلیحات غیرضروری می خریدیم تا بگویند ما بزرگیم؛ و چه در رژیم کنونی که سرمایه مان خرج گروه های ستیزگر و یاغی می کنیم تا بگویند ما بزرگیم. همیشه این ملت ما بوده که با کیسه تهی شده روبرو بوده است، نه مانند دولت مصدق که با یک کیسه تهی جهان را وادار کرد بگویند ما بزرگیم. نه کمک گرفت و نه کمک داد، فقط به نیاز ملت اندیشید.
جنبش ملی کردن صنعت نفت، فقط کوتاه کردن دست بیگانگان از منابع نفت کشور نبود، بلکه زمینه را برای استقلال اقتصادی و سیاسی کشور، که دو سده از آن محروم بودیم، فراهم نمود. در دوران جنبش ملی کردن صنعت نفت، دکتر مصدق برای نخستین بار در تاریخ، کشور را دارای یک دولت ملی و مردمی کرد. او همچنین با ملی کردن صنعت نفت و شکست دادن یک ابرقدرت مدعی، به مردم نشان داد که می توانند به رای خود و اراده خود اعتماد کنند. مصدق نشان داد که چگونه می شود بدون اتکا به هیچ قدرت بیگانه، یکی از بزرگترین قدرتهای سیاسی و نظامی جهان را بدون جنگ، بدون عملیات تروریستی، بدون ستیزگری و خشونت، بدون فحاشی، بدون بالارفتن از دیوار سفارتشان، بدون گروگانگیری، آنهم در سرزمین خودشان، با منطق و قانون خودشان، با رعایت همه قواعد و قانونهای بین المللی، شکست داد. این اعتماد به نفس و قدرتی بود که مصدق توانست به ملت ایران بازگرداند. ملتی که می تواند در برابر هر ابرقدرتی، با خرد و هوشمندی، برای حفظ منافع خود رویارو شود، و بجای منفور شدن و منزوی شدن، عزیز مردم جهان هم بشود، احترام مردم جهان را هم جلب کند و قهرمان مردم جهان هم بشود. رفتار مصدق نماد فرهنگ و سرشت راستین ایرانیان بود.
در زمینه اقتصاد، او سنگ بنای یک اقتصاد وابسته به تولیدات صنعتی و کشاورزی و صادرات را گذاشت؛ و ثابت کرد که بی درآمد نفت هم می شود کشور را بخوبی اداره کرد و تراز مثبت داشت. اگر همین بی اهمیت شدن درآمد نفت برای هزینه های جاری، و تکیه بر تولید داخلی ادامه می یافت، و از درآمد نفت فقط برای سرمایه گذاری، نه هزینه های جاری، استفاده می شد، کشور ما اکنون شاید یکی از پنج قدرت اقتصادی جهان می بود، نه ذلیل و منفور و فقیر و عقب افتاده ای که اکنون هستیم. اگر این صدها میلیاردها دلار درآمد نفت که دستاورد جنبش ملی کردن صنعت نفت و سیاستهای خردمندانه دکتر مصدق است، بجای دزدیده شدن و اتلاف یا فرار به کشورهای بیگانه، صرف توسعه صنعت و زیرساختهای این کشور می شد، ما اکنون در کجا می بودیم؟
اکنون، ما بجای تکرار خاطرات شیرین گذشته، که برای دو نسل اخیر کشور فقط شعار و کتاب تاریخ است، باید دنبال سیاست و راهکاری برای نجات کشور باشیم. نجات کشور، یعنی روی کار آمدن افراد شایسته، کارآمد، میهن پرست و درستکار؛ یا دستکم باسواد و بافرهنگ، که در طی سه دهه گذشته، بویژه در چند سال اخیر، حتا از این حداقل هم بی بهره بوده ایم. چگونه می توان افراد شایسته را روی کار آورد؟ تنها راهی که به ذهن من می رسد انتخابات آزاد است. چگونه می توان انتخابات آزاد برگزار کرد؟ ما پنجاه و پنج سال است انتخابات آزاد نداشته ایم. دلبری بود که گوشه چشمی به ما نشان و از دنیا رفت و ما را به سوگ خود نشاند. انتخابات ما همیشه فرمایشی دیکتاتورها بوده است. انتخابات سال ۵٨ هم که تا حدودی آزاد بود، توسط اتحاد روحانیان و حزب توده و چپگرایان مذهبی کنترل و محدود و انحصاری شد. اکنون هم که فقط توسط روحانیان و تندروان مذهبی کنترل می شود.
اکنون دیگر اجرای کامل قانون اساسی موجود هم به ما نوید انتخابات آزاد را نمی دهد. برای یک انتخابات آزاد ما باید امنیت حیثیتی، جانی و حقوقی داشته باشیم و هر از هرگونه تعرض مصون باشیم. اصل ۲۲ قانون اساسی این اطمینان را به ما می دهد، ولی آیا تا کنون اجرا شده؟
برای یک انتخابات آزاد باید بتوانیم عقاید خود را آزادانه بیان و از آن دفاع کنیم. اصل ۲٣ این حق را به ما می دهد، ولی آیا می توانیم؟
برای یک انتخابات آزاد باید مطبوعات آزاد باشند و بدون هیچ تبعیضی دیدگاههای نامزدان و منتقدان آنان را منتشر کنند و خود اظهار عقیده کنند. این اصل ۲۴ قانون اساسی است. در حالیکه نشریات فقط آزادند دیدگاههای مراکز قدرت را بازتاب دهند.
برای یک انتخابات آزاد باید ترسی از استراق سمع و ضبظ مکالمات تلفنی و پیام های تلفنی و مکاتبات اینترنتی نداشته باشیم. ماده ۲۵ این اطمینان را به ما میدهد، ولی کدام فعال سیاسی یا مدنی این اطمینان را حس می کند یا تجربه کرده است؟
برای یک انتخابات آزاد، فعالیت آزاد حزب ها، انجمن های سیاسی و صنفی یک اصل است، آنهم اصل ۲۶ قانون اساسی. حزب ها هستند که برای اداره کشور برنامه تدوین می کنند، سیاستگذار و سیاست مرد می پرورانند و بهترین را از میان خود برای نامزدی انتخابات بر می گزینند. کدام رییس جمهور یا نماینده مجلس در طی این سی سال برای کار خودش بجز مشتی شعار برنامه ای داده، کدام یک از حزب های فرمایشی درون حاکمیت که همیشه فقط باهم در کشمکش تقسیم غنائم بوده اند، تا کنون برنامه ای برای اداره کشور یا حل مسائل مردم داده اند و یا برنامه خود را در معرض داوری مردم گذاشته اند؟
برای یک انتخابات آزاد باید بتوان گرد هم آمد. باید بتوان نشست های انتخاباتی تشکیل داد و بایستی بتوان با مردم رو در رو سخن گفت. اصل ۲۷، به ما حق تشکیل اجتماعات را می دهد. ولی ما حتا نمی توانیم سالگرد مردگان خود را بگیریم یا بزرگان خود را تجلیل کنیم.
فرض کنیم که جمهوری اسلامی یک شبه دگردیس شد و از فردا همه این اصل های قانون اساسی خودشان را که سی سال است زیر پا گذاشته می شود، اجرا کرد. با فیلترهای غیرقانونی چکار کنیم؟ اصل های ۹۱ تا ۹۹ تشکیل یک شورای نگهبان قانون اساسی را توضیح می دهد. نگهبانی از قانون اساسی کاریست ضروری. همه کشورها نهادی برای نظارت بر رعایت قانون اساسی در قانونگذاری دارند. در اصل ۹۹، وظیفه شورای نگهبان را نظارت بر انتخاب رییس جمهور، انتخابات مجلس شورای ملی و همه پرسی تعیین کرده است. در این شرح وظایف، ما وظیفه گزینش نامزدان انتخابات را نمی بینیم. کسی که گزینش می کند، دیگر حق نظارت ندارد، چون نمی تواند نسبت به گزیده های خود بی طرف باشد. دخالت شورای نگهبان در فرایند گزینش نامزدان، یک تخلف آشکار از قانون اساسی است. در سال ۵٨ هم همین شورای نگهبان نام مجلس شورای ملی بطور غیرقانونی تبدیل به "مجلس شورای اسلامی" نمود و نظارت استصوابی را تایید کرد. دهها تخلف دیگر از قانون اساسی از جمله پشتیبانی صریح از یک نامزد انتخابات علیه دیگری از شورای نگهبان سر زده است. پس این شورای نگهبان خودش قانون اساسی را پیوسته و بیش از همه زیر پا گذاشته و متخلف است.
از سوی دیگر، شورای نگهبان وظیفه خود را که نظارت بر درستی و سلامت انتخابات است انجام نمی دهد و هر بار پس از انتخابات افشاگری های زیادی از سوی شخصیت های درون حاکمیت در اعتراض به تقلب های گسترده چه در اخذ رای، چه در شمردن رای و چه در اعلام نتایج انتخابات عنوان می شود. همیشه آمارهای انتخاباتی که وزارت کشور اعلام می کند با آنچه شورای نگهبان اعلام می کند، و هر دو آنها با آنچه سازمان آمار اعلام می کند، متفاوت هستند. بنابراین، تا غربال گزینشی و رفتار ضد قانون اساسی شورای نگهبان قانون اساسی را داریم، انتخابات آزاد نخواهیم داشت.
حال فرض کنیم از غربال شورای نگهبان هم گذشتیم، یا شورای نگهبان کنار گذاشته شد، یا تعهد کرد به انجام شرح وظایف قانونی خودش بپردازد. اکنون فقط یک هفته وقت داریم مبارزه انتخاباتی کنیم. این قانون من درآری فقط برای جلوگیری از فعالیت داوطلبان ناخودی در عرصه انتخابات است. نامزدان مورد تایید نظام از ماهها پیش در رسانه هایی که در دست خودشان است، معرفی و تبلیغ می شوند، هر جا که خواستند صحبت می کنند، مصاحبه می کنند و همه مطبوعات نظام جمهوری اسلامی آنها را مطرح می کنند. ولی داوطلبان غیر خودی حتا اگر از موانع و فیلترها هم بگذرند، در فقط یک هفته چکار می توانند بکنند، بجز اینکه شماری پوستر با عکس هایشان به در و دیوار بچسبانند؟ ما هم اکنون نامزدان بالقوه و بسیار شایسته ای داریم که شهرت بین المللی دارند، ولی در جمهوری اسلامی رسانه ها حق بازتاب دادن دیدگاههای آنان را ندارند. اکثریت مردم که دسترسی به دنیای مجاز اطلاعات و ارتباطات ندارند، نام آنان را شاید شنیده باشند، ولی از دیدگاههایشان ناآگاه هستند. جمهوری اسلامی هم با کنترل شدید رسانه های داخلی، تتمیع رسانه های خارجی و حتا فیلتر کردن رسانه های مجازی، بودجه سرسام آوری را از جیب ملت هزینه می کند که ملت صدای من و شما را نشود. از سوی دیگر، امنیت فعالان سیاسی ناخودی هم همیشه در خطر است.
اکنون می آییم به قلب مسئله. فرض کنیم که یک نامزد شایسته از فیلترهای متعدد گذشت و جمهوری اسلامی برای نمایش آزاد بودن انتخابات اجازه داد چنین شخصیتی برای نخستین بار شرکت کند. فرض کنیم که در رای گیری هم هیچگونه تقلب نشد، دسته های رای بدون اینکه حتا کش بسته بندی آنها را باز کنند در صندوق ها پیدا نخواهد شد، مردگان رای نخواهند داد، شناسنامه های تقلبی بکار برده نخواهد شد، با مهر نزدن شناسنامه ها برخی افراد تشویق به رای مکرر نخواهند شد، با اتوبوس رای دهنده با مراکز خاص نخواهند آورد و رای اشخاص نیازمند و فقیر را با پول نخواهند خرید.
افزون بر آن، در خواندن رای هم هیچ تقلب نخواهد شد، رای ها را عوض نخواهند کرد، رای های باطله را برای نامزدهای خودشان نخواهند خواند یا رای های رقیب را باطله اعلام نخواهند کرد، و هیچ صندوق رایی هم گم نخواهد شد. پس از خواندن رای و پیش از اعلام نتایج انتخابات هم دستکاری در شمار رای های شمرده شده نخواهد شد. و در نتیجه نامزد شایسته ما انتخاب خواهد شد.
حالا این فرد شایسته بیرون از حاکمیت، در مقام ریاست جمهوری چکار خواهد توانست بکند؟ هیچ اختیاری بر نیروهای نظامی و انتظامی ندارد. یعنی حتا به یک پاسبان توی خیابان هم نمی تواند دستور بدهد. امنیت خودش در دست سازمانهایی است که هیچ حرف شنوی از او ندارند. بیش از ۶۰% درآمد کشور و اقتصاد تحت کنترل دولت او نیست و نمی تواند بر آنها نظارت داشته باشد یا ساماندهی کند. صدها نهاد و سازمان ایدئولوژیک غیرسازنده بخش عمده ای از بودجه را تناول می کنند و به هیچ کس حساب پس نمی دهند. مجلس فرمایشی یا جناحی که بیشترشان نماینده راستین حوزه انتخابیه خود نیستند، هر حرکت او را باز می دارند و یا لایحه هایی برای فلج کردن او تصویب می کنند. اگر مجلس زروش نرسید، حکم حکومتی می تواند تمامی نقشه ها و برنامه های او را متوقف کند. به گفته آقای حاتمی، می توانند هر ۹ روز یک بحران بزایند. دولت قدرت سیاستگذاری نخواهد داشت، سیاست کلان کشوری را گروه های فشار و منافع جناحی تعیین خواهد کرد. سیاست خارجی از اختیارات رییس جمهور خارج خواهد یا دستکم مقامات دیگر می توانند موافقت های بین المللی دولت را نفی کنند و جلوی اجرای آن را بگیرند. وقتی اقتصاد و سیاست خارجی و نیروهای نظامی در دست رییس جمهور نباشد، به گفته شادروان بازرگان، چاقوی دولت بی دسته می شود و یا به گفته آقای خاتمی رییس جمهور یک تدارک چی. مسئله ما در انتخابات با برگزیدن یک نامزد شایسته حل نمی شود و برای چهار سال دیگر بازیچه خواهیم شد.
مشکل بنیادین ما برای دستیابی به آزادی انتخابات و نوعی دموکراسی، افزون بر عمل نشدن به اصول عنوان شده از قانون اساسی، وجود چند ماده ضد آزادی و دموکراسی هم هست. به عقیده من این قانون اساسی مجموعه ای از تضادهاست که خود خود را خنثی و فلج می کند. در فصل پنجم می گوید رهبری باید با پذیرش اکثریت مردم تعیین شود. معنای پذیرش اکثریت یا انتخاب آزاد است یا همه پرسی. در جای دیگر می گوید این فقیهان مجلس خبرگان هستند که باید رهبری را معرفی کنند و طبق اصل ۱۱۰ برگزیدن فقیهان مجلس خبرگان از اختیارات رهبری است. بنابراین، رهبری با اطمینان به اینکه خود را باید خود برگزیند، اختیارات گسترده ای را می تواند بدست بگیرد، و این دور تسلسل ادامه مییابد. وقتی مجبور نباشید به مردم پاسخگو باشید و خود را خود انتخاب می کنید، اگر فراقانونی هم عمل کنید کسی نیست که بتواند شما را باز بدارد، چون مطابق قانون عمل کرده اید. از این لحاظ قانون اساسی کنونی جمهوری اسلامی در جهان بی همتاست، زیرا کسی که به قدرت برسد می تواند قانون را قانونا در دست خود بگیرد و یا آن را نقض کند. برای هر اصل قانون اساسی، اصلی در تضاد با آن می یابید و هر اصل را با اگر و مگرهای آن می توان جوری تعبیر کرد. بنابراین، تا این قانون اساسی، به این شکل وجود دارد و دستاویز صاحبان قدرت است، ما در ایران رنگ آزادی انتخابات و دموکراسی را نخواهیم دید.
در کشور ما اصولا شهوت و ترس حکومت می کند. شهوت ثروت و قدرت، و ترس از مردم.
در آغاز انقلاب گروهی فرصت طلب که خود را در میان انقلابیون راستین جا زدند، با تصرت پایگاههای قدرت به جان دارایی ثروتمندان آن زمان افتادند و با مصادره ها و ترساندن ها و فراری دادن ها و کشتن ها، دارای خانه های مجلل و لوازم مجلل و پولهایی شدند که خوابش را هم نمی دیدند؛ و البته در مسیر آن پایه های اقتصاد کشور را نیر تخریب نمودند. پس از چشیدن لذت ثروت بی زحمت، به دنبال افزایش قدرت، یعنی تبدیل قدرت موقتی انقلابی به قدرت پایدار سازمان یافته، رفتند. با ثروت بدست آمده و یا با کنترل ثروت کشور، اهرم های قدرت را به دست گرفتند. آنگاه می بایستی این قدرت را تثبیت می کردند تا تعرضی به خودشان و ثروتهای بادآورده شان نشود. در فرایند تثبیت و حفظ این قدرت، بسیاری از افراد ملت فدا شدند، مخالفت ها سرکوب شد و بسیاری هستی یا جان خود را از دست دادند یا جلای وطن کردند. کم کم هرم های قدرت، چیزی شبیه یک حکومت ملوک لطوایفی مالی شکل گرفت. هر هرم با قدرتی مستقل و با رعایت منافع هرم های دیگر به افزایش ثروت و قدرت پرداخت. بهمین دلیل است که در انتخابات ها و در هر مسئله ای دعوا در میان خودشان است، و همانگونه که برخی شخصیت های این هرم ها گفته اند رای مردم بی ارزش است یا رییس جمهور را خدا یا امام زمان تعیین می کند، نشانگر همین واقعیت است که کشور ما را این هرم ها یا "خانواده ها" اداره می کنند که ما آنها را برای دلخوش کردن خود "جناح های سیاسی" می خوانیم. هیچ نامزد انتخابات نمی تواند بودن موافقت کلی این "جناح ها" موفق شود یا حتا از فیلترها بگذرد.
در طی این مدت مشاهده کرده ایم که در حالیکه تولید و اشتغال و رشد اقتصادی و رفاه اجتماعی رو به نزول گذاشت، این خانواده های قدرت روز بروز ثروتمندتر شدند و بحپجای کارخانه و کشاورزی و فعالیت های اشتغالزا، با ایجاد بنگاههای وام دهی، بدون هیچ فعالیت اقتصادی بر ثروت خود افزودند.
پس از پایان جنگ عراق علیه ایران، و بازگشت جوانان داوطلبی که با کلید بهشت به جبهه فرستاده شده بودند، و در آنجا سختی ها کشیده، فدارکاری ها کرده، زخمی و کشته داده بودند، به خانه هایشان بازگشتند با خانه و کشوری ویرانه، بیکاری و فقر روبرو شدند، در حالیکه آنان که کلید بهشت را داده بودند خود دارای ثروت های هنگفت و مقام های قابل توجه شده بودند. این صاحبان نوپای ثروتمند و قدرت به وحشت افتادند، ولی برای مشغول کردن این ناراضیان مدعی فرماندهانشان را وارد جریان ثروت اندوزی فراقانونی کردند تا از طریق فعالیت آنها بلکه برای رزمندگان بازگشته اشتغال بوجود آید. موج ثروت اندوزی جدید با دست اندازی به درآمدهای کشور آغاز شد.
در جریان این ثروت اندوزی ها و تثبیت قدرتها و قدرت نمایی ها، بسیاری آزادی خود را از دست دادند، به زندان افتادند یا جلای وطن کردند؛ و بدتر از همه، چشم به کشورهای همسایه به عنوان منجی برای گریز از سلطه دولت مرکزی جمهوری اسلامی دوختند. سیر نزولی اقتصاد کشور تشدید شد، تولید و اشتغال کاهش بیشتر یافت و مردم فقیرتر و ناراضی تر شدند. اکنون جمهوری اسلامی و این هرم های ثروت و سلطه که یکی دوتا هم به آنها افزوده شده ک قدرت قهریه را در اختیار دارند، در برابر نارضایتی همگانی و انزجار ملت قرار گرفته اند و با وجود اعمال سیاستهای رعب آور، محدودکننده و خشونت آمیز با مردم، گستردگی فزاینده مخالفت و دشمنی با آنها، ترس بر وجودشان مستولی شده است.
ترس از مردم. از دست دادن قدرت مساوی است با حساب پس دادن و شاید تلافی ها و انتقام جویی های آنهایی که موجودیت خود و خانواده هایشان فدای این شهوت ثروت و قدرت و فرایند تثبیت و حفظ قدرت شده است. اکنون در واقع این ترس است که بر حاکمیت ما چیره است و این ترس است که بر ما حکومت می کند. این آقایان از کوتاه آمدن، از آزادی ها و از شل کردن یوغی که بر ملت نهاده اند وحشت دارند. وحشت از کارنامه خود دارند و از حسابرسی ملت. و تا این ترس بر وجود این حاکمیت مستولی است، ما انتخاباتی راستین را تجربه نخواهیم کرد. اکنون بهیج وجه نمی توانند عقب نشینی کنند و آنقدر مقاومت خواهند کرد، ستم خواهند کرد، با آزادیهای ملت تجاوز خواهند کرد و آنقدر انسان های بیگناه را زندانی و نیست خواهند شد تا خودشان و کشور را به نابودی بکشانند. ما اگر براستی بخواهیم میهن خود را نجات دهیم و به سوی انتخابات آزاد و دموکراسی پیش برانیم، نباید آنها را بیشتر بترسانیم و از عاقبت خود هراسان کنیم، یا کشور را با جنبش های ستیزگرانه خیابانی به آشوب بکشانیم؛ بلکه باید با خرد ایرانی و بزرگمنشی، بردباری و روح بخشایندگی که ویژگی ایرانیان است، شرایطی بوجود آوریم که دیگر از ملت نترسند.
|