یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

وقت نشناسی ما


طاهره شیخ الاسلام


• آیا براستی ما نمی توانیم خود را از تار و پود آداب و رسومی که در زیر بار فقر و ترس و بیعدالتی در اجداد ما بوجود آمده و بعنوان میراث فرهنگی به ما به ارث رسیده است برهانیم؟ آداب و عاداتی که نه تنها کمترین اثری در پیشرفت کشور و جامعه ما ندارد، بلکه راه را بر روابط سالم اجتماعی در بین ما بسته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۶ فروردين ۱٣٨۵ -  ۲۶ مارس ۲۰۰۶


"ضرب المثل وقت طلاست که از زبانهای اروپايی ترجمه شده است نظير و مشابهی در فارسی ندارد. پيش ما وقت طلا نبوده و نيست. چون براحتی و بدون زيان آن را از دست داده و می دهيم و بعضی ها بدون صرف وقت طلا بدست می آورند. اصولا وقت يا زمان به خودی خود ثمر و ارزش ندارد. آنچه بدان ارزش داده و استخراج طلا می کند کار است. چون ما اهل کار نبوده ايم و کار منبع در آمد و استفاده چندان واقع نشده، هيچگاه معتقد و گويای به چنين ضرب المثل نشده ايم" (به نقل از کتاب سازگاری ايرانی نوشته شادروان مهدی بازرگان)
 
وقت نشناسی و بعبارت ديگر عدم حضور در راس ساعت مقرر در مهمانی ها و جلسات يکی از ويژگی های بارز در ميان بسياری از ماست. يکی از علتهای اين ويژگی را در مفهوم و معنايی می توان جست که ما از "احترام" در ذهن داريم.
توضيح اينکه در جوامع طبقاتی که در آن انسانها در چشم قانون و به تبع آن در چشم يکديگر برابر ديده نمی شوند، و تبعيض در تمام وجوه خويش، يعنی از نظر جنس، سن، مقام و موقعيت اجتماعی و ميزان ثروت، در جامعه حکمفرماست، احترام به   اعمالی اطلاق می شود که انجام آن معمولا از جانب فرودستان   نسبت به فرادستان انتظار می رود. اعمالی هم چون بله قربان گوئی و موافقت با نظرات و خواسته ها، تعريف و تمجيد، استفاده از عناوين و القاب، تعظيم و تکريم، دادن حق تقدم در ورود و خروج و بالاخره به پا خاستن در حضور کسانی که در اين سلسله مراتب بالاتر قرار دارند.   از طرف ديگر احترام تلقی شدن اين اعمال باعث شده است که همه افراد از يکديگر انتظار انجام آنها را داشته باشند و عدم انجام آنها را نسبت به خود، بی احترامی تلقی کنند. هر يک از اين اعمال پی آمدهای منفی با خود به دنبال می آورد.   و پيامد منفی عمل بلند شدن در پيش پای تازه واردين، عدم حضور در وقت معين است.
در جهت متهم نشدن به پشت پا زدن به فرهنگ آبا و اجدادی خويش، ذکر دو نکته را ضروری می دانم: يکی اينکه آداب و رسومی که ما امروز خود را مقيد به پيروی از آنها می دانيم وحی الهی نيستند، بلکه در جهت سازش با شرايط زمان خود بوجود آمده اند و عقل سالم حکم می کند که وقتی شرايط تغيير کرد آداب و رسوم و رفتارها و گفتارهای ما نيز بر مبنای آن تغيير نمايند،   بخصوص اگر مشکل آفرين و آزار دهنده باشند. ديگر اينکه معدودی از اين اعمال اگر بگونه ای متعادل و نه مبالغه آميز و با طيب خاطر و از سر عشق و محبت انجام شوند، پسنديده و گاه بسيار انسانی خواهند بود. بعنوان مثال توجه ميزبان به شخص تازه وارد و معرفی او به ديگران در صورتی که با آنها نا آشنا باشد. اما همين عمل وقتی بصورت افراط گونه و مبالغه آميز در آمد و به صورت يک "بايد اجتماعي"   بر همگان تحميل گرديد، مشکلات و عوارض جنبی ناشی از آن امری اجتناب ناپذير خواهد بود. حال ببينيم اين رسم چگونه به وقت نشناسی ما منجر می گردد.
اجبار در اين کار باعث می شود که افراد حاضر در يک جلسه   يا يک مهمانی مجبور شوند با ورود هر مهمان تازه، کار خود را که شامل بحث و گفتگوی دو يا چند نفره، بازی و خوردن و نوشيدن می باشد، متوقف نموده، از جای خود برخاسته و منتظر بايستند، تا تازه وارد پس از سلام و گاه گفتگوی کوتاهی با تک تک   مهمانان به آنها رسيده، پس از سلام و احوالپرسی اجازه جلوس آنها را صادر کند.   هر چه تعداد مهمانان بيشتر و ورودشان با فواصل کوتاه تر زمانی صورت گيرد، اين بلند و کوتاه شدنها بيشتر شده و طبيعتا به برهم خوردن بيشتر آرامش افراد منجر می گردد. بعنوان مثال اگر سی نفر به مجلسی دعوت شده باشند و هر يک نيز با فاصله کوتاه يا بلند زمانی وارد شوند، نفر اول بايد بيست و نه بار از روی صندلی خود بلند شود و با آمدن هر مهمان مدت زمان سر پا ايستادنش بيشتر گردد. از طرف ديگر از آنجا که احترام در جوامع طبقاتی همانگونه که اشاره شد، معمولا از فرودست به فرادست ابراز می شود، بنابراين هر چه افراد خود را برتر و محترم تر بدانند، اين بلند و کوتاه شدنها بر آنها گران تر می آيد. اين دو مسئله باعث می شود که افراد سعی کنند حتی المکان ديرتر در مهمانی حضور يابند، تا هم از بلند شدن و ايستادن و انتظار کشيدن های مکرر خود را برهانند و هم در هنگام ورودشان احترام تعداد بيشتری را دريافت نمايند.
اوج اين پديده را در مهمانيهای سلطنتی می توان مشاهده کرد که در آن شخص شاه   آخرين نفريست که به جمع وارد می شود و همگان با ورود او بپا خاسته و ادای احترام می نمايند!
 
سوالی که اينجا می توان مطرح کرد اينست که آيا براستی ما نمی توانيم خود را از تار و پود آداب و رسومی که در زير بار فقر و ترس و بيعدالتی در اجداد ما بوجود آمده و بعنوان ميراث فرهنگی به ما به ارث رسيده است برهانيم؟ آداب و عاداتی که نه تنها کمترين اثری در پيشرفت کشور و جامعه ما ندارد، بلکه راه را بر روابط سالم اجتماعی در بين ما بسته است. اگر ما نتوانيم اين مسايل جزئي،اما آزار دهنده را حل کنيم، چگونه خواهيم توانست راهی برای خروج از بيشمار مشکلات ديگر فرهنگي، سياسي، اقتصادی و اجتماعی مان بيابيم.
انتظار اينکه اين مشکلات با تغيير حکومت حل شود نيز انتظار عبثی است، چرا که بوضوح ديده می شود که مهاجرانی که دهها سال است در مهد کشورهای دموکراتيک و آزاد زندگی می کنند، همچنان در تار و پود اين معضلات فرهنگی اسيرند.   طبيعتا تا موقعی که ما به اين آداب و رسوم بعنوان بخشی از فرهنگ ايرانی خود چسبيده و به آنها افتخار نيز می کنيم، مشکلات ناشی از آنها را همچنان بايستی تحمل کنيم.
ما بطور حتم به يک خانه تکانی فرهنگی احتياج داريم. اين خانه تکانی را می توان با کمی تلاش از محدوده خانواده، دوستان و افراد فاميل شروع کرد. از آنجا که هر يک از دوستان ما خود خانواده   و   فاميل   و دوستان   ديگری دارند، شايد اين حرکت روزی به کل جامعه تسری يابد.
------------------------------------------------------------------------
* نمودهای ديگر احترام در جوامع طبقاتی و عوارض سوء آنها بر روابط فردی و اجتماعی ما در کتاب "در اسارت فرهنگ" نگارش همين نويسنده بطور مشروح مورد   بحث و   بررسی   قرار گرفته است. اين کتاب در تهران در انتظار دريافت مجوز برای چاپ است.
 
tshey۴۷@yahoo.com.au


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست