یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

شبه کاریزمای کهنه!


الف. ع. خ


• «میر» حسین موسوی در حکومت اسلامی یک چهرهً کهنه و قدیمی است، شعارهایی هم که سر می دهد نیز کهنه و قدیمی هستند! او حاوی چه چیزی است که بتواند به درد مشکلات مبتلابه جامعه امروز ایران بخورد؟! به راستی او برای انجام چه چیزی اراده کرده است؟! آیا اصولا او خود «کاندیداتوری» را اراده کرده، یا «کاندیداتوری» به او تکلیف شده است؟! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۷ فروردين ۱٣٨٨ -  ۲۷ مارس ۲۰۰۹


با انصراف خاتمی از کاندیداتوری ریاست جمهوری «مناسک انتصابات» در ایران شکل تازه ای به خود گرفته است. تجربه نشان می دهد که سهامداران حکومت در ایران، برای گرم کردن «مناسک انتصابات» از هر شیوه ای (حیله ای) بهره می برند تا مردم را به شکل آرام و «بی خطر!» در صحنه وارد کنند. چرا که در این صورت، هم مسئولیت ها «واقعی» جلوه خواهد کرد، هم «جابجایی ها» به اراده مردم نسبت داده خواهد شد، و هم مردم احساس «موثر بودن» خواهند کرد!!!
ظرف سی سال گذشته، ترفندهای زیادی به کار بسته شده تا مردم به شکل مهندسی شده ای به «صحنه» کشیده شوند. اکنون بسیاری از این ترفندها مستعمل و بی اعتبار شده اند! از جمله ترفندهای بی اعتبار شدهً سالهای اخیر، همانا «بار کردن شعارهای جدید و جذاب بر چهره های عروسکی- بادکنکی» بود! این «بارهای جدید و جذاب» آنچنان سنگین بودند که هر دفعه موجب ترکیدن و متلاشی شدن حاملان عروسکی- بادکنکی خود شدند. «مردم همیشه در صحنه» نیز بعد از هر یک از این بازیها! مانند کودکان بازی خورده، از ترکیدن عروسک های بادکنکی خود سرخورده و ناامید شدند!
از قرائن پیداست که این بار قرار است «صحنه» به صورتی متفاوت آراسته شود تا بازهم، حس بازیگوشی «جماعت همیشه در صحنه» برانگیخته شده و «ذائقه های انتخاباتی» آنها تحریک شود. به همین خاطر این بار چهره ای کهنه و قدیمی وارد «صحنه» شده است! (البته بلافاصله باید اضافه کنم منظور از واژه های "کهنه" و "قدیمی" در اینجا، آن مفاهیم ارزش مدارانه تاریخی نیستند که با آنها، سرمایه های تاریخی بشر محک زده می شوند، بلکه مفهومی از "کهنگی" و "قدمت" مورد نظر است که با قامت نامتعارف «جمهوری اسلامی» متناسب است.)
قدمت و کهنگی در جمهوری اسلامی «دکوراسیون» مخصوص به خودش را دارد، این «دکوراسیون» نه در هیبت و هیئت خاتمی وجود داشت و نه در هیبت و هیئت احمدی نژاد. حتی چنین ویژگی نه در هیبت و هیئت رفسنجانی می گنجد و نه در هیبت و هیئت خامنه ای!
چرا که:
خاتمی با نام «اصلاح طلبی» بر موج اندیشه های «اصلاح گرایانهً دینی» نشست! احمدی نژاد نیز به نام «اصولگرایی» بر موج احساسات «مخالفان اندیشه های اصلاح گرایانه» سوار شد!
رفسنجانی اما، یادآور دکوراسیون خاصی در جمهوری اسلامی نیست، بلکه خود «دکورساز» این جریان بوده و هست، خامنه ای نیز قبل از آنکه یادآور «دکوراسیون قدمت و کهنگی» در جمهوری اسلامی باشد، عنصری بوده که به تناسب هر دکوراسیونی مورد استفاده قرار گرفته است.
از میان افراد بلند پایهً جمهوری اسلامی تنها «میر» حسین موسوی است که مظهر «قدمت» و «کهنگی» در «نظام جمهوری اسلامی» است.
تمام کسانی که تا حدی جهان کنونی را شناخته باشند و ایران دورهً «میر» حسین موسوی را حس کرده باشند، می دانند که «دکوراسیون جدید او» چه عناصری را می تواند در بر داشته باشد. قطعا این عناصر، جنگ، جبهه، شهید، گلوله و خون نیستند، چرا که این عناصر مربوط به فضایی وسیعتر بودند، فضایی که تنها با نقش آفرینی عناصری چون صدام، خمینی، رفسنجانی، خامنه ای و موسوی ممکن نبود.
عناصر «دکور موسوی» مربوط به فضایی بسیار کوچکتر است، «فضای ذهنی» انسان «شبه مومنی» که تنها، کسانی را بنده خالص خدا می داند که مرید و مقلد کس دیگری باشند و تنها نیابت «خلیفهاللهی» را مختص کسانی می داند که در مقام «مرجع تقلید» قرار می گیرند! چنین «مومنی» نه تنها فرصت «خلیفهاللهی» دیگران، بلکه حتی فرصت بندگی مستقلانه دیگران در مقابل خدای خویش را به رسمیت نمی شناسد!
افرادی که در رکاب «میر» حسین موسوی «نظام اسلامی» را تثبیت کردند همه از جمله چنین «مومنانی» بودند! «شبه مومنانی» که تنها گوش به فرمان «حکم جهاد» هستند! و هیچگونه تحلیل و تفکری بر این «احکام» ندارند و تنها «مقلدانه» کمر همت به اجرای آن می بندند.
دوران نخست وزیری موسوی اگر چه برای بسیاری از ایرانیان مظهر رنج، شکنجه، محرومیت، اعدام و دربدری بوده، اما برای همین «شبه مومنان» مظهر شوروشوق هایی بوده است، شوروشوق هایی که منبع آن، عشق ها و نفرت های کور بوده اند. البته بسیاری از آن عشق ها و نفرت های کور «بینا» شده اند، اما برخی ها هنوز با آن عشق ها و نفرت ها سر می کنند تا شاید روز «موعود» فرارسد.
بی تردید جهان نسبت به دورانی که موسوی «سرِ کار» بود تفاوت ها کرده است، اما بعید به نظر می رسد که ذهنیات موسوی دچار تغییر شده باشد. باید دید موسوی و دوستانش در دکوراسیون جدید جهانی، عناصر ذهنی خود را چگونه خواهند چید؟ آیا «دکوراسیون جهانی» کمک خواهد کرد تا موسوی و دوستانش چیدمان جدیدی از ذهنیات خود بیارایند؟!
موسوی و دوستانش از میخائیل باختین، فیلسوفان تحلیلی و پست مدرنیست ها سخن می گویند و از آنها فاکت می آورند، آیا آنها می خواهند در مسیر بازسازی شعار «نه شرقی نه غربی» این بار به «متفکرین منتقد جهان دوقطبی» اقتدا کنند؟ همانگونه که خمینی برای توجیه شعار «نه شرقی نه غربی» به رهبران و سیاستمداران «غیرمتعهد» اقتدا می کرد؟ آیا آنها بازهم مانند رهبرشان قصد کرده اند «وسط بخوابند تا کرایهً لحاف ندهند»؟   
«مسئولیت موسوی» در جمهوری اسلامی با قلع و قمع گروهای دیگر همراه بوده است، یعنی بنیاد «تک صدایی» در بعد از انقلاب ایران، همه در دوره موسوی پا گرفته است. موسوی اگر مظهر سرکوب ها و فشارها نباشد، قطعا ویترین و «چهرهً روز» آن سیه روزی ها بوده است!
موسوی که اکنون در «مجمع تشخیص» می نشیند قطعا تا به امروز نسبت به منطق آن حذف ها، سرکوب ها و فشارها وفادار مانده است و امروز که به صحنه آمده، بی تردید بازهم برای «مصلحت همین نظام» احساس خطر کرده است. او هنوز از «امام، انقلاب و نظام» سخن می گوید. امام، انقلاب و نظامی که ملموس ترین نتیجهً کارکرد آنها «محرومیت بخشهای وسیعی از مردم نسبت به حق تعیین سرنوشت خویش» بوده است.
اگر خمینی خود را ولی مردم و متولی دین آنها می دانست! موسوی اما خود را نه ولی مردم و نه متولی دین! بلکه او خود را متولی «واجه»*هایی چون «امام»، «انقلاب» و «نظام» می داند. یعنی او خود را متولی واجه هایی می داند که آن واجه ها با شعارهای توخالی زیادی جان گرفته اند و برای تحقق آن شعارهای توخالی نیز خونریزیهای زیادی صورت گرفته! خونریزیهایی که با قلع و قمع دیگران همراه بوده است. متولی چنین واجه هایی معلوم است که چه چیزی در چنته دارد!
در تاریخ معمول بوده است که وقتی «مفهوم» یا «واژه ای» نزد مردمان ارزش و اعتبار می یابد، عده ای پیدا می شوند و خود را متولی آن واژه یا مفهوم معتبر قلمداد می کنند! تاریخ بشر سرشار از مدعیات این «متولیان» است! واژه های نظیر دین، آزادی، عدالت، دموکراسی، سوسیالیسم و...، هرگز از دست «متولیان مربوطه» در امان نبوده اند! خمینی یکی از این متولیان مدعی است که دین را ملعبهً متولیانهً خود کرده است. اما شگفتی و طنز تاریخ است که عده ای از طریق خشونت و سرکوب، «واجه هایی» را بسازند و خود را متولی آن واجه ها قرار دهند و مردم را مجبور کنند که آن واجه ها را معتبر بدانند. کار «میر» حسین موسوی از جنس متولیان اخیر است!
بدین ترتیب اگر خمینی کاریزمای دینی داشت، موسوی کاریزمای امامی، انقلابی و نظامی دارد! یعنی موسوی در نزد کسانی که هنوز امام، انقلاب و نظام را معتبر می دانند، دارای کاریزما است! البته آن «اعتبارها» مدت مدیدی است که کهنه و مندرس شده اند! ضمن آنکه ایرانیان بسیاری هستند که دیگر «امام، انقلاب و نظام» را معتبر نمی دانند. در نتیجه من آنچه که موسوی واجد آن است را «شبه کاریزمای کهنه» می دانم.
این «شبه کاریزمای کهنه» قرار است مردم را بار دیگر به «صحنه» بکشد! بی تردید «صحنه» لوازم دیگری نیز دارد، طبق معمول، موسیقی متن هر «صحنهً انتصاباتی» شعارهای عدالت خواهانه و آزادی طلبانه است، احتمالا موسیقی صحنه ای که «میرحسین» آراسته خواهد کرد، شعارهایی خواهد بود که به خاطرات فسیل شدهً بسیارانی تبدیل شده است! استقلال، آزادی، و عدالت، نزد بسیارانی از مردم ایران و حتی نزد بسیارانی از وفاداران جمهوری اسلامی به خاطراتی فسیل شده تبدیل شده است. چرا که «شکاف طبقاتی موجود» به حدی است که به تنهایی می تواند هر شعاری نظیر «عدالت»، «آزادی» و «استقلال» را در خود ببلعد و «پی جویش» را نیز به اشد مجازات بکشاند. دستگاه عریض و طویلی به نام قوه قضائیه ساخته شده! که صرفا نگاهبان «حریم خصوصی» سهامداران نظام اسلامی است! این «نگاهبانی» تنها به زندگی خصوصی و عادی آنها خلاصه نمی شود! بلکه قوه قضائیه جمهوری اسلامی نگاهبان مخفی ماندن میزان دارایی ها، نوع ارتباطات داخلی و خارجی سهامداران اصلی نظام اسلامی است! اگر کسی اشاره ای به دارایی ها و نوع ارتباطاتات داخلی و خارجی سهامداران اصلی نظام اسلامی بکند و بخواهد برای ادعاهای خود شواهدی فراهم آورد، اولین تشکیلاتی که وارد می شود و با چنین فردی برخورد می کند «قوه قضائیه» است، برای جلوگیری از افشاگری های افراد و رسانه ها پیرامون «حریم خصوصی سهامداران حکومت» بخشی به نام «سازمان بازرسی» در قوه قضائیه وجود دارد که پرداختن به این مسائل را حق قانونی خود می داند اما این تشکیلات نیز برای پنهان نگه داشتن افشاگری ها و جمع و جور کردن بازتاب اجتماعی آنها، سامان یافته است! بدین ترتیب هیچ چیزی از کنترل سهامداران حکومت خارج نیست! حتی آنها از فسادهای یکدیگر بهتر از هر کسی خبر دارند! در چنین شرایطی، آیا شعار عدالت خواهانه، آزادی خواهانه و استقلال طلبانه، به «لالایی» شباهت نخواهد داشت؟
به راستی در چنین وضعیتی، آن «خاطرات فسیلی» را چه می شود؟
آیا ترفند «میرحسین» برای استخراج «خاطرات فسیلی» امیدواران جمهوری اسلامی، فراهم آمده است. آیا جمهوری اسلامی به انرژی «عناصر فسیلی خود» محتاج شده است؟! بی تردید بسیارانی بوده و هستند که در گذشته، برای تحقق شعارهای جذاب این رژیم (مثل آزادی و عدالت اجتماعی)، جانفشانی ها کرده اند. عدم تحقق این شعارها باعث شده تا آن جانفشانی ها، صرفا به «خاطرات فسیل شده ای» تبدیل شود. خاطراتی که موجب پشیمانی و رویگردانی اینگونه افراد از رژیم شده است. آیا این ترفند برای برانگیختن افراد مورد اشاره، به کار بسته شده است؟
آیا موسوی می آید تا با «هنری» که دارد، «خاطرات فسیلی» وفاداران نظام را رنگی دوباره بزند و زنگار «آرمان های امام، انقلاب و نظام» را بزداید؟! آیا او می آید تا عناصر رنگ و رو رفتهً جمهوری اسلامی را جلایی دوباره ببخشد و دکوراسیون نظام اسلامی را صفایی دوباره بدهد؟
می گویند او بیست سال گذشته را از «سیاست» دور بوده و به «نقاشی» مشغول بوده است! آیا او آمده تا تمام وعده وعیدهای «امام، انقلاب و نظام» را در قالب «نقاشی» به مردم ارائه دهد؟ مثلا می خواهد راه قدس را از مسیر کربلا بکشد؟ واقعا تابلوهای نقاشی او پیرامون شعارهای «نه شرقی، نه غربی»، «سیاست ما عین دیانت ماست» و یا «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» چه دردی از دردهای مردم را دوا خواهد کرد؟ آیا هزینه هایی که این شعارهای پوچ، بر دست مردمان گذاشته نیز نقاشی خواهد شد؟
«میر» حسین موسوی در حکومت اسلامی یک چهرهً کهنه و قدیمی است، شعارهایی هم که سر می دهد نیز کهنه و قدیمی هستند! او حاوی چه چیزی است که بتواند به درد مشکلات مبتلابه جامعه امروز ایران بخورد؟! به راستی او برای انجام چه چیزی اراده کرده است؟! آیا اصولا او خود «کاندیداتوری» را اراده کرده، یا «کاندیداتوری» به او تکلیف شده است؟!
موسوی بعد از «نخست وزیری» در «مجمعی» می نشیند که «مصلحت» این نظام را تا به امروز «تشخیص» داده است. این مجمع چگونه جایی است؟!
این مجمع جایی است که تکلیف تمام «شعارها» در آنجا تعیین می شود! مثلا تکلیف شعار «سیاست ما عین دیانت ماست» این است که اگر مصلحت نظام حکم کند هم «سیاست» به پای حفظ نظام ذبح می شود و هم «دیانت». یعنی اگر «مصلحت نظام» حکم کند هم می تواند «علم سیاست» عالمان سیاسی به هیچ گرفته شود هم «اعتقادات دینی» مردمان!
همچنین تکلیف شعار «نه شرقی و نه غربی، جمهوری اسلامی » نیز این می شود که اگر «مصلحت نظام» حکم کند، شعار مذکور در واقعیت تبدیل خواهد شد به شعار«هم شرقی هم غربی» یا «فقط شرقی»، «فقط غربی». به همین ترتیب تکلیف شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» نیز چنین خواهد بود که اگر مصلحت نظام حکم کند، گاهی آزادی تعطیل خواهد شد و گاهی استقلال و اگر لازم آمد (که تاکنون چنین لازم آمده است) هم آزادی تعطیل خواهد شد و هم استقلال!، به همین ترتیب تکلیف هزاران شعار دیگر نیز که «امام، انقلاب و نظام» را ساخته اند، همه در «مجمع تشخیص مصلحت نظام» تعیین خواهند شد.
به راستی این «نظام» چیست که هم از علم برتری دارد و هم از دین؟! هم از آزادی برتری دارد و هم از استقلال؟! این نظام چیست که هم می تواند سر در آخور شرق داشته باشد و هم پوزه در کیسهً غرب؟! به نظر من این «نظام» چیزی نیست جز منافع سهامداران آن! در این مجموعهً سهامداران، هم عضو خارجی وجود دارد و هم عضو داخلی!
موسوی عضو چنین مجمعی است. تمام مقدرات این مملکت در یوغ «مصلحت سنجی های» این «مجمع» قرار دارد. یعنی مقدرات یک ملت هفتاد ملیونی خلاصه شده است به منافع سهامداران یک شرکت خصوصی! شرکتی به نام «نظام اسلامی»! موسوی یکی از «سهامداران» و یا «کارگزاران» این شرکت سهامی است، و گرنه تاکنون از زبان او هیچگونه اعتراضی نسبت به تصمیمات متخذه از سوی این مجمع، شنیده نشده است! یعنی او در آنچه که تا به امروز بر این مُلک گذشته، نقش داشته است! هرگز سخنی از آنچه که در آن مجمع گذشته به زبان نیاورده است، یعنی سخت پایبند به «مصلحت» و «تشخیصی» است که در آن «مجمع» اتخاذ می شود. چون منافع او از مصلحت سنجی های آن مجمع ناشی می شود! شاید اکنون نیز با توصیه شرکاء یا مسئولین بالادستی خود به میدان آمده است!
چه امیدی می توان به چنین فردی داشت؟
تنها امیدواری این است که «منطق تاریخ» به کمک ما بیاید و «شبه کاریزمای موسوی» را به «کمدی» منتهی کند! همچنانکه «کاریزمای خمینی» در سرزمین ما ایرانیان به «تراژدی» انجامید!
البته «اقیانوس امید» ته ندارد و «رویای انسان» همچون آسمانی بی کران است! می توان به رویاها امید بست، مثلا می توان تصور کرد که:
«فردی از افراد نسل اول انقلاب به انحراف انقلاب پی برده! اما تاکنون سکوت کرده تا بتواند در "حلقه محارم" باقی بماند، و امروز به این نتیجه رسیده، که تمام شرایط آماده است تا انقلاب را به مسیر اصلی خود که همانا "تحقق حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش" است، رهنمون کند!»
حتی با وجود چنین رویاهایی نیز نباید به «بازی انتصابات» وارد شد، چرا که اگر چنین رویایی صحت داشته باشد، بازهم بدون حضور «ما»، تحقق چنین رویایی ممکن خواهد بود، چون عده ای که از «نظام» بریده اند، برای تحقق چنین امری کفایت می کنند! درست نیست که «ما» مطابق رویاهایمان عمل کنیم!

------------------------------
*حیفم آمد که از لفظ «واژه» استفاده کنم چون «واژه ها» در فرایندی طبیعی پدید می آیند، یعنی هیچگونه تحکم و اجباری در شکل گیری آنها وجود ندارد اما «واجه» به لفظ، سخن و گفتار تحکم آمیز گفته می شود، یعنی در پدید آمدن آنها همواره تحکم و ستم دخالت دارد! تحکم و ستم می تواند اعتبار هر «واژه ای» را از میان ببرد و آن را به «واجه» تبدیل کند، مثل واژهً «انقلاب» که در «حکومت اسلامی ایران» به واجه تبدیل شده است.   


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست