کارگران غرب، پس از سه سال کار در پروژه صنعتی
ناصر آغاجری
•
یاور در راه بازگشت با خود فکر میکرد کاشکی یک هکتار زمین داشتم تا ذرت بکارم. کاش پروژهها تعطیل نشده بود. در جیبهایش به جای پول پر بود از... گرسنه و درهم ریخته سراشیبیهای کوهستان را پشت سر میگذاشت. و بسوی آینده ای نامعلوم گام بر میداشت
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۷ فروردين ۱٣٨٨ -
۶ آوريل ۲۰۰۹
پروژه پتروشیمی بیستون ماههای پایانی خود را طی میکند. تنها پروژهای است که به صورت امانی(۱) کار کرد و گاهی حتا تا بیش از ٨۰۰ کارگر در حال کار داشت. سه سال اکثریت بزرگی از کارگران نیمه ماهر و ماهر کرد از سنندج تا ایلام در آنجا مشغول به کار بودند. به احتمال زیاد این آخرین پروژه امانی خواهد بود که به تعهدات حقوقی کارگران پایبند ماند. سر هر ماه حقوق و بیمه کارگران پرداخت میشد. کارگران بر خلاف کارگاههای پروژههای دیگر که در ظرف یک بار مصرف غذای سرد شده را در هوای آزاد، در سرما و گرما، آلودگی و غبار صرف میکردند، در سالن غذاخوری غذا میخوردند. ولی با تداوم سیاستهای امریکایی صندوق بینالمللی پول در ایران این مناسبات که در آن حقوق اولیه کارگران تا حدودی رعایت میشد به تاریخ سپرده شد.
محصول سه سال کار روزانه ۱۲ ساعت کار گروهی کارگران و مهندسان، ساختن این کارخانه تولیدی است. با نزدیک شدن به پایان ساخت ،همه ی نیروی کار و بخصوص کارگران را با ضایعات کار از کارخانه بیرون انداختند و به دلیل لطف دولت و مجلس خدمتگذار با مصوبات و آییننامههای وزارتی این کارگران از حق بیمهی بیکاری محروم شدند. به هر حال تعدیل نیروی کار با این سیاست ها غیرقابل اجنتاب است. تخصصهای مورد نیاز و بخشی از کارگران کرد که در روستاهای اطراف کارخانه زندگی میکردند تا مدت کوتاهی در کارگاه برای خردهکاریها خوهند ماند و بقیه به امان صندوق بینالمللی پول و دولت محترم اخراج شدند.
چوپان یا کشاورز بدون زمینی که با دستان خلاق و پرکارشان به کارگاه صنعتی آمده وعده ای هم تا حد یک کارگر ماهر فنی پیشرفت کرده بودند و با مناسبات تولید صنعتی آشنا شده بودند باپایان کاربه روستاها برگشتند. آنهایی که از روستاهای دور سنندج کامیاران، پاوه، ایلام و... آمده بودند شرایط بدتری داشتند. فقر وبیکاری سنگینتر آنها را میفشرد. مبلغی که کارگران بابت تسویه حساب دریافت کردند چندی زندگی خانوادهی کارگر راگرداند آن هم در صورتی که اتفاقی استثنایی به اقتصاد خانواده آسیب نزد ه باشد. اما فقر، گرسنگی و بیکاری با چهره ای عبوس و نفرت انگیز با ریشخندی زهرآلود هر روز بیشتر به خانه و خانواده کارگر نزدیک و نزدیکتر میشود.
یاور یکی از این کارگران است او در زیر سنگینی مسئولیت بیقرار شده و برای یافتن کار عازم شهرستانهای بزرگتر میشود. ولی بحران مسکن، ساخت و ساز را دچار رکود کرده است. با این مناسبات جاری از بختک بیکاری و درماندگی گریزی نیست . بدون کار و پول نمیتوان در شهرها دوام آورد. با آخرین ماندههای پول راهی دیار فقرزده ی کردستان میشود. در راه روستا در یکی از شهرکهای مرزی به قهوهخانه ای وارد میشود. گرسنگی آزارش میدهد ولی به جای غذا با یک استکان چای خود را تسکین میدهد. گویش کردی با موسیقی نشاط آور کامکاران فضای دود گرفته ی قهوه خانه را پر کرده است . او خسته و افسرده به گوشهای میخزد. کسی وجود یک کارگر بیکار را حس نمیکند. گویی وجود خارجی ندارد. جوانی که لباسهای زیبای کردی به او جلوهای خاص داده بود. پس از مطالعه رفتار یاور به سویش میآید. مانند شکارچی ماهری که شکار درمانده را در بن بست زندگی گیر انداخته آرام و با اعتماد به نفس به سوی یارو میرود. با گویش زیبای کردی او را به نهار دعوت میکند.ولی یاور نمی پذیرد. در حالی که میلی به نوشیدن چای نداشت استکان را در دست گرفته بود و در درون خود غرق شده بود. جوانک در کنارش نشست و آرام در گوشش گفت:
- "بیکاری؟"
- آری . چند ماه است هر چه این درو و آن در میزنم کاری پیدا نمیشود.
- این همه کار در کردستان. آن وقت تو بیکاری؟
- کدام کار؟ کدام کار؟
- دیگر لازم نیست راه دور بروی . آن سوی مرز. از همین سقز و بانه میتوانی تا سنندج کالا جابهجا کنی و کلی پول در بیاوری.
- کو پول؟ باید یک وانت زامیاد با مقداری نقد داشته باشی که من ندارم. تازه پلیس را چه کار باید کرد؟
- کورهراههای کوهستانی فراوان است.
- پلیس هم این کورهراهها را بهتر از ما میشناسد.
- مگر نمیبینی از سنندج به تهران و ... چقدر کالا به خصوص تلویزیونهای ۵۰ اینچ برده میشود. اینها همه از همین سقز برده میشوند. کوره راهها امن هستند.
- اگر گرفتند همه چیز بر باد میرود.
- خب معلوم است در کوره راهها کمین میکنند. همه را میگیرند. ولی در کورهراههای کوهستانی قانون، ایمان، اعتقاد وهمه چیز، پول است. نرخش کاملا توافق شده است. پول را نشان بده مساله حل است.
- من که پولی ندارم. والا آوارهی کار نمیشدم.
جوانک که خود را به هدف کاملا نزدیک کرده بود، برای زدن تیر خلاص یاور را به آخرین بنبست انداخته، سر در گوش یاور میکند:
- ناراحت نباش اول یک نهار با هم میخوریم. بعد برایت کاری دارم که نانت را میاندازد در روغن. چند وقتی که این کار را کردی سرمایه هم پیدا میکنی.
موج شادی و امید سراپای یاور را در نوردید. با چهرهای شاد به سوی جوانک برگشت:
- چه کاری؟ پروژهایست؟ عسلویه است؟
- نه بابا. پروژهها که با آمدن این دولت همه تعطیل شدند. فقط پروژه غزه باقی مانده که برای ما صرفی ندارد.
و با صدای بلند خندید. دستی به پشت کتف یاور زد:
- این کار یک آدم نترس میخواهد و دلیر مثل همهی کردها.
یاور حرفش را قطع کرد و با هیجان گفت:
- من میتوانم بدون کمربند ایمنی از یک لولهی داربست بالا بروم. و در ارتفاع در حالی که با یک پا خود را گرفتهام میتوانم داربست را بسازم. حتا در ارتفاع...
جوان با ریشخند :
- بابا تو هم که دوریالیت نمیافتد.این کار هم ارتفاع دارد. ولی ارتفاعش سه متر و سی متر نیست. ارتفاعش قله ی شاهوست و کوه بیستون.
- یعنی چه؟
- یعنی یک کلاش ( اسلحه کلاشینکف) میاندازی روی دوششت و کمین مینشینی. تا وقتی که نیروهای انتظامیخواستند برادران کرد را که با خرید و فروش حلال میخواهند نان زن و بچهشان را در بیاورند، بگیرند. تو حسابشان را میرسی.
رنگ از رخساره یاور پرید. آیا فقر و بیکاری و ناچاری عاقبت او را در این دام میافکند؟ بدنش یخ کرده و سست شده بود. استکان چای راکه دیگر سرد شده بود، روی تخت قهوهخانه گذاشت. سبیلهای بلندش اویزان صورتش کش آورده بود. جوانک تیزهوش وحشت یاور را درک کرد و بیشتر به او نزدیک شد. و آرام در گوشش با لحنی تهدیدآمیز گفت:
- تو کََُردی یا آدمفروش؟ ما راکه خوب میشناسی از تََرَست معلوم است. اگر دست از پا خطا کنی حتا یک نفر از خانوادهات زنده نخواهند ماند. فهمیدی.
با لحنی آرامتر ادامه داد:
- چرا توی کردستان کار نیست؟ چرا کردها باید در دورافتادهترین نقاط حمالی کنند؟ چرا در اینجا کارخانه نمیسازند؟ چرا کار بوجود نمیآورند؟ پس دولت کارش چیست؟ فقط هر روز باید پول بیشتری بابت همه چیز از ما بگیرد؟ کردستان مال کردهاست. بدان کسی دلش به حال ما نمیسوزد.
یاور با ترس و تردید پرسید:
- این پولها از کجا میآید؟
- به تو چه. کی پول میدهد. کار میخواهی یالا. صدایت را هم ببر. دهنت را ببند و پولت را بگیر. فهمیدی.
- پس از لحظه ای سکوت گفت اگر پول و کار خواستی بیا تا با هم همکاری کنیم.
یاور در راه بازگشت با خود فکر میکرد کاشکی یک هکتار زمین داشتم تا ذرت بکارم. کاش پروژهها تعطیل نشده بود. در جیبهایش به جای پول پر بود از.. . گرسنه و درهم ریخته سراشیبیهای کوهستان را پشت سر میگذاشت. و بسوی آینده ای نامعلوم گام بر میداشت.
امپریالیسم جهانی (امریکا، اروپا و ژاپن ....) در بحرانهای قبلی جهان با صدور بحران به وسیلهی ترفندهای مالی، چون بالا و پایین کردن سود سهام و ... بار رکورد و تورم را به دوش مردم کشورهای عقبرانده شده میانداختند. ولی امروز ابعاد فاجعه آنقدر عظیم است که برای صدور بحران تنها یک امکان موجود است. آن هم یک جنگ جهانی دیگر .دنیای نویی که در پایان قرن بیستم وعده داده بودند و برخی روشنفکرن سترون ما هم با امید به آزادی صادراتی دهکدهی بوشی – ریگانی، به آرمانهای رادیکال خود پشت کردند. در اولین گامهای قرن بیست و یکم وارونه شد. و اکنون بیکاری، نا امیدی و سردر گمی ابعاد وحشتناک تری می یابد. آیا به جای پایان تاریخ با جنگ دیگری مواجه خواهیم بود.
همه ی قدرت های بزرگ معیارهای دهکدهی جهانی نولیبرالیستی را دفن کردند. ولی متاسفانه خوشباوری "شاه سلطان حسینی" بر اقتصاد ما سایه افکنده است و مرده ریگ سیاستهای اقتصادی نولیبرالیستی در کشور ما هم چنان پابرجاست. در حالی که سرچشمهی این باور واپس گرا ویران شده، دولت مردان ما با جدیت به دنبال خصوصی سازی وتعدیل ساختاری و... هستند. پس از معاف کردن کارگاههای زیر ده نفر از قانون کار و حذف بیمه بیکاری کارگران پروژهای اینک با بند "ز" مجمع محصلحت نظام کارفرماها اجازه دارند به دلیل بحران هر تعداد کارگر را از کارخانههای بزرگ اخراج نمایند. بحران اقتصادی را ساختار نابهنجار سرمایهداری جهانی بوجود میآورد تاوان آن را کارگران باید بپردازند.
ناصر آغاجری
اراک ٨ اسفند ٨۷
پروژه های امانی به این شکل کار میکنند: شرکتی که پروژه را انجام میدهد لیست مخارج را میدهد و دولت تمام مخارج را قبول و پرداخت میکند. در نتیجه در این نوع پروژهها دست پیمانکاران برای دادن حقوق و مزایا به کارگران بازتر است و آنان برای جلب رضایت کارگران میتوانند هزینه بیشتری را تقبل کنند ودلیلی برای فشار آوردن به کارگران و کم کردن حق و حقوق طبیعی آنان ندارند.
|