یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۹ فروردين ۱٣٨٨ -  ٨ آوريل ۲۰۰۹


«یک نمایش انتخاباتی، اپیزود سوم!» عنوان سرمقاله روزنامه ‌«آفتاب امروز» است که در پی نقل شده است؛ این مقاله را مجتبی واحدی، سردبیر آفتاب امروز نوشته است:
«هـنـوز فـصل اول از سال ٨۷ به پایان نرسیده بود که فعالیت‌های‏‎ ‎سیاسی برای انتخابات دهم ریاست جمهوری کلید خورد. دولت و حامیان آن، بر حجم تبلیغات‎ ‎خود افزودند تا ثابت کنند آنچه در کمتر از سه سال مسئولیت دولت نهم در کشور اتفاق‎ ‎افتاده به هیچ‌وجه با تمام سال‌های پس از انقلاب قابل مقایسه نیست. تلفیق این ادعا‎ ‎با آنـچـه تـوسط رئیس دولت سازندگی گفته می‌شد نشان می‌داد که از دوره مادها تا سال٨۷‎، هیچ دولتی به‌اندازه دولت نهم، موجب عزت، آرامش و رفاه برای مردم ایران نشده‎ ‎است. در برابر این ادعاها، طرف مقابل هم بیکار ننشسته بود. البته این بار‎ ‎اصلاح‌طلبان با راحتی بیشتری به رجزخوانی‌ می‌پرداختند. زیرا کافی بود همان‎ ‎ایرادهایی که از دولت اصلاحات گرفته می‌شد بار دیگر تکرار شود تا بسیاری از مردم‎ ‎بدون کمترین زحمت،به قضاوت بنشینند و در دل، حسرت دوره اصلاحات را بخورند. همچنین‎ ‎تعدادی از حامیان اولیه دولت، بخشی از زحمت را به عهده گرفتند تا اصلاح‌طلبان برای‏‎ ‎افشاگری نسبت به ضعف‌های غیرقابل انکار دولت، گرفتاری زیادی نداشته باشند. همه این‎ ‎مسائل، زمینه‌ساز طـبـیـعی برای بازگشت اصلاح‌طلبان به عرصه انتخابات بود. جناح‎ ‎مقابل هم که علی‌رغم تظاهر به «اعتماد به نفس» به شدت از رقابت با اصلاح طلبان‎ ‎احساس ‌ ‌نگرانی می‌کرد، اجرای سناریویی را آغاز کرد که در روزهای اخیر، اپیزود سوم‎ ‎آن در حال نمایش است. نخستین قسمت از این نمایش‌نامه، شامل تاکید بر ردصلاحیت خاتمی‎ ‎به عنوان یکی از اصلی‌ترین کاندیداهای جناح اصلاح‌طلب بود. کسانی که در رسانه‌های‎ ‎خود این مسائل را مطرح می‌کردند تنها خاتمی را هدف نمی‌گرفتند بلکه می‌خواستند به‎ ‎طرفداران اصلاحات در سطح جامعه، اعلام کنند «اگر اصلاح‌طلبان بخواهند به قدرت‎ ‎بازگردند با مانع‌تراشی‌های آشکار و پنهان، مواجه خواهند شد.» آنها به خوبی‎ ‎می‌دانستند که نه خاتمی ردصلاحیت خواهد شد و نه او تنها کاندیدای اصلاح طلبان است. ‎اما تنها به دنبال تحقق ایده «مشارکت حداقلی» یا «انصراف اقشار اصلاح طلب جامعه از‎ ‎انتخابات» بودند تا کاندیدای مورد نظر ایشان بتواند با سقف کاهش یافته آرای‎ ‎اصولگرایان، کرسی ریاست جمهوری را حفظ کند. اما به هر حال، این بخش از نمایش‌نامه‎ ‎انتخاباتی، تـماشاگر زیادی نداشت و احتمالا بعضی از تماشاگران نیزبه نتیجه‌ای‎ ‎رسیدند که خواسته نمایش‌نامه‌نویسان نبود. لذا در اپـیـزود دوم از نـمایش‌نامه خود،‎ ‎شرایط ایران و یکی از کاندیداهای اصلاح‌طلبان را با پاکستان و خانم بی‌نظیر بوتو‎ ‎مقایسه کردند تا شاید کاندیدا و طرفداران او، حفظ جان شخصیت محبوب خود را بر حل‎ ‎مشکلات کشور ترجیح دهند و عرصه را برای کاندیدای نه‌چندان محبوب جناح مقابل خالی‎ ‎بگذارند. البته در این اپیزود هم اگرچه ظاهرا «خاتمی» مورد توجه برخی رسانه‌های‎ ‎جناح مقابل قرار داشت اما زحمت‌آفرینی برای کروبی از جمله تلاش برای حمله به او در‎ ‎میدان فلسطین و سپس برخی تحرکات در سفرهای استانی و حتی مشاهده «قمه» در دست یکی از‎ ‎مخالفان سخنرانی او، نشان از آن داشت که «شاید عده‌ای برای جلوگیری از حضور‎ ‎کاندیداهای اصلاح‌طلب، هر کاری را مباح و بلکه واجب بشمارند.» اما تکرار دو ماهه‎ ‎این اپیزود نیز مشکلی را از آن طرفی‌ها حل نکرد و اکنون در فاصله‌ای کوتاه تا‎ ‎انتخابات، ظاهرا تردیدافکنی در میان طرفداران اصلاحات، به عنوان تنها روش‎ ‎باقی‌مانده- البته به صورت مسالمت‌آمیز! - برای تبدیل انتخابات به یک عرصه‎ ‎بی‌رقیب، مدنظر برخی اصولگرایان قرار گرفته است‎.
تـلاش گـسترده خبرگزاری‌های وابسته به یک طیف از اصلاح‌طلبان، در‎ ‎روزهای اخیر بر این موضوع متمرکز شده است که «فعالیت انتخاباتی کروبی و موسوی چندان‎ ‎جدی نیست و احتمال بازگشت خاتمی به عرصه انتخابات وجود دارد.» البته بسیاری از‎ ‎اصلاح‌طلبان، بازگشت خاتمی را آرزو می‌کنند، اما همگان می‌دانند کـه ایـن بـازگـشـت‎ ‎بـه طـور کـامل منتفی است و خاتمی با «سیاست‌ورزی اخلاق‌مدارانه» کناره‌گیری خود از‎ ‎انتخابات را اعلام کرده است‎.‎
دو روز قبل خبرنگار یک خبرگزاری دولتی با نویسنده این یادداشت‎ ‎تماس گرفت و با اصرار به دنبال آن بود تا ‌هر دو احتمال فوق (بازگشت خاتمی و انصراف‎ ‎کروبی به نفع موسوی) را جدی نشان دهد. چون نمی‌دانم خبر‌نگار سوال کننده و روسای او‎ ‎تا چه حد آماده انعکاس پاسخ‌های من هستند به همین جهت دو فراز اصلی در پاسخ‌‌های‎ ‎خود را نقل می‌کنم‎. ‌‎
در مورد احتمال بازگشت خاتمی، به خبرنگار گفتم که خاتمی پس از سفر‎ ‎موفقیت‌آمیز استانی و استقبال بی‌نظیر ‌مردمی و نیز پس از آشکار شدن نشانه‌هایی از‎ ‎احتمال تکرار حماسه دوم خرداد کناره‌گیری کرد. به خبرنگار ‌توضیح دادم که خاتمی‎ ‎نیازی به مظلوم‌نمایی برای افزایش آرای خود نداشت وکناره‌گیری او براساس یک ‌برنامه‎ ‎عالمانه و اخلاقی صورت گرفته و تلاش برخی رسانه‌های خاص برای تردیدافکنی هم نتیجه‎ ‎چندانی ‌برای آنها نخواهد داشت. در مورد انصراف کروبی هم چون می‌دانستم هیچ جدیتی‎ ‎در این سوال وجود ندارد به خبرنگار گفتم: «تنها خبر مشابهی که من شنیده‌ام آن است‎ ‎که آقای احمدی نژاد با علم به عدم رای‌آوری خود، تصمیم دارد به نفع آقای کروبی‎ ‎انصراف دهد!» البته اگر کسی هم بپرسد منبع این «شنیده» چیست و کیست ‌او را به همان‎ ‎منابعی ارجاع خواهم داد که هر روز ده‌ها خبر جعلی برای تردیدافکنی درمیان طرفداران‎ ‎‏‌خاتمی، موسوی و کروبی منتشر می‌کنند‎. ‌‎
اقدامات اخیر بخشی از جناح محافظه‌کار و عده‌ای از وابـسـتـگـان‎ ‎بـه فراکسیون دولتی اصولگرایان، نشان می‌دهدکه محافل خبری و تحلیلی آن جناح، به‎ ‎پیروزی اصلاح‌طلبان - در صورت پیگیری طبیعی روند انتخابات - یقین کرده‌اند و تنها‎ ‎راه باقی‌مانده برای خود را «تردیدافکنی» در میان اقشار اصلاح‌طلب جامعه و سرخورده‎ ‎کردن آنها نسبت به دو کاندیدای اصلی جبهه اصلاحات می‌دانند. این ترفند غیراخلاقی،‎ ‎قاعدتا کارآیی زیادی نخواهد داشت. اما هوشمندی کروبی و موسوی و خرد ورزی طرفداران‎ ‎آنها، ضرورت حیاتی برای عبور از مرحله فعلی است؛ زیرا هیچ احتمالی را در شرایط حساس‎ ‎کنونی نباید نادیده گرفت.‎»

دیداری به نفع هر دو ملت
روزنامه «اعتماد» با عنوان: «چرا دیدار اوباما و خاتمی» از دیدار احتمالی رئیس جمهور سابق ایران و رئیس جمهور آمریکا پشتیبانی می‌کند.
ناصر قوامی نماینده اصلاح‌طلب دوره ششم مجلس نوشته است:
«با سفر سید محمد خاتمی به ترکیه بسیاری از روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها از احتمال دیدار خاتمی و اوباما خبر دادند. صورت گرفتن این دیدار در شرایطی که ایران در جامعه بین‌المللی دارد به نفع هر دو ملت است.
سیدمحمد خاتمی در حال حاضر یک چهره جهانی است و ملت‌های مختلف جهان روی وی حساب می‌کنند. از طرف دیگر اوباما هم با بوش تفاوت دارد و بر خلاف بوش طالب برقراری صلح و امنیت است. روی دادن چنین اتفاقی تاثیرات مطلوبی برای هر دو ملت ایران و امریکا خواهد داشت.اگرچه در نخستین سفر خاتمی به مقر سازمان ملل و به رغم اشتیاق بیل کلینتون برای دیدار و دست دادن با خاتمی، چنین اتفاقی نیفتاد آن هم به دلیل جوی که بعد از پیروزی دوم خرداد توسط برخی در داخل کشور ایجاد شده بود.
آن زمان هیچ کدام از نمایندگان مجلس ششم نمی‌توانستند درخواست ملاقات با نمایندگان امریکا را داشته باشند؛ ولی در مجلس هفتم، هشتم و دولت نهم از این شرایط خبری نبود و دولت اصولگرا بارها با نمایندگان امریکا بر سر میز مذاکره نشستند.
در زمان خاتمی شرایط باعث شد ما موقعیت‌های پیش آمده را از دست بدهیم. اما در حال حاضر شرایط فرق کرده است و محمد خاتمی هم مسوولیت رسمی در ایران ندارد.
این دیدار در صورت شکل گرفتن می‌تواند دو ملت را به هم نزدیک کند و هر دو ملت هم از این مساله سود می‌برند چرا که جنگ - چه سرد و چه غیرسرد - به نفع هیچ کس نیست اما در این بین‌آنهایی که محمد خاتمی را از دوم خرداد و تا به حال به زیر آتش تخریب گرفته‌اند در صورت برگزاری این دیدار بار دیگر سوژه تازه‌یی برای تخریب پیدا می‌کنند، حتی اگر نمایندگان امریکا با ایران در لاهه، بغداد و... گفت و گو کرده باشند.
چون به هرحال نظر آنها این است که اصولگرایان از روی شجاعت این کار را می‌کنند و اصلاح طلبان از روی ترس. هرچه اصولگرایان کردند خوب و هرچه اصلاح طلبان کردند بد است.
اما باز هم با در نظر گرفتن سوژه‌طلبی عده‌یی برای تخریب خاتمی بازهم گمان نمی‌کنم با برگزاری این دیدار موج تخریبی علیه خاتمی آغاز شود. (هر چند هیچ چیز بعید نیست.)
خاتمی با کناره‌گیری از انتخابات تبدیل به یک چهره اخلاقی شده است و دیگر آن چهره سیاسی سابق نیست، به همین دلیل ملت‌های جهان هم به او علاقه مندند و همین امر باعث می‌شود خاتمی یک چهره جهانی باشد.
این چهره از خاتمی، گرچه با طرح بحث گفت وگوی تمدن‌ها در سطح جهان شناخته شده است اما تصمیم اخیر وی می‌تواند او را در این راستا بیش از پیش کمک کند. به عبارتی چهره صلح‌طلب جهانی خاتمی با چهره اخلاقی خاتمی جمع می‌شود. در مجموع این نوع ویژگی‌های خاتمی، از او شخصیتی می‌سازد که مذاکره در هر سطحی را برای وی راحت‌تر می‌کند. از نگاهی دیگر منافع ملی کشور با وجود چنین شخصیت‌هایی در مذاکرات بهتر لحاظ می‌شود، زیرا در سطح جهانی نمی‌توان بدون ابزارهای کافی به مذاکره نشست و طبعاً افرادی می‌توانند متکفل این امر شوند که ابزارهای لازم را در خود جمع کرده باشند. شاید گزینه‌های دیگری غیر از آقای خاتمی هم بتوانند از عهده این مهم برآیند، اما پایگاه داخلی و خارجی خاتمی به گونه‌یی است که وقتی خبر مذاکره ایشان با اوباما مطرح می‌شود، اطمینان خاطر بیشتری به‌وجود می‌آید.‏

تعطیلی با هر بهانه
حمیدرضا زاهدی در روزنامه اطلاعات، مسأله تعطیلات در ایران را مورد بررسی قرارداده و در نوشته‌اش خاطرنشان کرده است بزرگداشت ارزش‌های ملی و مذهبی به معنای تعطیلی کار و تلاش نیست. در این مقاله آمده است:
«سال کاری ۱٣٨٨ به سیاق سالهای گذشته، با فاصله‌ای دوهفته‌ای نسبت به آغاز سال نو در کشور آغاز شد و ادارات و کارخانه‌ها به آهستگی می‌روند تا روال کار و تولید را آغاز کنند.
امسال که از سوی رهبر معظم انقلاب به عنوان سال اصلاح الگوی مصرف نامگذاری شده است، فرصتی یگانه را به دست می‌دهد تا با مروری بر فرصتهایی که از دست می‌روند، در زمینه تعطیلات و فرصتهایی که مسرفانه با توجه به تعطیلات زیاد در کشور از دست می‌رود، نظری داشته باشیم و آنها را مورد بررسی قرار دهیم.
در تقویم کمتر ملتی در جهان، به اندازه ایران با تعطیل روبروییم. تعطیلات رسمی و غیررسمی نوروزی و تعطیلات ملی و مذهبی که در تقویم کشور وجود دارد، ما را بیش از همه با این پرسش اساسی روبرو می‌کند که چگونه باوجود آن که سخت به کار و تولید برای جبران عقب ماندگی‌های سالیان نیازمندیم، به هر بهانه‌ای کشور را تعطیل می‌کنیم؟
معنای احترام به ارزشهای ملی و مذهبی، تعطیل کردن کار و تولید نیست. در آغاز هر سال، کمابیش ۲۰ روز ارجمند کاری را از کف می‌دهیم. در مناسبتهای مختلف جامه کار و تولید را از تن به در می‌کنیم تا «استراحتی» داشته باشیم، حال آن که در تقویم، روزهای مختلفی را مانند پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها برای این امر اختصاص داده‌ایم و ماهی دو روز مرخصی را به عنوان حق نیروهای انسانی قرار داده‌ایم. جمع روزهای تعطیل در سال گاه بالغ بر سه ماه می‌شود. در امر تحصیل، وضع به مراتب بدتر است، به گونه‌ای که اگر به دقت مطالعه کنیم، روزهای تحصیل یک دانش‌آموز یا یک دانشجو در سال گاهی کمتر از هفت ماه می‌شود. این همه تعطیلات چه نتیجه‌ای برای کشور دارد؛ نکته‌ای است که باید آن را سنجید.
در گاهشمار زندگی ایرانیان، هیچگاه تعطیلات نوروزی به معنای تعطیل کردن کار و تلاش نبوده است و همین که کار کشاورزی از آغاز سال نو با آمدن بهار آغاز می‌شده است، گواهی بر این ادعاست که آیینهای نوروزی به معنای تعطیل کار و تلاش نبوده است، بلکه برعکس، راه جستن به آغازی نو را برای کار و تلاش نوید می‌داده است. بنابر این، احترام به سنتهای دیرپای ایرانی، به هیچ وجه معنای آن را ندارد که لحظه‌ای از تلاش بازایستیم. می‌توان با گرامیداشت مناسبتهایی چون نوروز در عرصه کار و تلاش، به این امور معنایی محتوایی بخشید.
به تقویم تعطیلات سالانه نگاهی بیندازیم تا دریابیم از این مناسبتها فراوان‌اند که با برداشت غلط خود، معنای احترام و بزرگداشت را به تعطیل امور و لمیدن در خانه و یا طبیعت، خلط کرده‌ایم.
در تقویم ایران، ۲۵ روز به طور رسمی تعطیل است. این روزها را با حواشی آنها که بسنجیم، بالغ بر ۴۰ روز می‌شود. اضافه کردن روزهای جمعه به این مجموعه، ۵۲ روز می‌افزاید که به این ترتیب معادل سه ماه می‌شود. آیا برای کشوری که راه توسعه را در پیش دارد و هر لحظه برایش از اهمیت برخوردار است، چنین حجمی از تعطیلات، سزاوار است؟ با افزودن یک ماه تعطیلی(مرخصی استحقاقی) و ده تا ۱۵ روز تعطیلات بین تعطیلات! و غیره، این رقم به عدد عجیبی ختم می‌شود که به جرات می‌توان گفت براساس آن، هر ایرانی در سال تنها حدود هفت ماه کار می‌کند!
درک اشتباه بودن چنین روندی، با توجه به شرائط خاص کشور، کاری دشوار نیست. اینک می‌توان به جدول تعطیلات رسمی کشور نگاهی انداخت تا حساسیت مسأله را بیشتر دریابیم:
سوای چهار روز تعطیلی آغاز سال، که به طور معمول به پایان هفته‌ای ختم می‌شود، بلافاصله وارد دو روز تعطیلی روزهای ۱۲ و ۱٣ فروردین می‌شویم که در عمل کار اداری و تولیدی را به مدت ۱٣ روز با وقفه روبرو می‌کند. به یاد باید داشت که با توجه به تعطیلی روز ۲۹ اسفند، در عمل در سالهای عادی، این تعطیلات به بالای دو هفته می‌رسد و هفته سوم سال نیز با تاخیر ورود کارکنان و دید و بازدیدهای مرسوم، به گونه‌ای به مجموعه یادشده اضافه می‌شود. کلاسهای دانشگاهها از بیستم اسفندماه یا تعطیل می‌شود و یا از رسمیت می‌افتد و استاد و دانشجو شروع ایام تعطیلات نوروزی را از بیستم اسفندماه در تقویم تعطیلات خود دارند!
چرا باید روز ملی دوازدهم فروردین، به عرصه تولید بیشتر برای رسیدن به کار و تولید بیشتر، تبدیل نشود؟ چرا باید روز سیزدهم فروردین را تعطیل کنیم که خود را به طبیعت برسانیم، در حالی که هر روز سال می‌توان با استفاده از مرخصی سالانه، به این امر خیر رسید!
آنچه که گفته شد، به معنای بی‌حرمتی به ارزشهای ملی و مذهبی نیست، بلکه می‌توان برای این روزهای خاص، الگوهای بهتری برای کار و تولید تعریف کرد. وقتی امام خمینی(ره)، روز ۱۵ خرداد را برای همیشه، عزای عمومی اعلام کردند، آیا تاکید ایشان بر تعطیل این روز بود، یا پاسداشت ارزشهای این روز؟ چگونه می‌توان بهتر یاد شهدای گرانقدر انقلاب را گرامی داشت؛ با تعطیل کار و تلاش یا با تلاش بیشتر در جهت به بار نشاندن جمهوری اسلامی به عنوان ثمره خون شهیدان؟
در تقویم تعطیلات کشور از این دست تعطیلات فراوان‌اند. یک بار برای همیشه باید با خودمان کنار بیاییم که الزاماً بزرگداشت ارزشهای ملی و مذهبی به معنای تعطیلی کار و تلاش نیست. ممکن است در کشوری مانند آمریکا یا دیگر کشورهای صنعتی، روزهای تعطیل بسیار فراتر و بیشتر از ایران باشد، اما مهم این است که آنها راه خود را طی کرده‌اند و این ماییم که باید برای جبران عقب‌ماندگیها تلاش کنیم. این جمله معروف کره‌ایها را به خاطر بسپاریم که گفته بودند اگر فقط شش ساعت در ژاپن برق قطع شود، ما کره‌ایها می‌توانیم به آنها برسیم. فقط به منطق تعطیلات در تقویم ایرانی نگاهی بیندازید، همه چیز را درخواهید یافت!»

نحوه اصلاح الگوی مصرف
روزنامه «همشهری» درباره یکی از مسائل روز: «تغییر الگوی مصرف» به قلم دکتر جمشید پژویان، اقتصاددان نوشته است:
‎«ما مرتب دچار اشتباهات مکرر می‌شویم. تا به الگوی مصرف اشاره می‌شود همه‎ ‎فکر می‌کنند از این موضوع باید سهمی‌ببرند یا اینکه این مسئله را به حوزه‌های مختلف‎ ‎اقتصاد و اجتماع ربط دهند‎.‎
الگوی مصرف نه به واردات ربط دارد، نه به صادرات و نه به بخش تولید و نه به‎ ‎صنایع. الگوی مصرف همچنین به توصیه به مردم درباره خوردن یا نخوردن، پوشیدن یا‎ ‎نپوشیدن و خریدن یا نخریدن مرتبط نیست.‎
الگوی مصرف صرفا به کالاها و خدمات ارائه شده از سوی دولت و سیاست‌های‎ ‎قیمت‌گذاری مرتبط است و بقیه سیاست‌ها باید براساس سیاست‌های کلی اقتصادی تعیین‏‎ ‎شوند.‎
دولت با ٣ ابزار قیمت‌ها، مالیات‌ها و یارانه‌ها سیاست‌های مصرفی را تعیین‏‎ ‎می‌کند و مصرف‌کنندگان (چه مردم و چه واحدهای تولیدی) در چارچوب این سیاست‌ها تصمیم‎ ‎می‌گیرند چه وارد کنند، چه صادر کنند، چه بخورند، چه نخورند، چه بخرند و چه‎ ‎نخرند‎.‎
برای اصلاح الگوی مصرف دولت باید قیمت «مناسب» و «بهینه» را برای کالاها و خدمات‎ ‎مختلف تعیین کند، آنگاه مصرف‌کننده بر این اساس به اختصاص منابع خود برای مصرف مورد‎ ‎نظرش خواهد پرداخت‎.‎
در مورد بحث خاص مصرف برخی کالاها و خدمات باز دولت است که باید از طریق مالیات‎ ‎و یارانه‌ سیاستگذاری و میزان مصرف آنها را تنظیم کند. یعنی برای تسهیل در مصرف‎ ‎کالای خاصی باید به آن یارانه بدهد و برای جلوگیری از رشد مصرف کالای دیگری باید بر‎ ‎مصرف آن مالیات وضع کند.‌ اما در کشور ما به این دلایل مالیات اخذ نمی‌شود، یعنی‎ ‎مالیات در راستای اصلاح الگوی مصرف نیست.
انحرافی که موجب نامطلوب شدن الگوی مصرف در ایران شده، پایین نگاه داشته شدن ‎قیمت حامل‌های انرژی است، یعنی استفاده نادرست از یارانه‌ها. قیمت‌های پایین انرژی‎ ‎موجب تشویق مردم و صنایع به مصرف بالای انرژی شده است وگرنه الگوی مصرف به صنایع‎ ‎ربطی ندارد و آنها صرفا پاسخگوی قیمت‌های مقابل خود هستند.
الگوی مصرف ربطی به وزارت صنایع هم ندارد و این وزارتخانه صرفا یک دستگاه اجرایی‎ ‎است. برای اصلاح الگوی مصرف، باید قیمت‌ها را اصلاح کرد. قیمت بهینه، مصرف بهینه را‎ ‎به‌دنبال دارد. کلیت این کار در لایحه هدفمند کردن یارانه‌ها دیده شده و چیزی‎ ‎بالاتر از آن نیست‎.
من نگرانم که هدف از اصلاح الگوی مصرف به مسائل حاشیه‌ای چون اختلال موجود در‎ ‎برخی بازارها کشیده شود. اگر در بازاری اختلال وجود دارد و فضای کسب و کار نامطلوب‎ ‎است، نباید آن را به الگوی مصرف مرتبط ساخت بلکه اصلاح آنها باید در چارچوب اصول‎ ‎مشخص اقتصادی انجام گیرد. قیمت‌گذاری دولتی در هر صورتی مشکل‌زاست و دولت باید به‎ ‎اصول قیمت‌گذاری در سازوکار بازار بازگردد.‎»

عدم پایبندی اسرائیل
«اسرائیل و گدایی امنیت» عنوان سرمقاله دیروز روزنامه «کیهان» است که در پی نقل شده است:
«روی کار آمدن دولت ائتلافی بنیامین نتانیاهو در تل‌آویو و بخصوص اظهارات وزیر جدید امور خارجه آن مبنی بر پایبند نبودن اسرائیل به تشکیل دولت فلسطین سبب بروز مباحثات زیادی شد اما در عین حال برای آن دسته از تحلیلگرانی که طی دو دهه گذشته روند مذاکرات عربی- اسرائیلی را پیگیری می‌کردند این مواضع تعجب آور و غیرطبیعی نبود. در عین‌حال در این خصوص گفتنی‌هایی وجود دارد:‏
‏۱- از دو دهه قبل- از زمان آغاز مذاکرات مادرید- دو نظریه در رژیم صهیونیستی در مورد برون رفت از بحران عربی- اسرائیلی وجود داشت. یک نظریه مبتنی بر مذاکره برای امنیت بود و نظریه دیگر مبتنی بر مذاکره برای صلح و آرامش بود معمولا احزاب چپ رژیم صهیونیستی از نظریه گفتگو برای صلح حرف می‌زدند و احزاب راست- نظیر لیکود، شاس، اسرائیل خانه ما و کادیما از نظریه گفت وگو برای امنیت سخن می‌گفتند. البته طرح این نظریات همواره با فضای اجتماعی و شرایط محیطی ارتباط تنگاتنگ داشته است، اسرائیل در زمان احساس ضعف و پس از هر شکست معمولا به سمت نظریه گفت وگو برای امنیت غلتیده است. اینک در دوره ای به سر می‌بریم که رژیم صهیونیستی درگیر شدید تبعات دو شکست سنگین و خفت بار- از حزب‌الله لبنان و مقاومت فلسطین- می‌باشد. بر همین اساس «تلاش برای بهبود شرایط امنیتی» به یک نیاز اولویت دار برای شهروندان غاصب و دولتمردان صهیونیست تبدیل شده است. از این رو مردم در انتخابات بهمن ماه قبل به ائتلاف کنونی رای دادند و وزیر خارجه جدید این رژیم از بطلان توافقات آناپولیس سخن می‌گوید.‏
‏۲- معمولا طرفداران نظریه «امنیت نه صلح» از لوله تفنگ به تحولات می‌نگرند و معتقد به اعمال قدرت و تولید ترس هستند و به همین دلیل باید در انتظار سیطره ادبیات جنگ و درگیری در مناسبات سیاسی و رسانه ای رژیم صهیونیستی باشیم. اما در عین حال باید به این نکته توجه کنیم که به کار بردن ادبیات ستیز الزاما به معنای عملیاتی کردن آن نیست. وقتی قرار نیست ادبیات ستیز عملیاتی شود بهتر است دامنه آن هرچه گسترده‌تر باشد و مخاطبان زیادی را دربر بگیرد.‏اظهارات لیبرمن دبیرکل حزب اسرائیل خانه ما که اینک سکان وزارت خارجه را در اختیار دارد توسط وزیر محیط زیست این رژیم- گلعاد اردان- تکرار شد. او افزود: «بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر تمام اظهارات وزیر خارجه خود را تایید می‌کند.»
دقیقا به همین دلیل مقامات جدید این رژیم دامنه تهدیدات را به نزدیکترین کشور عرب به خود کشاندند تا وانمود کنند قرار است منطقه را به آتش بکشند. همزمان با روی کار آمدن دولت جدید، روزنامه‌هاآرتص به نقل از یک موسسه - موسوم به مرکز صهیونیستی دمکراسی- وابسته به کنست نوشت: «در یک نظرسنجی، ٨۹ درصد شهروندان- غاصب- اسرائیل خواستار اشغال همه یا بخشی از صحرای سینا- متعلق به مصر- شده‌اند.» این روزنامه از احتمال وقوع جنگ بین‌مصر و اسرائیل طی یکی دو سال آینده خبر داد و حتی به نقل از کارشناس خود- امیر اورن- نوشت: «ارتش اسرائیل اکنون روی اشغال سینا در دوره ریاست جمهوری اوباما برنامه ریزی می‌کند.» ‌هاآرتص در تحلیل چرایی نیاز رژیم صهیونیستی به این جنگ نوشت: «اسرائیل می‌خواهد توانایی خود را نه در مناطق مسکونی- آن گونه که در جنگ لبنان و جنگ غزه واقع شد- بلکه در فضایی باز و آنهم با مصر محک بزند.»‏
در واقع در شرایط کنونی، اسرائیل از طریق مانور روی توانایی در خلق بحران درصدد است تا توجه دیگران را به خود جلب کند و از این طریق به شهروندان غاصب مایوس خود روحیه بدهد اما در عین حال باید توجه داشت که این مانور قدرت برای فلسطینی‌ها دشواری‌هایی را پدید می‌آورد.‏
‏٣- کابینه جدید رژیم از چهار حزب با وزن‌های متفاوت تشکیل شده است. حزب لیکود با ۲۷، اسرائیل خانه ما با ۱۵، کار با ۱٣ و شاس با ۱۱کرسی پارلمان کابینه جدید را شکل داده‌اند. برای سقوط این دولت کافی است که یکی از این حزب‌ها از ائتلاف خارج شود و یا ۶ نماینده رای خود را پس بگیرند. بنابراین کابینه کنونی حتی از کابینه اولمرت که در آن دو حزب کادیما و کار ۴٨کرسی را در اختیار داشته و با ۱٣کرسی متفرقه می‌توانست سرپا بماند، ضعیف‌تر است و شاید بتوان آن را ضعیف ترین کابینه به حساب آورد. کابینه نتانیاهو که با تاخیر شکل گرفت برای آن که روی ضعف مفرط خود سرپوش بگذارد، ادبیات جنجال برانگیزی را برگزیده است. از نظر نتانیاهو، لیبرمن و باراک حالا که توسل به جنگ و در کنار آن سخن گفتن از صلح نتیجه نداده و مقاومت منطقه‌ای و فلسطینی در برابر رژیم تل آویو گسترش یافته است باید از جنگ حرف زد و پرونده صلح را پایان یافته معرفی کرد تا شاید طرف‌های عربی و فلسطینی برای احیای ادبیات - و نه روند- صلح سراسیمه به تل آویو بیایند.‏
‏۴- تهدید مصر از سوی رژیم صهیونیستی از شکست ماموریت مصر هم خبر می‌دهد. کمااینکه عدم توافق گروههای فلسطینی و هموار نشدن راه بازگشت تشکیلات خودگردان به غزه شکست مصر را برملا کرد. شکست دولت حسنی مبارک در واقع شکست مرحله جدید طرح آمریکا و اسرائیل در جنگ غزه به حساب می‌آید. آمریکایی‌ها، اروپایی‌ها و نیز دولت‌های عربی از روز دهم جنگ - پایان مرحله اول عملیات زمینی- که شکست رژیم صهیونیستی و پیروزی مقاومت فلسطین را قطعی می‌دیدند درصدد برآمدند با تمرکز دادن فعالیت‌های دیپلماتیک و سیاسی و رسانه ای روی قاهره مدیریت پس از جنگ را برای کاستن از پیامدهای شکست در دست بگیرند. اما در این مرحله میان خواسته آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها از مصر و نیاز مصر فاصله زیادی وجود داشت. جبهه غرب از مصر می‌خواست اسرائیل را برای برون رفت از شرایط ویرانگر شکست کمک کند اما مصر که بشدت از همراه شدن با رژیم صهیونیستی آسیب دیده بود به بازسازی چهره خود می‌اندیشید و لذا قادر به اعمال فشار به طرف پیروز - مقاومت فلسطین- نبود.‏
در واقع تهدید رژیم صهیونیستی به اشغال دوباره صحرای مصری سینا و بازسازی چهره شکست خورده خود از طریق رویارویی با ارتش مصر نشان می‌دهد که مصر قادر نیست به اسرائیل برای اصلاح وجهه خود کمک کند حالا از طریق تصویر مصنوعی رویارویی نظامی دو ارتش و در نهایت صورت سازی یک مذاکرات پیروز، اسرائیل درصدد است تا خاطره شکست اسرائیل در جنگ غزه و لبنان و نیز شکست اسرائیل در مذاکرات قاهره و مذاکرات ناظر به آزادسازی اسرای لبنانی-آزادی سمیر قنطار و...- را از اذهان بزداید.‏
‏۵- لیبرمن وزیرخارجه جدید رژیم صهیونیستی می‌گوید: «چشم پوشی مجانی از کرانه باختری قابل قبول نیست» و اضافه می‌کند: «صلح با سوریه- نه در برابر زمین- در مقابل صلح خواهد بود و ما هرگز از بلندی‌های جولان عقب نمی‌نشینیم.» در واقع باید گفت لیبرمن فقط صریح سخن گفته است وگرنه روندی که اولمرت و دیگران نیز دنبال می‌کردند آزادسازی کرانه و رها کردن جولان نبود. لیبرمن تلاش کرده است تا از خود یک چهره با اقتدار را به تصویر بکشد در حالی که این ادبیات نمی‌تواند شکست فاحش رژیم صهیونیستی را بپوشاند.‏
دو هفته پیش از اظهارات لیبرمن، روزنامه یدیعوت آحارنوت در سرمقاله خود نوشت: «اسرائیل که - در جنگ غزه- زیان دیده است باید در برابر حماس سر خم کند و اسیران فلسطینی را به حماس بدهد».‏
‏۶- همه حرف این است که اسرائیل تحت تاثیر شکست سنگین از غزه و لبنان خود را درگیر بحران امنیتی می‌داند و دولت جدید برای خود هیچ دستور کاری فوری‌تر از کاستن از بحران امنیتی نمی‌شناسد از این رو اردان وزیر محیط زیست رژیم صهیونیستی می‌گوید: «ما نمی‌خواهیم مردم خود را فریب دهیم. ما بیش از هرچیزی می‌خواهیم از امنیت خود دفاع کنیم.»

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست