بذرهای امید در دل پنج روز راهپیمائی
آذر درخشان
•
نه باران و نه برف سر ایستادن داشت. و نه صدها زن و مردی که به این راهپیمائی پیوسته بودند سر متفرق شدن. آنها عزم کرده بودند طی این پنج روز گوش فلک را از صدای خود پر کنند. آنهائی که گوش خود را پنبه گذاشته بودند، آن ها نیز شنیدند. کافی بود گوش دل را به زمین بچسبانی تا صدای مارش این زنان خستگی ناپذیر را بشنوی. مارشی که بر طبل خود سرود رزم می زد و نوید ساختن جهانی دیگر. طبلی که خبر از نیرویی میداد که بی شمارند و هنوز آنچنان که باید به صحنه نیامده اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٨ فروردين ۱٣٨۵ -
۲٨ مارس ۲۰۰۶
حرکتی نو و يگانه
نه باران و نه برف سر ايستادن داشت. و نه صدها زن و مردی که به اين راهپيمائی پيوسته بودند سر متفرق شدن. آنها عزم کرده بودند طی اين پنج روز گوش فلک را از صدای خود پر کنند. آنهائی که گوش خود را پنبه گذاشته بودند، آن ها نيز شنيدند. کافی بود گوش دل را به زمين بچسبانی تا صدای مارش اين زنان خستگی ناپذير را بشنوي. مارشی که بر طبل خود سرود رزم می زد و نويد ساختن جهانی ديگر. طبلی که خبر از نيرويی ميداد که بی شمارند و هنوز آنچنان که بايد به صحنه نيامده اند.
صدها زن و مرد که در لاهه شمارشان به هزار می رسيد با چشمانی سرشار از اميد و قلبی مملو از اعتماد به نفس گام بر می داشتند. اينان کمتر همديگر را می شناختند. اما خواست و هدفی بزرگ آن ها را اينچنين به يکديگر پيوند داده بود. کنار به کنار هم می رفتند. شوق و لبخند رضايت در نگاهشان موج می زد. راستی اين انرژی خفته چرا اين چنين سرريز شده بود؟ چه چيزی اين انرژی بالقوه را بالفعل کرد؟
بياييد به جلوه هايی از اين راهپيمائی نگاهی دوباره بياندازيم.
صف طولانی از زنان با پرچم های قرمز و پلاکاردهايی که خواسته های آنها نوشته شده بود در پيچ و تاب خيابان ها موج می زد. پلاکاردها نشان می داد که اين زنان آگاهند و می دانند که چه می خواهند و چه چيز را نمی خواهند. آنها معنای سرنگونی جمهوری اسلامی را ذره ذره باز کرده بودند.
حق زن بر تنش، حق مسلم اوست!
جدائی دين از دولت
برچيدن سيستم آموزشی تبعيض آميز
لغو حجاب اجباري
دست مذهب از زندگی زنان کوتاه
لغو کليه قوانين نابرابر عليه زنان
لغو کليه مجازات های اسلامی .....
اين زنان به خوبی معنی کردند که جمهوری اسلامی يعنی چه و سرنگونی جمهوری اسلامی يعنی سرنگون کردن چه چيزي. ديگر نمی شود اين زنان را فريفت. يا ارتجاع ديگری را جعل کرد و سوار بر فداکاری و مبارزات آنان شد. آنها روشن و صريح سخن می گفتند. آنچنانکه جای نفوذ يا راه در رو برای هيچ شکل از زن ستيزی باقی نگذارند "نه به جمهوری اسلامي، نه به امپرياليست ها، ما قيم نمی خواهيم، رهائی زنان فقط به دست خود زنان ميسر است."
و خطاب به نيروهای مترقی و آزاديخواه جهان اعلام کردند تصوير دو قطبی يا امپرياليستها و قدرت های سرمايه داری و يا بنيادگرايان واپسگرا تصويری قلابی است. اينها دو قطب نيستند، يک قطبند. و ما در مقابل آنها هستيم. ما جبهه مردميم که در مقابل اين دو هستيم و امروز زنان پرچمدار آن شده اند. اين زنان، خوب می دانند که رهائی شان به عرصه سياست گره خورده است. به همين دليل آنان با مرزهای روشن عليه زن ستيزان داخلی و بين المللی جسورانه در سياست دخالتگری کردند و چارچوبه سياسی روشنی نه فقط برای جنبش زنان در ايران بلکه برای جنبش های ضد جنگ و ضد سرمايه در جهان نيز پيش گذاشتند. اين پيام روشن و صريح اين راهپيمايان بود که به بسياری از نيروهای شرکت کننده و حتی تماشاچيان دلگرمی بخشيد که بلی اينها از جنس ديگری هستند. مشعل آينده در دست اينان است. اين آن بذر نو در دل اين راهپيمائی بود که بايد قطب نمای مبارزات آتی زنان و نيروهای مترقی جهان شود. بذر نوئی که جنبش راديکال زنان کاشت. و فقط هم آنان می توانستند، ستمديده ترين ستمديدگان. زنانی که هيچ منفعتی در حفظ نظام حاکم بر جهان ندارند.
رنگين کمان زنان
وجيهه در طول صف می دود. اطلاعيه پخش می کند. و مردم بيرون صف را به اهداف راهپيمائی آشنا می کند و از آنها دعوت می کند که به راهپيمائی بپيوندند. وقتی می فهمند او افغانی است تعجب می کنند. می گويد بلی ما زنان افغانستاني، زنان ايران و زنان جهان هم سرنوشتيم. هرگام پيشروی زنان ايران برای رهايی شان پيشروی زنان جهان است. زنان ايران و خاورميانه با شکلی خاص از سرکوب و زن ستيزی روبرويند. ما با اسلام سياسی روبرو هستيم. غربی ها به رهبری آمريکا برای چندمين بار اسلامی سياسی را بر افغانستان حاکم کردند، از طريق مجاهدين و طالبان و حالا هم از طريق دولت دست نشانده کرزي. قوانين شريعت زنجيرهای سهمگينی بر دست و پای زنان افغانستان است.
وجيهه سرپرست دو کودک خردسال و مادری عليل است. راستی چه انگيزه ايست که وجيهه و صدها زن ديگر همچون وجيهه خانه و زندگی را برای يک هفته رها کردند تا راهپيمائی کنند و صدای مبارزات زنان ايران را به گوش افکار عمومی غرب برسانند. اين آن بذر نوين راهپيمائی پنج روزه است که می رود شکوفه دهد.
ديبجانی زن هندی فعال حقوق بشر در آلمان با کودک سه ساله اش پا به پای راهپيمايان راهپيمائی کرد. ديبجانی می گفت هرگز در آلمان تظاهراتی اين جنين پر انرژی نديده است.
رادها دی سوزا وکيل حقوق بين الملل از هند که در نيوزيلند استاد دانشگاه است در ۵ روز تظاهرات پابپای همه شرکت کرد. ديگر با همه دوست شده بود. او در مقابل دادگاه لاهه ضمن محکوم کردن اين دادگاه بعنوان نهادی امپرياليستی گفت: می خواهم به شما بگويم در اين ۵ روز ده سال جوانتر شدم شادابی و روحيه شما در من جوشيد.
گروهی از زنان آفريقايی در طول صف بر پيت های پلاستيکی می نواختند. آنان صدای مبارزات زنان ايران را با طبل هايشان رساتر کردند.
زنان آلمانی از شهرهای مختلف در تظاهرات بودند. عليرغم تلاش بسيار ما و آنها اما به نسبت انتظارمان کم بودند آنان وقتی پيام سياسی و چهارچوبه سياسی تظاهرات را فهميدند که تظاهرات همانقدر که ضد جمهوری اسلامی است ضد امپرياليستها و قدرتهای بزرگ جنگ طلب همچون آمريکا و بوش هم هست خيلی متاسف بودند که دوستان ديگرشان نيامده اند.
مری لو از فعالين کمونيست و جنبش های ضد جنگ از آمريکا آمده بود. در طول راهپيمائی مرتبا سعی می کرد با زبان انگليسی مردم بيرون صف را بسيج کند که به راهپيمائی بپيوندند. وقتی حرفش را نمی فهميدند از زبان اشاره استفاده می کرد. شبها بسرعت گزارش روزانه راهپيمايی را تهيه می کرد و برای رسانه ها می فرستاد.
زنان هلندی نيز ميزبانان خوب ما بودند. آنان نقش مهمی در سخنرانی های طول راه به زبان هلندی داشتند. و با حوصله به ما سرنگون باد جمهوری اسلامی را به زبان هلندی ياد دادند.
اين راهپيمائی تجسم مادی انترناسيوناليسم زنان بود. تبلور مادی جنبش زنان بمثابه جنبشی جهانی و در عمل نشان داد که حمايت زنان از مبارزات يکديگر نه يک اصل اخلاقی بلکه اصل حياتی پيشروی جنبش رهايی زنان است. اين آن نوی يگانه در اين راهپيمائی پنج روزه است.
شاعران و هنرمندان مردم در اين پنج روز در کنار زنانی بودند که هنرشان از آنها الهام می گرفت. از رنج و دردها، شادی ها و اميدهايشان. و فرياد ميليون ها زن ايرانی را در سرودی فشرده کردند «تا پای من و تو بسته باشد، سرمايه و جهل و دين به کار است». اين سرود در پنج روز راهپيمائی در خيابان هايی که راهپيمايان از آن گذر کردند طنين افکند. سرودی که رفت تا زمزمه لحظه لحظه مبارزات زنان شود. سرود تولد نيرويی سازمان يافته، متحد و آگاه.
اما هنرمندان انقلابی در اين روزها فقط شعر نسرودند، نمايشنامه کارگردانی نکردند، فيلمبرداری نکردند. در طول صف حرکت می کردند، کارهای تدارکاتی انجام می دادند و سخنرانی می کردند. مينا اسدی در بيانی فشرده در مقابل لاهه گفت: «اين دادگاهها حامی تمامی جنايتکاران جهان هستند. وقتی که ما به انقلاب خود دست يافتيم دادگاههايی تشکيل خواهيم داد که اين دادگاهها را محاکمه کنند.»
گروه تاتر پنج روز بی وقفه تاتر خيابانی سنگسار را اجرا کرد. طاهره از افغانستان چون هنرمندی توانا نقش زنی که در آستانه سنگسار است را اجرا می کند. احمد، مهرنوش، ندا، فريدا، در طول هر راهپيمائی چندين بار اين نمايش خيابانی را اجرا می کردند و هر بار به مردم توضيح داده می شد که اين نمايش در کشور ما نمايشی واقعی و هرروزه است. نسرين که در سالن های جشن رقص هنرمندانه رهايی را اجرا می کرد. در مقابل سفارت جمهوری اسلامی پس از اجرای تئاتر سنگسار اين رقص را به اوج رساند. او به همراه زنان ديگر در حرکاتی زيبا و موزون چادر سياه حجاب را بر فراز آسمان به چرخش در آورده و مچاله شده به نرده های سفارت پرتاب کردند.
مينا و آناهيتا و تعداد ديگری زنان زندانی سياسی در طول راهپيمائی از تجربه زندان گفتند، از شيوه سرکوب پيشروترين زنان جامعه توسط مرتجعين اسلامی در زندانها. از روزهای زندان و اميدهايی که در آن روزهای سخت به آنان نيرو می داد تا شلاق جلادان را تحمل کنند.
زنان کرد شور و هيجانی چند باره به لحظه لحظه راهپيمائی داده بودند. چه هنگامی که در اتوبوس ها بودند و چه موقعی که در سالن های جشن. از ذره ذره وجودشان شادی و سرود رهائی می تراويد. هرکدامشان کوله باری از تجربه مبارزه، عليه جمهوری اسلامی داشتند. زنان پيشمرگی که طعم خوش مبارزه عليه مرتجعين اسلامی را چشيدند و طعم خوش جدل عليه سنتها و افکار پوسيده ضد زن در فرهنگ عامه. مگر می شود غول بيدار شده را به شيشه بازگرداند. وقتی که گلاويژ از تريبون های راهپيمائی اعلام کرد که زنان کرد بدست خود رها می شوند. زنان کرد عليه مرتجعين امپرياليست و اشغالگر در منطقه هستند، ولوله ای بود. مگر نگفته بودند که کردها همدوشان جنايتکاران آمريکائی در منطقه خاورميانه هستند؟ و در کلام گلاويژ بود که مردم کرد در کنار ساير ستمديدگان جهانند. و آنان که در رکاب جنايتکاران آمريکائی پا می زنند، مشتی خود فروخته و خائن به منافع مردم خود هستند.
نازيلا، بيان، آوان، روزبه چهره های شاداب نسل نوينی بودند که مرتجعين اسلامی با قتل عام هزاران زندانی سياسي، سعی کرد پيوند آنان را با نسل قبلی خود قطع کند. آنان قرار بود انسان های مکتبی شوند. اما حساب های مرتحعين به همت نيروهای انقلابی مانده در صحنه نقش برآب می شود.
نازيلا شعارهای آلمانی را تصحيح می کند، کدام شعار بهتر است؟ مرگ بر جمهوری اسلامي، سرنگون باد؟
بيان در طول راهپيمائی به زبان آلمانی به وضعيت زنان در ايران پرداخت. به سرکوب زنان و مقاومت و مبارزه آنان. آوان دل نگران که کارها خوب پيش برود. کاری از قلم نيافتد. مادر بيان و آوان با برقی از شوق و غرور در نگاهش راضی بود از اينکه در اين حيطه هم پوزه جمهوری اسلامی را به زمين ماليده. دخترانش رزمندگان رهائی زنانند. مادر انرژی دختران خود را بازيافته بود. و اينها همان بذر های نو راهپيمائی هستند.
زنان پناهنجوی ايرانی از شهرهای دور و نزديک هلند خود را به دن هاگ رسانده بودند. چه فرصتی بهتر از اين که بگويند چرا از جهنم جمهوری اسلامی گريخته اند.
اتوبوس کلن هم سر رسيد. زهره بود، معصومه بود، مينا بود، و ده ها زنی که همه چهره های آشنا در فعاليت های زنان دارند و هنوز تصوير برخی از آنان در حال شعار سر دادن در آلبوم اين راهپيمائی پنج روزه می درخشد.
اتوبوسی از شمال هلند رسيد. اتوبوسی از دانمارک رسيد. سرنشينان اين اتوبوس ها تمام شب در راه بودند که به تظاهرات صبح برسند و تمام شب دوباره در راه بازگشت. راستی مگر بدون گام های تک تک اينان می شد اين چنين راهپيمائی پرشکوه و گسترده ای را به پيش برد؟
چه محرکی به جز شوق رهائی زنان می توانست آنها را بر آن دارد که اين سفر سخت و طول و دراز را به جان بخرند. و چه دليلی محکمتر از مبارزه عليه يک رژيم زن ستيز می توانست اين رنگين کمان زنان را در کنار يکديگر قرار دهد.
مونا، آناهيتا، ثريا وقتی که ساک بازگشت را بستند، گفتند که ديگر آن آدم های قبل از راهپيمائی نيستند. آنان حس می کنند کارهای زيادی برای انجام دادن در پيش دارند. در قلب بسياری از زنان شرکت کننده در راهپيمائی شکوفه هايی در حال شکفتن است.
پيوند دو جنبش
بيرق های سرخ احزاب در انتهای اين صف بزرگ و طولانی زنان به چشم می خورد. همان بيرق هائی که قبل از آغاز راهپيمائی بين برگزار کنندگان اين راهپيمائی کلی بر سرش جدل بود و تصميم گرفته شد که احزاب برای اعلام حضور مادی خود در اين راهپيمائی فقط پرچم نام حزب و سازمان خود را با شعارهای مربوط به زنان بياورند. به جز يکی دو مورد تقريبا تمام احزاب و سازمان های شرکت کننده اين توصيه را رعايت کردند. باز هم به جز يکی دو مورد خاص که نشان می داد هنوز در سنت گذشته سير می کند و فکر می کنند با حرکات تبليغی و نگاه داشتن پرچم خود بالای هر زن شرکت کننده می تواند ادعا کنند اين تظاهرات را آنان سازمان داده اند نمی دانند که قبل از چنين ادعاهائی اين راهپيمائی به نام زنان ثبت و حک شده است و با هيچ پرچم و چتري، خصلت اين راهپيمائی عوض نخواهد شد، اما حقيقتا اين برخوردها حاشيه ای بود.
برخورد اکثر احزاب و سازمان های شرکت کننده بسيار خوب بود. با اينکه بسياری از اين احزاب بيشترين کمک را سعی می کردند به راهپيمايان بدهند، اما اين کمک ها را وسيله ای برای کار تبليغی خود قرار ندادند و اين کاملا محسوس بود و نشان می داد که اهميت جنبش زنان و مبارزه مستقل زنان را درک کرده اند. برخی از احزاب و سازمان های شرکت کننده در اين راهپيمائی جزو نيروهائی بودند که در گذشته ها زنانی را که برای رهائی خود مبارزه می کردند بورژوا می خواندند و برايشان فمينيسم معادل بورژوازی بود. در اين راهپيمائی هم زنان فمينيست بودند و هم احزاب چپ و کمونيست که کنار هم گام برميداشتند. گرچه هنوز يخهای ميان ايندو جنبش کاملا شکسته نشد اما می توان اين حرکت را برای پيوند بين جنبش زنان ايران و جنبش کمونيستی به فال نيک گرفت. و همه اينها محصول تلاش های بی وقفه زنان چپ و کمونيست و انقلابی دست اندرکار اين راهپيمائی بود.
شايد آغازی باشد برای اينکه نيروهای چپ و کمونيست به اهميت جنبش زنان در زير و رو کردن مناسبات کهن به درک عميق تری برسند، استانداردهای درون حزبی خود را در رابطه با مسئله زنان بالا ببرند تا نيروهای چپ و کمونيست شاخص و قطب اصلی ترقی خواهی و آزادی زنان در جامعه ايران شوند.
حيف است در اينجا از نقش برخی سازمان های دمکراتيک و مردان فعال در اين تشکلات حرفی نزد. برخی از خسته کننده ترين کارها را بعهده داشتند و حتی يک بار هم نخواستند خودنمايی کنند و يا از زنان برای اين همبستگی شان طلبی داشته باشند. به اميد اينکه اين جمع نيز گسترده تر شود.
دست اندرکاران
مسئولين راهپيمائی همه می دويدند. هرکدام متعلق به گرايشی خاص در جنبش راديکال زنان بودند. تقريبا اولين عمل مشترکشان بود. فقط اين نبود که چون همگی از سنت های انقلابی متفاوتی ميايند بلکه حتی در زمينه فرهنگ و روش های کاری نيز از تجربه های گوناگون می آمدند. با همه اين تفاوت ها حس همبستگی انقلابی زنانه آنچنان قوی بود، اتحاد برای پيروزی اين راهپيمائی آنچنان در وجود تک تکشان موج می زد که حاضر نبودند هيچگونه تمنيات و سليقه شخصی خود را مد نظر قرار دهند. اين زنان در جنبش انقلابی ايران سنت شکنی کردند. قبل از آنکه دنبال منافع گروهی و فرقه ای خود باشند، در پی منافع عمومی جنبش زنان و بويژه منافع اکثريت زنان بودند. و اين خواست بزرگ الهام بخش تمام فعاليت ها در طور اين پنج روز بود. همه فعاليت می کردند. و کسی بخاطر تلاش بيشتر حق ويژه نداشت. تلاش بيشتر فقط اعتقاد بيشتر به هدف بود و نه طلبکاری از کسي. آنهم در جنبشی که بورژوازی آن را بسيار آلوده به سموم کيش شخصيت و منافع فردی کرده است. نه اينکه اين زنان از سرشت ويژه بودند، بلکه فقط با پس زدن اين گرايشات عقب مانده در ميان تک تک خودشان و هر زنی می توانستند اين راهپيمائی پنج روزه را با همه سختی ها و مشکلات فني، تدارکاتي، مالي، سياسی به سرانجام برسانند. اين زنان بيش از يک سال بود در مورد اين حرکت خود بحث و گفتگو کرده بودند. اتحاد فکری شان را در اين روزها به اتحاد اراده و عمل بدل کردند. و اين مهمترين علت موفقيت اين راهپيمايی بود. نقش عنصر آگاه و سازمانيافته.
اما زيباتر آنکه همه شرکت کنندگان در راهپيمائی خود را سخنگو و مسئول اين تظاهرات می ديدند. همه نظر داشتند، همه دخالت می کردند، همه راهپيمائی را متعلق به خودشان می دانستند و احساس نمی کردند سياهی لشکر نيروهايی شده اند که ربطی به منافع پايه ای آنها ندارد. روحيه راهپيمايان عليرغم ترکيب سنی گوناگون، اما روحيه ای بسيار جوان بود. بسياری از زنان شرکت کننده در اين راهپيمائی جوانی خود را با شوق پرواز برای ساختن جهانی ديگر آغاز کرده بودند. در نيمه راه مبارزه و روزهای شکست و نا اميدي، همه آن روزهای طلايی فقط برايشان خاطره بود و امروز دوباره احساس می کردند که همان شوق و اميد را بازيافته اند و اينبار نه فقط برای حقوق خود، بلکه در صف مقدم مبارزات مردم ايران برای دستيابی به جهانی نوين.
آنها نه فقط شوق و اميد در دل هزاران زن برافروخته اند، بلکه شوق و اميد در دل هزاران مرد و زن انقلابی نيز که مدت ها بود دچار ياس شده بودند برافروخته اند.
اين راهپيمائی نشان داد که انرژی بی پايانی در زنان ذخيره است. انرژی ای که قوه محرکه اش ستمی است تاريخی جهانی و انگيزه اش شوق رهائي. راز پيروزی زنان فراخوان دهنده اين راهپيمائی در اين نبود که آنها تافته جدا بافته اند. در اين بود که آگاهي، جسارت و ميل به عمل انقلابی را در مقابل خود نهادند. و اعتقاد عميق به اينکه زنان رهائی شان به دست خودشان است. اعتقاد به اينکه زنان هرجا که صدای مبارزه ای اصيل و واقعی جهت رهائی خود را می شنوند، درنگ نمی کنند و اين راهپيمائی رودخانه ای بود که هر زنی که قلبش برای رهائی خواهرانش می تپيد، تن خود را به آن سپرد.
چه ساده لوحانه برخی فکر کردند اين راهپيمائی آب باريکه ای است که با چند سنگ ريزه می توان جلويش را سد کرد. راهپيمائی آغاز شد، پنج روز طول کشيد و زمستان رفت و رو سياهی بر ذغال باقی ماند.
پيوند زنان داخل و خارج
تازه اين آغاز کار است، اين راهپيمائی جلوه ای کوچک از گرايش راديکال زنان برای رهايی است. هنوز بسياری از زنان که متعلق به اين حرکت هستند به آن نپيوسته اند. اما همين جلوه کوچک فرصتی بود تا زنان انقلابی داخل با جرات و جسارت صدای خود را به ما برسانند. ٨ مارس را در کوهستان جشن گرفتند و زمستان شکستند. سالهاست گروهی از زنان اصلاح طلب بدليل اينکه امکان علنی فعاليت دارند خود را سخنگوی جنبش زنان داخل می دانند و شرم آور اينکه هنوز دنبال اين هستند که تولد فاطمه را هم به اسم روز زن جا بزنند. اما با اعلام وجود اين زنان و قطعنامه هايی که در اين روز منتشر کردند نشان دادند که هم زمستان شکسته شد و هم انحصار!
آن بخش راديکال جنبش زنان که امکان بيان نداشتند امروز که ما در خارج کشور يگانه تر شديم آنها نيز پر اميد تر و پر اعتماد تر به صحنه آمدند. اين نيز آن بذر نوينی است که بايد مانند تخم چشم از آن مراقبت کرد. اين بذر پيوند جنبش راديکال زنان داخل و خارج است.
اينها جلوه هائی از راهپيمائی پنج روزه بود که می توان ديد و برای کشف زوايای ديگر بايد چشم دل داشت، از سطح به عمق رفت، نديده ها را ديد، و همه دستاوردهای آن را به سکوئی برای پيشروی جنبش راديکال زنان بدل کرد.
مارس ۲۰۰۶
azar_darakhshan@yahoo.com
|