یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

مذاکره با آمریکا
"آخوند هرگز زیر بار زور نمی رود، مگر اینکه زور پر زور باشد"


علی سالاری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۹ فروردين ۱٣٨۵ -  ۲۹ مارس ۲۰۰۶


منطقهً خاورميانه مهد پرورش هزاران پيامبر مرسل و نامرسل در تاريخ، از جمله پيامبران توحيد و ابراهيمی است. مراکز مذهبی اعم از آتشکده، کنيسه، کليسا و مسجد در طول چهل قرن گذشته محل اجتماع، بحث و فحص عوام و خواص بوده و مدارس مذهبی محل آموزش و تربيت ميرزا و آخوند منبری و محضري، تا آخوند سر قبرستان بوده اند. روحانيون مذهبي، در مراتب گوناگون، مرجع حل و فصل دعواها و معاملات، و رتق و فتق امور چزء و کل در طول حيات مردمان، از گهواره تا گور بوده اند.
 
اگر چه در در دوران مدرن، بعد از رنسانس در اروپا، پيوندهای ايدئولوژيکی جانشين پيوندهای قومی و مذهبی شدند، ولی در کشورهای مسلمان خاورميانه، اين ايدئولوژی ها که بيشتر وارداتی بودند، بيگانه تلقی شده و بعلت عدم همخوانی با فرهنگ مردم و شرايط بومی منطقه و نيز همزمانی آنها با ورود و سلطهً استعمار، نتوانستند جانشين پيوندهای پيشين گشته و نقش تعيين کننده ای در تغيير شکل و محتوای زندگی مردم جوامع مسلمان ايفا کنند. بعبارتي، همدستی استبداد، استعمار وارتجاع، امکان رشد همه جانبه اي، که لازمهً شکوفايی علمی و روشنفکری مورد نياز اين جوامع، جهت عبور تاريخی از حلقه روابط سنتی است را از مردم منطقه سلب کردند.
 
براين اساس عبور از حاکميت سياسی مذهب در خاورميانه يک مرحلهً تاريخی است که بناگذير بايد سپری می شد. کم و کيف حاکميت مذهب و طول عمر آن، و ای بسا احتمال بازگشت به روابط قومی   ما قبل تاريخ، بستگی به عوامل گوناگون درونی و بيروني،   بويژه کمک و مساعدت جوامعی که اين تجربه را پشت سر گذاشته اند و نيز ميزان درس گرفتن و بهره گيری مردم اين جوامع از تجارب فلاکت بار حاکميت قوم و مذهب در گذشته دارد. اين عدم بلوغ فکری و روشنفکری ، زمينه ساز زيستن در گذشته بوده است. سرکوب مستمر نهادهای مدرن و جريانات روشنفکری نو ظهور، امکان رشد کافی اين قشر، که لازمهً رشد فکری جامعه هستند را فراهم نکرد. در فقدان باروری و گسترش آگاهی های مدرن، باز ريش سفيدان قوم و مسجد و ملا هستند، که با تکيه بر همان شريعت گذشته بر مصدر امور نشسته و مردم و   مملکت را بخاک سياه نشانده اند
 
بديهی است که مسلمانان همه از تجربهً يکسان برخوردارنبوده و مثلاً تجربهً شيعه و سنی در اين رابطه يکسان نيست. درحاليکه مسلمانان اهل سنت خلافت اموی و عباسی و عثمانی را تجربه کردند ولی روحانيون شيعی تا قبل از انقلاب ضد سلطنتی در ايران، امکان و فرصت تجربهً حاکميت سياسی را بطور مستقيم نيافته بودند. پادشاهان صفوی عمدتاً برای متمايز ساختن هويت ايران در مقابل امپراطوری سنی مذهب عثمانی بود که شيعه را به دين رسمی مبدل ساختند.   اگر چه فقهای شيعه از آن پس سر در آخور شاهان، بخصوص صفوی و قاجار، فرو بردند تا عوايد مستمری و درآمدشان، مانند خمس و ذکات و سهم امام و امثالهم، افزون گردد ولی امکان برپايی حکومت شرعی مورد نظرشان را نيافتند.
 
بنابراين، برخلاف جوامع سنی مذهب، درجوامع شيعي، مانند ايران، روشنفکران جامعه نمونه ای از تجربهً ناموفق حکومت شيعی را در تاريخ سراغ نداشتند که توده های مسلمان را از تکرار آن برحذر دارند و از اين طريق خواست خود مبنی بر ضرورت جدايی دولت از دين و ايدئولوژی خاص را به مردم بقبولانند. حال آنکه در ميان اهل تسنن، در عين حاليکه اکثر مسلمانان را تشکيل می دهند، بدليل وجود آن تجارب تاريخی عطش بدست گرفتن حاکميت سياسی توسط افراطيون مذهبی نتوانسته فراگير گردد و حد اقل بطور جدی تری مهار شده است. نمونهً طالبان در افغانستان استثناء است، چرا که اين گروه اساساً توسط خارجی ها، يعنی سازمانهای اطلاعاتی پاکستان و آمريکا برای مقابله با اشغال شوروی سابق پر و بال گرفت.
 
ناگفته نماند که در دوران مدرن اين پتانسيل نهفتهً ارتجاع مذهبي، توسط خارجی ها برای به تعويق انداختن پروسهً استقلال و آزادی ايران مورد سوء استفاده قرار گرفته است. نخست عثمانی ها، با تحريک روحانيون شيعه در نجف بدنبال تضعيف حکومت مرکزی در ايران برآمدند و بعد از فروپاشی امپراطوری عثماني، انگليسی ها و در ادامه اش آمريکايی ها در دوران جنگ سرد، برای عقيم گذاشتن جنبش آهای استقلال طلبانه و آزادی خواهانه مردم ايران، از اهرم روحانيون شيعه و تقويت بنيادگرايی اسلامی بهره بردند.   علم کردن شيخ فضل الله نوری در مقابل مشروطه، خالی کردن زير پای آيت الله کاشانی در کودتای نظامی ۲٨ مرداد سال ٣۲ عليه دکتر مصدق به بهانهً جلوگيری از گسترش کمونيسم و نفوذ شوروی در ايران، و علم کردن خمينی برای ناکام کردن انقلاب بهمن ۵۷ گواه سوء استفاده های استعماری از اين نقطه ضعف درونی جامعهً ايران می باشد. کما اينکه در سطح منطقه نيز استعمار انگليس و بعد هم آمريکا با استفاده از اهرم مذهب و تقويت عناصر بنيادگرای اسلامي، جنبش استقلال طلبی و آزادی خواهی مردم مسلمان منطقه را به تعويق انداخته اند.
 
در سالهای اخير، دامی که برای مهار استراتژيک منطقه گستردند، بعد از يازدهم سپتامبر دامنگير خودشان شده است. هر چند که هنوز نئوکانها در آمريکا و صهيونيستها در اسرائيل از اين لولوی تروريست اسلامی نيز بهانه ای برای توجيه محدود کردن آزادی ها در داخل جوامع خود، و لشکر کشی های تازه بمنظور بدست گرفتن کنترل و نظم نوين جهانی مدد جسته اند. وصف حال درونی اين جماعت همين عبارت ساده، که تغييری در يک ضرب المثل عاميانه است، می باشد که "دشمن احمق بلندت می کند، برزمينت می زند دانای دوست".
 
اهميت استراتژيک "حفظ نظام" و ضرورت نوشيدن "جام زهر" در منطق آخوندهای حاکم
 
فقهای شيعی که در طول چهارده قرن، بقول آخوند قرائتي، خون دل خوردند و حسرت دستيابی به قدرت را به گور برده ا ند، حالا که تمامی قدرت را به چنگ آورده اند، واضح است که برای حفظ آن، بی محابا دينشان را با دنيا معامله کرده و ديگر به هيچ پرنسيب اخلاقی و اصل اعتقادی پايبند نباشند. تا آنجا که بفرمودهً خمينی برای "حفظ نظام" اگر لازم باشد حاضرند توحيد را نيز تعطيل کنند. درک اين واقعيت به معنی اين است که آخوندهای حاکم اگر چه در پی روءيای تحقق امپراطوری شيعی به صدور انقلاب (عملا صدور تروريسم) متوسل می شوند، ولی متقابلاً نشان داده اند هر کجا که بطور جدی احساس خطر کنند، حاضرند هزار جام زهر، يکی بعد از ديگري، را سرکشند تا از مهلکهً سرنگونی نجات يابند.
 
نظام مطلقهً ولايی برخلاف رژيم صدام، قائم به شخص نيست، بلکه يک جريان تاريخی متکی بر شبکهً روحانيت با ريشه های اعتقادی و اجتماعی منسجم می باشد. از زمانيکه شيعه از مذهب اعتراض عليه حاکمان، به مذهب دولتی بويژه در دوران صفويه تغيير شکل و ماهيت داد، طبقه روحانيت نيز بمثابه يک طبقهً غير مولد، غير زاينده، و حافظ سنت های عقب مانده و ارتجاعی (شرعی و غير شرعی ) انگل وار از شيره جان ميزبان خود، يعنی توده های مسلمان تغذيه کرده است. اين طبقه، بدليل زندگی انگلي، با طبقه حاکم و حاکمان سياسی پيوسته زد و بند داشته و لاجرم برای تضمين ادامهً بقايش، حفظ امتيازات تاريخی و کسب امتيازات بيشتر، به هيچ اصل و فرع اعتقادی پايبند نمانده و نخواهد ماند.
 
نظام ولايي، به دليل اعتقاد آخوند های شيعی به اصل "تقيه"، برخلاف طالبان افغانستان، به هيچ وجه حاضر به قبول ريسک بر سر حاکميت، آنهم بخاطر پايبندی بر سر هرگونه اصل و فرع اعتقادی نيستند. بعبارتی استراتژی "حفظ نظام" و اعتقاد به "تقيه"   آنهارا مجاب می کند که در شرايط تهديد و فشار جدي، از مواضع اعلام شده خود عقب نشينی کرده و باصطلاح جام زهری سرکشيده از مهلکه نجات يابند. براين سياق، پذيرش مذاکره با آمريکا، که در ربع قرن گذشته آنرا شيطان بزرگ خواندند، و بر سر اين شعار آنهمه از سرمايه ها و منابع مالی و انسانی ايران را هدر داده اند، مثل آخر و عاقبت همان شعار "راه قدس از طريق کربلا" توسط خميني، با نوشيدن جام زهری ديگر، اسباب توجيه شدن می يابد و پذيرفته می شود. صدام حسين و طالبان افغانستان هيچ کدام اين اصل اعجازگر "تقيه" را در چنته نداشتند. استراتژيست ها و ديپلمات های اروپايی و آمريکايی که متخصصين ورزيدهً ديالوگ و گفتگويند، از اين همه دروغ گويی و رنگ عوض کردن آخوندها بارها متعجب شده و انگشت به دهان مانده اند.
 
تا جاييکه به حاکمان ايران و ولی فقيه آن مربوط می شود، حاضرند تن به هر ذلتی بدهند تا بقول خودشان "ام القرای شيعه" يعنی حکومت و قدرت در ايران را از دست ندهند. درک اين واقعيت ما را به صحت عبارتی که عنوان اين نوشته را بخود اختصاص داده مبرهن تر می سازد که بدرستی سران نظام و ولی فقيه "هرگز زير بار زور نمی روند مگر اينکه زور پر زور باشد".
 
بعلاوه، همانطور که حساب اين اقليت تند روی حاکم، که از دين استفادهً ابزاری می کنند، را بايد از حساب مردم ايران جدا نمود، حساب بنيادگرايان شيعه را نيز بايد از بنيادگرايان سنی مذهب جدا کرد. بنيادگرايان شيعی بدليل اعتقاد به همان اصل"تقيه" دائما رنگ عوض می کنند و باصطلاح در مقابل فشار همه جانبه در جا زده و باصطلاح مصلحت گرا ترند. نمونه های بسياری در لبنان و عراق و ايران می توان يافت که حاکی از تغيير مواضع رهبران مذهبی گروههای مسلح در شرايط فشار همه جانبه بوده است.
 
حال پيدا کنيد کسی را که زورش به آخوند ها برسد؟ آيا مردم ايران و اپوزيسيون آنها چنين زوری دارند؟ تجربهً ربع قرن گذشته خلاف اينرا ثابت می کند. تهديد اصلی بی شک همانست که خمينی شيطان بزرگش ناميد، يعنی آمريکا. عمده ترين شاخص زور مندی آمريکا هم روشن است که نه در داشتن تکنولوژی پيشرفتهً کامپيوتری و کارخانه و ماشين و هواپيمای غول پيکر با چند هزار اسب بخار، بلکه در يک کلام داشتن بمب اتم خلاصه شده است. پس بطور منطقي، همان اصل پايبندی به "حفظ نظام" حکم می کند که آخوندها دريابند اهميت دستيابی به بمب اتم برای تضمين بقای حاکميتشان را.
 
کدام استراتژی می تواند آخوندها را به نوشيدن جام زهری ديگر، يعنی عقب نشينی از برنامهً اتمی و متعاقب آن عقب نشينی در مقابل فشارهای داخلی وادار کند؟ پيدا کنيد نقاط ضعف آخوند ها را. برای ارزيابی ميزان کارآيی هر استراتژی عليه برنامهً اتمی رژيم بايد نخست پايه های قدرت اين رژيم را بدرستی شناخت.
 
رژيم ولايت مطلقهً فقيه در ايران، يک رژيم بنيادگرای مذهبي، سرکوبگر پليسي، شديداً متکی به درآمد نفت، عامل صدور بحران وتروريسم در خاورميانه تحت لوای "صدور انقلاب" ( رژيمی استبدادي، استثماري، استحماری و حامی تروريسم) است که برا حفظ حيات نامشروعش، در مقابل فشارهای داخلی وبين المللي، در پی دستيابی به انرژی و بمب هسته ای برآمده است.
 
رژيم حاکم بر ايران يک رژيم تماماً نامشروع در داخل ايران است. اين رژيم تنها متکی به اقليتی از مذهبيون افراطی است که برای بدست گرفتن قدرت به قتل و سرکوب و سانسور و تقلب متوسل شده اند و دولت غير قانونی احمدی نژاد حاصل بلافصل تقلب در انتخابات، سرکوب منتقدين و قتل عام مخالفين نظام است.  
 
اين رژيم در داخل ايران احساس تهديد جدی نمی کند چرا که در آمد نفت خرج دستگاه سرکوب آنرا فراهم می کند. در داخل کشور رژيم توانسته با تکيه بر درآمد نفت و تأمين هزينهً ماشين سرکوب نظامی و قضايي، ( از قتل عام مخالفينش در سالهای شصت و شسصت و هفت، تا قتل های زنجيره اي) مخالفان نظامش را قلع و قمع و منتقدينش را با تهديد و تطميع، محروميت از حقوق اجتماعی و سياسي،يا قتل و زندانی کردن، تا ناچار ساختن آنها به ترک کشور، از دور خارج کرده،   کنترل اوضاع را بدست داشته باشد.
 
در سطح منطقه ای نيز با تشکيل، تجهيز و حمايت از تندروهای مسلمان، اعم از شيعی و سني، در ادامهً سياست رسمی صدور انقلاب، عملا با صدور بحران و تروريسم (از لبنان و عراق گرفته تا عربستان و امير نشينان منطقهً خليج)، و از طرف ديگر بذل و بخشش از منابع و ثروت های باد آورده ملت ايران ( به سوريها و ترکها تا همسايگان شمالي)، يعنی با تهديد دولت های ضعيف و باج دهی به دولت های قوی تر، و باصطلاح با بکارگيری سياست چماق و حلوا، توانسته برای خودش چتر دفاعی تدارک ببيند.
 
در سطح بين المللي، آخوندها که در طول بيش از ربع قرن گذشته، با حراج منابع و سرمايه های ايران، بويژه نفت و گاز ايران و باز گذاشتن بازار ايران بروی کالاهای وارداتی و باج دهی به طرفهای خارجي، توانسته آنها را به سکوت و سازش در مقابل طرح های سرکوبگرانه و تجاوزکارانه اش وادارد؛ اينک بعد از تحولات ناشی از يازده سپتامبر و حضور امريکا در مرزهای ايران، با مانع و چالش جديد و غير قابل عبوری مواجه شده اند.
 
پروژه و استراتژی سرکوب و قلع و قمع مخالفين، و تهديد و تطميع منتقدين در داخل، و نيز ترور، باج دهی و باج خواهی از طرف های خارجی که رمز و راز استمرار بقای نامشروع رژيم ولايی در طی بيش از ربع قرن گذشته بوده است، اکنون از کارآيی افتاده است. دست رژيم در همهً زمينه ها روشده و آن روش ها ديگر بقای نظام را تضمين نمی کنند. از همين روست که رژيم برای حفظ نظام مطلقه اش بناچار در پی دستيابی به سلاح مطلق يعنی بمب اتم برآمده است.
 
 
رژيم اسلامی در ايران الگوی افراطيون مذهبي، اعم از شيعی و سنی می باشد.   بنيادگرايان مذهبی با داشتن الگوی خلافت شيعی در ايران بر اين باورند که می توان در دنيای مدرن امروز نيز حکومتی بر مبنای احکام شرع بنا نمود. با وجود چنين الگويی با امکانات مالی و تبليغاتی بسيار، توده های مسلمان منطقه امکان روی آوردن به دموکراسی نميابند. بهمين دليل، تحقق دموکراسی در خاورميانه نيز لاجرم از ايران می گذرد.
 
ادامهً بقای اين رژيم نامشروع تهديدی جدی برای تماميت ارضی ايران و منافع ايرانيان می باشد. چرا که عدم مشروعيت داخلی و سرکوب آلترناتيويهای سراسري، از طرفی باعث اوجگيری نارضايتی ها و جنبش های قومی تجزيه طلبانه، يعنی تهديد تماميت ارضی ايران می شود، و از طرف ديگر، طمع دخالت کشورهای همجوار و اسباب دخالت قدرت های خارجی را فراهم می کند. بنابراين مخالفت با اين رژيم ضد مردمی و ضد ميهنی يک وظيفهً انسانی و ملي، پيش روی همهً ايرانيان، با هر وابستگی و گرايش قومي، مذهبی و ايدئولوژيک، می باشد.
 
پاسخ منطقی به بيداد حاکميت مذهبی نه تفکيک و تجزيهً قومي، مذهبی و ايدئولوژيک بلکه استقرار دموکراسی در سراسر ايران می باشد. عمده کردن تضاد های قومی و مذهبی جز به سود دشمنان ايران که چشم به تجزيه و تلاشی اين ملت و فرهنگ غنی و کهن آن دوخته اند نمی باشد. مخالفان رژيم بجاست تا نه بر سر اصول مشترک اعتقادی بلکه برسر منافع مشترک مرحله ای يعنی همان تحقق آزادی و دموکراسی متحد شوند. بدرستي، در بستر مبارزه با رژيم استبدادی است که حقوق اقليت ها و مليت ها امکان اعاده شدن يافته و نگرش های اعتقادی و ايدئولوژيک تصحيح شده و صيقل می يابند.
 
بی شک، دست يابی و استفادهً صلح آميز از تکنولوژی هسته ای حق هر ملتی است، و نه هر دولتي. چنين حقی را مردم ايران به رژيم استبدادی حاکم نداده اند. تکنولوژی هسته ای حق ملت ايران است ولی رژيم حاکم غاصب است و مردم ايران را نمايندگی نمی کند. کشورهای صنعتی با حق هسته ای ايران مخالفتی ندارند ولی به رژيم حاکم، که منتخب مردم ايران نيست، اعتماد ندارند.
 
رژيم حاکم برايران فاقد پايگاه مردمی در ايران است و بهمين دليل رک و پوست کنده به انتخابات مردم اعتقاد ندارند.
اين رژيم به موازين بين المللی پای بند نبوده وبرای بيش از دو دهه طرح های غنی سازی اتمی اش را دور از چشم انظار سازمان های نظارتی بين المللی به پيش برده است.
اين رژيم برخلاف ساير کشورهای دارای تسليحات اتمی در آسيا، متحد هيچ کدام از قدرت های بين المللی نيز نيست که در صورت دستيابی به بمب اتم در بکار گيری آن از آنها حرف شنوی داشته باشد.
اين رژيم مانند آلمان و ژاپن پيش از جنگ جهانی دوم مدعی گسترش دامنهً نفوذ خود به ساير کشورهای اسلامی است.
اين رژيم   از تندروهای اسلامی در منطقه حمايت می کند و بنابراين درصورت دستيابی به سلاح هسته ای می تواند توازن قوای منطقه را بنفع بنيادگرايان مذهبی برهم زده، ثبات منطقه ای و صلح جهانی را بطور جدی تهديد نمايد.
بنابراين، دستيابی چنين رژيمی به تکنولوژی هسته ای نه فقط   خطرناک بلکه ايران، منطقه و جهان، فاجعه بار خواهد بود.
 
  اهداف نامشروع و غير صادقانهً رژيم ( که هميشه دروغ می بافد و تقيه می کند!) در پيگيری پروژهً هسته ای آنجا بيشتر بارز می شود که ضرورت هزينه ملياردها دلار از سرمايه های مملکتی که مردم آن از مصائب ناشی از فقر و بيکاری بسختی رنج می برند، جای سوال دارد. بعلاوه اهل فن و کارشناسان معتبر نيز ميزان بازدهي، بصرفه بودن اقتصادي، و خود کفا بودن آن را، با توجه به محدوديت منابع داخلي، زير سوال برده اند. آنها امروزه متنبه شده اند که آخوندها بدنبال توليد برق نيستند که مجبور باشند اورانيوم غنی شده را از خارج وارد کنند. سردمداران رژيم بدنبال توليد چند بمب ناقابل اتمی هستند که منابع محدود داخلی نيز برای اين منظور کفايت می کند.
 
در مقابل اين رژيم دروغگو، دغلکار، مستبد، تماميت خواه، توسعه طلب و بنيادگرا که حالا مترصد دستيابی به بمب اتم است چه بايد کرد؟ در يک جمله بايد گفت نه سازش و مماشات، نه جنگ و حملهً نظامي، بلکه اجماع داخلي، منطقه ای و بين المللی بمنظور بايکوت سياسي، تسليحاتی و هوشمند اقتصادي، و بطور همزمان، حمايت از مقاومت مدنی و سراسری مردم ايران برای تحقق آزادی و دموکراسي.
 
بعد از حملات تروريستی در آمريکا و اروپا، برای سياستمداران غرب و آمريکا که خود تندروهای اسلامی را پر وبال دادند، جايی برای مسامحه و مماشات با گروهها و رژيم های بنيادگرای مذهبی در خاورميانه و کشورهای مسلمان باقی نمانده است. اين واقعيت سرسخت را رژيم آخوندي، حتا با   حراج کردن تمام دارايی های مردم ايران بپای کمپانی های غربی و شرقي، نمی تواند تغيير دهد. سياستمداران غربی بخوبی واقف گشته اند که ادامهً حيات اين رژيم افراطی و بنيادگرا معادل است با هر چه محدودتر کردن دستاوردهای دموکراسي، بعلت رشد گرايشات راست افراطي، تروريسم و بحرانهای فزايندهً اجتماعی در درون جوامع خودشان.
 
حملهً نظامی محتمل نيز فاجعه بار است و برنده ای نخواهد داشت. بدليل اتکای اين رژيم به روابط اقتصاديش با دنيای خارج، بويژه پول نفت، و نيز منفوريتش در داخل ايران، برای تغيير اين اقليت حاکم نيازی به استفاده از اهرم نظامی نيست. اکثريت قاطع مردم ايران که از رژيم حاکم متنفرند نمی خواهند قربانی زياده طلبی ها و افراطی گری های اين رژيم قرون وسطايی گردند. مجامع بين المللي، غرب و آمريکا بايد حساب اين مردم را از رژيم فناتيک حاکم برآنها جدا سازند.
 
 
مطابق برآوردهای آماري، هفتاد درصد جمعيت ايران زير سی سال سن دارند. اين جمعيت جوان ايران بمراتب بيش از هم سن و سالهای خود در تمام جوامع اسلامی مشتاق کسب آزادی و دموکراسيند. حملهً نظامی آمريکا اين پتانسيل استرتژيک را که ايده آلهای خود را در تجربهً مثبت غرب از تحقق آزادی و دموکراسی می جويند را به هيستری ضد غربی می کشاند. در صورت حملهً نظامی به ايران، همانطور که در بمبارانهای عراق تجربه شد، زيربنای اقتصادی کشور بکلی ويران و کشور يک قرن به عقب رفته و به دوران ما قبل صنعتی پرتاب خواهد شد. روشن است که برندهً چنان وضعيتی نيروهای دموکرات و دموکراسی خواه نخواهند بود.
 
اينستکه بدرستی بقول دکتر محمد ملکي، دموکراسی در کوله پشتی سربازان آمريکايی به ايران نمی آيد، ولی متقابلاً مردم و جوانان ايران نيز هرگز کارت سبزی به حکمان نداده اند که در صورت اصرار رژيم بر مواضعش در مقابل در خواستهای مجامع بين المللي، و آنگاه در صورت حملهً نظامی خارجي،   برای حفظ رژيم نامشروع و مستبد آنها با سربازان آمريکايی بجنگند. سران رژيم بخوبی واقفند که در صورت پافشاری بر مواضع خود به سرنوشت طالبان و صدام گرفتار می شوند و نه به سر نوشت کرهً شمالی و کوبا و غيره.
 
متقابلاً، درست است که انتظار سرنگونی جمهوری اسلامی از سربازان آمريکا و غرب، توقع بی جاييست. ولی بدون قطع حمايتها و اتخاد سياست های قاطع توسط غرب و آمريکا، مردم ايران به تنهايی قادر به تغيير و يا حتا اصلاح اين رژيم نبوده و نيستند. تنها در صورت بايکوت سياسي، تسليحاتی و تحريم هوشمند اقتصادی رژيم است که مردم ايران قادر خواهند شد اين رژيم را از اريکهً قدرت بزير کشند. بگذريم از اينکه همان اصل "تقيه" نيز ايجاب می کند که سران رژيم، قبل از آنکه کار به جاهای باريک برسد، به سر کشيدن جامهای زهر، يعنی عقب نشينی های پياپی از مواضعشان، بپردازند.
 
مقاومت مسالمت آميز مدنی مدتهاست که در داخل ايران آغاز شده و اعتراضات کارگران، دانش جويان، زنان، فرهنگيان، کارمندان ادارات، پرستاران و ساير نهادهای مدنی و مستقل، رژيم را ناچار از تسليم و عقب نشينی و يا تغيير تماميت آن خواهد کرد. حمايت از گسترش اين اعتراضات سياسي، اقتصادي، اجتماعی و فرهنگی بهترين راه مقابله با سياست های سرکوب گرايانهً باند حاکم در شرايط کنونی ايران است.   بی شک جام زهر نهايی را مقاومت مردم ايران به گلوی آخوندها خواهد ريخت.
 
رژيم بنيادگرای حاکم برايران يک معضل و چالش جدی داخلي، منطقه ای و جهانی است. کارآتر ترين استراتژی ممکن در مقابل چنين رژيمی سازماندهی مقاومتی با حد اکثر اجماع داخلي، منطقه ای و بين المللی است. بعبارتي، سفرهً شعارها و پروندهً اعمال اين رژيم را در مقابل چشم تمامی مردم ايران، تمام شيعيان، تمام مسلمانان و دولت های منطقه، و نيز تمامی سازمان ها و کشورهای خارجی بايد گشود تا يا رژيم را وادار به دست شستن از ادعاها و اعمال سرکوبگرانه و زياده طلبی هايش نمايند ويا اينکه کيفر اعمالشان را در همين دنيا بدست ايرانيان و جهانيان تجربه کنند.
 
  اينبار آمريکايی ها گويی بر اين ضرورت واقفند و خانم رايس، بدرستی پای اروپايی ها را در اين زمينه بميان کشيد تا دو رويی آخوندها را از نزديک تجربه کنند. تجربهً شکست خوردهً اروپا از مذاکره با آخوندها در واقع مقدمات جبههً متحد جهانی عليه برنامهً اتمی آخوند ها را سهل تر نموده است.  
 
در اين شرايط،   نيروهای چپ و نمايندگان اقليت های قومی بسيار مهم است که تحت تأثير مواضع غير ايرانی و بازيچهً مطامع خارجيان قرار نگيرند. در مورد جنبش چپ، روشن است که در سطح جهانی نوک حملهً چپ متوجه آمريکاست، کشورهای پيشروی چپ (کوبا و ونزوئلا و کرهً شمالي) نيز، مثل کلاهی که در اوايل انقلاب بر سر حزب توده ئ اکثريت رفت، فريب مواضع ضد امپرياليستی آخوندها را خورده، و از آن حمايت می کنند. بايد بخاطر سپرد که حتا آمريکا هم اين آخوندهای مرتجع را پر و بال داد تا کمونيست ها را از ميان بردارد و جنبش چپ را در کشورهای مسلمان عقيم کند. آيا آخوندها به پاداش حمايت کشورهای سوسياليستی از سياست خارجيشان حاضرند که حتا به جان يک هوادار و عضو کوچک احزاب چپ ايران رحم کنند؟ انتقاد تند از مواضع آمريکا (که چپ آمريکا و اروپا در آن بسيار موفق ترند) نبايد چپ ايران را به دامن راست مذهبی حاکم بر ميهن که مسبب اعدام و زندان و فقر و اوضاع فلاکت بار مردم و   مملکت ايران است، در غلتاند.    
 
در رابطه با تضييع حقوق و جايگاه مليت ها در رژيم ولايت فقيه نيز بايد بخاطر سپرد که اين رژيم ارتجاعی يک بليهً ورای قومی است و اساساً تداعی شووينيسم فارس بر ساير اقوام نمی باشد. آخوند و پاسدار و بسيجی و حزب اللهی همانقدر در خراسان و فارس ئ تهران جنايتکار است که در آذربايجان و کردستان و لرستان و خوزستان و بلوچستان و ترکمن صحرا و گيلان و غيره. دوستی از حزب دموکرات کردستان می گفت که از مرحوم قاسملو پرسيدند چرا دنبال جدايی از ايران نيستيد؟ پاسخ داده بود بخاطر سعدی و حافظ و مولوي. درود بر او باد!
 
غنای فرهنگ سرشار ايران، محصول بلافصل تکثر قومي، زبانی و تنوع مذهبی آنست. پيش از تشکيل کشورهای مدرن توسط مهاجران عمدتاً اروپايی در آمريکا، کانادا، استراليا و زلاند نو، ايران يکی از متنوع ترين جوامع از نظر تکثر قومی و مذهبی بوده است. اين ميراث غنی و سرشار چند هزار ساله را بايد پاس داشت و غنيمت شمرد. اولويت تمامی ايرانيان در قدم نخست تحقق آزادی و دموکراسی است. در نظام دموکراسی فردا نمايندگان اقليت ها و مليت ها، در به کرسی نشاندن خواسته های خود،مشکلات و محدوديت های موجود را نخواهند داشت.   به اميد آنروز!
 
‏چهار شنبه‏، ۲۰۰۶‏/۰٣‏/۲۹
 
  G_alisalari@hotmail.com
( قابل توجه دوستانی که اين سلسله مقالات را دنبال می کنند،  می توانيد نوشته های مرا در وبلاگ "گذار به دموکراسي" به آدرس : http://www.gozarbedemocracy.blogspot.com   دنبال کرده و در بخش کامنت نظرات موافق و مخالف خود را بيفزاييد .)
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست