•
کوشنده خستگی ناپذیر دموکراسی، بامداد روز دوشنبه ۳۱ فروردین، در ۹۴ سالگی، چشم از جهان فرو بست. او از شمار آخرین یاران بازمانده شادروان دکتر محمد مصدق بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
٣۱ فروردين ۱٣٨٨ -
۲۰ آوريل ۲۰۰۹
کوشنده خستگی ناپذیر دموکراسی و حقوق بشر، بامداد روز دوشنبه ٣۱ فروردین، در ٩۴ سالگی، چشم از جهان فروبست. او از شمار آخرین یاران بازمانده شادروان دکتر محمد مصدق بود.
دربهار ۱۲٩۴ خورشیدی در اراک چشم به جهان گشود و پس از پایان آموزش در دارالفنون در رشته ادبیات فارسی و زبان فرانسه، به دانشکده حقوق رفت. از نوزده سالگی به کارمندی دادگستری درآمد و در بیست و پنج سالگی، جوانترین قاضی دادگستری ایران شد. مردمداری و انسان دوستی اش، درستکاری و چیرگی اش بر قانون، در کوتاه زمانی اورا به دادستانی ثبت کل، ریاست دادگاه مبارزه با گرانفروشی، معاونت بازرسی وزرات کشور و ریاست اداره سرپرستی صغار رسانید.
سودای ریاست و سیاست نداشت. اما شیفته آزادی و دلبسته به مردم محروم بود و ایران را با تمامی ذرات وجودش دوست می داشت. همین ها اورا به کوشش های سیاسی کشاند. خودش می گفت که «دلبستگی من با سیاست در سال های نخست پس از شهریور بیست با کوشش برای انتخاب دکتر مصدق به نمایندگی مجلس شورای ملی آغاز شد». هنوز سی سالی بیش نداشت که در بیشتر محافل سیاسی و ادبی تهران فعال و سرشناس شده بود و با طیف گسترده ای از نخبگان سیاست و فرهنگ ایران دوستی نزدیک می داشت. حافظه شگفتش زبان زد همگان شد. شعری نبود که در خاطرش نماند و رویدادی نبود که از خاطرش برود. پیشینه کسانی را که هرگز ندیده بود، گاه بهتر از نزدیک ترین بستگان ایشان می دانست. در کوتاه زمانی، دایره آشنایان، دوستان و نزدیکانش از هر صنفی و طبقه ای و هر مسلک و پیشینه ای را در بر می گرفت. اما شکیبایی دروغ و فساد را نداشت و از هر کس که شهرت به آلودگی داشت گریزان بود.
نخستین کار دولتی اش در دوران زمامداری شادروان مصدق، ریاست بازرسی نخست وزیری بود و پس از رویداهای سی تیر ۱۳۳۱، در حالیکه سی و پنج سال بیش نمی داشت شهردار تهران شد. در تمامی دوران زمامداری مصدق، مشاور نزدیک و خدمتگزار مردی بود که اورا «مراد» خویش می دانست. پس از بیست و هشتم مرداد، وکیل خصوصی دکتر مصدق شد و تا پایان زندگی آن زنده یاد، از نزدیک ترین یاران مورد اعتماد او و تنها کسی بیرون از دایره خانواده وی بود که اجازه ملاقات با او را در احمد آباد می داشت. پس از بیست و هشتم مرداد بارها بازداشت شد و شش بار به زندان رفت.
پس از انقلاب به اصرار مهندس بازرگان استانداری فارس را پذیرفت و در همان روز نخست ورودش به شیراز، کمیته های امام را منحل کرد و خشم روحانیون شیراز و پشتیبانان ایشان را در تهران و قم بر انگیخت. آیت الله خلخالی پس از ویران کردن آرامگاه رضاشاه به اندیشه ویران کردن تخت جمشید افتاده بود. «گفته می شد خلخالی قاضی بدنام صادر کنندهی حکم اعدامها و آدم هایش، اعلام کرده اند برای ویران کردن تخت جمشید می آیند. من در عکس العمل به این گفته، در یک نطق رادیویی اعلام کردم برای چنین اقدام خائنانه ای، باید از روی جنازهی من عبور کنند. به نظامیان هم دستور دادم، که برای ورود آنها به شیراز آماده باشند. اما پیش از اجرای مأموریت، به آنها دستور داده شد که به تهران باز گردند».
در استعفایش به آیت الله خمینی در فروردین ۱۳۸٥، وی را به دلیل اعدام ها و بازگذاردن دست روحانیون و کمیته ها نکوهش کرد و گفت شرط بازگشتش به شیراز، تبعیت کمیته ها و دادگاه های انقلاب از دستور دولت است.
نصرت الله امینی مردی بود که هیچ گاه دربرابر زور و زر سر فرود نیاورد. از دخالت دین در سیاست بیزار بود. با اینکه آگاهی های دینی و فقهی گسترده ای می داشت، نخست با کاشانی و پیرامونیانش در افتاد و سپس دشمنی هم اندیشان آیت الله خمینی را که سال ها با او آشنایی می داشت به جان خرید. تا پای جان به اجرای قانون و حقوق بشر پای بند بود. کوشش او برای رهانیدن سرلشگر مقدم، رئیس سازمان امنیت دوره پهلوی از اعدام در ماه های نخست انقلاب مورد شگفتی کسانی بود که می دانستند که مأموران همان سازمان بارها از او بازجویی کرده و وی را به زندان افکنده بودند.
آخرین آرزویش این بود که در ایران درگذرد و در همان جا به خاک سپرده شود. کهولت سن و بیماری، بازگشتش را به ایران میسر نکرد. او در بیمارستانی در حومه واشنگتن از جهان رفت.
اطلاعیه ی دفتر پژوهش های جبهه ی ملی ایران
به نام خداوند جان خرد
گفت یکی خواجه سنایی بمرد
مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد
بدینوسیله درگذشت "نصرت الله امینی" آخرین بازمانده کابینه دکتر محمد مصدق بزرگ را به آگاهی هم میهنان گرانقدر می رسانیم.
نصرت الله امینی حقوقدانی عدالت گرا، انسانی شریف، میهن دوستی مصدقی و آزادیخواهی راستین بود که در تمام زندگانی پربارش به آرمانهای نهضت ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق وفادار ماند و در زمان دولت ملی دکتر مصدق در شهرداری تهران و در سمت ریاست سازمان تامین اجتماعی خدمات شایانی به ملت ایران ارائه داد.
در زمانیکه دکتر محمد مصدق به حکم دادگاه فرمایشی در تبعید به سر می برد، او از معدود کسانی بود که پیوسته به دیدارش می شتافت و در حد توان خویش او را یاری کرده و در شمار افراد مورد اعتماد او بود که وی را به وصایت خویش برگزید .
شادروان نصرت الله امینی با بسیاری از شخصیتهای بزرگ هم عصرش از جمله زنده یاد "علی اکبرخان دهخدا، میرزا طاهر خان تنکابنی و بسیاری دیگر از شخصیتهای علمی و سیاسی خوش نام و مورد اعتماد ملت همراه و همنشین بود.
پس از انقلاب ۵۷، کوتاه زمانی استاندار فارس بود ولی در اعتراض به مداخله های غیرقانونی کمیته ها و روحانیون و نهادهای فراقانونی استعفا داد. وی در همان زمان کوتاه قاطعانه به پشتیبانی مردم غیور استان فارس از جمله کسانی بود که در برابر تصمیم "خلخالی"و نیروهای تندروی مذهبی برای تخریب تخت جمشید ایستاد و گفت برای این کار باید از پیکر بی جان من بگذرند.
وی در زندگانی شخصی خود نیز انسانی درستکار و مقید به اصول والای اخلاقی بود و پیوسته در پی گره گشایی از کارهای فروبسته هم میهنانش می کوشید.
باری از مرگ گریزی نیست اما خوشا بر او که نام نیک و یادمانی نامیرا از فضایل اخلاقی برای نسل ما به جای گذاشت تا بدانیم که پیروان راستین دکتر محمد مصدق چگونه می زیند و چگونه در می گذرند.
از شمار دو چشم یک تن کم
و از شمار خرد هزاران بیش
یادش پایا و راهش پویا باد
دفتر پژوهشهای جبهه ملی ایران
دکتر علی حاج قاسمعلی، دکتر حسین مجتهدی، مهندس آرش رحمانی، مهندس حمیدرضا خادم، مهندس آرش رحمانی
|