یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲ ارديبهشت ۱٣٨٨ -  ۲۲ آوريل ۲۰۰۹


برخی از مسئولان در جایگاه مردم نشسته و از زبان آنها مطالبی می‌گویند که با واقعیت‌های جامعه همخوانی ندارد
هر کاندیدایی که از صحنه خارج شود، بخشی از آراء او به پای صندوق‌های رأی نمی‌آید
فرصت‌های از دست رفته در سیاست خارجی
«کتابی کوچک با پیامی بزرگ» و مطالب بدیع و کم‌نظیر
دوستی‌هایی که بیرون نمی‌توان کرد حتی به روزگاران
اگر سپاه نبود...

روزنامه «همشهری» با عنوان: «از جایگاه مردم» نوشته است: «به نظر می‌رسد، هرچه به انتخابات ریاست جمهوری آینده نزدیکتر می‌شویم، بازار اظهارنظرها، نظرسنجی‌ها و تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم نامزدها و هوادارانشان نیز داغ‌تر می‌شود. این تحرکات تا جایی که به آماده‌سازی افکار عمومی و ایجاد نشاط انتخاباتی منجر شود، قابل تحسین است اما در عرصه رسانه‌ها شاهد مطالب و اظهاراتی هستیم که شائبه نوعی فرصت‌طلبی و بهره‌برداری جانبدارانه در آنها وجود دارد.
مثلاً اظهارنظرهایی که می‌شود باتوجه به فضای انتخاباتی جامعه، در بسیاری از موارد جهت‌دار بوده و بیش از آنکه بخواهد افکارعمومی را برای حضور پرشور و پرنشاط در انتخابات بسیج کند، سمت و سوی دیگر دارد. برخی از مسئولان با وجود اینکه به این باور رسیده‌اند که مردم فهیمند و مسائل سیاسی کشور را خوب تجزیه و تحلیل می‌کنند، اما باز هم به مناسبتها و فرصتهایی که امکان بهره‌برداری تبلیغی از آن می‌شود کرد، در جایگاه مردم نشسته و از زبان مردم مطالبی را می‌گویند که با واقعیتهای جامعه همخوانی ندارد.
جای تأمل است که این تعریف و تمجید از خود، آن هم از زبان مردم با چه معیاری صورت می‌گیرد؟ آیا این نوع اظهارات را باید یک شیوه حرفه‌ای در تبلیغات تصور کرد با بهره‌برداری غیرحرفه‌ای از امکانات و فرصتها که نتیجه آن معکوس خواهد بود؟ این روزها کراراً می‌شنویم: مردم می‌دانند چه کسی قصد خدمت دارد و...
مطالبی از این دست زیاد است ولی اینکه با چه معیار و سندی اینگونه از مردم خرج می‌شود، پرسشی است که آینده جواب آن را روشن خواهد کرد. انصاف حکم می‌کند که اگر برخی می‌خواهند از امکانات رسانه‌ای بهره انتخاباتی ببرند، خود را از منظر خود و با عملکردشان معرفی کنند، نه اینکه به سمت ایده‌آل‌هایی بروند که جز از صندوق‌های رأی نمی‌توان آن را بازیافت. با نیم‌نگاهی به نظرسنجی‌هایی که منتشر شده، نیز به راحتی می‌توان جایگاه، پایگاه و اهداف آن را شناسایی کرد؛ نظرسنجی‌هایی که بیشتر به نظرسازی می‌ماند و به ساختگی بودن آن به راحتی پی می‌بریم، هرچند مدعیان آن پشت دیدگاه‌های علمی و معیارهای کارشناسی سنگر گرفته باشند. خلاصه آنکه رأی مردم را بی‌جهت وارد بازی‌های سیاسی و انتخاباتی نکنیم که با این عمل، باور انتخابات واقعی و شفاف را در مردم سخت‌تر می‌کنیم.»

آرای بیدار
روزنامه «رسالت» با عنوان: «اصلاحات بی‌بهره از آرای بیدار» نوشته است: «اساساً حضور افراد دارای ایده و نظر و برخوردار از پایگاه اجتماعی در عرصه انتخابات را باید امری مبارک دانست و از آن استقبال کرد. اعلام کاندیداتوری مهندس موسوی را که قطعا باعث رونق بیشتر فضای انتخابات ریاست جمهوری دهم خواهد شد باید به فال نیک گرفت. این حضور به افزایش مشارکت سیاسی مردم و استحکام پایه‌های نظام اسلامی خواهد انجامید که در جای خود مهمترین سرمایه برای کشور اسلامی و وظیفه هر نخبه ایرانی مسلمان است. البته این فایده در صورتی است که ایشان از صحنه انتخابات خارج نشود و این در خصوص دیگر کاندیداها نیز صادق است چرا که هر یک از کاندیداها در این میدان، آرایی مختص به خود دارند که با عدم حضور در انتخابات، بخشی از آرای آنها بویژه در میان طیف اصلاح‌طلب به پای صندوق رای نخواهد آمد. اما از بعد دیگر با ورود آقای موسوی به جمع کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری شاهد این موضوع هستیم که جریان دوم خرداد بیش از هر چیز با عدم یکپارچگی و درهم ریختگی آرا و عقاید اعضا و گروههای خود مواجه است . این جبهه در وضعیت کنونی، مجموعه آشفته‌ای متشکل از نیروهایی با عقاید متفاوت است و تصمیم‌سازان آن می‌کوشند با تاکتیک ترسیم دشمن مشترک به نوعی به اتحاد و اجماع میان اعضاء دست یابند. با این حال این آشفتگی ذاتی در جبهه دوم خرداد همچنان باقی است و در حال حاضر افراد متنوعی در این جبهه به عنوان کاندیدا مطرح هستند. اکنون که آقای خاتمی به عنوان کاندیدای حزبی لایه افراطیون دوم خرداد از صحنه خارج شده جای خود را به مهندس موسوی داده است. لایه افراطیون در ٨ سال
و با در دست داشتن دولت و مجلس اصلاحات، به هنجارشکنی، تنش‌آفرینی و دعواهای فرصت سوز پرداخت. آن لایه تلاش دارد به هر طریق، لایه میانی این جبهه و کاندیدای موردنظر آن یعنی کروبی را از صحنه خارج سازد.
جریان افراطی دوم خرداد برخود فرض و لازم می‌داند چشمان خود را برروی نقاط قوت بسته و نقاط ضعف را چه ساختاری و چه عملکردی، بزرگ کرده و به عنوان چماقی برای تخریب دولت نهم استفاده کند. این روحیه همگرایی با بیگانگان در تخریب دولت، نقض آشکار ارزشهای اسلامی است. اما علی‌رغم همه تلاش‌هایی که در جبهه اصلاحات برای زیر سوال بردن دولت نهم صورت می‌گیرد اقبال مردم به جریان اصولگرایی طی چند انتخابات اخیر بیشتر شده و شواهد نشان می‌دهد گفتمان اصولگرایی که همانا گفتمان پیشرفت، عدالت و خدمت است در ذهن جامعه امروز ایران جای خود را باز کرده است. گذشته از نظرسنجی‌ها ، استقبال بی‌نظیر یا کم‌نظیر مردم در استانها نشان می‌دهد که آرای زنده، روشن و بیدار متعلق به دکتر احمدی‌نژاد است. استقبال باشکوه مردم یزد و اصفهان و کرمان از رئیس جمهور که جز با استقبال مردم طی سالهای گذشته از مقام معظم رهبری با هیچ یک از استقبال‌ها حتی استقبال از آقای خاتمی در دوره ریاست جمهوری‌اش قابل مقایسه نیست تائیدی بر تحلیل آقای زیبا کلام است که اصلاح‌طلبان از آرای بیدار جامعه بهر‌ه‌ای ندارند.‏»

فرصت‌های از دست رفته در سیاست خارجی
داود هرمیداس باوند استاد دانشگاه و فعال سیاسی با عنوان «فرصت‌های از دست رفته» در روزنامه «اعتماد» درباره سیاست خارجی دولت احمدی‌نژاد اظهارنظر کرده و چند و چون این سیاست را در زمینه‌های مختلف مورد نقد و بررسی قرار داده است.
باوند نوشته است: « در سیاست خارجی آقای احمدی‌نژاد با مسائل چندی روبه رو بودیم که مهم ترین
مساله در رابطه با امریکا و اتحادیه اروپا و به دیگر سخن اعضای دائم شورای امنیت به اضافه آلمان یا گروه ۱+۵ است. این روابط که با مساله تکنولوژی هسته‌یی ایران گره خورده است باعث شد با وجود پیشنهاد ملاقات‌هایی که توسط اروپایی‌ها داده شد، تا به امروز هنوز بر سر حل و فصل مساله هسته‌یی ایران نتایجی به دست نیاید و قطعنامه‌هایی نیز از سوی اعضای شورای امنیت به اضافه آلمان یا گروه ۱+۵ علیه ایران صادر شود. علاوه بر تحریم‌هایی که از سوی گروه ۱+۵ علیه ایران صادر می‌شود، تحریم‌های یکجانبه‌یی نیز از سوی امریکا در پیش گرفته شد که همچنان ادامه دارد. در مورد کشورهای عربی به‌خصوص مصر، عربستان سعودی، اردن به هر حال چین و شکن‌هایی وجود داشته است ولی در شرایط موجود با توجه به تیرگی و برودتی که در این روابط وجود دارد، ایران از سوی این کشورها متهم است در حوادث غزه و لبنان به نوعی دخیل بوده و در یک مقطعی نیز این کشورها خط «هلال شیعی» را مطرح کردند که شامل ایران، عراق، لبنان و سوریه بود.‏
به هرحال موضع کشورهای عربی، موضع غیردوستانه‌یی است و حتی شرکت آنان در اجلاس ۱+۵ در خصوص تکنولوژی هسته‌یی ایران را نیز باید در همین راستا ارزیابی کرد. البته تنها رابطه حسنه‌یی که در سیاست خارجی آقای احمدی‌نژاد دنبال شد با کشور روسیه بود. ولی در مساله مذاکره ایران با هند و پاکستان در خصوص انتقال خط لوله گاز می‌دانیم هنوز این مذاکرات به نتیجه‌یی نرسیده و در حال حاضر در حالت تعلیق است. به طور کلی در حقیقت سیاست خارجی آقای احمدی‌نژاد از نظر تامین منافع ملی منفی بوده است و سیاست خارجی ایشان بیش از اینکه مبتنی بر منافع ملی باشد براساس اصول ارزشی سیاست خارجی بوده است. به همین جهت هم سیاست خارجی ایشان در معرض موضع گیری از سوی کشورهای عربی به خصوص مصر، عربستان سعودی، اردن و تا حدودی کویت و کمی هم امارات متحده عربی بوده است.‏
نکته دیگری که در سیاست خارجی دولت نهم غیرمترقبه بود، قطع رابطه با کشور مراکش بود که تحت عنوان نفوذ و حمایت ایران از جریان شیعه گرایی در مراکش و ظاهراً نسبت به طرح ادعای بحرین انجام شد.‏
به طور کلی و با توجه به جایگاه ایران در منطقه و نفوذی که گفته می‌شود ایران به نحوی در حوادث عراق و افغانستان دارد، این طور ادعا می‌شود که برای حل مسائل عراق و افغانستان امکان همکاری با ایران وجود دارد که نمونه اخیر آن در اجلاس لاهه برای بررسی مسائل افغانستان را می‌توان مشاهده کرد. در خصوص مساله پاکستان نیز به هر حال ایران به عنوان همسایه این کشور از نظر اقتصادی و سیاسی توانایی کمک‌هایی را به این کشور دارد که به همین منظور از ایران برای شرکت در کنفرانس اهداکنندگان کمک به پاکستان در توکیو که فرستاده ویژه اوباما در افغانستان و پاکستان نیز حضور داشت، دعوت شده بود. به طور کلی اگر راندمان سیاست خارجی آقای احمدی‌نژاد را بررسی کنیم، سیاست خارجی است که با نارسایی و نابسامانی روبه‌رو بوده و منافع ملی همواره فدای موضع‌گیری‌های غیرکارشناسی شده است.‏
در حال حاضر که تا انتخابات ریاست جمهوری آینده کمتر از دو ماه دیگر زمان باقی مانده است، به هر حال کاندیداهایی که آغاز به فعالیت کرده‌اند، انتقادات شدیدی از سیاست خارجی آقای احمدی‌نژاد داشته‌اند. کاندیدایی مدعی شد در صورت دستیابی به پست ریاست جمهوری، سیاست تنش زدایی را در پیش خواهد گرفت. کاندیدای دیگری بر نابسامانی‌ها در سیاست خارجی در رابطه با عراق تاکید کرد که اگر بیاید، تغییر مشی در سیاست خارجی را در پیش خواهد گرفت.‏
من فکر می‌کنم فرصت‌هایی برای ایران به وجود آمده که دولت نهم از این فرصت‌ها در مواردی استفاده بهینه نکرده است. در مورد مساله تکنولوژی هسته‌یی نیز من معتقدم حل آن به نفع کشور است برای اینکه مصلحت در آن است که با یک گفت و گوی سازنده هر دو طرف ایران و ایالات متحده امریکا تعدیلاتی را در مواضع خود انجام دهند. برای اینکه مذاکرات آینده بتواند به نتیجه‌یی برسد، در فضایی که به وجود آمده است و موضع‌گیری‌های دولت باراک اوباما که تاکید خاص بر حل و فصل مساله تکنولوژی هسته‌یی ایران از طریق دیپلماسی دارد، و از نظر روانی و تاکتیکی امریکا اعلام کرده است پیش شرط‌های دولت بوش را در مذاکرات آینده گروه ۱+۵ با ایران مطرح نمی‌کند، فکر می‌کنم که ایران هم باید تعدیلی نسبی در موضع اعلام شده قبلی خود انجام دهد. برای اینکه این مذاکرات آینده بتواند به نتیجه‌یی برسد، در فضایی که به وجود آمده است و موضع‌گیری‌های دولت باراک اوباما که تاکید خاص بر حل و فصل مساله تکنولوژی هسته‌یی ایران از طریق دیپلماسی دارد، و از نظر روانی و تاکتیکی امریکا اعلام کرده است پیش شرط‌های دولت بوش را در مذاکرات آینده گروه ۱+۵ با ایران مطرح نمی‌کند، فکر می‌کنم که ایران هم باید تعدیلی نسبی در موضع اعلام شده قبلی خود انجام دهد. برای اینکه این مذاکرات به نتیجه مورد قبول هر دو طرف منتهی شود، می‌توان از عرصه‌هایی که امکان تفاهم به صورت نسبی وجود دارد مانند مساله افغانستان و تا حدودی عراق استفاده کرد. اگر در این دو زمینه، مذاکراتی به جریان افتد، احتمالاً به تفاهمی منجر می‌شود که می‌تواند در عرصه‌های دیگر که مسائل پیچیده‌تر و مشکلتری هستند، اثرگذار باشد.‏»
کتابی با مطالب بدیع و کم‌نظیر جهانگیر بهروز روزنامه‌نگار قدیمی با عنوان: «کتابی کوچک با پیامی بزرگ» در روزنامه «اعتماد» از دیدارهای خود با مدیر موسسه اطلاعات یاد می‌کند و به ارزیابی کتاب «گوشه‌ای از خاطرات سیدمحمود دعایی» می‌پردازد.
بهروز نوشته است: « وقتی انقلاب پیروز شد و رای مردم نظام جمهوری اسلامی را برگزید نخستین پرسشی که به ذهن من آمد این بود که نظام جدید با مطبوعات که در خدمت نظام پیشین بودند چه خواهد کرد و چگونه مطبوعاتچی‌های آن دوران را پاداش خواهد داد.‏
پاسخی که پس از پرس و جوی بسیار به دست آوردم شگفت‌آور و شاید تکان دهنده بود. به دستور رهبر انقلاب سرپرستان جدید دو موسسه بزرگ مطبوعاتی اجازه نداشتند هیچ فردی را به خاطر خدماتش در رژیم گذشته اخراج یا تنبیه کنند و اگر کسی خود خواستار کناره‌گیری است یا به سن بازنشستگی رسیده است می‌تواند با برخورداری کامل از حقوقش از خدمت معاف شود. باور نمی‌کردم. از آشنایانی که در آن دو موسسه کار می‌کردند پرسیدم، با دیرباوری تصدیق کردند، چون ما در نظامی بار آمده بودیم که انتقام گرفتن و تلافی کردن در نهادش بود. باز در پذیرفتن آن تردید کردم. لازم آمد خودم بروم و ببینم. دیدار با سرپرست موسسه اطلاعات حجت‌الاسلام سیدمحمود دعایی آسان تر میسر شد. تلفن موسسه را داشتم، شماره را گرفتم و خواستار گفتگو با دفتر مدیرعامل شدم. بی‌درنگ وصل شد و در آن سو فردی که گوشی را برداشت پس از شنیدن درخواست من برای دیدار با مدیرعامل بی‌آنکه پرس‌و جوی زیادی کند و دلیل تقاضای دیدار را بخواهد، گفت فردا صبح هر وقت که مایلید بفرمایید. بعد دانستم که مخاطب من خود مدیرعامل بوده است.‏
روز دیگر به دیدار او رفتم. ورودم را دم در گفتم و بی‌درنگ به آسانسور راه یافتم. یادم آمد که پیش از آن یک بار دیگر من با همین «بالارو» به طبقه چهارم به دیدار مرحوم عباس مسعودی رفته بودم. یادآوری کنم من در مدت بیش از ٣۰ سال فعالیت روزنامه نگاری ام هرگز با دو روزنامه مهم آن زمان، اطلاعات و کیهان همکاری نداشتم و آن یک بار هم که به دیدار سرپرست اطلاعات رفتم به دعوت خود او بود.
در طبقه چهارم وقتی از آسانسور بیرون آمدم کمی سرگردان شدم چون وضع همان نبود که دیده بودم. مستخدمی در راهرو منتظر نبود که مرا به اتاق رئیس خود هدایت کند. چند لحظه گذشت تا دری باز شد و مردی خوشرو با پوستی تیره و ریش کوتاه در ردای بلند روحانیون بی‌دستار و خندان به استقبالم آمد؛ من دعایی، آقا بهروز خوش آمدید.
این نخستین دیدار من با حجت‌الاسلام سیدمحمود دعایی سرپرست موسسه اطلاعات بود که پس از آن بارها تجدید شد.‏
من را در کنار همان اتاقی پذیرفت که پیش از آن برای دیدن عباس مسعودی در آن به انتظار نشسته بودم؛ اتاق سابق رئیس دفتر مدیرعامل بدون آن تزیینات و تشریفات. گویا میزبانم کنجکاوی مرا در نگاه من خواند زیرا توضیح داد اتاق آقای مسعودی را به همان شکل که بوده حفظ کرده‌اند تا یادگاری از بنیانگذار موسسه اطلاعات باشد.‏
به گفتگو نشستیم. من را به عنوان یک خادم قدیمی مطبوعات می‌شناخت. وقتی آغاز سخن کرد برخلاف انتظار به جای آنکه از خطاهای مدیران گذشته بگوید و اینکه وارث چه وضع آشفته‌یی بوده است با نگاهی خوشبینانه به آینده مژده داد که موسسه اطلاعات به ساختمانی بزرگتر که شایسته است منتقل خواهد شد و از وسایل جدید چاپ و ارتباطات همسنگ موسسات مطبوعاتی بزرگ دنیا استفاده خواهد کرد.‏
پیش‌بینی آن روز اکنون تحقق یافته و آخرین دیدار من با آقای دعایی در ساختمان جدید با وسایل و تسهیلات جدید بود.‏
تا کسی با آقای سیدمحمود دعایی از نزدیک آشنا نشود و چند بار پای صحبت او ننشیند گمان می‌کند آنچه درباره او می‌گویند شایعه یا تبلیغ غیرمستقیم است. اینکه می‌گویند او حقوق نمایندگی مجلس را نپذیرفت چون از صندوق موسسه اطلاعات دستمزد می‌گرفت، اینکه می‌گویند از اتومبیل‌های موسسه اطلاعات برای امور شخصی و خانوادگی استفاده نمی‌کند و فرزندش تا چندی پیش با موتورسیکلت شخصی رفت و آمد می‌کرد و اینکه می‌گویند در چند ماهی که به درخواست آقای خاتمی موسسه کیهان را هم به طور موقت سرپرستی می‌کرد به خود اجازه نمی‌داد پاکت‌های حاوی تیراژ روزانه آن را باز کند چون آن را در شمار اسرار موسسه رقیب می‌دانست.‏
ـ ـ ـ
کتاب کوچکی با عنوان بزرگ «خاطرات حجت‌الاسلام‌ والمسلمین سیدمحمود دعایی» پیش روی من است که به نظرم حجم آن با نام نویسنده آن هماهنگی ندارد. اندیشیدم اگر به راستی همدم هر روز رهبر انقلاب در تبعید ۱۰ساله پذیرفته است که خاطرات خود را بنویسد می‌تواند چندین کتاب بزرگتر از این را دربر گیرد. بیشتر توجه کردم، ناشران خود به این بی‌تناسبی پی برده و کلمه «گوشه‌یی از» را به عنوان آن افزوده بودند.
به یاد آوردم در یکی از دیدارها هم با آقای دعایی، از او درخواست کردم تا دیر نشده خاطراتش را در همدمی با امام در دوران تبعید روی کاغذ آورد. گفتم نظیر این خاطرات یا نزدیکتر و دقیق تر از آن را آقای مصطفی خمینی می‌توانست داشته باشد که او اکنون در میان ما نیست و به این سبب خاطرات از اهمیت خاصی برخوردار است. پاسخی که به درخواست من داده شد نظیر همان است که در کتاب کنونی آمده است؛ «توفیق حضور در بسیاری از صحنه‌های مبارزاتی و آشنایی و آموزش در محضر عزیزان و بزرگانی که بحق مربی و مرشد اجتماعی و مبارزاتی بوده‌اند، افتخاری است که علاقه‌مندان را به آشنایی با مراحل مختلف این موهبت کنجکاو می‌کند. خوشبختانه این توفیق از سال‌های ۴۱ و ۴۲ به یمن آمیزش و آشنایی با فرهیختگان و حضور در حوزه‌های علمیه کرمان، قم، نجف و پس از پیروزی انقلاب در صحنه‌های انقلابی و اجتماعی نصیب اینجانب شده است. اما در همه این صحنه‌ها همواره خود را عضوی کوچک و سربازی دون‌پایه به حساب آورده‌ام که صرف حضور و خدمت در محضر بزرگان برایم افتخار بوده است. اگر این موضوع، نکته‌یی قابل مباهات و ارزش واگویه داشته باشد همان اعلام افتخار حضور بوده نه بیان، مثلاً اهمیت و نقش و ابتکار در انجام عملی که اگر نبودم آن عمل به انجام نمی رسید، بنابراین هیچگاه برای خود و اثر وجودی‌ام اهمیتی قائل نبوده‌ام. بر همین اساس تاکید آشنایان و دوستان ارجمند را مبنی بر ضرورت بازگو کردن خاطرات و ذکر رخدادهای ایام حضور به دلیل شائبه فخر فروختن و مباهات کردن به حضور در صحنه‌هایی که صاحبان اصلی آن افتخارات، رهبران و مردمی بوده‌اند که فروتنانه لب نگشوده‌اند و بزرگوارانه عظمت راهبری و سترگی نقش خود را به هیچ پنداشته‌اند و اگر ضرورت دم زدن از نقش رهبری بوده رهبر واقعی را نوجوانی دانسته‌اند که داوطلبانه خود را زیر تانک دشمن می‌افکند، همواره بی‌پاسخ گذاشته‌ام.»‏
من همان روز هم مخالفت خود را با نظر بالا پنهان نکردم و گفتم اینها خاطرات شخصی نیست بلکه گوشه‌هایی از زندگی مرد بزرگی را روشن می‌کند که مسیر تاریخ ایران و منطقه را تغییر داد بی‌آنکه حاضر باشد از «خود» سخن بگوید چون این تحول بزرگ را خواست خدا می‌دانست نه اراده فردی.‏
خاطرات سیدمحمود دعایی که به همت «گروه تاریخ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی» انتشار یافته است با وجود حجم کم، مطالب بدیع و کم‌نظیری دارد که بی‌شک اگر منتشر نمی‌شد جای آنها در تاریخ معاصر ایران خالی می‌ماند.‏
آنچه در این کتاب بیش از شرح زندگی تلاش‌های انقلابی نویسنده مانند رساندن پیام‌های امام به گوش مردم از راه‌های پنهانی در زیر نظارت سخت ساواک یا اداره برنامه صدای روحانیت مبارز از رادیو عراق یا پاسخ او به یاوه‌های «اشباح» و... مرا جلب کرد یادبودهای او از لحظه‌هایی از زندگی رهبر انقلاب و روابط او با فرزندان و واکنش او در برابر تهدید و تطمیع حکومت صدام حسین است و نظایر آن است که تاکنون در جای دیگر ندیده‌ام.‏
این کتاب کوچک حاوی مطالبی است که هر ورق آن می‌تواند سرفصل تحقیق و بررسی درباره بخشی از رویداد دوران تبعید امام خمینی و پایه‌ریزی انقلاب شود که به نظر من هنوز به درستی بررسی نشده است. از آن جمله چگونگی ناکام ماندن سران مجاهدین برای نفوذ در رهبر انقلاب در حالی که بعضی از نزدیکان او از جمله هاشمی رفسنجانی، طالقانی و دعایی تحت تاثیر تبلیغات فریبنده آنها قرار گرفته و ندانسته به تئوری بی‌بنیاد «مارکسیسم اسلامی» خوب توجه نکرده بودند.‏
رویداد دیگری که تاکنون توجه کمی به آن شده همان پخش افکار و نظرات رهبر انقلاب اسلامی ایران در رادیو بغداد است، بی‌آنکه موجب بدگمانی ماموران سانسور صدام حسین شود. با توجه به اینکه امام در انتخاب افرادی که باید همدم و همسفر او در تبعید باشند سختگیر بود و حتی بستگان را هم شایسته درک چنان موهبتی نمی‌دانست راه یافتن سید جوان و گمنام کرمانی به حریم امام شگفت‌انگیز است.‏
خود او در خاطراتش، بی‌آنکه نیت خودستایی داشته باشد ارادت و شیفتگی‌اش را نسبت به مردی که چندی بعد رهبر انقلاب بزرگ شد، چنین بیان می‌کند؛ «بدون هیچ گونه مبالغه، امام برای من به عنوان ارجمندترین و مقدس‌ترین عنصر مذهبی که انسان با آن برخورد می‌کند، مطرح بود. همانگونه که انسان وقتی به زیارت می‌رود، حال و هوای مخصوصی دارد، من نیز در روزهای ابتدای ملاقات با امام وی را در هاله‌یی از اشک می‌دیدم یعنی بغض و اشک اجازه نمی‌داد ایشان را درست ببینم و درست ابراز علاقه کنم. یکپارچه شور و شوق بودم. امام هم ضمن درک احساسات من با تفقدشان مرا آرام می‌کردند و با محبت احساسات مرا پاسخ می‌دادند. البته من فقط ساعتی در کنار ایشان بودم و بقیه ایام را در همان اطراف بودم و به هر جا که مسیر ایشان بود، می‌رفتم. هر جا که جلسه سخنرانی ایشان بود، شرکت می‌کردم.»‏
امام خمینی که در شناخت افراد و برگزیدن آنها برای مسوولیت‌های مختلف دیدی صائب داشت بی‌شک با درک این صفا و صمیمیت و یکرنگی بود که اجازه داد دعایی تا آخرین روزهای اقامت در نجف یکی از نزدیکان او باشد و او را با کلام خود چنین توصیف کند: «من با آقای دعایی سابقه طولانی دارم. خدماتی که ایشان در عراق و در ایران کرده‌اند نباید فراموش کرد.» (صحیفه امام، جلد ۱٨، صفحه ۶۱)‏
*آقای بهروز همچنین در نامه کوتاهی، درباره یادداشت خود توضیحی داده‌اند که بنا به اهمیت آن، در پی از نظر گرامی‌تان می‌گذرد:
امروز از دوست موثقی شنیدم که حجت‌الاسلام‌ دعایی سرپرست محترم موسسه اطلاعات، تاکنون هیچگونه حقوقی از این موسسه دریافت نکرده‌اند و زندگی ایشان از محل همان حقوق طلبگی می‌گذرد که در پیش از انقلاب دریافت می‌کرده‌اند. با عرض پوزش خواستم تصحیح فرمایید.

در رثای یک دوست
دکتر عطاءالله مهاجرانی با عنوان «دوست» نوشته‌ای دارد در روزنامه «اعتماد ملی» که در پی می‌خوانید: «گوهر هستی «عشق» است و دوستی نشانه‌ای و نمادی از آن. همان که حافظ گفت: «دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را»
حسین مهیاری دوست دوران جوانی من بود. دوستی ما از دانشگاه اصفهان آغاز شد و در تمام این سالها ادامه یافت. انگار من هم عضو خانواده‌شان شده بودم. در همان خانه قدیمی‌شان در چهارراه نقاشی بر سر سفره خانوادگی می‌نشستم. پدر حسین پهلوان محله و مرشد و نوحه‌خوان بود. قصیده‌های قاآنی را از حفظ می‌خواند ما هم مبهوت بازیگری‌های زبانی قاآنی می‌شدیم. صدای خوشش به حسین هم رسیده بود. حسین هم محرم که می‌شد، مرثیه می‌خواند با موسیقی آشنا بود، آواز خوشش پخته و پرورده بود.
از طریق حسین با مردم اصفهان آشنا شدم و از انزوای خوابگاه بیرون آمدم. دوست مشترکی داشتیم به نام عباس غازی. نی‌نواز و خوشنویس و انسان تمام. عباس غازی نی می‌زد و حسین می‌خواند و مرشد حسن اشک می‌ریخت...
دوستانی هستند که بخشی از زندگی ما هستند. از یاد نمی‌روند، دوستانی که ما آنها را برای زندگی انتخاب می‌کنیم. در همه فراز و فرودها هستند. دوستان دوران سیاست یا سرمایه دوستان ناپایدار و موقتند. دوستان زندگی چیزی دیگرند حسین چند سالی بود که بیمار شده بود. با شکیبایی تمام بیماری را تحمل کرد. همین هفته پیش که با او حرف زدم احساس کردم که خسته و بی‌حوصله شده است. تا خبر رسید حسین رفت...
وقتی دوست زندگی می‌رود، گویی فرصتی پیدا می‌کنیم تا بار دیگر زندگی‌مان را مرور کنیم گذار عمر را از همان سرچشمه‌های کودکی و شتاب و طراوت جوانی تا در هر مرحله‌ای که هستیم به یاد بیاوریم.در زندگی اموری اصلی یا ذاتی‌اند و اموری فرعی و ناپایدار و عرضی. لباس و غذا و خانه و حتی شغل اداری و سیاسی، مثل سایه محو می‌شوند، اما دوستی‌ها گویی در ژرفای هستی ما خانه دارند. این همان دوستی است که به تعبیر شفیعی کدکنی: «بیرون نمی‌توان کرد حتی به روزگاران».
شاید بپرسید، چرا واقعه تلخ درگذشت دوستم را موضوع این مقاله کرده‌ام؟ می‌خواهم بگویم سیاست وقتی تغلیظ می‌شود دوستی‌ها را تهدید می‌کند و مرگ دوستان مثل آبشاری فرو می‌بارد و دل‌ها را به هم نزدیک می‌کند. چنان که معمولاً در مجالس فاتحه می‌توان طیف‌های متفاوت سیاسی را در زیر سقفی جمع دید. در دوران مبارزات انقلاب اصفهان رفته بودم. حسین را دیدم با لباس افسر وظیفه توی راهپیمایی آمده بود. با صدای خوش پرطنینش شعار می‌داد. گفتم حسین اقلاً با لباس دیگری می آمدی؟
ـ «با این لباس که تأثیرش بیشتر است!»
حسین با ادبیات و زبان فارسی به خوبی آشنا بود. می‌گفت باید مرثیه‌هایی را انتخاب کرد که آهنگ و جهت حماسی داشته باشد. ما باید از شدت شور برای امام حسین و خاندان او گریه کنیم. مردم وقتی نوحه را می‌شنوند احساس کنند باید بایستند حسین می‌گفت سینه زدن همان رقصی‌ست که «میانه میدانم آرزوست...»
بخت حسین همان بود که تا پایان عمر در خانه‌ای قدیمی، اتاقهای بزرگ پنجره‌هایی که گویی بخشی از آسمان را به خانه می‌آورد. با حوضی سنگی و چرخ ماهیان قرمز درون حوض زندگی کرد. در خانه‌اش مرغ و خروس هم داشت. یک وقتی درباره مرغ و خروس صحبت می‌کردیم. به حسین گفتم :«علامه طباطبایی گفته است در خانه‌شان هیچ وقت حیوانات اهلی مثل مرغ و خروس را نمی‌کشند همیشه وقتی نیاز بود از بیرون گوشت مرغ یا گوسفند می‌خریدند. می‌گوید حیوانات اهلی در خانه ما همیشه به مرگ طبیعی می‌مردند.» چشمان فراخ و سیاه حسین سرشار از اشک شد. سکوت کرد. بعد گفت: «این مطلب تو به من کمک کرد معنی این بیت حافظ را بفهمم همیشه از خودم می‌پرسیدم چگونه ممکن است انسانی از نفس فرشته ملول شود. یادت هست؟
من که ملول گشتمی از نفس فرشته‌ای
قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو»

اگر سپاه نبود
روزنامه «کیهان» در سرمقاله دیروزش «اگر سپاه نبود...» نوشته است: دوم اردیبهشت ماه سی‌امین سالروز تأسیس رسمی «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» است. بدون شک آن روز که ـ بنا به نقل عباس دوزدوزانی اولین فرمانده سپاه ـ ۱۲ نفر در قم به محضر امام شرفیاب شدند تا رویکردهای مورد نظر امام درباره سپاه را جویا شوند، در ذهن و ایده‌آل خود تصویری از سپاه امروز که بنا به اعتراف دشمنان، بزرگترین و کارآمدترین نیروی نظامی در خاورمیانه است، نداشتند و بسیار حداقلی‌تر از آنچه شد فکر می‌کردند. آن روز حضرت امام(ره) از اینکه لیبرالها و ملی‌گراها ـ و دولت وقت که با این اوصاف شناخته می‌شد ـ نقشی در تأسیس سپاه ایفا کنند و آن را به محاق کج‌اندیشی‌ها و انحرافات اعتقادی و سیاسی خود ببرند، نهی کردند.
سپاه در دوم اردیبهشت ماه ۱٣۵٨ رسماً موجودیت یافت هر چند هسته‌های اولیه آن در همان روزهای آغازین پس از پیروزی انقلاب اسلامی شکل گرفته بود. سپاه از همان اردیبهشت ماه ۵٨ با انواع توطئه‌های داخلی و خارجی که اساس استقلال کشور و موجودیت انقلاب و نظام برآمده از آن را تهدید می‌کرد، مواجه گردید و با وجود کمی امکانات و نفرات در آن روز، برهمه آنان غلبه کرد و البته در این راه شهدای فراوانی را تقدیم کرد. وقتی ۱۷ ماه پس از شکل‌گیری رسمی سپاه، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران راه افتاد، سپاه به همراه ارتش و نیروهای مردمی وارد کارزار شد و با استقامت غیرقابل باور، ماشین جنگی دشمن را در آذر ۵۹ متوقف و از مهر ۶۰ وادار به عقب‌نشینی کرد تا اینکه با عملیات فروردین ۶۱ و آزادسازی منطقه بزرگ بستان و سپس آزادسازی خرمشهر در خرداد ۶۱ برتری خود را کاملاً به اثبات رساند و در مقابل چشمان حیرت‌زده کارشناسان نظامی و استراتژیست‌های کهنه کار جهانی معادله جنگ را به نفع ایران اسلامی تغییر داد.
سپاه به همراه ارتش و بسیج و سایر نیروهای مردمی جنگ را ٨ سال اداره کرد و با پیروزی مطلق خود به پایان رسانید. سپاه با این تجربه گرانسنگ دهه اول انقلاب را پشت سرگذاشت و وارد دهه دوم شد. در این دهه سپاه با دستور ولی امر مسلمین حضرت آیت‌الله العظمی خامنه ای به دو نیروی جدید- نیروی مقاومت و نیروی قدس ـ مجهز گردید. اینک بسیج با برخورداری از تجربه شوق انگیز دهه اول به سطح یک نیروی مستقل بالیده بود و نیروی قدس بر مبنای تلاش مستمر و سازمان یافته برای تحقق آزادی فلسطین به وجود آمد. در واقع بسیج که از سطح «یک واحد در نیروی زمینی سپاه» به سطح یک نیرو رسیده بود، دست به کار تأمین و تعمیق امنیت در عرصه داخلی شد و نیروی قدس سپاه در صدد برآمد مشکل مقاومت فلسطین را از تندباد توطئه‌های رنگارنگ که از درون و بیرون فلسطین در جریان بود، حفظ کند و امروز شاهدیم از درون فلسطین، دولتی متکی بر آراء میلیونها فلسطینی مظلوم برآمده و دشمن را در جنگ کاملاً نابرابر ۲۲ روزه شکست داده است و این از جمله دست‌آوردهای سپاه در تلاش برای روشن نگه‌داشتن مشعل مقاومت است که آمریکا و متحدانش، از جمله رژیم اشغالگر قدس می‌کوشند با توهم پراکنی درباره کمک نظامی ایران به مقاومت فلسطین، از یکسو شکست مفتضحانه خود در جنگ ۲۲ روزه را کمرنگ جلوه دهند و از سوی دیگر توان مقاومت برخاسته از باورهای اسلامی را انکار کنند.
سپاه دهه دوم انقلاب را با آمادگی بیشتر و بسط توانایی درونی سپری کرد و البته دستی هم در کار بازسازی کشور و توسعه زیربناهای اقتصادی داشت که برابر آمارهای موجود، محصول آن از هزار پروژه بزرگ و متوسط فراتر می‌رود. سپاه با این تجربه وارد دهه سوم انقلاب اسلامی شد.
دهه سوم انقلاب اسلامی دهه محک زدن توانایی انقلاب و نظام برآمده از آن و نیز سپاه پاسداران در مواجهه با انواع دسیسه‌های سهمگین داخلی و خارجی بود. در این دهه جریان لیبرالیزم که به تعبیر شهید مطهری با نفوذ در میان متفکران مرتبط با نظام اسلامی می‌تواند انقلاب اسلامی را ناکام بگذارد در پی تسامل و غفلت و نیز استحاله برخی از کسانی که بر اریکه قدرت تکیه زده بودند وارد فضای انقلاب اسلامی شده بود. در این دوره بعضی از نیروها و طیف‌های سیاسی که به مناصب اجرایی و تقنینی کشور و نیز عرصه رسانه‌ها و سایر مراکز فرهنگی کشور راه یافته بودند کوشیدند ضربه‌های سنگینی به باورهای اساسی مردم که نظام دینی بر آن تکیه دارد، وارد کنند. در این دوره بایدهای دینی در سطح امور صرفاً اخلاقی معرفی می‌شد و جدایی آن از عرصه اجتماع و سیاست فریاد زده شد. قرآن و اهل‌بیت که در بیان پیامبر دو ثقل جدایی ناپذیر معرفی شده بودند در حد صرف اعتقادی و اموری تبلیغ ناپذیر و غیر الزامی خوانده شدند. ولایت فقیه که اساس نظام دینی است را باز تولید نظام سلطنتی خواندند و بنیانگذار انقلاب اسلامی را پایان یافته و شایسته جای گرفتن در موزه‌های تاریخ اعلام کردند! در این میدان سپاه پاسداران و تفکر بسیجی برخاسته از آن که در دل میلیونها مومن فداکار جای گرفته بود وارد میدان شد و راه را بر توطئه‌گران و فتنه‌جویانی که با نظام سلطه جهانی ائتلاف کرده بودند، بست.
سپاه در این میدان به دلیل نقش محوری در دفاع از مبانی انقلاب هر روزه آماج تیرهای تهمت قرار داشت. دشمنان داخلی به همراه دشمنان منطقه‌ای و بین‌المللی با اشاره به تلاش نیمه موفقی که در از کار انداختن وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی انجام داده بودند، خنثی کردن سپاه را در دستور کار قرار دادند و از این رو تیرهای تهمت و هجمه‌های پی‌درپی نثار سپاه گردید. در عرصه بین‌المللی توطئه‌ای سنگین که ماهیتی ویرانگر داشت به ظاهر علیه نظام‌های سیاسی در عراق و افغانستان ولی بنا به اعتراف مقامات ارشد دولت متجاوز بوش به قصد از میان برداشتن نظام اسلامی در ایران ـ بعنوان کانون اصلی مشکل آفرین برای زورگویی‌های آمریکا در خاورمیانه و جهان اسلام ـ به راه افتاد. به فاصله کوتاهی تغییر در نظام سیاسی عراق و افغانستان اتفاق افتاد و پس از آن بوش علناً لبه تیز حمله را متوجه ایران کرد و از عملیات بعدی آمریکا علیه ایران خبر داد. در این زمان متحد انگلیسی بوش ـ تونی بلر ـ تسلیم شدن ایران را قطعی خواند و با اشاره به پذیرش تعلیق فعالیتهای هسته‌ای از سوی دولت وقت ایران، اعلام کرد: «ما میوه عراق را در ایران چیدیم». پس از آن آمریکا با کمک انگلیس و فرانسه تلاش کرد تا یک اجماع جهانی را علیه جمهوری اسلامی شکل دهد. در این روند نقش نیروهای امنیتی و نظامی ایران به ویژه آن دسته از نیروهایی که به لحاظ سازمانی و ارگانیک بیشتر به متن مردم نزدیک بودند، برای مقابله با این توطئه‌ها اهمیت بی‌بدیلی داشت.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقشه راه مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی دهه سوم انقلاب را ترسیم کرد و مو به مو وارد عملیات خنثی‌سازی گردید. در بعد توطئه نظامی آمریکا علیه ایران، سپاه با عملیاتی کردن و نمایش اقتدار خود دشمن را به این باور قطعی رساند که «ایران، عراق و افغانستان نیست» و با گسترش این الگو در میان ملت‌های مسلمان عراق و افغانستان آمریکای متجاوز به این نتیجه رسید که «افغانستان و عراق جای ماندن نیست.»‏
در اواخر سال ٨۵ بعد از حدود یک سال از روی کار آمدن دولت جدید در ایران و هماهنگ شدن ملت، دولت و سپاه ـ در مرحله استراتژی و تاکتیک ـ آمریکا رسماً اعلام کرد قصد حمله به ایران را ندارد و تنها درصدد کنترل رفتار جمهوری اسلامی است. در سال ٨۶ دو سال پس از روی کارآمدن دولت نوری مالکی ـ متحد استراتژیک ایران ـ در عراق، فرمانده وقت نظامیان آمریکایی در عراق ـ دیوید پترائوس ـ در گزارشی که به کنگره آمریکا داد رسماً اعلام کرد: بدون کمک ایران نمی‌توان بر مشکلات امنیتی عراق فائق آمد و راه آن انجام سلسله گفتگوهایی با ایران است و در نهایت آمریکایی‌ها در ماههای میانی سال ۱٣٨۷ توافقنامه خروج از عراق را امضا کردند.
آمریکا پس از ورود به فاز مذاکره برای برون رفت از بحران عراق روی افغانستان متمرکز شد و معاون اول رئیس جمهور جدید آمریکا رسماً اعلام کرد: «آن زمان که بوش مشغول اعزام نیرو به عراق بود من می‌گفتم افغانستان، افغانستان» بر این اساس آمریکا طی ماههای گذشته حدود ٣۰ هزار نیروی جدید نظامی به افغانستان اعزام کرده و شمار نیروهای نظامی خود در این کشور را به حدود ٨۰ هزار نفر رسانده است.
سپاه در دهه سوم انقلاب اسلامی نقش کلیدی در بر هم خوردن توطئه‌های داخلی علیه انقلاب داشت و در همان حال با اقتدار، مرزهای ایران در غرب و شرق کشور- علیرغم وجود نزدیک به ۲۰۰هزار نیروی نظامی اشغالگر و نیز حدود ۲۰۰ هزار نیروی امنیتی آمریکایی و... در دو کشور یاد شده ـ را با اتخاذ روش‌های بدیع امن گردانید و این امنیت آرام آرام به درون مرزهای دو کشور همسایه منتقل شد و در این روند مردم با برخورداری از امنیت نسبی تا حد زیادی توانستند دولت‌های مورد نظر خود را در کابل و بغداد بر سر کار آورند.
امروز سه دهه از روز تاسیس رسمی سپاه گذشته و یک نسل از سپاه سپری شده و تقریباً کل سپاه با نیروهای جدید نوسازی شده است. سپاه امروز اگرچه بر همان بنیانهای ۵٨ استوار است ولی از نظر توانایی نو شده است. در این میان جا دارد که این مقال را با ذکر مطلبی از فرمانده کل سابق سپاه به پایان برسانیم: «روزی که جنگ تمام شد ما تعداد شهدای سپاه را شمارش کردیم، تعداد آنها با تعداد پاسدارانی که تا زمان آغاز جنگ به عضویت سپاه درآمده بودند، برابری می‌کرد گویا یک بار کل سپاه شهید شده و دیگر بار سر بر آورده بود.»

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست