سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

عاشقان جنگ


جان پیلجر - مترجم: احمد سیف


• چه تعداد زن، مرد، کودک کشته یا زمین گیر می شوند اگر بوش به ایران هم حمله کند؟ دورنمای حمله به ایران به خصوص برای آن عاشقان جنگ که از تحولات عراق ناامید شده اند، بسیار جذاب تر است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۰ فروردين ۱٣٨۵ -  ٣۰ مارس ۲۰۰۶


عاشقان جنگي که من در جنگهاي واقعي مي شناختم آدمهاي بي آزاري بودند که فقط به خودشان  لطمه مي زدند. آنها به ويتنام يا کامبوج جذب مي شدند چون در آنجا مواد مخدر زياد بود. يا به بوسني مي رفتند که رولت مرگ وجود داشت و برايشان جذاب بود. معدودي هم مي گفتند که مي خواهند « به جهان اعلام کنند» و صادق هايش مي گفتند که آنها عاشق جنگ اند. يکي روي بازويش خالکوبي کرده بود که « جنگ سرگرمي است». او روي يک مين زميني ايستاد.
من وقتي نوع ديگري از عاشقان جنگ را مي بينم، گاه اين احمق ها را به خاطر مي آورم. اين نوع عاشقان جنگ، هيچ گاه جنگي نديده اند و اغلب هم دست به هرکاري زده اند که جنگ را نبينند. علاقه اين عاشقان جنگ، يک پديده است که با وجود فاصله داشتن از عينيتي که عاشقش هستند، کدر نمي شود. روزنامه هاي يک شنبه را بخوانيد، در آن جا اين ها را مي بنيد، افراد قائم بخودي که به غير از تجربه روزهاي شنبه شان در مراکز خريد، تجربه دشواري ندارند. تلويزيون را روشن کنيد، آنجا هم همين ها را مي بينيد، هرشب نه اين که از عشقشان به جنگ حرف بزنند بلکه به نيابت از دستگاهي که به آن وابسته اند، عشق به جنگ مي فروشند. مت فراي- گزارشگر بي بي سي از امريکا- مي گويد، «ترديدي نيست» که « تمايل به انجام کار خوب، به بردن ارزش هاي امريکائي به بقيه دنيا، وبه ويژه به خاورميانه.... اکنون به طور روزافزوني به قدرت نظامي گره خورده است».
مت فراي اين عبارت را در ١٣ آوريل ٢٠٠٣ وقتي جورج دبليو بوش « شوک وخوف» اش را برعليه عراق بي دفاع آغاز کرد، به زبان آورد. دو سال بعد، بعد ازاين که يک ارتش اشغالگر خارج از کنترل، نژادپرست، سرکش، و بطور بدي آموزش ديده، « ارزش هاي امريکائي» را به صورت قبيله گرائي، جوخه هاي مرگ، حملات شيميائي، يورش با اورانيوم ضعيف، و بمب هاي کلاستري براي عراقي به ارمغان برد، مت فراي، بمب افکن هاي ب ۵٢ را « قهرمانان تکريت» مي خواند.
سال گذشته، او پاول ولفوويتز، معمار قتل عام در عراق را «يک روشنفکر» خواند که «خيلي جدي به قدرت دموکراسي و توسعه از پائين اعتقاد دارد». در باره ايران، فراي خيلي جلو بود. در ژوئن ٢٠٠٣ به بينندگان بي بي سي گفت« ممکن است براي تغيير رژيم درايران هم دليل کافي وجود داشته باشد».
چه تعداد زن، مرد، کودک کشته يا زمين گير مي شوند اگر بوش به ايران هم حمله کند؟ دورنماي حمله به ايران به خصوص براي آن عاشقان جنگ که از تحولات عراق نااميد شده اند، بسيار جذاب تر است. ماه قبل جرالد بيکر در تايمزنوشت، که « حقيقت غير قابل انکار و غير قابل تصور اين است که ما بايد براي جنگ با ايران آماده بشويم.... اگر ايران با آرامش و امنيت به موقعيت اتمي ارتقا پيدا کند، در تاريخ جهان نقطه عطفي خواهد بود شبيه به انقلاب بلشويکي يا روي کارآمدن هيتلر». « به نظر آشنا مي آيد!». در فوريه ٢٠٠٣ بيکر نوشت،  که « پيروزي درعراق به سرعت ادعاي امريکا و انگليس را در باره خطري که صدام ارايه مي داد ثابت مي کند».
« آمدن هيتلر»، به واقع شعاري براي تهيج عاشقان جنگ است. اين راقبلا هم شنيده ايم. وقتي که در ١۹۹۹ناتو، « ماموريت اخلاقي اش را براي نجات کوسوا» ( به نقل از بلر» انجام مي داد، که به واقع، الگوئي براي اشغال عراق بود. در حمله به صربستان، ٢ درصد موشکهاي ناتو به هدف هاي نظامي اصابت کردند، بقيه هم بيمارستانها، مدارس، کارخانه، کليسا، و استوديو هاي تلويزيوني را منهدم کردند. مطبوعات به دنبال بلر و چند تن از مقامات دولت کلينتون، به صورت دست جمعي اعلام کردند که ما « بايد، چيزي « نزديک به نسل کشي» در کوسوا را متوقف کنيم. اين را تيموتي اش در٢٠٠٢ در گاردين نوشت. صفحه اول ديلي ميرورو سان اعلام کردند «تکرار هولوکاست». ابزور «راه حل نهائي بالکان» را اعلام کرد. ولي مرگ اسلوبودان ميلوسويچ عاشقان جنگ  و جنگ فروشان را به ياد گذشته ها برد. البته در اعلام خبر مرگ او، از «نسل کشي»، «هولوکاست، و «آمدن هيتلر» سخني گفته نشد. دليل اش روشن است. همه آن برطبل کوبيدن ها، در هنگام زمينه سازي براي اشغال عراق و يا اکنون براي حمله به ايران، از دم مزخرف بود. تفسير غلط نبود. اشتباه نبود. تخم گذاشتن کسي نبود. نه، مزخرف بود.
آنها گفتند که «قبرهاي دستجمعي» در کوسوا، توجيه گر عمل شان است. وقتي که بمباران تمام شد، متخصصان بين المللي وجب به وجب کوسوا را گشتند.  ماموران اف بي آي هم وارد شدند و به ادعاي آن سازمان به بررسي چيزي پرداختند که «بزرگترين محيط بزهکاري در تاريخ اف بي آي» بود. چند هفته بعد وقتي که حتي يک قبر دستجمعي هم پيدا نکرده بودند، ماموران اف بي آي و ديگر متخصصان به خانه هاي شان باز گشتند.  
در ٢٠٠٠، دادگاه جنايات جنگي در لاهه اعلام کرد که کل اجسادي که در «قبرهاي دستجمعي» کوسوا پيدا شد ٢۷٨٨ نفر بود. اين تعداد شامل صربها، کولي ها، و کساني بود که بوسيله متحدان ما در کوسوا - ارتش آزاديبخش کوسوا-  کشته شده بودند. اين يعني که دليل حمله به صربستان، يعني، « ٢٢۵٠٠٠ مرد آلبانيائي بين سن ١۴ تا ۵۹ مفقود شده اند که به احتمال زياد کشته شده اند» ( سفير امريکا ديويد شيفر ادعا کرد)، صرفا دليلي موهوم بود. تا آن جا که من مي دانم تنها وال استريت ژورنال، به موهوم بودن اين دليل اعتراف کرده است. يک طراح ارشد سابق ناتو، مايکل مک گواير نوشت «توصيف بمباران به عنوان يک مداخله انسان دوستان، به واقع توهين آميز است». به واقع، «ماموريت» ناتو عمل حساب شده و نهائي انتقام جوئي براي محوکردن ايده يوگسلاوي بود.
براي من يک خصلت تنفر آميز بلر و بوش و کلينتون و روزنامه نگاران مشتاق بارگاه آنها اين است که ايشان زنان و مردان مستقري و جاافتاده اي هستند که مشتاق خونريزي اند بدون اين که خونريزي را ديده باشند، مشتاق ديدن تکه هاي بدن اند بدون اين که هرگز بدن هاي متلاشي شده را رويت کرده باشند، سردخانه هارا پر از جسد مي خواهند بدون اين که هرگز در آنها به دنبال عزيز خود گشته باشند. نقش آنها تحمیل دنياي موازي است از حقايق ناگفته  از دروغ هاي عمومي. اين واقعيتي است که ميلوسويچ در مقايسه با قاتلان صنعت سالار ما يعني بوش و بلر، به واقع ذره اي بيش نبود.
اصل را در ا ينجا ب خوانيد.
http://niaak.blogspot.com
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست