از آن جهان متنفرم
ب. گیلانی ـ نروژ
•
دلارا!
در سحر گاه مرگ آیا
نقاشی ابر ها را بر بوم آسمان دیده ای؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۵ ارديبهشت ۱٣٨٨ -
۵ می ۲۰۰۹
دور باد سحرگهانی که نسیم مرگ می پراکنند
دور باد قداست « دار » که با طناب نیستی
بهاران را می درود
کجاست آبی آسمانی ؟
لاجوردی ها به کدام سو پرکشیده اند ؟
دلارا!
در سحر گاه مرگ آیا
نقاشی ابر ها را بر بوم آسمان دیده ای؟
کدامین یاد را در سحرگاه نفرت
به خاطر سپرده ای؟
کدام؟
: وجدان به خواب رفته ای که می توانست رنگ ها را
از طناب مرگ برهاند؟
یا،
چهره های شادمان بستگانی
که در تفاهم خون با باغبان " دارآباد "،
از دار درخت نیستی ساخته اند؟
می گویند در سرزمینی که هیچ گاه
مرگی محکوم به زندگی نمی شود،
تو قهرمان ضد قهرمانانی،
یا که،
ضد قهرمان قهرمانان.
هرچه باشی و باید که بودی، نیستی
هستی در نیستی،
چون نیستی در هستی
با آن که از آن جهان متنفری.
دلارا!
« سرخ است خاطرات سقوط های بزرگ
سرخ و سفید است اذهان شاهدان
سرخ است سفیدی چشم ها
و سفید است گونه هایی که زمانی گلی بود.»
دور باد سحرگهانی که نسیم مرگ می پراکنند
دور باد قداست دار که با طناب نیستی
بهاران را می درود.
عنوان و بخشی ازشعر که درون گیومه قرار دارد از شعر معروف و اعجاب انگیز ایکور، اثر گاوین بنتاک به ترجمه زنده یاد احمد میر علایی اخذ شده است.
|